اعتزال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اعتزال (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • اعتزال، عزلت‌گزینی یا گوشه‌گیری، ملکه‌ای است که انسان به‌واسطه آن، توان آن را می‌یابد که به تنهایی و در انزوای از مردم زندگی کند؛ از این‌رو اگر در زندان یا در بیابانی به تنهایی به‌سر بَرد، این تنهایی و خلوت نمی‌تواند او را از خود و از خداوند متعال غافل سازد.
  • این فضیلت بزرگ به‌سختی محبوب اولیاء الهی بوده، به‌گونه‌ای که به‌دست آوردن مدارج کمال تنها با تحصیل آن فراهم می‌آید، تا آنجا که پیامبر اکرم(ص) از مردمان دوری جست، به غار حراء پناه برد و خلوت گزید تا وحی را از جانب خداوند متعال دریافت نمود؛ نیز چون خداوند اراده فرمود که دختر معصوم آن حضرت را به ایشان ببخشاید، چهل روز گوشه گرفت آنگاه از غذای بهشتی خورد، و همسر خویش حضرت خدیجه(س) را ملاقات فرمود، تا نور حضرت زهرا(س) از ایشان به وجود مبارک حضرت خدیجه انتقال یافت.
  • نیز می‌دانیم که هیچ اثر علمی‌ای، از هیچ دانشمندی پدید نیامده، مگر آنکه پیدایش آن در گرو گوشه‌گیری آن دانشمند بوده است. از این‌رو می‌توان گفت که اگر اتّصاف به این فضیلت بزرگ نبود، این آثار کرامند که امروزه مایه افتخار مسلمانان است، هرگز پدید نمی‌آمد. خلوت‌گزینی‌های شیخ مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیرالدّین، محقّق اول و دوّم، علامه حلی، شهید اوّل و دوّم، شیخ انصاری، صدرالمتألّهین، جناب شیخ الرّئیس، صاحب جواهر و امثال آنان- که رحمت خداوند بر آنان باد! -، ایشان را موفّق داشت که به نشر علم و ترویج آن پرداخته، کتابخانه‌ای عظیم از میراث علمی مسلمین را فراهم آورند[۱].
  • توجّه در زندگی‌نامه آنان، روشن می‌سازد که گوشه‌گیری آنان این افتخارات را برایشان پدید آورد؛ این در حالی است که بیشتر اینان از عمری نه چندان بلند- گاه کمتر از شصت سال، و یا در همین حدود - برخوردار بوده‌اند؛ امّا استفاده شایسته از عمر، آنان را موفّق ساخت که معمولاً هریک بیش از یک‌صد اثر تدوین کنند. تاریخ نشان می‌دهد که مخترعان، مکتشفان و ابداع‌کنندگان صنایع مختلف نیز، از حالتی همین‌گونه برخوردار بوده‌اند.
  • کوتاه سخن آنکه تفکّر و اندیشه، که به‌صورت مستقیم به عزلت نیازمند است، از برترین عبادات است؛ به‌گونه‌ای که لحظه‌ای از آن برتر از هفتاد سال عبادت شمرده شده است.
  • این افتخار، نه تنها شامل حال متفکّران گوشه‌گیر می‌شود، که برای تمامی انسان‌ها مایه فخر را فراهم می‌آورد. نیز نه فقط در امور فردی و مادّی، که در امور معنوی و اجتماعی نیز هیچ کمالی بدون انفراد و عزلت پدید نمی‌آید.
  • در مقابل این فضیلت بزرگ، "اُلفت" قرار دارد. اُلفت ملکه‌ای است که صاحب آن، به‌واسطه این ملکه می‌تواند با مردم در پیوند بوده آنان را به سوی خود جلب نماید، و خود نیز به سوی آنان جذب شود. در خبری از امیرمؤمنان(ع) اُلفت در شمار صفات مؤمنان دانسته شده، بالاتر از آن، کسانی که از آن بی‌بهره‌اند را فاقد خیر دانسته‌اند؛ آن حضرت(ع) می‌فرمایند: "مؤمن الفت گیرنده است، و هیچ خیری در کسی که نه الفت می‌گیرد و نه به او الفت می‌گیرند، نیست" [۲].
