اهل حق: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
'''اهل حق''' گروهی هستند که در [[قرن هفتم هجری]] و با سرکردگی شخصی به نام [[سلطان]] [[اسحاق]] در کردستان شکل گرفت. مهم ترين متن دينى اين [[فرقه]] "كلام [[خزانه]]" يا "سرانجام" نام دارد. اهل حق [[عقاید]] خاصی در زمینه [[حلول]] [[خداوند]] در صورت [[انسان]]؛ [[غلو]] درباره [[مقام]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، [[تناسخ]] و چگونگی [[آفرینش جهان]] و انسان دارند. همچنین این فرقه [[آداب]] و [[مناسک]] مخصوصی درباره [[نماز]] و [[روزه]] و مسائل دیگر دارند. | |||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
اهل حق نام [[فرقه]] اى است كه در [[قرن هفتم]] هجرى در منطقه كردنشين [[غرب]] ايران مجاور كشور [[عراق]] شكل گرفت<ref>شناخت فرقه اهل حق، ص۱۸.</ref>. نامى از اين فرقه به طور خاص در كتب معروف فرقه شناسى و اديان به ميان نيامده است و از آنجا كه تا اين اواخر [[اهل]] فرقه، عقايد خود را سرّ مگو دانسته و از افشاى آن خوددارى مى كردند، اطلاعات مستند و جامعى از عقايد و [[آداب]] آنها در دست نبود<ref>رهان الحق، ص۵۶۸ ۵۶۹.</ref>. | اهل حق نام [[فرقه]] اى است كه در [[قرن هفتم]] هجرى در منطقه كردنشين [[غرب]] ايران مجاور كشور [[عراق]] شكل گرفت<ref>شناخت فرقه اهل حق، ص۱۸.</ref>. نامى از اين فرقه به طور خاص در كتب معروف فرقه شناسى و اديان به ميان نيامده است و از آنجا كه تا اين اواخر [[اهل]] فرقه، عقايد خود را سرّ مگو دانسته و از افشاى آن خوددارى مى كردند، اطلاعات مستند و جامعى از عقايد و [[آداب]] آنها در دست نبود<ref>رهان الحق، ص۵۶۸ ۵۶۹.</ref>. |
نسخهٔ ۲۶ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۰
اهل حق گروهی هستند که در قرن هفتم هجری و با سرکردگی شخصی به نام سلطان اسحاق در کردستان شکل گرفت. مهم ترين متن دينى اين فرقه "كلام خزانه" يا "سرانجام" نام دارد. اهل حق عقاید خاصی در زمینه حلول خداوند در صورت انسان؛ غلو درباره مقام امیرالمؤمنین(ع)، تناسخ و چگونگی آفرینش جهان و انسان دارند. همچنین این فرقه آداب و مناسک مخصوصی درباره نماز و روزه و مسائل دیگر دارند.
مقدمه
اهل حق نام فرقه اى است كه در قرن هفتم هجرى در منطقه كردنشين غرب ايران مجاور كشور عراق شكل گرفت[۱]. نامى از اين فرقه به طور خاص در كتب معروف فرقه شناسى و اديان به ميان نيامده است و از آنجا كه تا اين اواخر اهل فرقه، عقايد خود را سرّ مگو دانسته و از افشاى آن خوددارى مى كردند، اطلاعات مستند و جامعى از عقايد و آداب آنها در دست نبود[۲].
خاستگاه مسلك اهل حق، منطقه كردستان، مؤسّس فرقه سلطان اسحاق از منطقه كردستان عراق است. ساير پيشوايان فرقه عموماً از اهالى غرب ايران هستند، كتب مذهبى ("كلام ها" و "دفاتر") فرقه و اصطلاحات مذهبى آنها به زبان كردى اورامانى و گورانى و لكى است[۳] . مهم ترين متن دينى اين فرقه كلام خزانه يا سرانجام نام دارد كه مجموعه كتابها و رساله هايى است كه در قرن هفتم و هشتم هجرى توسط رهبران و بزرگان اهل حق تدوين شده و داراى شش بخش يا جزء است[۴].[۵]
اهل حق و اسلام
در نسبت و پیوند آیین اهل حق با اسلام و فرقههای اسلامی دو گرایش عمده در پیروان این فرقه وجود دارد: دسته ای با اصرار، خود را مسلمان شیعه دوازده امامی و تابع احکام قرآن میدانند[۶] و دسته دیگر اهل حق را آیینی مستقل[۷] میدانند[۸].
