تبعیض: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{سیره معصوم}} | {{سیره معصوم}} | ||
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">مدخلهای وابسته به این بحث:</div> | <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">مدخلهای وابسته به این بحث:</div> | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[تبعیض در لغت]] - [[تبعیض در حدیث]] - [[تبعیض در نهج البلاغه]] - [[تبعیض در معارف دعا و زیارات]] - [[تبعیض در اخلاق اسلامی]] - [[ | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[تبعیض در لغت]] - [[تبعیض در حدیث]] - [[تبعیض در نهج البلاغه]] - [[تبعیض در معارف دعا و زیارات]] - [[تبعیض در اخلاق اسلامی]] - [[نفی تبعیض در معارف و سیره نبوی]] - [[نفی تبعیض در معارف و سیره علوی]] - [[تبعیض در جامعهشناسی اسلامی]]</div> | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== |
نسخهٔ ۲۶ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۴۱
مدخلهای وابسته به این بحث:
تبعیض در لغت - تبعیض در حدیث - تبعیض در نهج البلاغه - تبعیض در معارف دعا و زیارات - تبعیض در اخلاق اسلامی - نفی تبعیض در معارف و سیره نبوی - نفی تبعیض در معارف و سیره علوی - تبعیض در جامعهشناسی اسلامی
مقدمه
- پیامبر اسلام(ص) حکومت دینی خود را برای ایجاد قسط و عدالت بنیان نهاد که پیش از آن در شبه جزیره سابقه نداشت و ایشان بر مبنای جهانبینی توحیدی خود، با تشکیل حکومتی بر اساس آموزههای اسلامی، با هرگونه تبعیض به مقابله برخاست. در ادامه، به برخی اقدامات آن حضرت اشاره خواهد شد[۱]:
پرهیز از تبعیض در بخششها
- پیامبر(ص) مبعوث شد تا ظلم، فساد و بیعدالتی را از جامعه برچیند و ایشان در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آن حضرت در حفظ حق مردم ذرهای کوتاه نمیآمد و هیچ تبعیضی روا نمیداشت؛ همچنان که در تقسیم غنایم جنگی اینگونه عمل میکرد[۲].
- پس از جنگ بدر، غنایم به دستور پیامبر(ص) جمع آوری شد؛ ولی در تقسیم آنها میان مسلمانان اختلاف افتاد و سوره انفال در این باره نازل شد[۳]. رسول خدا(ص) نیز به مدینه بازگشت و آنان را میان مسلمانان به طور یکسان تقسیم کرد و هشت نفر را که در جنگ حضور نداشتند؛ ولی آنها را به کاری گمارده بود نیز در تقسیم غنایم سهیم کرد[۴][۵].
- همچنین رسول خاتم(ص) در زمان اقامت در جعرانه به زید بن ثابت دستور داد تا مردم و غنایم جنگ حنین را سرشماری کند. سپس خمس غنایم را جدا کرد و بقیه را میان همراهان خود به طور مساوی تقسیم فرمود که به هر پیاده، چهار شتر یا چهل گوسفند و به هر سوار، دوازده شتر رسید[۶][۷].
- پیامبر(ص) نیز در بعضی موارد برای به دست آوردن دل افراد و جذب بیشتر آنها بخشی از غنایم جنگها را به آنان میداد؛ مثلاً ایشان پس از جنگ حنین، برای به دست آوردن دل رؤسای قبایل و جلوگیری از دسیسهها و مخالفتهای احتمالی آنان، از خمس غنائم به هر کدام از آنها صد یا پنجاه شتر داد و به تقاضای ابوسفیان، برای وی و دو فرزندش یزید و معاویه، چهل اوقیه نقره، اضافهتر از دیگران داد[۸][۹].
- انصار به این عمل رسول خدا(ص) اعتراض کردند؛ اما ایشان به میان آنان رفت و از آنان دلجویی کرد و فرمود: "آیا راضی نمیشوید آنها شتر یا گوسفند ببرند و شما با رسول خدا(ص) به شهر خود باز گردید!"[۱۰] همچنین ایشان غنایم جنگ خیبر را به پنج قسمت تقسیم کرد و خمس آن را جدا کرد و دو سوم آن را میان فقیران مسلمان و یتیمان و بقیه را میان خاندان خود و عبدالمطلب تقسیم کرد[۱۱][۱۲].
- حضرت رسول(ص) غنایم را به طور یکسان تقسیم میکرد و در اجرای مساوات و عدالت در میان پیروان خود بسیار میکوشید و میفرمود: "یک ساعت عدالت از یک سال عبادت، بهتر است"[۱۳][۱۴].