  • اُنس و اُلفت نیز همچون عزلت در شمار ملکات فاضله بسیار مهم انسانی است. اگر این ملکه هیچ فایده دیگری جز از امکان تعلیم و تعلّم فراهم نمی‌آورد، باز کافی بود تا آن را در شمار برترین فضائل انسانی بدانیم؛ چه تحصیل دانش، برآوردن امور مربوط به معاش و معاد انسان، کسب فضائل، کمک به دیگران و عمل به قانون مواسات، در گرو همین الفت گرفتن با دیگران است[۳].
  • بالاتر از این آنکه دین محبّت و نفرت است، که این هر دو بر انس گرفتن با دیگران متوقّف می‌باشد.
  • رسانیدن پیام دین به دیگران نیز متوقّف بر همین الفت می‌باشد، چه آنان که به تبلیغ رسالت الهی می‌پردازند- و از آن‌جمله پیامبران(ع)، اوصیاء ایشان(ع) و علماء امّت-، تنها با انس گرفتن با دیگران است که می‌توانند وظیفه خود را به خوبی به انجام رسانند.
  • از همین رو است که چون حضرت ابراهیم(ع) همسر و فرزند شیرخوار خود را در بیابانی خشک نهاد، تا وجود آنان مایه آبادانی خانه او - جلَّ وعلا! - و برپاداشتن نماز گردد، دست به دعا برداشت و از خداوند درخواست کرد که قلب‌های مردم را به ایشان مهربان ساخته، میان آنان دوستی و اُنس برقرار سازد: رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ[۴].
  • و باز از همین رو است که خداوند اجر متّقیان را در این دنیا محبّت مردمان و گرایش قلبی آنان نسبت به اینان قرار داده است: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[۵].
  • نیز در مرتبه نخست، محبّت و مودّت را اجر رسالت پیامبر خاتم(ص) دانسته، و در مرتبه دوّم به وضوح اعلام فرموده که این محبّت، سعادت خود محبّان را در پی خواهد داشت:
  • قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۶]؛
  • قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ[۷].
  • کوتاه سخن آنکه اُنس گرفتن، فضیلتی بزرگ است که همواره مطلوب حضرت حق بوده، فواید بسیاری از پی آن پدید می‌آید، به‌گونه‌ای که به‌دست آوردن سعادت دو جهانی تنها در پرتو آن ممکن می‌نماید و بس.
  • حال با این توضیح، می‌توان گفت که عُزلت و اُلفت دو بال هستند، که هرکس سر در پی معراج دارد و خواستار پرواز در آسمان کمال می‌باشد، به ناگزیر می‌باید آن دو را طلبیده خود را به آن زینت بخشد؛ چه بال عزلت به تنهایی کافی نیست، و بال اُلفت نیز؛ چه هیچ پرنده‌ای با تنها یک بال نمی‌تواند به پرواز درآید؛ امّا با به‌دست آوردن این دو بال بُراق معراج آماده شده انسان می‌تواند به سوی مدارج بالای کمال پرواز کند.
  • این یکی از تفاوت‌های فضیلت عزلت با دیگر فضائل است؛ چه هیچ فضیلتی را نمی‌توان سراغ گرفت که مورد ضدّ آن نیز خود در شمار فضائل باشد؛ حال آنکه عزلت و اُلفت، هر دو در شمار فضائل قرار دارند، که بر هر دو آثاری بلند مترتّب می‌شود. نمونه را، فضیلت شجاعت در مقابل ترس قرار دارد، که هرگز در شمار فضائل قرار نمی‌گیرد؛
  • سخاوت نیز در مقابل بخل است، که خود از مهمترین رذائل می‌باشد؛
  • عدالت نیز در مقابل ظلم کردن و ظلم پذیرفتن است، که هر دو از رذائل بشمارند؛
  • تواضع نیز در مقابل تکبُّر است، که خود از حالتی همین‌گونه برخوردار می‌باشد.
  • این درحالی است که فضیلت عزلت در مقابل الفت قرار می‌گیرد، که آن نیز خود در شمار فضائل بزرگ است. از این‌رو اگر نفس انسان به این دو و یا یکی از آنها زینت نیابد، از کمالی خاص بی‌بهره مانده نمی‌تواند آن‌گونه که شایسته آن است، به سلوک خود ادامه دهد[۸].

