حضرت یحیی علیه السلام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

حضرت یحیی یکی از پیامبران الهی از قوم بنی اسرائیل بود. پدرش حضرت زکریا (ع) نیز پیامبر خدا بود. خداوند، حضرت یحیی را در سن پیری زکریا به او عطا کرد.

نام یحیی چندبار در قرآن آمده و از او به عنوان انسانی پارسا و باتقوا یاد شده که در کودکی به مقام نبوت رسید.

حضرت یحیی به دست یکی از حاکمان فلسطین به شهادت رسید. کشتن او به خواست زنی بدکاره بود که پادشاه عاشق او شده بود. سر یحیی را بریده و در طشت طلا نهادند و پیش آن زن بردند. در مسجد جامع دمشق، جایی است که به محل سر حضرت یحیی معروف است[۱].

ولادت و نیاکان

داستان ولادت یحیی(ع) و شمه‌ای از حالات آن بزرگوار در ضمن داستان پدرش حضرت زکریا گفته شد و نام آن بزرگوار نیز در قرآن بیشتر در ضمن داستان پدرش زکریا آمده است؛ مانند: سوره آل عمران، انعام، مریم و أنبیا و تنها در سوره مریم به طور جداگانه فضیلت‌هایی از یحیی(ع) ذکر شده و برخی از موهبت‌ها و الطاف الهی به آن حضرت نام برده شده است. در سوره آل عمران نیز ضمن بشارت زکریا به ولادت فرزندش یحیی، چند فضیلت از فضایل ایشان آمده و آنها – چنان‌که در احوالات زکریا گذشت - یکی موضوع تصدیق و ایمان آن حضرت است به حضرت عیسی، دیگری موضوع سیادت و آقایی یحیی، دیگری پارسایی آن حضرت از ازدواج و کناره‌گیری از همبستر شدن با زنان، و چهارمی مقام نبوت اوست. ﴿...مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ[۲].

و اما آیه‌ای که در سوره مریم است: ﴿يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا * وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا * وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا * وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا[۳]. ابن عباس در تفسیر جمله ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا گفته است: یحیی در سه سالگی به دریافت منصب نبوت نایل شد و در روایات اهل بیت درباره فرزانگی یحیی آمده، که همسالان یحیی بدو گفتند: بیا تا به بازی برویم. یحیی به آنها گفت: ما برای بازی آفریده نشده‌ایم، بلکه برای کوشش در کار بزرگی خلق شده‌ایم[۴].

در تفسیر جمله ﴿وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمود: منظور رحمت و لطف خدا به یحیی است. ابوحمزه گوید: من عرض کردم که لطف و مهر خدا به یحیی تا چه اندازه بود؟ حضرت فرمود: به این اندازه‌ای که هرگاه یحیی می‌گفت: یارب! خدای تعالی در پاسخ می‌فرمود: «لَبَّيْكَ يَا يَحْيَى‌»[۵]. در تفسیر جمله ﴿وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا محدثان شیعه و سنی از رسول خدا(ص) روایت کرده‌اند که فرمود: یحیی هیچ‌گاه در عمر خود گناهی نکرد. در حدیث دیگری است که فرمود: «هر کس در روز قیامت خدا را با گناهی دیدار کند، جز یحیی بن زکریا»[۶]. در تفسیر آیه ﴿وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا شیخ صدوق در عیون و خصال از امام هشتم(ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: وحشتناک‌ترین هنگام برای این خلق سه جاست: یکی روزی که از شکم مادر زاییده می‌شود و به این دنیا قدم می‌گذارد؛ دیگر روزی که می‌میرد و سرای آخرت و اهل آن را دیدار می‌کند و سوم آن روزی است که برانگیخته شده و با اوضاع و احوال آن جهان رو به رو می‌شود و خدای تعالی به وسیله این آیه شریفه سلامتی و آسایش خاطر یحیی را در آن سه جا تضمین کرده و از وحشت آن سه روز خاطرش را آسوده ساخته، چنان که عیسی بن مریم(ع) را نیز از وحشت آن سه جا آسوده خاطر کرده و فرموده است[۷]: ﴿وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا.[۸]

