اصلح در کلام اسلامی
مقدمه
اصلح، اصطلاحی کلامی و مطرح شده توسط متکلمان عدلیه در زمینه افعال خداوند نسبت به زندگی دنیوی بشر. اصلح افعل التفضیل از ریشه صلاح و مصلحت، ضد فساد و مفسده است، که در مقایسه دو صلاح، آنکه به خیر نزدیکتر باشد، اصلح نامیده میشود.
متکلمان نفع و فایده ای را که عاید انسان میشود صلاح مینامند. هرگاه این نفع و فایده افزایش یابد آن را اصلَح میگویند، چنان که انفع نیز نامیده میشود[۱]. البته، نفع و فایده آن گاه مصلحت به شمار میرود که ضرر بیشتری را به دنبال نداشته باشد یا به از دست رفتن نفع بیشتری نیانجامد[۲].
مصحلتهایی که به انسان باز میگردد دو گونه است: دنیوی و دینی. مصلحتهای دینی در اصطلاح متکلمان، الطاف نام دارد و به قاعده لطف باز میگردد، ولی مصلحتهای دنیوی که هیچ گونه تأثیری در دین و ایمان انسان ندارند، مربوط به قاعده اصلح میباشند. مصلحتهای دنیوی چیزهایی است که انسان از آنها نفع میبرد و هیچ گونه زیانی به او یا انسان دیگری نمیرسد و هیچ جهت قبحی در آنها وجود ندارد[۳].
واژه اصلح به معنای افعل تفضیل در آیات قرآن بکار نرفته است، ولی در احادیث به چشم میخورد. شیخ صدوق در کتاب توحید بابورا با عنوان خداوند نسبت به بندگان خود جز آنچه را اصلح به حال آنان میباشد انجام نمیدهد مطرح کرده و احادیثی را از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نقل کرده است، ولی با دقت به دست میآید که این احادیث ناظر به اصلح در امور دینی میباشند، و امور دنیوی را، بدون اینکه ارتباطی به دین و ایمان انسان داشته باشد در برنمی گیرد[۴].
اصلح، زیر مجموعه مباحث عدل و افعال الهی[۵] و مربوط به مباحث واجب علی اللّه و از آرای ویژه برخی امامیه و معتزله است[۶]. اختلاف درباره اصلح سبب جدا شدن ابوالحسن اشعری از استادش ابوعلی جبایی شد[۷].
بیشترین اهمیت بحث اصلح در این است که چگونگی رابطه کارهای خداوند در حق بندگان در این دنیا را تبیین میکند و در نتیجه شناختی برتر، از افعال و مصالح الهی بهدست میدهد[۸].
متکلمان اسلامی در مورد لزوم رعایت اصلح توسط خداوند اختلاف دارند، برخی به نحو کلی رعایت اصلح را نفی میکنند و برخی به صورت مطلق آن را لازم میدانند و عده ای نیز تفصیل دادهاند. اهل حدیث و اشاعره که منکر حسن و قبح عقلیاند[۹] و نیز بیشتر علمای امامیه و معتزله بصره به نحو مطلق منکر لزوم رعایت اصلح هستند[۱۰].
گروهی از امامیه و معتزله بغداد انجام هر نوع اصلحی را بر خداوند واجب میدانند[۱۱].
بنابر نقل شیخ مفید، بسیاری از مرجئه و زیدیه نیز بر همین قول هستند[۱۲]. گروهی دیگر از امامیه و معتزله رسانیدن هر نفع و هر اصلحی را بر خدا واجب نمیدانند، بلکه مواردی را که ضرری به حال کسی نزند و مفسده و محذوری در پی نداشته باشد واجب میدانند[۱۳].
برخی از دلایل کسانی که انجام هر نوع اصلحی را بر خداوند واجب میدانند، این است:
- خداوند قادر مطلق است، پس هر آنچه به حال بندگان مفید و سودمند باشد انجام میدهد، در غیر این صورت قدرتش مبتلا به کاستی میشود[۱۴] در توضیح این دلیل آمده است: کسی که قادر ونیکوکار و آگاه به نیازمندان است حتماً بهترینها را انجام میدهد[۱۵].
- خداوند جواد مطلق است، اگر بهترین و سودمندترین را در حق بندگان انجام ندهد، حکایت از بخل او میکند و بخل و کاستی در ساحت او راه ندارد[۱۶].
- انجام ندادن اصلح قبیح است، پس انجام آن واجب است[۱۷].