چند نکته بسیار مهم

نکته اوّل

  • عزلت را گاه به معنی "رُهانیّت" دانسته‌اند، و آن را با ترک جامعه، دنیا، لذّات آن و محرومیّت از منافع آن، و در نتیجه محروم ماندن از ثواب‌هایی که تنها به‌وسیله معاشرت با دیگران به دست می‌آید، مساوی خوانده‌اند؛ و به تعبیری دیگر، آن را انفراد جسمی برشمرده‌اند.
  • با این تفسیر، بدون تردید هیچ نسبتی میان اسلام و عزلت وجود ندارد. از سنّت پیامبر اکرم(ص) چنین استفاده می‌شود، که ایشان بارها این سخن خود را تکرار می‌فرموده‌اند که: "در اسلام رهبانیت وجود ندارد"[۹].
  • از ائمه اهل‌بیت(ع) نیز در این زمینه روایات بسیاری به دست است. نیز خود پیامبر اکرم(ص) رهبانیّت را به معنای روی‌گردانی از سنّت و روش خود دانسته، آن را مساوی با کفر خوانده‌اند؛ از همین رو است که چون ایشان با خبر می‌شدند که یکی از یارانشان عزلت گزیده به زهد منفی و رهبانیّت روی کرده است، می‌فرمودند: "آگاه باشید که من شبانگاهان می‌خوابم و زناشویی می‌کنم و در روز غذا می‌خورم، از این‌رو هرکس از سنّت و روش من روی‌گردان شود، از من و یاران من نیست" [۱۰][۱۱].
  • قرآن کریم نیز این‌گونه از رهبانیّت را تقبیح فرموده، در مقام ردّ آن می‌آورد: وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا[۱۲].
  • معنای این آیه آن است، که مسیحیان به بدعتْ روش رهبانیْت را ایجاد کردند؛ و چون بر آنان چنین مطلبی واجب نشده بلکه در مقابل آن طلب رضایت الهی واجب خوانده شده بود، اینان آنچه واجب بود را مراعات نکرده به آنچه خود بافته بودند پرداختند؛ این در حالی است که بدعت آنان مورد رضایت حضرت حق نبوده تنها بدعتی ناپسند شمرده می‌شود.
  • خلاصه آنکه کناره‌گیری از جامعه و ترک آن، از مبانی اسلام نبوده، همان‌گونه که زهدورزی منفیانه و ترک لذّت‌های دنیایی نیز از اسلام نمی‌باشد. آری! اگر دلیلی خاص در این زمینه پدید آید، می‌توان به چنان عزلتی رضایت داد. نمونه را اگر روزی جامعه به چنان فسادی گرفتار آید، که حفظ دین و دنیای انسان تنها در گرو عزلت ممکن شود، می‌توان گوشه‌گیری را تجویز نمود؛ ضعف نفس نیز از عللی است، که می‌تواند ضعیفان را ۔ که در اثر اُنس و الفت با دیگران به خطا دچار می‌شوند-، به اندک کردن روابط تشویق نموده، آنان را به گونه‌ای انزوای مطلوب راهنمایی کند.
  • پُر واضح است که این موارد از بحث کلّی ما خارج بوده دلیلی بر صحّت رهبانیت نخواهد بود[۱۳].
  • روایاتی نیز که در مدح عزلت وارد شده، عموماً به همین معنا بوده تنها ناظر به زمان، مکان و یا فرد خاصّی بوده است.
  • در مقابل این تفسیر، عُزلت را گاه به معنای تبتُّل دانسته‌اند. ما پیش از این به تفصیل از این فضیلت سخن داشته، گفتیم که تبتُّل به معنای بریدن از مردم و پیوستن به حضرت حق ۔ جلَّ وعلا! - می‌باشد. روشن است که این معنا، تلازمی با گوشه‌گزینی نداشته انسان می‌تواند در عین حضور در جامعه، خود را از علایق قلبی به مردمان بازداشته، تنها توجّه خود را به سوی بارگاه عزّت منعطف سازد.
  • در این معنا، عُزلت از بالاترین حالات انسانی و پسندیده‌ترین آنهاست، که در قرآن کریم نیز به سختی به مدح گرفته شده است. نمونه را به این دو آیه شریفه بنگرید: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۱۴].
  • در بسیاری از روایات نیز، به این شرافت اشاره شده از آن شمار می‌توان به این حدیث امام صادق(ع) اشاره کرد: "خلوت‌گزین در دژ الهی پناه گرفته و در حفظ و حراست او رفته است. پس خوشا به حال کسی که همواره در آشکار و نهان با خداوند خلوت گرفته است" [۱۵].