پدر و مادر

نام و نسب

کنیه‌ها و القاب

فرزندان

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

سرگذشت تاریخی

نبوت و رسالت

امامت و ولایت

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

دیلمی در کتاب ارشاد القلوب گوید: یحیی(ع) جامه‌اش از لیف[۹] و خوراکش برگ درختان بود ابن اثیر در کامل التواریخ گوید: خوراک یحیی از علف‌های صحرا و برگ درختان تأمین می‌شد. برخی گفته‌اند: نان جو می‌خورد و جامه‌اش پشمین بود و هیچ درهم و دیناری و خانه و مسکنی هم که در آن سکونت گزیند، نداشت. در هر جا که شب فرا می‌رسید به سر می‌برد و همان نقطه سرای او بود. در حدیثی که کلینی از امام هفتم(ع) روایت کرده، آن حضرت فرمود: یحیی(ع) پیوسته می‌گریست و خنده نمی‌کرد[۱۰]. درباره عبادت او و گریه‌های زیادی که می‌کرد، داستان‌ها نوشته‌اند. در حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده که یحیی(ع) آن قدر گریست که گوشت‌گونه‌اش آب شد. پدرش زکریا بدو گفت: فرزندم! من از خدای تعالی درخواست کردم تو را به من ببخشد تا دیده‌ام به وجود تو روشن گردد. یحیی گفت: پدر جان! در دوزخی که خدا دارد، پرت‌گاه‌هایی است که جز آن مردمانی که از ترس خدا بسیار گریه می‌کنند، دیگری از آن نمی‌گذرد و من ترس آن را دارم که از آنجا نگذرم. در این وقت زکریا(ع) آن قدر گریست که بی‌هوش شد[۱۱].[۱۲]

گفت‌وگوی یحیی(ع) با شیطان

در امالی شیخ طوسی حدیثی از امام هشتم(ع) از پدران بزرگوارش درباره گفت‌وگوی یحیی با شیطان نقل شده است. گزیده‌اش آن است که شیطان از زمان آدم(ع) تا زمان بعثت حضرت مسیح(ع) به نزد پیغمبران می‌آمد و با آنها سخن می‌گفت و از همه بیشتر با یحیی(ع) اُنس داشت. روزی یحیی(ع) بدو فرمود حاجتی با تو دارم. شیطان گفت: قدر و مقام تو نزد من به قدری است که هر چه خواهی انجام می‌دهم. یحیی فرمود: می‌خواهم دام‌ها و وسایلی که فرزندان آدم را با آنها گمراه و شکار می‌کنی به من نشان دهی. شیطان پذیرفت و روز دیگر با شکل مخصوص و ابزار و آلات بسیار و رنگ‌های گوناگونی به نزد یحیی آمد و خاصیت آن ابزار و رنگ‌ها را برای یحیی توضیح داد و کیفیت گمراه ساختن فرزندان آدم را به وسیله آنها شرح داد.

آن‌گاه یحیی بدو فرمود: آیا هیچ‌گاه بر من ظفر یافته و غالب گشته‌ای؟ نه، ولی در تو خصلتی است که من آن را خوش دارم. آن خصلت چیست؟ هنگامی که افطار می‌کنی، سیر غذا می‌خوری و همان سیری مانع قسمتی از نمازها و شب زنده داری تو می‌گردد (و همین موجب خوشحالی و سرور من است). یحیی که این سخن را شنید فرمود: من از این ساعت با خدا عهد می‌کنم که دیگر غذای سیر نخورم تا وقتی که او را دیدار کنم. شیطان نیز گفت: من نیز با خدا عهد می‌کنم که از این پس مسلمانی را نصیحت نکنم تا وقتی که خدا را دیدار کنم. پس از این گفتار برفت و دیگر به نزد یحیی نیامد[۱۳].[۱۴]

