گستره افضلیت امام در حدیث
مقدمه
سوگمندانه باید بگویم که روایات فراوانی درباره گستره افضلیت در اختیارمان نیست. ما هستیم و چند روایت که باید با دقت بررسی شوند:
روایت اول
امیر مؤمنان (ع) فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ»[۱]؛ “ای مردم، سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد”. چنان که میبینید مولای متقیان در این سخن، به روشنی بر لزوم افضلیت امامی که باید متصدی امر خلافت باشد تأکید کرده و دو شاخصه مهم نیز برای آن بیان فرموده است که یکی برتری در امر حکومت یعنی همان تدبیر اجتماعی است و دیگری برتری در علم به احکام شریعت است؛ چراکه حاکم اسلامی مجری احکام الهی است. این روایت چنان که میبینید به حقیقت تأیید همان حکم عقل است که پیشتر از آن سخن گفتم.
روایت دوم
امام رضا (ع) علاماتی چند را برای امام بیان فرمودند: «لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْكَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ...»[۲].
این روایت موثقه نیز بر افضلیت امام در موارد یادشده تأکید دارد. البته روشن نیست که آیا در مقام بیان ضرورت افضلیت امام است، با خبر از یک واقعیت میدهد؛ بدین معنا که امام رضا (ع) تنها در حال تبیین این مسئله هستند که امام داناترین، باتقواترین... انسان است، نه آنکه بخواهد بگوید امام باید داناترین، باتقواترین و... باشد. شاهد آن، ادامه روایت است که فرمودند:«وَ يُولَدُ مَخْتُوناً وَ يَكُونُ مُطَهَّراً وَ يَرَى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ...». در این فراز از روایت، امام میفرمایند که امام مختون به دنیا میآید. مطهر است. پشت سر را مانند مقابل میبیند. سایه ندارد و.... این موارد را نمیتوان از ضروریات برای امام به شمار آورد. به دیگر سخن، آیا امام بما هو امام، باید مختون باشد، سایه نداشته باشد، پشت سر خود را بیند و... ؟ به نظر پاسخمان باید منفی باشد. این موارد به گونهای است که میتوان آنها را از باب فضل به شمار آورد نه آنکه شرط امام باشد. البته اگر موارد اولیه - یعنی اعلمالناس، احکمالناس و... - که نشان از برتری امام نسبت به دیگران است را از باب شرط نیز بدانیم، با دقت متوجه میشویم که همه از فضایل اخلاقی هستند که یک مربی و تزکیه کننده باید داشته باشد یا آنکه مربوط به شرایط مدیریتی جامعه است.
روایت سوم
امام صادق (ع) فرمودند: «عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ الْإِمَامِ الْعِصْمَةُ وَ النُّصُوصُ وَ أَنْ يَكُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَاهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَنْ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ وَ يَكُونَ لَهُ الْمُعْجِزُ وَ الدَّلِيلُ وَ تَنَامَ عَيْنُهُ وَ لَا يَنَامَ قَلْبُهُ وَ لَا يَكُونَ لَهُ فَيْءٌ وَ يَرَى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ»[۳]. این روایت به لحاظ سندی معتبر نیست[۴]. به لحاظ دلالی به روشنی بر آموزه لزوم افضلیت امام تصریح دارد؛ چراکه داناترین و باتقواترین بودن را که از مؤلفههای افضلیت هستند به عنوان یکی از صفات امام بیان کرده است؛ البته در ادامه روایت مواردی را بیان میفرماید که به نظر میرسد از امور ضروری نیست، بلکه خبر از یک واقعیت درباره امامان (ع) است.
روایت چهارم
امام علی (ع) فرمودند: «الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلَامَاتٌ فَمِنْهَا... الثَّانِي أَنْ يَكُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِحَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ ضُرُوبِ أَحْكَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ جَمِيعِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ فَيَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ يَسْتَغْنِي عَنْهُمْ وَ الثَّالِثُ يَجِبُ أَنْ يَكُونَ أَشْجَعَ النَّاسِ لِأَنَّهُ فِئَةُ الْمُؤْمِنِينَ الَّتِي يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا إِنِ انْهَزَمَ مِنَ الزَّحْفِ انْهَزَمَ النَّاسُ لِانْهِزَامِهِ وَ الرَّابِعُ يَجِبُ أَنْ يَكُونَ أَسْخَى النَّاسِ وَ إِنْ بَخِلَ أَهْلُ الْأَرْضِ كُلُّهُمْ لِأَنَّهُ إِنِ اسْتَوْلَى الشُّحُّ عَلَيْهِ شَحَّ بِمَا فِي يَدَيْهِ مِنْ أَمْوَالِ الْمُسْلِمِينَ»[۵].
امیر مؤمنان (ع) در این روایت پنج علامت را برای امامی که شایستگی امامت دارد، بیان میفرماید. ویژگی دوم تا چهارم امام آن است که داناترین مردم باشد. گستره دانایی او نیز محدود به دین و شریعت نیست، بلکه در تمام اموری است که مردم به آن نیازمندند. همچنین باید شجاعترین و باسخاوتترین فرد امت باشد.