  • این نوع از عزلت‌گزینی، به معنای توجّه دائمی قلب به بارگاه او جلَّ وعلا! - بوده، در این زمینه برای اینان تفاوتی نمی‌کند که از نظر جسمی در میان جمع، و یا در تنهایی به‌سر برند[۱۶].
  • گاه نیز به معنای قادر بودن بر خلوت‌گزینی و تنهایی دانسته شده است. اینان همان‌گونه که از انس با مردم لذّت می‌برند، از جدایی از آنان و تفرّد نیز لذّت برده، می‌توانند از منافع آن استفاده کنند.
  • این معنای سوّمین، همان معنایی است که در این فصل مورد نظر ماست؛ و زین پیش اشاره کردیم که فضیلتی بزرگ محسوب می‌شود.
  • عزلت در همین معنا، در شماری از روایات ما به‌شدّت مورد مدح واقع شده؛ از آن‌جمله امام کاظم(ع) در حدیثی به هشام بن حکم می‌فرمایند: "ای هشام! توان داشتن بر تحمّل تنهایی علامت قوی بودن عقل است، از این‌رو کسی که از قوّه تعقّل الهی برخوردار باشد، از اهل دنیا و علاقه‌مندان به آن گوشه می‌گیرد و به آنچه نزد خداست رغبت می‌یابد، در این حال خداوند در وحشت انیس او و در تنهایی همراه او خواهد بود" [۱۷].
  • آنچه در این میان بسیار مهم است، آنکه کسانی که به این فضیلت دست می‌یابند، باید توجّه نمایند که آن را در امور بی‌فایده‌ای که از نظر فردی و اجتماعی فایده‌ای از پی نخواهد داشت، مصرف نکنند. نیز در آن حالت به بطالت نپردازند، و همواره در نظر داشته باشند که فرصت‌ها همچون ابر درگذرند. از این‌رو اگر با دست یافتن به این نعمت آن را بیهوده رها کرده از آن بهره‌ای نبرند، مورد نقمت الهی واقع شده از مصادیق کسانی خواهند بود که بدین‌گونه مورد بازخواست قرار می‌گیرند: ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ[۱۸].
  • صد افسوس که ما کسانی را می‌شناسیم، که از این نعمت والا بهره‌مند شده‌اند، امّا از آن استفاده‌ای شایان نبرده‌اند؛ چه آن را در راهی بی‌فایده و یا کم‌فایده به کار گرفته، از باب نمونه به تألیف آثاری که سودی برای جامعه از پی نخواهد داشت مشغول شده، و یا کتب و مقالاتی پدید آورده‌اند که در زوایای کتابخانه‌ها بی‌استفاده رها شده است. بدتر آنکه گاه چیزی بر قلم رانده‌اند، که مایه ضرر زدن به شریعت بوده غضب الهی را به همراه خواهد آورد![۱۹].

نکته دوّم

  • گاه نیز اُنس و اُلفت در معنایی خاص‌تر از این معنا، یعنی برادری به کار می‌رود؛ روایات ما در این رابطه نیز بسیار زیاد است:
  • گاه نیز اُلفت به معنای تلاش در رفع نیازمندی‌های دیگران و شادمان ساختن آنان، به کار رفته است. این معنا نیز در روایات ما به شدّت به تأکید گرفته شده، به‌گونه‌ای که گذشته از ثواب‌های بسیار آن، گویا آن را به نوعی واجب دانسته‌اند؛ در این زمینه به این حدیث شریف بنگرید: "هرکس که سرلوحه زندگی او اهتمام به امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست"[۲۸].
  • گاه نیز همین کلمه به معنایی خاص‌تر، یعنی رعایت کردن قانون مواسات آمده است. روایات بسیاری در این زمینه وارد شده، همه آنها بر آن دلالت می‌کند که هرکس مراعات این قانون را بر عهده خویش نگیرد، شیعه حقیقی نبوده هنوز به کمال عقلانی خویش نرسیده است.