سیره

اصحاب

مخالفان و دشمنان

رحلت و محل دفن

از داستان شهادت یحیی به دست پادشاه زمان خود، در قرآن کریم ذکری نشده و در روایات نیز درباره انگیزه و علت آن اختلاف است. در حدیثی است که در زمان یحیی بن زکریا(ع) پادشاه شهوت‌رانی بود که زنان خودش او را کفایت نمی‌کردند تا این که با زنی بدکار آشنا شد و آن زن پیوسته نزد او می‌آمد تا وقتی که سالمند شد و پس از پیری دخترش را برای رفتن به نزد پادشاه آماده کرد و بدو گفت: من می‌خواهم تو را به نزد پادشاه بفرستم. هنگامی که با تو در آمیخت و از تو پرسید که حاجتت چیست؟ بگو حاجت من آن است که یحیی بن زکریا را به قتل رسانی[۱۵]. آن دختر به دستور مادرش عمل کرد و چون پادشاه با وی در آمیخت، درخواست قتل یحیی را کرد و پس از این که این عمل سه بار تکرار شد، پادشاه یحیی را‌طلبید و سرش را برید و در طشتی از طلا گذاشتند. در خبر دیگری است که آن زن بدکار از پادشاه قبل از او دختری پیدا کرده بود. سپس پادشاه زمان یحیی نیز او را به ازدواج خود در آورد و چون آن زن سالمند شد، خواست تا آن دختر را به ازدواج این پادشاه درآورد. پادشاه (به دلیل ارادتی که به حضرت یحیی داشت) بدو گفت: من باید حکم آن را از یحیی بن زکریا بپرسم که آیا چنین ازدواجی جایز است یا نه؟ وقتی از یحیی پرسید، آن حضرت فرمود: جایز نیست. همین سبب شد که آن زن کینه یحیی را در دل گیرد و عاقبت روزی آن دختر را آرایش کرد و هنگامی که پادشاه مست شراب بود او را به نزد وی برد... و همان موضوع منجر به قتل یحیی گردید[۱۶]. در نقل دیگری است که پادشاه دختر خواهر زیبایی داشت که شیفته او گردید و خواست با او ازدواج کند و یحیی طبق دین مسیح او را از این ازدواج نهی کرد. مادر آن دختر که فهمید یحیی بن زکریا چنین ازدواجی را نهی کرده، دختر خود را آرایش کرده و به نزد پادشاه فرستاد و چون پادشاه چشمش بدان دختر افتاد، شیفته او شد و از وی پرسید: چه حاجتی داری؟ دختر گفت: حاجت من آن است که یحیی بن زکریا را به قتل رسانی. پادشاه گفت: حاجتی جز این بخواه. دختر گفت: حاجت من همین است و غیر از این حاجتی ندارم. پادشاه در این وقت یحیی را خواست و سرش را برید[۱۷].