مؤسس، شخصیتها و مقدسات اهل حق
اهل حق، "سلطان اسحاق" را مؤسس مسلک اهل حق می دانند[۹] که محل تولد او استان کرکوک عراق است. پدرش شیخ عیسی، و مادرش خاتون دایراک رمزبار نام داشت. برای تحصیل به شهر زور رفت[۱۰]. وی که ابتدا سنی مذهب بود، ابتدا شیعه و سپس جذب طریقه صوفی جنبلایی میشود[۱۱]. او به روستای شیخان از توابع شهرستان پاوه در استان کرمانشاه هجرت و تا آخر عمر همان جا میماند. آرامگاه وی کنار رودخانه سیروان جنوب جاده پاوه به نوسود قرار دارد[۱۲].
اهل حق اولین تجلی کامل ذات خدا را در علی(ع) و دومین تجلی تام و تمام را در "سلطان اسحاق" میدانند[۱۳].
مشاهیر اولیای مسلک اهل حق قبل از سلطان اسحاق عبارتاند از: بُهلول، شاه فضل ولی، بابا سرهنگ، مبارک شاه، ملقب به شاه خوشین ، بابا ناعوس (نااوس، ناووس)[۱۴].
اهل حق پنج چیز را در عرض هم مقدس میشمارند: ۱. بیابس، پیمانی است که در محضر خورشید بسته شده است[۱۵]، ۲. کلام سرانجام که به عقیده اهل حق شیره و جوهر بطون حقیقی قرآن است[۱۶] ۳. جم و جمخانه (جمع و جمع خانه) ۴. آنچه در جمخانه به عنوان نذر و طبق قانون اهل حق بر آن دعا خوانده شده است[۱۷]، ۵. شرط و اقرار یا همان عهد و میثاق و بیعت[۱۸].[۱۹]
عقاید اهل حق
اهل حق آیین و مسلک خود را عصاره و حقیقت همه شرایع گذشته میدانند[۲۰]. نزد اهل حق کمال معنوی چهار مرحله دارد: شریعت، طریقت، معرفت و حقیقت[۲۱]. از همین رو شریعت را پوست و صدف و آیین اهل حق را مغز و دُرّ صدف میخوانند[۲۲].[۲۳]
حلول
حلول ظهور ذات خداوند در صورت انسان یکی از اساسیترین باورهای اهل حق است و به همین جهت آنها را ملحق به فرقههای غالی کردهاند[۲۴]. به گفته اهل حق، علی(ع) خالق زیر و زَبَر و خداوند دو سراست و اگر هم خدای ناپیدایی وجود داشته باشد سجده برای خدای موهوم بیمعناست[۲۵].[۲۶]
غلو
غلوّ، طرف دیگر سکّه حلول است؛ زیرا حلول ذات الهی در شخص مستلزم اعتقاد به الوهیت آن شخص و عین غلوّ است. نشانههای غلو علاوه بر حلول در نوشتههای این فرقه فراوان است. آنها علی(ع) را برتر از پیامبر(ص) میدانند با این توجیه که نبوت پوسته و ولایت مغز و هسته است[۲۷]. آنها همه رهبران خاندانهای اهل حق (شامل پیر و دلیل) را دارای علم لدنی و محل تجلی ذات الهی میدانند و هر دفتری که منسوب به آنها باشد برایشان معتبر است[۲۸].[۲۹]
تناسخ
رکن دیگر عقاید اهل حق تناسخ است که غالباً از آن به جامه به جامه و دون به دون یاد میکنند (دون لغت ترکی به معنای جامه است)[۳۰]. پس از خلقت هفتن (جبرئیل و شش فرشته دیگر) از ذات الهی، آنها از خداوند درخواست کردند که زمین و آسمان و بندگان را بیافریند و اجابت خواست آنها مشروط به این شد تا هر کدام هزار یا هزار و یک دون را بپیمایند[۳۱]. هدف از تبدیل این هزار جامه، فرصت دادن به روح انسانی برای رسیدن به کمال نهایی است[۳۲]. آنها معتقدند روح یک شخص در همان زمان حیاتش بدون اینکه خودش هم متوجه شود بنابر حکمت و مصلحت یا نتیجه عکس العملی، میتواند به امر خدا با یک روح دیگر تعویض گردد[۳۳].
