دعا در معارف و سیره علوی
مقدمه
دعا و نیایش علوی به استناد حیات شاهدانه وی، درخواست رؤیت کامل و شهود تام و زیارت مستمر خدا بوده است. ادعیه دیگر حضرت با چنین همت والایی منافات ندارد؛ زیرا انسانی که «مختصر شریف» و «کون جامع» است همه مراحل کمال را خواهد داشت، و تکیه همه مراتب آن، به همان قله هرم حیات شاهدانه علوی است.
شکوه مشهود حضرت را میتوان در مناجات شعبانیه مشاهده کرد؛ زیرا در آن نجوا، آمده است: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ... إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خَائِفاً مُرَاقِباً يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ»[۱].
در این مناجات، خواستههای فراوانی مطرح شده که همگی برخاسته از حیات شاهدانه و سیرت و سنت عارفانه علوی است. اگر برخی پیامآوران الهی درخواست بخشش ملک انحصاری داشتند: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي﴾[۲]، امام علی(ع) درخواست شهود «مالک» را دارد، نه «مِلک» و نه «مُلک»؛ زیرا نه هوای مالک شدن دارد و نه هوس مَلِک شدن؛ بلکه فقط شوق شهود مالک حقیقی و ملک واقعی را دارد و بس، برای دستیابی به چنین مطلوبی، معارضه با ماسوا و اعتراض بر آنها و اعراض از آنها که رهزن هستند، مطرح است و برای رهایی از همه این دشواریها، نه تنها «قطع» پیوند با آنها کافی نیست، بلکه «انقطاع» از آنها نیز کفایت نمیکند و فقط «کمال انقطاع» راهگشا است که در حال اخیر، سالک ساعی هیچگونه احساسی به ماسوا، و نیز احساسی به زوال پیوند با آنها ندارد؛ زیرا «انقطاع»، بالاتر از «قطع»، و «کمال انقطاع» برتر از خود انقطاع است و در کمال انقطاع، هیچ توجهی به ترک ماعدا نخواهد بود.
برای راه یافتن به چنین مقصدی، نور ویژه الهی لازم است تا چشم دل با آن بتواند حجابهای نورانی را پس از پاره کردن حجابهای ظلمانی بدرد؛ چون سلسله معارف الهی در طول یکدیگر است و هر حلقه برتر، مانع ارتقای حلقه زیرین است و این منع نیز نوری است، نه ظلمانی؛ بنابراین، برای رسیدن حلقه زیرین به مقام برین، دو عنصر محوری لازم است: یکی آنکه حلقه زیرین، همانند فرشتگان، محکوم به اصل حاکم: ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[۳] نباشد که در این وضع، ترقی میسور نیست و دیگری آنکه فیض روح القدس مدد کند و به استعداد حلقه زیرین پاسخ مثبت دهد و به صورت محرک جذبی، وی را از بالا جذب کند تا بتواند حجاب نوری حلقه برتر را پاره کند و به مقام برین دست یابد.
ادراک هویت مطلق، نه تنها از راه ادراک برخی از مظاهر و آیات میسور نیست، بلکه بیان عین القضاة که محقق دوانی از وی با عنوان «هَمَهدانِ هَمَدانی» یاد کرده است[۴]، ادراک برخی از صفات نیز از راه مشاهده آیات ممکن نیست؛ زیرا وی در زبدة الحقائق، صفات الهی را دو قسم دانسته: برخی از آنها را عقل میتواند با نظر در مخلوقها بفهمد؛ مانند صفت صانع، خالق، حکیم، و بعضی از آنها که نَفْسی است، نه اضافی و به موجودی تعلق ندارد، ادراک آن موقوف بر ظهور «طور ورای عقل» است؛ مانند وصف کبریا، عظمت، جمال، بها[۵].
