نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
کشور مصر از نظر موقعیت استراتژیک همواره با اهمیت بوده است. مصر از ناحیه شمال خاوری با قاره آفریقا هممرز است. در واقع راه نفوذ قاره آسیا به قاره آفریقا از طریق مصر ممکن میشود. مصر در جنوب دریای مدیترانه و غرب دریای سرخ قرار دارد و از غرب با لیبی، از جنوب با سودان و از سوی شبهجزیره سینا با رژیم اشغالگر قدس و نوار غزه در فلسطین مرز زمینی دارد. از اینرو در واقع میتوان مصر را لولای سه قاره در نظر گرفت[۱].
پس از قتل عثمان، همه مناطق اسلامی بهجز شام در قلمرو حکومت امام علی (ع) درآمد، همهچیز تغییر کرد و به اوضاع مصر، که حساسیت و موقعیت ویژهای داشت، توجه خاصی شد، زیرا سرزمین مصر نهتنها در میان دیگر مناطق اسلامی، بلکه اصولاً در تمامی سرزمینها و کشورهای جهانِ آن روز از لحاظ تمدن، علم و فرهنگ، موقعیتی ممتاز داشت[۲].
این سرزمین در طول سالها، غنیترین ولایت تابعِ حکومتروم شرقی (بیزانس) بود. در نواحی حوزه نیل، به برکتآب و هوای مناسب آن، سالی سهبار محصول برمیداشتند و از اینجهت، مصر در واقع انبار غله بیزانس بهشمار میرفت. در آستانه فتح مصر بهدست مسلمانان، اوضاع آنجا آشفته بود. مصریان از بیزانس نفرت و کینه داشتند. زیرا بهخصوص در کشمکشهای مذهبی از آنان آزار و رنج بسیار میدیدند. قبطیان که پیرو مذهب یعقوبی بودند از عمال حکومت بیزانس که مذهب ملکایی "مسیحی ارتدکس" داشتند ناراضی بودند و و کشیشان ملکایی و عوامل حکومتی هم، با اعمال فشار و ظلم و تعدی، این خشم و نفرت و دشمنی را دامن میزدند. چند سال پیش از ورود مسلمانان، خسروپرویز، پادشاه ایران، هم به مصر تاختوتاز کرده و آنجا را عرصه جنگ و تجاوز قرار داده و مدتی هم قسمتهای مهم سرزمین نیل را به تصرف درآورده بود. ولی حکومتروم در جنگی دیگر دوباره مصر را از خسروپرویز باز پس گرفته بود[۳].
در این فتح مجدد، رفتار هر دو طرف (رومیان و مصریان) خصمانهتر شده و اوضاع داخلی مصر آشفتهتر بود. والی مصر در این زمان "قفقازی" خوانده میشد و مسلمانان او را "مقوقس" مینامیدند. مقوقس، بنا به فرمان هرقل یا هراکلیوس، امپراتور بیزانس، به سرزمین مصر آمده بود و در اداره امور مصر، نایب امپراتور هرقل بهشمار میرفت. او که در سرزمین مصر قدرت و شوکتی داشت، همان کسی بود که رسول خدا (ص)، ضمن نوشتن نامهای، او را به پذیرش اسلامدعوت کرده بود. وی نیز با فرستاده رسول خدا (ص) به خوشروییرفتار کرده و ضمن ادای احترام، هدایایی برای آن حضرت ارسال کرده بود[۴].
در دوران حکومت خلیفه دوم، برخی (همچون عمروعاص) حمله به مصر را پیشنهاد میکردند، ولی خلیفه که مصر را تحت نفوذ رومیان و سربازان مسلح و مجهز و فراوان آنها میدید و امیدفتح آن دیار را بهدست سربازان اسلام نداشت، هر بار با این پیشنهاد مخالفت میکرد. اما عمروعاصاصرار داشت فتح مصر به عظمت و سربلندی هر چه بیشتر اسلام کمک میکند. او که مردی سیاستباز و حیلهگری فرصتطلب از تبار امیه بود (و بیشتر در اندیشه شهرت و ترقی و مقامی برای خود بود تا عظمتاسلام) آرزو میکرد لیاقت و کفایت و جلادت او در جنگها همچون دیگر فرماندهانِ پرآوازه سپاه اسلام زبانزد همگان باشد. وی سرانجام بدون اطلاع خلیفه به مصر حمله کرد و پس از حدود یک ماه جنگ با حاکم مصر از مدینهاستمداد طلبید. خلیفه هم چهار نفر از سرداران سپاه به نامهای زبیر بن عوام، مقداد بن اسود، عبادة بن صامت و مسلمة بن مخلد را همراه دوازده نفر به کمک عمروعاص فرستاد و پس از حدود سه ماه جنگ، دیار مصر به دست سپاه اسلامفتح شد و مقوقس پرداخت جزیه را پذیرفت. سپس، سپاهمسلمانانشهر بزرگ و سرزمین آباد و پایتخت این دیار، اسکندریه، را به آسانی و با صلحفتح کرد و عمروعاص با خرسندیِ توصیفناپذیری در گزارشی به خلیفه نوشت: "شهری را فتح کردهام که در وصف آن سخنی نمیگویم جز اینکه چهار هزار کاخ ییلاقی، چهار هزار حمام، چهار هزار یهودی جزیهپرداز و چهار هزار تفرجگاه شاهان بهدست آوردهام...". او حدود چهار سال و اندی با رفتاری نامطلوب و ناشایست (که سبب وازدگی مصریان از اعمالحکومتخلیفه شد) بر ایشان حکومت کرد[۵].