  • جای صد افسوس است که این قانون در میان شیعیان هرگز جاری نشده، نمی‌پندارم که تا زمان ظهور حضرت ولیّ‌عصر نیز جریان یابد. از همین رو است که ائمه هدی(ع) از بیان آن برای مردم خودداری می‌فرمودند، و تنها در مواردی نادر که با اصرار سؤال کننده روبه‌رو می‌شدند، به توضیحی کوتاه پیرامون آن می‌پرداختند. در این شمار می‌توان به روایت معلّی بن خُنَیس اشاره کرد: معلّی بن خنیس گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: برای او هفت حق واجب است که همه آنها بر عهده برادرش واجب است، و اگر برخی از آنها را تباه و ضایع کند، از ولایت و اطاعت خدا بیرون رود، و خدا از او بهره (اطاعت و بندگی) ندارد. عرض کردم: قربانت گردم! آنها چیست؟ فرمود: ای معلّی! من بر تو نگرانم و می‌ترسم این حقوق را ضایع گذاری و مراعات نکنی و بدانی و عمل ننمایی؛ عرض کردم: نیرویی جز از خدا نیست! فرمود: آسان‌ترین آن حقوق این است که آنچه برای خود دوست داری برای او هم دوست داشته باشی، و آنچه برای خود نپسندی بر او نیز نپسندی؛ و حقّ دوّم آنکه از آنچه او را ناخرسند دارد دوری کنی، و خوشنودی او را پیروی نموده فرمانش بری؛ و حقّ سوّم آنکه با جان و مال و زبان و دست و پای خویش او را یاری کنی؛ و حقّ چهارم آنکه چشم و راهنما و آیینه او باشی؛ و حقّ پنجم آنکه تو سیر نباشی و او گرسنه، یا سیرآب باشی و او تشنه، یا پوشیده باشی و او برهنه؛ و حقّ ششم آنکه اگر تو خدمتگزار داری و برادرت ندارد، واجب است خدمتگزارت را بفرستی که جامه‌هایش را بشوید، و غذایش را درست کند، و بسترش را مرتّب نماید؛ و حقّ هفتم آنکه سوگندش را تصدیق کنی و دعوتش را بپذیری، و در بیماری‌اش از او عیادت کنی و بر جنازه‌اش حاضر شوی، و چون بدانی حاجتی دارد در انجام آن سبقت گیری و او را مجبور نسازی که از تو بخواهد، بلکه خودت پیش‌دستی کنی. چون چنین کردی، دوستی خود را به دوستی او پیوسته‌ای، و دوستی او را به‌دوستی خود پیوند داده‌ای"[۲۹][۳۰].
  • این روایات، به‌گونه‌ای زیاد است که شیخ کلینی تنها شانزده عدد از آنها را در یک باب گرد آورده؛ گذشته از آنکه بیش از یک‌صد روایت در این زمینه در دیگر باب‌های "کافی" نقل شده است.
  • مردم این روزگار امّا، چه عالم و چه جاهل، چه متّقی و چه غیر متّقی، در مراعات این قانون تسامح ورزیده آن را در شمار مستحبّات قرار داده‌اند.
  • همین اصلاح گاه در معنای قانون ایثار به کار رفته است. منظور از این قانون آن است، که آدمی دیگران را در داشته‌های خود بر خویشتن مقدّم دارد، و نخست به رفع حوایج آنان پرداخته زان پس به آنچه خود بدان نیازمند است، بپردازد. این قانون هرچند واجب نبوده در شمار مستحبّات است، امّا ایمان کامل و تشیّع کامل تنها در پرتو آن به دست می‌آید. این مطلب از شماری از آیات و روایات ما به خوبی استفاده می‌شود:
  • وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ[۳۱]؛
  • وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا[۳۲][۳۳].