شیعیان از اهل حق که از استعمال لفظ تناسخ تحاشی میکنند از سیر تکامل روحی و معنوی و جامه به جامه و امثال آن استفاده میکنند و میگویند تناسخیون آغاز و انجام و هدف خاصی برای انتقالات نفوس قائل نیستند تا برزخ و مبدأ و معادی برای آن تصور شود و بر همین اساس پاداش و جزا را منحصر در این دنیا و به وسیله همین انتقالات میدانند، در حالی که قائلین به سیر تکامل، برای این انتقالات حد معینی (هزار جامه) قائل شده و لذا آن را هدفدار کردهاند و جایی برای معاد و عالم آخرت و برزخ باز کردهاند[۳۴]. واضح است که این مقدار تلاش نتوانسته اشکال بنیادین محذور عقلی و نقلی تناسخ مثل محذور تعلق دو نفس به بدن واحد، و تعلق نفس واحد به دو بدن در حالت واحد، و عدم هماهنگی بین نفس و بدن در قوه و فعلیت و رجوع نفس بالفعل به مرتبه قوّه محض[۳۵] و روایات دالّ بر کفر کسی که قائل به تناسخ است[۳۶] را برطرف کند[۳۷].
آفرینش جهان و انسان
عقاید اهل حق در خصوص آفرینش، مبتنی بر اعتقاد آنها به تناسخ است. مطابق یک روایت، خدا ابتدا درون دُرّی بود، سپس از دُرّ بیرون آمد و به فرمان او دُرّ پاشیده شد و از پاشیدگی آن دودی برخاست و آسمان و زمین و ستارگان و ماه و خورشید و شب و روز پدید آمد و چون سراسر جهان آب بود آنها را یکجا گرد آورد و دریا و خشکی را از هم جدا کرد و بر روی زمین روییدنیها و درختهای گوناگون رویاند و در دریا ماهیها و جانداران متنوع آفرید. پس از آن از کف دریا گوهری بماساند و تخت خویش را پدید آورد، و نام خود را خداوندگار نهاد. سپس دستور داد مشتی خاک از زمین بیاورند تا آدمی را بیافریند، این کار توسط فرشته مرگ، دستور انجام شد و آن گاه خداوند آدم را آفرید. و خلقت عالم و آدم در شش دوره انجام شد. خداوند خواست گوهر خود را در پیکره آدمی مهمان کند و زمانها گذشت تا این که گوهر خود را در قالب علی(ع) آمیخته کرد و دین اسلام را پدید آورد[۳۸].[۳۹]
آداب و مناسک اهل حق
اهل حق بدون ارائه هیچ سند و دلیلی، برای بزرگان خود حق وضع قوانین اجتماعی مثل ارث، قضاوت و داد و ستد قائل هستند[۴۰]. ورود به مسلک اهل حق بدون عهد و میثاق و سر سپردن میسر نیست و سر سپردن یعنی طی تشریفات و آداب خاص، سر تسلیم به مسلک اهل حق فرود آوردن و توسط دلیل و پیر با صاحب خاندان بیعت نمودن و با رشته شرط و اقرار به پادشاه حقیقت پیوستن[۴۱].
نماز مخصوص اهل حق اوراد و اذکار خاصی است که در جم خانه انجام میدهند و به دو صورت جلی و خفی انجام میشود. اهل حق روزی پنج بار باید مشغول اذکار و عبادت برای تزکیه نفس باشند[۴۲]. در مورد روزه نیز هر ساله زمستان در موعد معین که ابتدای آن، مورد اختلاف خاندانهای اهل حق است سه روز متوالی بر همه اهل حق واجب است روزه بگیرند[۴۳]. برای وضو، غسل، تیمم، غسل میت و تلقین میت، نیت و آداب مخصوص جعل کردهاند[۴۴].