پرهیز از تبعیض در اجرای قانون
- در سیره پیامبر(ص) بنا بر تعالیم قرآن، همه مردم، اعم از زمامداران و شهروندان، توانگران و ناتوانان، عرب و عجم و... از نظر قانون مساوی بودند و هیچ یک مصونیت قضایی نداشتند؛ به این دلیل، ایشان به هیچ کس اجازه قانون شکنی را نمیداد و سخت به اجرای قانون حتی درباره خویش پایبند بود و اعمال قانون را ضامن بقا و شکوفایی جامعه اسلامی میدانست. در این باره میتوان به موارد زیر اشاره کرد[۱۵]:
- نقل شده است که روزی زنی از بنی مخزوم به سرقت محکوم شد و اسامة بن زید کوشید با شفاعت خود، مانع از اجرای حکم خدا درباره آن زن شود. اما پیامبر(ص) به شدت او را از این کار بر حذر داشت و فرمود: "همانا آنان که پیش از شما بودند، بدین سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان، اجرا، و اشراف و بزرگان را رها میکردند. سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست! اگر دخترم، فاطمه، چنین خطایی را انجام میداد، دست او را قطع میکردم"[۱۶]؛ و در حدیثی دیگر هلاکت و نابودی بنی اسراییل را نتیجه همین امر دانستند[۱۷][۱۸].
- در زمان بیماری، آن حضرت در حالی به مسجد وارد شد که بیماری ایشان شدت یافته بود و فضل بن عباس و علی بن ابیطالب(ع) زیر بغلش را گرفته بودند و ایشان به سختی راه میرفت. سپس آن حضرت به منبر رفت و با مردم این چنین سخن گفت: "ای مردم!... هرکه در میان شما حقی بر من دارد، جلو بیاید. اگر بر پشت کسی تازیانهای زده ام، این، پشت من؛ اگر به کسی دشنام دادهام، بیاید و به من دشنام دهد؛ زنهار که دشمنی در سرشت و شأن من نیست! بدانید که محبوبترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد، از من بستاند، یا حلال کند تا وقتی که خدا را دیدار میکنم، پاک و پاکیزه باشم و چنین میبینم که این درخواست من کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم." سپس رسول اکرم(ص) پس از نماز ظهر بار دیگر به منبر رفت و همان سخنان را تکرار کرد. به دنبال اصرار مکرر پیامبر خدا(ص) مردی برخاست و گفت: "ای رسول خدا، من سه درهم از شما طلبکارم"؛ پیامبر(ص) فرمود: "ای فضل به او بده!" فضل آن را پرداخت و آن مرد نشست؛ سپس فرمود: «ایها الناس! من کان عنده شیء فلیؤده، ولا یقول فضوح الدنیا. الا و ان فضوح الدنیا ایسر من فضوح الاخرة!»؛ مردم! هر کس مالی بر گردنش باشد، باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست. بدانید که رسوایی دنیا بیشک از رسوایی آخرت، آسانتر است. پس مرد دیگری برخاست و گفت: "ای رسول خدا! در فلان جنگ بر شکم من تازیانهای زدی"؛ پیامبر پیراهنش را بالا زد و از آن مرد خواست تا بیاید و قصاص کند. پس مرد پیش آمد و خود را بر روی شکم و سینه برهنه پیامبر انداخت و جای قصاص را بوسید[۱۹][۲۰]
پرهیز از تبعیض در برخورد با کودکان
- پیامبر(ص) علاقه زیادی به کودکان داشت و بسیار به این امر سفارش میکرد. آن حضرت علاوه بر اینکه حسنین(ع) را بسیار دوست میداشت و به آنها محبت میکرد، به کودکان دیگر نیز احترام میگذاشت و تأکید داشت که بین کودکانتان با عدالت رفتار کنید و میان آنان تفاوت قائل نشوید؛ زیرا فرزندان به خوبی این مسئله را درک میکنند و کوچکترین بیعدالتی را درباره خودشان متوجه میشوند و این کار در روحیات آنان اثر میگذارد[۲۱]
- حضرت علی(ع) میفرماید: "روزی؛ پیامبر(ص) مردی را دید که دو کودک داشت؛ او یکی را بوسید، ولی دیگری را نبوسید؛ پس ایشان فرمود: "چرا بین آنان با عدالت رفتار نمیکنی؟"[۲۲][۲۳]