  • به این حدیث شریف نیز بنگرید: "ابان بن تغلب گوید: با امام صادق(ع) طواف می‌کردم. در این حال یکی از یاران ما به من برخورد و درخواست کرد همراه او به دنبال حاجتی که داشت، روانه شوم. آن مرد به من اشاره کرد، امّا من کراهت داشتم که امام صادق(ع) را رها کنم و به همراه او بروم. باز در میان طواف او به من اشاره کرد، و امام صادق(ع) اشاره او را دید، از این‌رو به من فرمود: ای ابان! این مرد تو را می‌خواند؟، عرض کردم: آری!، فرمود: او کیست؟، گفتم: یکی از یاران ماست، فرمود: او مذهب و عقیده‌اش همچون توست؟، عرض کردم: بله!، فرمود: نزدش برو. عرض کردم: طوافم را بشکنم؟، فرمودند: آری!، گفتم: اگرچه طواف واجب باشد؟، فرمودند: آری!. اَبان گوید: همراه او رفتم. سپس خدمت آن حضرت رسیدم و پرسیدم: مرا نسبت به حقّ مؤمن بر مؤمن آگاه فرمایید، فرمودند: ای اَبان! این موضوع را رها کن و طلب مکن، عرض کردم: چرا فدایت شوم؟. پس از آن همواره این سؤال را تکرار و بر آن اصرار کردم، تا آن حضرت فرمودند: ای اَبان! نیم مالت را باید به او بدهی، سپس به من نگریستند و چون دیدند که چه حالتی به من دست داده است، فرمودند: ای اَبان! مگر نمی‌دانی که خدای -عزَّوجلّ! ۔ کسانی را که دیگران را بر خود ترجیح داده‌اند یاد فرموده؟، عرض کردم: بله قربانت گردم! فرمود: بدان که چون تو نیمی از مالت را به او بدهی، او را بر خود ترجیح نداده‌ای بلکه تو و او برابر شده‌اید، ترجیح او بر تو زمانی است که از نصف دیگر به او بدهی!"[۳۴][۳۵].
  • شاید کسانی بر آن روند که قانون مواسات و قانون ایثار، هیچ مؤیّدی در شریعت نداشته دلیلی بر آن دلالت نمی‌کند؛ ما امّا برآنیم که اگر ایمان حقیقی در جان کسی نشیند، قلب او خود بر صحّت این دو قانون دلالت می‌نماید: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[۳۶].
  • این وعده‌ای است که خداوند آن را طرح نموده، و در بسیاری از آیات قرآن بر آن تأکید ورزیده است. آری! اگر ایمان در قلب کسی خانه گزیند، می‌تواند به مقتضای این دو قانون عمل نماید[۳۷].

نکته سوّم

  • اخلاق‌پژوهان در این مبحث به اشتباهی بزرگ دچار شده‌اند؛ چه گمان کرده‌اند که دو فضیلت عزلت و الفت / گوشه‌گیری و انس داشتن با مردم، در تضاد بوده از این‌رو نمی‌تواند در یک نفر به صورت همزمان پدید آید؛ بلکه اگر هر یک از این دو در نفس کسی راسخ شد، آن دیگری را از دست خواهد داد. اینان، تضادّ میان این دو فضیلت را، همچون تضادّ میان فضائل و رذائل دانسته، چون نتوانسته‌اند میان این دو جمع نمایند، به سخنان بی‌سرانجامی دچار شده‌اند. گاه یکی را بر دیگری ترجیح داده، و گاه روایات مربوط به فضیلت هر یک را ذکر و در مقام جمع میان آن روایات برآمده‌اند. در مرتبه آخر نیز به تبعیّت از غزالی در "احیاء علوم الدّین"، تفاوت افراد، زمان‌ها و مکان‌ها را در این زمینه راه خلاصی دانسته، بر آن رفته‌اند که کسی که به مقام الفت رسد، بهتر است عزلت گزیند؛ امّا کسی که هنوز به آن مقام نرسیده، بهتر است تا همچنان در میان مردم بوده با آنان معاشرت نماید.
  • در اینجا آنان متوجّه اشکالی دیگر شده‌اند، و آن اینکه: پیامبران(ع) با آنکه به برترین مراتب مقام انس و الفت رسیده بوده‌اند، امّا هرگز تن به عزلت نمی‌داده‌اند و باز در میان جامعه به سر می‌برده‌اند.
  • پس از این اشکال، آنان بر این رفته‌اند که جمع میان الفت و عزلت تنها برای پیامبران ممکن است، و دیگران نمی‌توانند این دو فضیلت را همزمان در وجود خود جمع کنند.
  • این گزیده‌ای کوتاه از سخن آنان در این میدان بود. خواننده ارجمند با توجّه به آنچه پیش از این گفتیم، خود می‌تواند نادرستی سخن اینان را دریافته پاسخ آن را ارائه نماید[۳۸].