فتح سرزمین پهناور و پرنعمتی همچون مصر را نمیتوان در رشد و گسترش و عظمت اسالم بیتأثیر دانست، زیرا مصر در حکم دروازهای به روی سرزمین گسترده آفریقا بود. از اینرو، پس از فتح کامل آن، مسلمانان از راه مرزها و راههای آن در مدتی کوتاه به پیشرفتهای زیادی در مناطق و نواحی دیگر دست یافتند، بهویژه از سمت غرب فتوحات خود را بهطور چشمگیر گسترش دادند و تا سرزمین لیبی و سپس تا اندلس نیز پیش راندند. با این همه، در زمان خلیفه سوم (که دستگاه خلافت کاملاً بیکفایت و در همه کارها اهمالکار و بیتوجه بود) در مورد سرزمین مصر و مردم آن بیتوجهیهای فراوانی صورت گرفت و همانگونه که اشاره شد، انتصابِ عبدالله بن ابیسرح به منصبِ والیِ مصر مقدماتِ شورش عدهای از مردم و مراجعه آنها به مدینه و محاصره خانه عثمان و سرانجام قتل او را فراهم آورد[۶].
برخی دیگر به خود جرئت دادند که همچون شامیانمردم را به گرفتن انتقامخونعثماندعوت کنند. سرانجام مصر به اغتشاش کشیده شد و استاندار جوان نتوانست آرامش را به مصر بازگرداند. در چنین موقعیت حساس و پرآشوبی، امیرالمؤمنین (ع) یکی از بهترینیاران خود، مالکاشتر، را به ولایت مصر برگزید تا پس از مدتها به جنگ و ستیز و نارضایی و تمرد و آشوب و فتنه سروسامان بخشد. معاویه (که بهخوبی مالک را در صحنههای کارزار دیده بود و سوابق درخشان ایمان و وفاداری وی را به اسلام و علی (ع) میدانست) از این خبر وحشت کرد و مقدمات قتل او را فراهم ساخت[۸].
سرزمین مصر از مناطق متمدن و سابقهدار و دارای تاریخ و تمدنی بسیار چشمگیر بوده است. دهخدا در لغتنامه چنین آورده است: "مصر یکی از قدیمیترین کشورهای جهان و سرزمین فراعنه است که تاریختمدن آن از چهار هزار سال پیش از میلاد شروع شده است. اثار تاریخی مهمی مانند اهرام ثلاثه و معابد بیشمار دارد که یادگار عظمت و قدرت دیرین این کشور است. دولت قدیم مصر در سال ۵۲۴ ق.م به دست ایرانیان افتاد. در سال ۳۳۲ قم اسکندر آن را تصرف کرد و سپس سلسله بطالسه تا سال ۳۰ قم و از این تاریخ به بعد رومیها مصر را در تصرف خود داشتند. در سال ۶۴۱ م (۱۹ ق) در زمان خلافت عمر، مسلمانان این کشور را فتح کردند و تا سال ۱۵۱۷ م (که دولتعثمانی بر مصر تسلط داشت) در دست خلفای عباسی و اموی و فاطمی بود. در سال ۱۷۹۸ م ناپلئون آن را فتح کرد. در سال ۱۸۰۵ م محمدعلی پاشا از طرف دولتعثمانیپادشاه مصر شد... ملت مصر از اقوام سامی و حامی (سام و حام دو فرزندحضرت نوح (ع) بودند.) هستند ولی با رسوخآداب و رسومعربی در رأس کشورهای عربی قرار گرفته است.[۹].