- ابوسعید خدری میگوید: روزی رسول خدا(ص) به خانه دخترش فاطمه(س) رفت. علی(ع) در بسترش خوابیده بود حسن و حسین(ع) نیز در کنار ایشان بودند. پس آنان آب خواستند و رسول اکرم(ص) برای آنان آب آورد؛ حسین(ع) جلو آمد و پیامبر(ص) فرمود: "برادرت، حسن از تو جلوتر آب خواست"؛ فاطمه(س) فرمود: "حسن(ع) را بیشتر دوست داری؟" آن حضرت فرمود: "هر دو نزد من مساوی اند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند" اما باید عدالت اجرا شود و هر کدام به نوبت آب بنوشند)"[۲۴][۲۵]
- انس نیز نقل کرده است: روزی مردی نزد پیامبر(ص) نشسته بود و پسر او نزد او آمد و او پسرش را بوسید و او را روی زانوی خود نشاند. سپس دختر آن مرد آمد و او بدون اینکه او را ببوسد، وی را کنار خود نشانید؛ پس پیامبر(ص) فرمود: "چرا بین آنها با عدالت رفتار نکردی؟"[۲۶][۲۷]
پرهیز از تبعیض نژادی
- در دوران جاهلیت عرب، مسئله تبعیض نژادی بسیار رواج داشت و افراد غیر عرب و سیاه پوست هیچ امتیازی نداشتند و از اینگونه افراد، به صورت برده برای رفاه حال و منافع اشراف عرب استفاده میشد.
- پیامبر(ص) در چنین عصر و در میان چنین انسانهایی زندگی میکرد. با شروع رسالت نبوی، ایشان مأمور شدند تا مهر باطلی بر تمام آداب و رسوم و خرافات عصر جاهلی بزنند و ایشان نیز با انجام اصلاحات اجتماعی، نژادگرایی را طرد کرد و آزادی و شرافت را برای آنها به ارمغان آورد[۲۸].
پرهیز از تبعیض نژادی، در قرآن
- با ظهور اسلام، تمام آرزوها و منافع اشراف در خطر افتاد؛ زیرا بسیاری از آنها پشتوانه عقلی و منطقی نداشت. یکی از این منافع، تبعیض نژادی و به بند کشیدن افراد سیاه پوست بود؛ از اینرو، خدا با تفاخرها و امتیازات نژادی به شدت مقابله کرده و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۲۹][۳۰]
- علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: "اگر شمول آیه را بپذیریم، قرآن، همه اختلافات طبقاتی را که باعث تفاخر میشود، نفی کرده است و هیچ انسانی بر دیگری برتری ندارد، مگر به تقوا"[۳۱][۳۲]
- شأن نزول آیه شریفه: در شأن نزول آیه مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است:
- نقل شده است که یکی از موالی قبیله بنی بیاضه، دختری از آنان را خواستگاری کرد. پیامبر(ص) به بستگان دختر فرمود که با این امر موافقت کنند؛ آنان در پاسخ گفتند: ای رسول خدا، آیا دختران خود را به موالی (بردگان) خود دهیم؟" سرانجام این آیه نازل شد و اینگونه تفاخرات طبقاتی را نفی کرد[۳۳][۳۴]
- همچنین از قول ابن عباس نقل شده است که پس از فتح مکه پیامبر(ص) به بلال حبشی دستور داد بالای کعبه برود و اذان بگوید و او اذان گفت. پس عتاب بن اسید ابی عیص گفت: "خدا را سپاس که پدرم مرده است و نیست تا این روز را ببیند". سپس حارث بن هشام گفت: "محمد جز این کلاغ سیاه، مؤذن دیگری را نیافت؟" ابوسفیان گفت: "من چیزی نمیگویم، چون میترسم پروردگار آسمان، او را باخبر سازد". پس جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و مردم را از تفاخر به نسب و تکاثر اموال و کوچک شمردن فقیران، منع و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام فرمود[۳۵][۳۶]
پرهیز از تبعیض نژادی در سیره رسول خدا(ص)
- پیامبر(ص) در دوران رسالت ۲۳ ساله خود در فرصتهای مختلف، اعراب را از بالیدن به تفاخرات نسبی و قبیلگی بر حذر میداشت و میفرمود: "نسبهای خود را نزد من نیاورید؛ بلکه عملهای خود را بیاورید"[۳۷][۳۸]
- آن حضرت پس از فتح مکه و در حساسترین لحظه، خطبهای بیان فرمود و مساوات اسلامی را اینگونه بر همگان اعلام کرد: "ای مردم! آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است؛ بنابراین، بدانید که نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب، و نه سیاه بر سفید و نه سفید بر سیاه، هیچ برتری ندارد، مگر به تقوا. آیا این حقیقت را ابلاغ کردم؟ گفتند: آری، فرمود: حاضران آن را به غایبان ابلاغ کنند"[۳۹]؛ همچنین ایشان در خطبهای که در حجة الوداع خواندند، بار دیگر، این حقیقت را این چنین گوشزد کردند: "تمام شما از نسل آدماید و آدم از خاک آفریده شده است و در حقیقت، گرامیترین شما با تقواترین شماست..."[۴۰][۴۱]