منکران وجوب اصلح ضمن خدشه در ادله قائلان[۱۸] دلایلی برای اثبات مدعای خود آوردهاند، از جمله:
- اگر رعایت اصلح و انجام بهترین کارهای دنیایی در حق بندگان بر خداوند واجب باشد، مستلزم محال است، چون بهترینهای دنیایی بینهایت است، پس باید خداوند در حق بندگان بینهایت اصلح انجام دهد[۱۹].
- اگر اصلح بر خدا لازم بود، باید دوزخیان را نجات و بهشتیان را به مقام پیامبران میرسانید، چون اصلح به حال آنها همین است[۲۰].
- اگر اصلح واجب بود، نباید کفاری را که در دنیا فقیر و در آخرت معذب هستند میآفرید[۲۱].
- اشاعره که بر اساس مبنای فکری خود (انکار هرگونه وجوبی بر خدا) منکر اصلحاند، میگویند:کار قبیح آن است که سازگار با غرض نباشد و هیچ غرضی در کارهای خداوند تصور ندارد پس ترک اصلح از ناحیه خداوند قبحی به دنبال ندارد[۲۲].
- لزوم رعایت اصلح بر خداوند مالکیت و تصرف او را محدود میکند و این، بر خلاف آیه قرآنی است که میفرماید: ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ﴾[۲۳].[۲۴]
طرفداران اندیشه وجوب اصلح از دلایل و شبهات مخالفان پاسخهایی دادهاند، از جمله:
- براهین اثبات وجوب اصلح پشتوانه عقلی قطعی دارد که عبارت است از لزوم سنخیت میان فعل و فاعل، فعل هر فاعلی متناسب با صفات وجودی اوست: ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ﴾[۲۵] بر این اساس هرگاه فاعل کریم و بخشنده باشد محال است کاری بر خلاف جود و کرم انجام دهد و چنان که گذشت ترک اصلح، بر خلاف جود و کرم است.
- انجام افعال اصلح تا بینهایت محال ذاتی نیست واگر در حق بندگان چنین نشده است، به خاطر استحاله وقوعی آن است که انسان موجود متناهی است مصالح بینهایت متوجه او نخواهد شد[۲۶].
- دایره وجوب اصلح تنها منافع دنیایی را شامل است، نه مسائل اُخروی[۲۷].
- ملاک در رعایت اصلح منافع دنیایی کلی و نوعی است که گاهی تأمین کننده منافع جزئی و فردی است و گاهی نیست[۲۸].
دلایل قائلان به تفصیل به گونه ای است که اشکالهای منکران کمتر بر آن وارد است و در حقیقت بازسازی و افزودن قیودی بر همان دلایل طرفداران لزوم مطلق اصلح است:
هرگاه خداوند بداند تا یک حدّ معین اصلح به حال بندهاش مفید و خالی از مفسده است، این مقدار را در حق او انجام میدهد، چون مقتضی و داعی موجود (احسانی خالی از مفسده) و مانع و صارف مفقود است وا گر مقدار بالاتر اصلح به حال بندهاش مفسده ای به دنبال داشت و یا مشکل بینهایت را داشت این مقدار بالاتر انجام نمیشود به خاطر وجود مانع و صارف[۲۹].
در مقام تمثیل آوردهاند: هرگاه خداوند بداند که دادن هزار درهم برای زید مصلحت و منفعت او را در پی دارد و مایه زیان و مفسده برای هیچ کسی نمیشود، حتماً این کار را انجام میدهد[۳۰].
ابوالحسین بصری، مؤسس نظریه تفصیل در پاسخ به مشکل نامتناهی بودن مصالح دنیایی میگوید: اصلح تا آنجا که مفسده و زیانی ندارد خداوند انجام میدهد، واما مراحل بالاتر آن در صورتی که مفسده و زیانی نداشته باشد، ممکن است خداوند مقدار زاید را انجام دهد یا ندهد، مثلاً، کسی که انگیزه صدقه دادن یک درهم را دارد و زیانی هم متوجهاش نمیشود چنین میکند.اما اگر شمار زیادی از گدایان دور او را حلقه زنند که باید چندین درهم صدقه دهد، در این صورت اگر برایش مشقتی داشت صدقه نمیدهد و گرنه خواهد داد[۳۱].[۳۲]
منابع
پانویس
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۱۹۹.
- ↑ المنقذ من التقلید، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ المنقذ من التقلید، ج۱، ص۲۹۹، انوار الملکوت، ص۱۵۳ و ۱۵۶.