  • سِرّ این مطلب نیز در آن است، که اینان چون از نخست بنای مطلب خویش را بر پایه‌ای غلط نهاده‌اند، راه را به خطا رفته هرچه پیشتر رفته‌اند، بیشتر از سخن صحیح فاصله گرفته‌اند. از آنجا که ما از ابتدای این کتاب، مبنای خود را به بررسی علم اخلاق اسلامی بر پایه قرآن و حدیث نهاده به بررسی سخنان اخلاق‌پژوهان نپرداخته‌ایم، در اینجا نیز بدون آنکه به بررسی این سخنان بپردازیم، تنها به یک نکته اخلاقی دیگر توجّه می‌دهیم؛ و آن اینکه توجیه سخن غلط و تنظیم ظاهری صحیح و پیراسته برای آن، از بزرگترین مشکلاتی است که دانشمندان هر رشته علمی بدان مبتلا می‌شوند. ما خواننده سالک کوی کمال را از فروافتادن در این بیابان تاریک بر حذر داشته، به صراحت او را آگاه می‌سازیم که موجّه ساختن مبنای غلط، در شمار مصادیق این آیه شریفه قرار دارد: أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۳۹].
  • این حالت، گاه از جهل مرکّب پدید می‌آید. جاهلانی که به این گونه از نادانی مبتلایند، در شمار کسانی هستند که هیچ بهره‌ای از تلاش علمی و عملی خود نبرده به زیان‌کاری مبتلا می‌شوند: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[۴۰][۴۱].
  • قرآن کریم به وضوح دلالت می‌فرماید که اینان، در آخرت در شمار زیانکاران خواهند بود: الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ أُولَئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ[۴۲].
  • صحیح نمایاندن سخن غلط، گاه نیز از لجاجت و تکبُّر علمی و تعصبات قومی ریشه می‌گیرد. مقام، قدرت، رتبه اجتماعی و عواملی این‌گونه نیز، در این میانه نقشی به سزا خواهند داشت. این مطلب نیز در قرآن کریم یاد شده است: وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ[۴۳].
  • نیز گاه از نهادن پایه‌ای غلط و اصرار بر آن، پدید می‌آید؛ چه گاه سخنی به خطا می‌رود و پایه‌ای برای عقیده‌ای قرار می‌گیرد، که دیگر کسان حفظ آن عقیده را لازم شمرده به تثبیت آن سخن خطا می‌پردازند. دانشمندان اهل سنّت معمولاً بر همین روش رفته خطای نخستین خود در مسأله امامت را توجیه می‌کنند. خطر این مطلب از خطر آنچه پیش از این گذشت، به مراتب بیش‌تر است؛ و کسی که دست به چنین توجیهاتی ببرد، بدون تردید مصداق آیه شریفه خواهد بود: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۴۴][۴۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۷۲.
  2. «الْمُؤْمِنُ مَأْلُوفٌ وَ لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَأْلَفُ وَ لَا يُؤْلَفُ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۰۲.
  3. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۷۳.
  4. «پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه‌ای کشت‌ناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دل‌هایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوه‌ها روزی فرما باشد که سپاس گزارند» سوره ابراهیم، آیه ۳۷.
  5. «به زودی (خداوند) بخشنده برای آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، (در دل‌ها) مهری خواهد نهاد» سوره مریم، آیه ۹۶.
  6. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  7. «بگو هر پاداشی از شما خواسته باشم از آن خودتان باد!» سوره سبأ، آیه ۴۷.
  8. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۷۶.
  9. «لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي الْإِسْلَامِ‌»؛ مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۵۵.
  10. «أَلَا إِنِّي أَنَامُ بِاللَّيْلِ وَ أَنْكِحُ وَ أُفْطِرُ بِالنَّهَارِ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي»؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۱۶.
  11. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۷۶.
  12. «و ما رها کردن این جهان را که از خود درآوردند بر آنان مقرّر نداشتیم جز آنکه برای رسیدن به خشنودی خداوند چنین کردند امّا آن را چنان که سزاوار نگاهداشت آن است نگاه نداشتند» سوره حدید، آیه ۲۷.
  13. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۷۷.
  14. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  15. «صَاحِبُ الْعُزْلَةِ مُتَحَصِّنٌ بِحِصْنِ اللَّهِ وَ مُحْتَرِسٌ بِحَرَاسَتِهِ فَيَا طُوبَى لِمَنْ تَفَرَّدَ بِهِ سِرّاً وَ عَلَانِيَةً»؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۹۰.
  16. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۷۸.
  17. «يَا هِشَامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلَامَةٌ عَلَى قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيَا وَ الرَّاغِبِينَ فِيهَا وَ رَغِبَ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ أَنِيسَهُ فِي الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبَهُ فِي الْوَحْدَةِ»؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۱۱.