آنچه در مناجات شعبانیه آمده است، درباره بخش دوم از اوصاف الهی است که بدون ظهور طور خاص عرفانی که ورای طور عقل برهانی است، ادراک نخواهد شد؛ از این رو حضرت علی(ع) وصول به معدن عظمت الهی را از راه اناره ابصار دل و خرق همه حجابهای نوری خواسته است. روح انسان سالک پس از پاره کردن همه حجابهای ظلمانی و نورانی، به بدن نیازی ندارد؛ بلکه بدن محتاج او است. چنین روحی فقط به مبدأ فاعلی متکی است و از آن لحاظ که مبدأ غایی، عین مبدأ فاعلی است، روح واصل به معدن عظمت و شکوه، فقط به علل وجود، یعنی فاعل و غایت اعتماد دارد و از علل قوام، یعنی ماده و صورت و جنس و فصل بینیاز است و این وارستگی از طبیعت و پیوستگی به ماورای طبیعت همان است که از آن در مناجات شعبانیه به «تَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ» یاد شده است.
حضرت امیر(ع) در این باره به کمیل فرمود: «حجتهای الهی مردانی هستند که «صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ»[۶]؛ یعنی در حالت مزبور، انسانی واصل دارای بدن است؛ اما بدن به روح نیاز دارد، نه به عکس و نه به نحو تعامل و تقابل تا هر کدام از جهتی به دیگری تکیه کرده باشد.
نیایش علوی در جهت حفظ حیات شاهدانه و ارتقای مراتب آن، جلوههای گوناگون دارد که برخی از آنها را میتوان در دعایی که به نوف بکالی آموخت، مشاهده کرد؛ زیرا در آن نیایش آموزشی چنین آمده است: «فَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي ظَهَرْتَ بِهِ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِكَ فَوَحَّدُوكَ وَ عَرَفُوكَ فَعَبَدُوكَ بِحَقِيقَتِكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي نَفْسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ عَلَى حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ بِكَ وَ لَا تَجْعَلْنِي يَا إِلَهِي مِمَّنْ يَعْبُدُ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى وَ الْحَظْنِي بِلَحْظَةٍ مِنْ لَحَظَاتِكَ تَنَوَّرْ بِهَا قَلْبِي بِمَعْرِفَتِكَ خَاصَّةً وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[۷].
آنچه در ذهن حکیم یا متکلم ترسیم میشود، نه خدا است و نه مماثل خدا. خدا نیست؛ زیرا هر عنوان، مفهوم، صورت عقلی و مانند آنکه در ذهن انسان ترسیم میشود - گرچه به حمل اولی عنوان خاص خود را دارد، به طور مثال، عنوان «خدا» به حمل اولی، خدا است- به حمل شایع، صورت ذهنی، ممکن، مخلوق و مانند آن است؛ پس هیچ اسم، مفهوم، عنوان و نظایر آن، به حمل شایع خدا نیست. کسی که غیر از آن مفهوم، عنوان و صورت ذهنی، چیز دیگری را به همراه ندارد، گرفتار پرستش اسم است، نه مفتخر به عبادت مسما. از طرف دیگر، صورت ذهنی، مماثل خدا هم نیست تا از راه تماثل از وجود یک مثل، به مثل دیگر پی برد؛ زیرا خداوند منزه از مثل است: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[۸]، و کسی که بخواهد اسم و مسما و صورت و معنا، هر دو را بپرستد، گرفتار ثنویت میشود؛ از این رو چارهای جز پرستش مسما و معنای محض نیست و آن نیز بدون شناخت شهودی وی امکان ندارد و آنچه در این نیایش آمده، به همین بخش معرفتی و عبادی و دعایی ناظر است.