- نقل از مالک اشعری، آن حضرت در جای دیگری فرمود: "بیگمان، خداوند به نژادها، خانوادهها، بدنها و داراییهای شما نظر ندارد؛ بلکه به قلبهای شما مینگرد و به کسی که قلب صالحی دارد مهر و رحمت میورزد و شما همگی آدماید و محبوبترین شما نزد خدا با تقواترین شماست"[۴۲][۴۳]
- از نمونههای بارز مساوات اجتماعی در سیره پیامبر(ص) ازدواج جویبر و ذلفا است. جویبر از اهالی یمامه و از مسلمانان خالص و مردی کوتاه قامت، زشت رو و و تنگدست بود؛ اما باطنی زیبا و روحی لطیف داشت. روزی پیامبر(ص) به او گفت: "چه خوب است که با ازدواج، پاکدامنی خود را حفظ کنی"؛ جویبر گفت: "ای رسول خدا، چگونه؟ در حالی که من، نه حسب، مال و جمالی ندارم؛ پس، چه کسی رغبت میکند با من ازدواج کند؟" پیامبر(ص) فرمود: "ای جویبر، خداوند با اسلام، بسیاری را که در جاهلیت محترم و شریف بودند، پایین آورد و بسیاری را که خوار و بیمقدار بودند، بالا برد... بیگمان، محبوبترین مردم نزد خدا در روز قیامت، فرمانبردارترین آنان به خدا و با تقواترینشان است"؛ سپس به او پیشنهاد داد تا با "ذلفا" دختر زیاد بن لبید (از بزرگان انصار) ازدواج کند. وقتی زیاد با این ازدواج به دلیل هم شأن نبودن جویبر با آنها مخالفت کرد، پیامبر(ص) به زیاد فرمود: "ای زیاد! جویبر، مؤمن است و مرد مؤمن، شایسته و همتای زن مؤمن است؛ پس با این ازدواج موافقت کن و مخالفت نکن!"[۴۴][۴۵]
- همچنین روزی میان یک غلام سیاه و "عبدالرحمن بن عوف"، از بزرگان عرب، نزاعی در گرفت. عبدالرحمن خشمگین شد و به غلام گفت: "ای سیاه زاده!" هنگامی که این سخن به گوش پیامبر(ص) رسید، برآشفت و فرمود: "هیچ سفیدزادهای بر سیاه زاده، جز به حق (تقوا) برتری ندارد"[۴۶][۴۷]
- خاتم انبیا(ص) همواره با افراد پاک و با ایمان مانند سلمان، ابوذر، بلال و... همنشین بود و برای وی فرق نداشت که این افراد پاک، از اشراف باشند یا از فقیران؛ بلکه برای وی، تنها تقوا و ایمان ملاک بود[۴۸]
- روزی گروهی از سران قریش نزد رسول الله(ص) آمدند و گفتند: "ای محمد، آیا به مصاحبت با این افراد، خشنود شدهای و توقع داری ما از آنها پیروی کنیم و در کنار آنها بنشینیم؟ اگر آنها را از خود دور سازی، شاید نزد تو بیاییم و از تو پیروی کنیم و دوستانت باشیم". در این هنگام، آیه ۵۲ سوره مبارکه انعام نازل شد و خداوند به رسولش فرمود: ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ﴾[۴۹][۵۰][۵۱]
- نقل شده است: زنی سیاه پوست، فقیر و تنگدست در مسجد به سر میبرد. پیامبر(ص) مدتی او را ندید و از حالش جویا شد؛ به آن حضرت گفتند: "او از دنیا رفته است". خاتم رسولان(ص) آزرده خاطر شد و به یاران خویش فرمود: "چرا به من خبر ندادید؟" آنگاه از یاران خود خواست که وی را به مزارش راهنمایی کنند[۵۲][۵۳]
- همچنین ایشان درباره بلال حبشی، که حرف "شین" را "سین" تلفظ میکرد و برخی از منافقان، این را دستاویزی برای مسخره کردن وی قرار داده بودند، فرمود: "سین بلال نزد خدای متعال، شین است؛ به راستی که سین بلال بهتر از شین شماست"[۵۴][۵۵]
- پس میزان ارزش انسانها قوم، قبیله، نژاد، ثروت و امثال اینها نیست؛ بلکه ملاک اصلی، ایمان و تقوای الهی است؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً﴾[۵۶][۵۷]
منابع
پانویس
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۱.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۴۵۷ - ۴۵۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۰۷ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۶۴۱ – ۶۴۲.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۱.