  18. «آنگاه در آن روز از نعمت (ناسپاسی شده) بازخواست خواهید شد» سوره تکاثر، آیه ۸.
  19. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۷۹.
  20. «عَنِ الْإِمَامِ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ أَكْمَلَ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً»؛ اصول کافی، ج۲، ص۹۹.
  21. «عَنِ الْإِمَامِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ امْرِئٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۹۹.
  22. «عَنِ الْإِمَامِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ صَاحِبَ الْخُلُقِ الْحَسَنِ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۰۰.
  23. «عَنِ الْإِمَامِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَالْقَوْهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ»؛اصول کافی، ج۲، ص۱۰۳.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۰-۴۸۱.
  25. «قَالَ الْإِمَامُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ بَنُو أَبٍ وَ أُمٍ وَ إِذَا ضَرَبَ عَلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ عِرْقٌ سَهِرَ لَهُ الْآخَرُونَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۶۵.
  26. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَيْنُهُ وَ دَلِيلُهُ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَغُشُّهُ وَ لَا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخْلِفَهُ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۶۶.
  27. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۱.
  28. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ‌»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۶۳.
  29. «قُلْتُ لَهُ مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ قَالَ لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَايَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هِيَ قَالَ يَا مُعَلَّى إِنِّي عَلَيْكَ شَفِيقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ قَالَ قُلْتُ لَهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ قَالَ أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ الْحَقُّ الثَّانِي أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِيعَ أَمْرَهُ وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ لِسَانِكَ وَ يَدِكَ وَ رِجْلِكَ وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَرْوَى وَ يَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ يَعْرَى وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ يَمْهَدَ فِرَاشَهُ وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِيضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَ لَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۶۹.
  30. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۲-۴۸۴.
  31. «و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشته‌اند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده‌اند، دوست می‌دارند و در دل به آنچه به مهاجران داده‌اند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمی‌گزینند هر چند خود نیازمند باشند» سوره حشر، آیه ۹.
  32. «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند (با خود می‌گویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک می‌دهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی» سوره انسان، آیه ۸-۹.
  33. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۴-۴۸۵.
  34. «عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: كُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَعَرَضَ لِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا كَانَ سَأَلَنِي الذَّهَابَ مَعَهُ فِي حَاجَةٍ فَأَشَارَ إِلَيَّ فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ أَذْهَبَ إِلَيْهِ فَبَيْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَيَّ أَيْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقَالَ يَا أَبَانُ إِيَّاكَ يُرِيدُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ هُوَ عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِي عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ فَقَالَ يَا أَبَانُ دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَمْ أَزَلْ أُرَدِّدُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَبَانُ تُقَاسِمُهُ شَطْرَ مَالِكَ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ فَرَأَى مَا دَخَلَنِي فَقَالَ يَا أَبَانُ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ ذَكَرَ الْمُؤْثِرِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ أَمَّا إِذَا أَنْتَ قَاسَمْتَهُ فَلَمْ تُؤْثِرْهُ بَعْدُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ هُوَ سَوَاءٌ إِنَّمَا تُؤْثِرُهُ إِذَا أَنْتَ أَعْطَيْتَهُ مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۷۱.
  35. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۵-۴۸۶.
  36. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمی‌کند که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‌اند سپس تردید نورزیده‌اند و با دارایی‌ها و جان‌هایشان در راه خداوند جهاد کرده‌اند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۴-۱۵.
  37. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۶-۴۸۷.
  38. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۷.
  39. «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  40. «بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
  41. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۸.
  42. «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند و آن را کژ می‌شمرند و جهان واپسین را انکار می‌کنند آنان در زمین به ستوه‌آورنده (ی خداوند) نیستند و در برابر خداوند دوستی ندارند، عذابشان دو چندان می‌شود (زیرا) یارای شنیدن نداشتند و اهل بصیرت نبودند آنانند که به خود زیان زدند و آنچه دروغ می‌بافتند از (چشم) آنان ناپدید می‌گردد ناگزیر، در جهان واپسین (نیز) آنانند که زیانکارترند» سوره هود، آیه ۱۹.
  43. «و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.
  44. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  45. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۸۹.