ابتهال سالک ساعی، به حسب درجات سلوک و شهود خواهد بود کسی که به مقام «کان» رسید، از «گویا» سخن میگوید و نیایش او نیز در همین حد است؛ نظیر آنان که در خطبه پارسایان چنین وصف شده اند: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[۹]؛ و آنچه در بخشی از دعای کمیل آمد، به آن مرحله و سالکان مخصوص آن مرتبه ناظر است: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ»[۱۰]؛
ولی کسی که به مقام «ان» رسید و از منزلت «کأن» گذشت، چنین سالک شاهد و اصلی اگر به فرض محال، معذب شود، توان صبر را دارد؛ زیرا اولاً هرگونه احساس، از آن روح است نه بدن. ثانیاً هنگام استغراق روح در شهود جمال الهی، هیچ توجهی به ماسوا ندارد و ثالثاً تقطیع اعضای بدن و تحریق آنها کمترین احساسی در روح او پدید نمیآورد؛ از این رو، زبان حال، مقال و استعداد چنین عارف شاهدی از مرتبه «گویا» گذشته و به مرحله تحقیق میرسد؛ یعنی اگر معذب شوم، به قطع بر آن صبر میکنم؛ ولی چون تعذیب، نشان جدایی است و هجران محبوب، عذاب روحی است و چنین رنجی همان ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ﴾[۱۱]است، توانفرسا خواهد بود.
دَلال و غَنْج و ناز بنده در مشهد مولا و عتاب مُدلانه وی (اشاره به جمله «مُدِلًّا عَلَيْكَ» در دعای افتتاح) در ساحت قدس ربوبی نشانه شهود تام و وصول به بارگاه منبع الهی است وگرنه ما للتراب و رب الأرباب که به او بگوید: «إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ»[۱۲]؛ «اگر تو مرا به گناهم مؤاخذه کنی، من تو را به بخشش و گذشتت مؤاخذه میکنم».
یعنی اگر تو بگویی: چرا گناه کردی؟ میگویم: تو چرا عفو نکردی؟ اینگونه از نجواهای مُدلانه و نیایشهای نازمدارانه به جای نیازمندانه، نشانی انس کامل داعی و مدعو است که چنین انس تام در مرحله شهود نهایی پدید میآید. کسی که به این منزلت والا بار نیافت، دعای مزبور را یا با نیابت از واصلان کوی حق میخواند یا معانی دیگری را قصد میکند.
با توجه به این که امام علی(ع) مصداق کامل متنی است، آنچه در خطبه پارسایان آمده: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ صَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ»، چگونه با بیان دیگر حضرت درباره برادر ایمانی خود: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ...»[۱۳] سازگاری دارد؛ زیرا لازم آن کلام این است که غیر خدا در نگاه علی بن ابی طالب(ع) بزرگ باشد؛ اما با دقت روشن میشود که وصف مزبور (بزرگ بودن آن برادر ایمانی در دید علی)، از سنخ وصف به حال متعلق موصوف است، نه خود موصوف؛ یعنی چون آن برادر ایمانی در سایه سلوک صادقانه و معرفت شاهدانه، اندیشهای الهی و انگیزهای خدایی داشت و در مدار علم و محور عمل جز به دستور ربوبی زندگی نمیکرد، از این رو گرامیداشت او بالاصاله به تعظیم فرمان الهی، و بالعَرَض به آن شخص سالک که مظهر کرامت خدا بود، باز میگردد.[۱۴]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
- ↑ «گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بیگمان این تویی که بسیار بخشندهای» سوره ص، آیه ۳۵.
- ↑ «و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر که جایگاهی معیّن دارد» سوره صافات، آیه ۱۶۴.
- ↑ محقق دواتی، شرح رباعیات فلسفی، ص۷۳.
- ↑ همدانی، عین القضاة، زبدة الحقائق، ص۳۲، فصل ۲۵.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۶، ح۱۲.
- ↑ «چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
- ↑ قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
- ↑ «آتش برافروخته خداوند است * که به دلها راه مییابد» سوره همزه، آیه ۶-۷.
- ↑ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، مقاله «حیات عارفانه امام علی»، دانشنامه امام علی، ج۴، ص ۵۰.