این روایت با وجود صراحتی که در آموزه افضلیت امام دارد، در منابع اولیه شیعه دیده نمیشود و اعتبار سندی لازم را ندارد.
روایت پنجم
پنجمین روایت، سخنی است از امام رضا (ع) روایتی طولانی و در عین حال جامع در صفات امام. مجال پرداختن به تمام این روایت نیست، اما بگذارید به فرازی مهم از آن اشاره کنم که امام (ع) فرمودند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ»[۶]. در نگاه نخست آنچه توجه من و شما را به خود جلب میکند، همان جمله آغازین روایت است که امام را سرآمد روزگار معرفی میکند. ادامهاش را نیز که از نظر میگذرانیم پافشاری بر همین زیباسخن است. امام همتایی ندارد و بیمانند است. این سخن با آنچه ما پیشتر از حکم عقل گفتیم، سر سازگاری ندارد. اما تصور میکنم، میتوان آن دو - حکم عقل و سخن امام رضا (ع) - را در امتداد یک افق به نظاره نشست. بله، امام یگانه دورانش است؛ اما در چه چیزی؟ مانعی نیست اگر گفته شود امام در فضایل برترین است، چنان که در ادامه نیز به آن تصریح میشود. بله، او در فضیلت، همتایی ندارد. عقل که با این سخن مشکلی ندارد، بلکه آن را قویاً پذیرفته و بر آن پافشاری میکند و آن را ضروری نیز میداند. هیچ عالمی به گرد پای امام نمیرسد و... ؛ دیدید که عقل با این سخن نیز همدل و همزبان است. اما اینکه گفته شود امام در همه چیز سرآمد دیگران است، از این روایت قابل استفاده نیست. از این سخن که بگذریم، باید بدانیم که روایت در بستری خاص صادر شده است. قبل و بعد این سخن را که بینیم، همه و همه از این حقیقت حکایت دارند که امام رضا (ع) در پی انتقال این معناست که خداوند چنان امام را از فضل و کمال بهرهمند ساخته که او بیهمتا شده است. اگر چنین باشد که گفتیم، حل مسئله اینک دشوار نیست؛ زیرا جایگاه بحث نویسنده و خواننده، امامت عامه است و نه امامت خاصه؛ یعنی آنچه برای امام ضرورت دارد، نه آنچه خدا به امام داده است.
از همه اینها گذشته، روایت به لحاظ سندی دچار ضعف است که اطمینان به صدور این سخن از امام را با تردید روبهرو میسازد[۷][۸]
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۸-۴۱۹.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۲۸.
- ↑ برخی راویان آن مانند ابومعاویه و تمیم بن بهلول ناشناختهاند و برخی دیگر مانند بکر بن عبدالله بن حبیب نیز تضعیف شدهاند (احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص۱۰۹).
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۱؛ شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمة، ج۲، ص۶۷۸؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۲۲۰.
- ↑ روایت یادشده خبر واحدی است که محمد بن یعقوب کلینی [[[الکافی]]، ج۱، ص۱۹۸] و حسن بن شعبه حرانی [تحف العقول، ص۴۳۷] آن را به صورت مرفوعه نقل کرده، کلینی آن را در باب نوادر کتاب خود آورده و محمد بن ابراهیم نعمانی [الغیبة، ص۲۱۶] نیز این روایت را از خود کلینی نقل کرده است. در این میان شیخ صدوق این روایت را در کتابهایی همچون [امالی، ص۶۷۵؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ و معانی الاخبار، ص۹۶] نقل میکند. با وجود این اسناد ذکر شده این روایت در تمام منابع یادشده همگی مخدوش است. به سندی که در کتاب امالی آمده است توجه کنید: «حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْجَلِيلُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا فِي أَيَّامِ عَلِيِ بْنِ مُوسَى الرِّضَا بِمَرْوَ». عبدالعزیز بن مسلم شخصیتی مجهول است (سیدابوالقاسم خویی، معجم الرجال الحدیث، ج۱۱، ص۳۹)، ضمن آنکه قاسم بن علاء از مشایخ کلینی است و نمیتواند از عبدالعزیز بن مسلم روایت نقل کند. از این روست که کلینی خود آن را به صورت مرفوعه نقل کرده است. سند کتابهای عیون أخبارالرضا، معانی الاخبار و کمال الدین نیز با اندکی تفاوت چنین است: «حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَارُونِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا فِي أَيَّامِ عَلِيِ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع) بِمَرْوَ» در این سند نیز قاسم بن مسلم برادر عبدالعزیز بن مسلم، حسن بن قاسم رقام و عمران بن موسی بن ابراهیم افرادی مهمل هستند.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، افضلیت امام از منظر عقل و نقل، ص ۲۲۰-۲۲۵.