در قصص قرآن جادالمولی و قصص الانبیاء نجار نام آن پادشاه هیرودیس و نام دختر هیرودیا نقل شده و در دو کتاب مزبور هیرودیا را دختر برادر پادشاه ذکر کرده‌اند، نه دختر خواهر او. در انجیل مرقس، هیرودیا را زن برادر هیرودیس دانسته که هیرودیس او را در نکاح خویش در آورده بود. در آنجا داستان را انجیل مرقس این‌گونه نقل کرده است: «...هیرودیس فرستاده یحیی را گرفتار نمود او را به زندان بست و به سبب هیرودیا زن برادر او فیلیپس که او را در نکاح خویش درآورده بود. به آن سبب یحیی به هیرودیس گفته بود: نگاه داشتن زن برادرت بر تو روا نیست. پس هیرودیا از او کینه داشت و می‌خواست او را به قتل رساند، اما نمی‌توانست؛ زیرا که هیرودیس از یحیی می‌ترسید و در ضمن او را مردی عادل و مقدس می‌دانست و رعایتش می‌نمود و هرگاه از او سخنی می‌شنید به آن عمل می‌کرد و به خوشی سخن او را اصغا می‌نمود. اما چون هنگام فرصت رسید که هیرودیس در روز میلاد خود امرای خود و سرتیپان و رؤسای جلیل را ضیافت نمود و دختر هیرودیا به مجلس درآمد و رقص کرد و هیرودیس و اهل مجلس را شاد نمود. پادشاه بدان دختر گفت: آن چه خواهی از من بطلب تا به تو بدهم. و قسم خورد که آن چه از من خواهی حتی نصف ملک مرا هر آینه به تو عطا کنم. او بیرون رفته به مادر خود گفت که چه بطلبم؟ و مادرش گفت که سر یحیی تعمید دهنده را. در همان ساعت به حضور پادشاه درآمد و خواهش نمود و گفت: می‌خواهم که الآن سر یحیی تعمید دهنده را در طبقی به من عنایت نمایی. پادشاه به شدت محزون گشت، لیکن به سبب پاس قسم و خاطر اهل مجلس نخواست او را محروم نماید. بی‌درنگ پادشاه جلادی فرستاده و فرمود تا سرش را بیاورد و او به زندان رفته سر او را از تن جدا ساخته و بر طبقی آورده بدان دختر داد و دختر آن را به مادر خود سپرد. چون شاگردانش شنیدند آمدند و بدن او را برداشته دفن کردند»[۱۸]. در چند حدیث از امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده فرمودند: قاتل یحیی بن زکریا فرزند زنا بود، چنان‌که کشندگان علی بن ابی طالب و حسین بن علی(ع) نیز زنازاده بودند[۱۹]. در حدیث‌های دیگری است که آسمان در قتل دو نفر گریست: یکی در قتل یحیی بن زکریا(ع) و دیگر در قتل حضرت اباعبداللّه الحسین(ع)[۲۰]. در معنای گریستن آسمان و توجیه آن گفته‌اند: گریستن آسمان همان قرمزی هنگام طلوع و غروب خورشید است و برخی گفته‌اند: یعنی اهل آسمان که مقصود فرشتگان هستند، گریه کردند و مرحوم مجلسی گفته: ممکن است این جمله کنایه از شدت مصیبت باشد[۲۱]. در روایات آمده که چون یحیی را به قتل رساندند، یک قطره از خون آن پیغمبر معصوم روی زمین ریخت. این قطره خون جوشش کرد و بالا آمد و هر قدر مردم روی آن خاک ریختند، آن خون همچنان بالا آمد و از جوشش نایستاد تا این که تل بسیار بزرگی شد و باز هم جوشید و پیوسته می‌جوشید تا پس از گذشت آن قرن، خدای تعالی بخت نصر را بر آنها مسلط کرد و هفتاد هزار یا بیشتر از آنها را کشت و خون از جوشش ایستاد[۲۲].