شارب زدن در آیین اهل حق اکیداً ممنوع است و به زعم آنها حضرت علی(ع) و سلطان اسحاق هر دو شارب داشتهاند و سلطان اسحاق گفته هر کس تابع علی و من است باید شاربش نزند[۴۵].[۴۶]
منابع
پانویس
- ↑ شناخت فرقه اهل حق، ص۱۸.
- ↑ رهان الحق، ص۵۶۸ ۵۶۹.
- ↑ سرسپردگان، ص۱۱۷ ۱۱۸، حق الحقايق، مقدمه مصحح،ص شش و هشت.
- ↑ نامه سرانجام، ص۲۰ ۲۱.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۴.
- ↑ برهان الحق، ص۱۳۹.
- ↑ گنجینه یاری، ص۱۴ و ۱۲۸ به نقل از اطلاعیه دراویش پیرو نور علی الهی ضمیمه کتاب: اهل حق، تاریخچه، عقاید، فقه، ص۲۳۵.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۶.
- ↑ برهان الحق، ص۴۱ ۴۳ و ۲۹۵، دانشنامه نام آوران یارسان، ص۱۴ و ۱۸.
- ↑ نامه سرانجام، ص۱۶.
- ↑ اهل حق، ص۱۷۱.
- ↑ دانشنامه نام آوران یارسان، ص۱۰۲.
- ↑ حق الحقایق، ص۲۹، برهان الحق، ص۴۰۵.
- ↑ برهان الحق، ص۲۸.
- ↑ برهان الحق، ص۴۳ ۴۴، اهل حق، ص۵۷.
- ↑ برهان الحق، ص۵۷۲.
- ↑ سرودهای دینی یارسان، ص۱۵۲ ۱۶۱.
- ↑ برهان الحق، ص۲۶ ۲۷.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۷.
- ↑ حق الحقایق، ص۲۰۱ ۲۰۲و گنجینه یاری، ص۱۲۸ ۱۳۰.
- ↑ برهان الحق، ص۷۱۵ و ۴۰۴ ۴۰۵.
- ↑ حق الحقایق، ص۲۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۹.
- ↑ نامه سرانجام، ص۱۲۶ ۱۹۵، برهان الحق، ص۶۴۳ ۶۴۴.
- ↑ حق الحقایق، ص۴۹ ۵۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۹.
- ↑ برهان الحق، ص۶۵۲.
- ↑ آیین اندرز و رمز یاری، ص۱۵ به نقل از شناخت فرقه اهل حق، ص۴۹.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۵۹.
- ↑ معرفت الروح، ص۷۳، آثار الحق، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ حق الحقایق، ص۴۴ ۴۸.
- ↑ معرفت الروح، ص۷۰.
- ↑ معرفت الروح، ص۷۴.
- ↑ معرفت الروح، ص۱۱۸.
- ↑ گوهر مراد، ص۱۷۲ ۱۷۵، کشف المراد، ص۱۹۱، اسفار، ج۹، ص۱۰ ۲۰، قواعد المرام، ص۱۵۳، شرح مقاصد، ج۳، ص۳۲۴ ۳۲۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴، ص۳۲۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۶۰.
- ↑ نوشتههای پراکنده درباره یارسان، ص۱۱۸ ۱۲۰، شاهنامه حقیقت، ص۳۴ و ۵۶ ۶۲ و ۸۱ ۸۴ و ۴۴و ۴۸ و ۱۸۷ و ۲۲۱و ۲۷۳ و ۳۰۳ و ۳۱۷، نامه سرانجام، ص۱۹۲۱۹۳ و ۱۹۵و ۳۹۰.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۶۲.
- ↑ آیین یاری، ص۲۵، به نقل از شناخت فرقه اهل حق، ص۱۰۴.
- ↑ سر سپردگان، ص۵۵۵۶، نامه سرانجام، ص۵۵۵ ۵۵۹، برهان الحق، ص۵۶.
- ↑ نامه سرانجام، ص۵۶۵ ۵۶۶.
- ↑ نامه سرانجام، ص۵۷۰ ۵۷۱.
- ↑ سرسپردگان، ص۱۲۰ ۱۲۵ و ۶۵، نامه سرانجام، ص۵۷۴ ۵۷۶، سرودهای دینی یارسان، ص۱۹۴ ۲۰۷.
- ↑ برهان الحق، ص۶۰۷.
- ↑ سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «اهل حق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص۵۶۲.