- ↑ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۳۰۱ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۴۰۱.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۱-۲۵۲.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ - ۹۴۵؛ امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۲۹۷ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۲۳، ص ۴۶.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۳ ص ۹۴؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۹۹؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۵۴۱؛ ابن عبدالبر اندلسی، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص ۲۵۰ و ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۱۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۸۲.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۲.
- ↑ نهج الفصاحه، ص ۵۶۴ و السرخسی، المبسوط، ج ۱۶، ص ۷۲.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۲.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۲-۲۵۳.
- ↑ « أَنَّما هَلَكَ مَنْ كَانَ مِنْ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ يُقِيمُونَ الْحَدِّ عَلَى الْوَضِيعِ وَ يَتْرُكُونَ الشَّرِيفِ ، وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ فاطمه فَعَلْتَ ذَلِكَ الْقِطْعَةِ يَدُهَا »؛ البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲ و محدث نوری، المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷.
- ↑ المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص۷؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص۲۳۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج۱۲، ص۸۴.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۳.
- ↑ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۱، ص ۷۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۳۵ و شیخ صدوق، الامالی، ج ۱، ص ۶۳۴ – ۶۳۵.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۳-۲۵۴.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۴.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۲۰.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۴.
- ↑ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۷۱؛ ابن البطریق، العمده، ص ۳۹۵؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۱، ص۱۰۱؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۱ و مناقب، آل ابی طالب، ج۳، ص۳۸۵.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۵.
- ↑ عبدالله بن مبارک، مسند ابن مبارک، ص ۱۵۵.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۵.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۵.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۵-۲۵۶.
- ↑ محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۸، ص ۳۲۶ - ۳۲۷.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۶.
- ↑ اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج ۹ ص ۹۰ و ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۱۹۹ - ۲۰۰.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۶.
- ↑ اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج ۹ ص ۹۰ و ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۱۹۹ - ۲۰۰.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۶.
- ↑ محمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۰؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۷۷ و شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۲، ص ۲۳۵.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۷.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ أَلَا إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍ عَلَى عَجَمِيٍ وَ لَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ إِلَّا بِالتَّقْوَى، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ ؟ قَالُوا: "نَعَمْ "، قَالَ: لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ »؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۶، ص ۳۴۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۸، ص ۴۸۲ و مجمع الزوائد، ج۳، ص۲۶۶.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ وَ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى...»؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۰ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۹۳.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۷.
- ↑ « انَّ اللَّهَ لَا يَنْظُرُ الَىَّ احسابكم وَ لَا الَىَّ أَنْسَابِكُمْ وَ لَا إِلَى أَجْسَامُكُمْ وَ لَا الَىَّ أَمْوَالِكُمْ وَ لَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ ، فَمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبُ صَالِحٍ تَحَنَّنْ اللَّهِ عَلَيْهِ ، وَ أَنَّمَا أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَ أَحَبَّكُمْ اليه أَتْقَاكُمْ »؛ تحف العقول، ص ۳۴ و الجامع لاحکام القرآن، ص ۳۴۲.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۷-۲۵۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۳۴۰ - ۳۴۳ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۶۷ - ۶۸.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۸.
- ↑ باقر شریف القرشی، النظام السیاسی فی الاسلام، ص ۲۰۸.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۸.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۸.
- ↑ «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران» سوره انعام، آیه ۵۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۷۲ - ۴۷۳؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۳۲؛ امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۱۱۴ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۹۲.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۹.
- ↑ النظام السیاسی فی الاسلام، ص۳۰۵؛ ابن حزم، المحلی، ج ۵، ص ۱۴۰؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۳۵۳، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۱۸ و صحیح مسلم، ج۳، ص۵۶.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۹.
- ↑ ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۲۷، مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۷۸ و محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۶۰۳.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۹.
- ↑ «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوش رنگ (و نگار)تر از خداوند کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۳۸.
- ↑ تاجالدین، علی محمد، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۲۵۹.