امامت در فرق و مذاهب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

امامت از دیدگاه مذاهب شيعی

امامت از دیدگاه امامیه

امامت محوری‌ترین‌ جایگاه‌ و نقش‌ را در منظومه اندیشه شیعه داراست‌. اعتقاد به‌ "نص‌" و "عصمت" و نقشی‌ که‌ امامیه‌ برای‌ جایگاه‌ معنوی‌ امام؛ یعنی‌ مرجعیت دینی‌ امامان‌ قائل‌ بوده‌اند، می‌تواند نشانگر اهمیت‌ این‌ جایگاه‌ باشد. این جایگاه از چنان درجه‌ای برخوردار است که نازل منزله نبوت است و در هدایت مسلمانان بعد از رحلت نبی اکرم (ص) نقش و تأثیر اساسی دارد[۱].

میان شیعه و اهل سنت اختلافاتی در باب امامت وجود دارد که برخی از آنها عبارت است از: الف) اختلاف در چگونگی تعیین حاکم، ب) اصل نصب است یا انتخاب؟؛ ‌‌ج) نگاه حداقلی و حداکثری به صفات امام مانند: علم و عصمت؛ د) حجت الهی و مرجعیت علمی و دینی امام؛ ه‍) امام واسطه فیض؛ امامیه امام را نه صرف خلیفه ظاهری پیامبر بلکه جانشین حقیقی پیامبر اسلام (ص) می‌‌دانند که باید واجد شرایط و صفات خاص باشند؛ و) وجوب عقلی یا نقلی امامت[۲].

امامت از دیدگاه اسماعیلیه

امامت از دیدگاه اسماعیلیه منصبی الهی است و امام از جانب خداوند، هدایت و برگزیده می‌‌شود و مسلمانان به واسطۀ او می‌‌توانند به وظایف دینی خود عمل کنند و درکی کامل و جامع از ابعاد ظاهری و باطنی قرآن حاصل نمایند. اسماعیلیه ولایت امام را یکی از ارکان دین می‌‌دانند و معتقدند امامت برترین ارکان دین است و حتی آن را عین ایمان می‌دانند و قائل‌اند امامت تا ابد ادامه دارد و جهان هستی بدون وجود امام لحظه ای دوام ندارد. از این رو، یکی از اصول اعتقادی اسماعیلیه این است که بعد از وفات پیامبر اکرم (ص)، امام علی (ع) به امر الهی و با نص پیامبر (ص) در زمان حیاتش به عنوان امام برگزیده شد و امامت باید به صورت موروثی در نسل علی (ع) و فاطمه (ع) ادامه یابد و جانشینی امام لاحق مبتنی بر نص امام سابق است[۳].

امامت از دیدگاه زیدیه

زیدیه‌ از تحولات‌ و دگرگونی‌های‌ فکری‌ و مذهبی‌ گوناگونی‌ در طول‌ تاریخ‌ برخوردار بوده‌اند که‌ هر کدام دارای‌ عقاید ویژه در باب‌ امامت‌ بودند.

مهم‌ترین‌ رکن‌ دینی‌ و اعتقادی‌ زیدیه‌ مسأله امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر بوده‌ و امامت‌ به‌ عنوان‌ تابعی‌ از این‌ مسأله‌ مطرح‌ بوده‌ است‌، لذا نظریه امامت‌ نزد آنان‌ بیش‌ از آنکه‌ یک‌ ضرورت‌ باشد، یک‌ ضرورت‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌‌ است‌. البته‌ مسأله مرجعیت‌ دینی‌ اهل بیت (ع) که‌ ضرورتاً مرتبط با نظریه سیاسی‌ آنان‌ در باب‌ امامت‌ نیست‌، چیزی‌ است‌ که‌ زیدیه‌ بدان‌ معتقدند. زیدیه‌ به‌ "حق‌" در امامت‌ باور داشتند، یعنی‌ معتقد بودند تنها اشخاص‌ معینی‌ می‌توانند به‌ زعامت‌ سیاسی‌ و حکومت‌ دست‌ یابند و چنین‌ نیست‌ که‌ هر کس‌ بتواند مقام‌ امامت‌ را از آن‌ِ خود کند.