- ↑ التوحید، صدوق، محمد بن علی،، باب۶۲.
- ↑ سرمایه ایمان، لاهیجی، ملا عبدالرزاق، ۵۹.
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص۱۳۷، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، معتزلی، قاضی عبدالجبار، ج ۱۴، ص۲۳.
- ↑ الملل والنحل شهرستانی، ج۱، ص۴۵.
- ↑ الاقتصاد الهادی، ص۸۲، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۰۶ـ ۲۰۵، الملل والنحل، ج ۱، ص۴۵، سرمایه ایمان، لاهیجی، ملاعبدالرزاق، ص۸۱، گوهر مراد، ص۳۵۱.
- ↑ محصل افکار المتقدمین والمتأخرین، ص۲۹۵، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۰۵.
- ↑ الاقتصاد الهادی، ص۸۲، الذخيره فى علم الكلام، سيد مرتضى، على بن حسين، تحقيق احمد حسينى، ص۲۰۲، کشف المراد، ص۳۴۳، حاشیه قواعد العقائد، ص۸۲، شرح المقاصد، ج۴، ص۳۳۰، حاشیه اوایل المقالات، ص۲۶.
- ↑ الیاقوت، ص۵۵، انوار الملکوت، ص۱۵۷، قواعد العقائد، طوسی، ص۸۲ ۸۱، اوایل المقالات، ص۲۶، محصل الافکار، ص۲۹۵، مقالات الاسلامیین، ص۱۳۷، التبصیر، ص۷۱، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۰۵.
- ↑ اوایل المقالات، ۲۶.
- ↑ انوار الملکوت، ص۱۵۷، الذخیره، ص۲۰۱، کشف المراد، ص۳۴۳، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۲۹۸، سرمایه ایمان، لاهیجی، ملاعبدالرزاق، ص۸۲، قواعد العقاید، ص۱۲۶.
- ↑ الیاقوت، ص۵۵، مقالات الاسلامیین، ص۱۳۷، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، معتزلی، قاضی عبدالجبار، ج۱۴، ص۴۷.
- ↑ قواعد العقائد، ص۸۲، انوار الملکوت، ص۱۵۷، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۲۹۹.
- ↑ الیاقوت، ص۵۵، انوار الملکوت، ص۱۵۷، المنقذ من التقلید، ص۲۹۸، القواعد الکلامیة،ص۱۲۷.
- ↑ سرمایه ایمان، لاهیجی، ملاعبدالرزاق، ص۸۱.
- ↑ القواعد الکلامیه، ص۱۲۷.
- ↑ الاقتصاد الهادی، ص۸۲، الذخیره، ص۲۰۱، شرح المقاصد، ج۴، ص۳۳۲، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، معتزلی، قاضی عبدالجبار، ج ۱۴، ص۵۶.
- ↑ المعتمد فی اصول الدین، ص۱۱۶.
- ↑ شرح المقاصد، ج ۴، ص۳۳۱، تلخیص المحصل، ص۳۴۲، المحصل، ص۲۹۵.
- ↑ المواقف، ج۸، ص۲۰۲، قواعد العقاید غزالی، ص۲۰۵، الالهیات علی هدی الکتاب والسنة والعقل، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ «او از آنچه انجام میدهد بازخواست نمیگردد» سوره انبیاء، آیه ۲۳.
- ↑ قواعد العقاید، غزالی، ص۲۰۷.
- ↑ «بگو: هر کس به فرا خور خویش کار میکند» سوره اسراء، آیه ۸۴.
- ↑ سرمایه ایمان، لاهیجی، ملاعبدالرزاق، ص۸۲ـ ۸۳، القواعد الکلامیه،ص۱۳۱.
- ↑ القواعد الکلامیه، ص۱۳۳.
- ↑ سرمایه ایمان، لاهیجی، ملاعبدالرزاق، ص۸۲.
- ↑ المنقذ من التقلید، ص۱، ص۳۰۱، القواعد الکلامیه، ص۱۳۴ـ ۱۳۵، الذخیره، ص۲۰۵، کشف المراد، ص۳۴۳.
- ↑ انوار الملکوت،ص۱۵۶ـ ۱۵۷، کشف المراد، ص۳۴۳، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ کشف المراد، ص۳۴۳، المنقذ، ج۱، ص۳۰۱، القواعد الکلامیه، ص۱۳۵.
- ↑ گودرزی، مجتبى، مقاله «اصلح»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۳۰۳-۳۰۵.