نگارنده گوید: بخت نصر که در این روایات آمده بخت نصر معروف که شش قرن قبل از میلاد مسیح می‌زیسته و دو بار به شهر بیت المقدس حمله کرد نیست، چنان‌که مسعودی در اثبات الوصیه گوید: بخت نصری که مردم بیت المقدس را به انتقام قتل یحیی کشت، نوه بخت نصر معروف و فرزند ملت بن بخت نصر بزرگ بوده است، واللّه أعلم. و بعضی هم احتمال داده‌اند که بخت نصر از معمرین[۲۳] بوده و عمر طولانی کرده، چنان که از عرائس الفنون نقل شده که گوید: بخت نصر بیش از پانصد و پنجاه سال در دنیا زندگی کرد[۲۴]. برخی گفته‌اند: کسی که به شهر بیت‌المقدس حمله کرد و برای ایستادن خون یحیی بن زکریا بیشتر مردم را کشت، پادشاهی از شاهان بابل به نام کردوس بوده است. او به سردار خود بنواراز ادان گفت: من به خدای مردم این شهر قسم خورده‌ام که اگر بر آنها پیروز شوم، آن قدر از ایشان را به قتل برسانم که سیلاب خونشان میان لشکریانم جاری شود. و بعد از پیروزی، مردم بسیاری را کشت تا وقتی که آن خون بایستاد[۲۵]. کلینی از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: عیسی بن مریم(ع) بر سر قبر یحیی(ع) آمده و از خدای تعالی خواست تا او را زنده کند. خداوند دعایش را مستجاب کرد و یحیی زنده شد و از قبر بیرون آمد و به عیسی گفت: با من چه حاجتی داری؟ عیسی فرمود: می‌خواهم همانند گذشته که در دنیا بودی مونس من باشی. یحیی گفت: ای عیسی؛ هنوز تلخی مرگ در کام من است. تو می‌خواهی دوباره مرا به دنیا بازگردانی و تلخی مرگ را در کامم تازه کنی. این سخن را گفت و دوباره به قبر خود بازگشت[۲۶].[۲۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۵۳.
  2. «پس فرشتگان او را در حالی که در محراب به نماز ایستاده بود ندا دادند: خداوند تو را به (تولّد) یحیی نوید می‌دهد که «کلمه‌ای از خداوند» را راست می‌شمارد و سالار و (در برابر زنان) خویشتندار و پیامبری از شایستگان است» سوره آل عمران، آیه ۳۹.
  3. «ای یحیی، کتاب (آسمانی) را با توانمندی بگیر! و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم؛ * و از نزد خویش مهر و پاکیزگی ارزانی داشتیم و او پرهیزگار بود * و با پدر و مادرش نکوکار بود و گردنکشی سرکش نبود * و بر او روزی که زاده شد و روزی که خواهد مرد و روزی که او را زنده برانگیزند درود باد» سوره مریم، آیه ۱۲-۱۵.
  4. علل الشرائع، ص۳۸؛ کامل التواریخ، ج۱، ص۱۷۰ - ۱۷۵.
  5. مجمع البیان، ج۶، ص۵۰۶.
  6. مجمع البیان، ج۶، ص۵۰۶.
  7. عیون الاخبار، ص۴۲.
  8. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص۵۶۹.
  9. پوست درخت خرما و نارگیل را - که به شکل طورهای سیمی است - لیف گویند.
  10. اصول کافی، ج۲، ص۶۶۵.
  11. بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۶۷ به نقل از کتاب زهد الصادق.
  12. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص۵۷۱.
  13. امالی طوسی، ص۲۱۶ و ۲۱۷.
  14. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص۵۷۲.
  15. چنین بر می‌آید که یحیی بن زکریا(ع) با این عمل پادشاه مخالفت کرده و مخالفت خود را اظهار می‌داشته و همین اظهار مخالفت یحیی، سبب کینه آن زن بدکار گردیده است.
  16. بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۸۰ و ۱۸۱؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۱۱۹؛ نجار، قصص الانبیاء، ص۳۶۹.
  17. راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۱۸.
  18. انجیل مرقس، باب ششم، ص۱۷ - ۲۹.
  19. مجمع البیان، ج۶، ص۵۰۲ - ۵۰۶؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۸۲؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۲۰.
  20. تفسیر قمی، ص۶۱۶.
  21. بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۸۲-۱۸۳.
  22. بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۸۱ - ۱۸۰؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۱۸.
  23. بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۵۵.
  24. بحارالانوار، ج۱۴، ص۳۵۵ به نقل از عرائس الفنون، ثعلبی و اثبات الوصیه مسعودی، ص۷۲.
  25. کامل التواریخ، ج۱، ص۱۰۴.
  26. فروع کافی، ج۱، ص۷۲.
  27. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص۵۷۳.