زیدیه‌ برخلاف‌ امامیه‌ به‌ "انتخاب‌" و نه‌ "نص‌" معتقد بودند و از این‌ رو، در باور ایشان‌ امام شخصی‌ نبود که‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ باشد و تنها امت‌ مکلف‌ باشند که‌ امامت‌ او را پذیرا شوند، بلکه‌ پذیرش‌ امت‌ در تعیین‌ امام نقش‌ اساسی‌ داشت‌.

زیدیه‌ همچنین‌ شرایطی‌ را برای‌ امام در نظر می‌گرفتند که‌ مهم‌‌ترین‌ آنها فاطمی‌ بودن‌ و نیز مشروعیت‌ یافتن‌ شخص‌ امام به‌ دلیل‌ اقدام‌ به‌ "دعوت‌" بود. دعوت‌ همانا اقدام‌ برای‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر و دست‌ بردن‌ به‌ شمشیر در هنگام‌ ضرورت‌ بود[۴].

امامت از دیدگاه غلات

اندیشه غلات‌ در ارتباط مستقیم‌ با موضوع‌ امامت‌ قرار دارد و موضوع‌ امامت‌، محوری‌ترین‌ جایگاه‌ را از آن‌ خود کرده‌ است‌. از نخستین‌ نشانه‌های‌ ظهور غلات‌ در صحنه سیاسی‌ و اجتماعی‌ و دینی‌ کوفه‌، این‌ مطلب‌ را می‌توان‌ استنباط کرد که‌ غلات‌ از همان‌ آغاز گروه‌هایی‌ سیاسی‌ بودند که‌ تحت‌ تأثیر انگاره‌ای‌ دینی، ‌ درصدد دستیابی‌ به‌ قدرت‌ بودند، از این‌ رو، اندیشه امامت‌ در میان‌ غلات‌ انقلابی‌ قرن‌های‌ ۱ و ۲ق‌، بستری‌ کاملاً سیاسی‌ داشت‌.

برخی از دیدگاه‌های غلات درباره امامت عبارت بود از: اندیشه نفی‌ مرگ‌ امام و ادعای‌ غیبت‌ و طبعاً وقف‌ درباره او؛ همراه‌ اندیشه غیبت‌ امام، طبعاً مسأله نقش‌ او در "آخر الزمان" و پیروزمندی‌ وی‌ بر ظلم‌ها و بیدادها مطرح‌ می‌شد: رجعت‌ و مهدویت‌. اندیشه دیگر مسأله خداانگاری‌ امامان است‌ که‌ از ویژگی‌های‌ غلات‌ بوده‌ است‌.

حلول‌ روح‌ یا نور خداوند در جسم‌ امام و تناسخ‌ نیز از مفاهیم‌ اساسی‌ نزد غلات‌ به‌ شمار می‌رفت‌. در تفسیری‌ که‌ غلات‌ از چگونگی‌ مرجعیت‌ دینی‌ امام و نحوه ارتباط او با خداوند داشتند، سخن‌ از الهام و وحی الهی‌ بر وی‌ و علم لدنی امام می‌گفتند[۵].

امامت از دیدگاه اهل سنت

علمای اهل سنّت قائل‌اند خلافت و امامت عبارت است از مسئولیّت بزرگ اجتماعی و دینی که از طریق انتخاب به مقام سرپرستی مسلمانان نایل می‌شود، خلیفه هم مشکلات دینی مردم را می‌گشاید و هم از راه قدرت نظامی، امنیّت عمومی و مرزهای کشور را حراست می‌نماید، به این ترتیب امام یک زمامدار عادّی و یک حاکم اجتماعی است. هدف‌ و مقصد اصلی‌ امامت‌ در نظر اهل سنت، امر به معروف و نهی از منکر است‌.

شرایط انتخاب خلیفه یا امام از سوی اهل سنت عبارت است از: انتخابی بودن خلیفه و امام از سوی مردم؛ افضلیّت علمی و تقوی شرط خلافت نیست تا چه رسد به عصمت. از جمله‌ اوصاف‌ امام که اهل سنت بیان کرده‌اند این است که امام باید دارای‌ رتبه اجتهاد باشد؛ عدالت‌ از شروط و اوصاف‌ امام است؛ بیشتر اهل سنت، یکی‌ از شروط امام را قرشی‌ بودن‌ او می‌دانند[۶].

امامت از دیدگاه اباضیه

امامت از دیدگاه خوارج

امامت‌ نزد گروه‌های‌ گوناگون‌ خوارج (اهل‌ تحکیم‌)، از نظر مفهومی‌، کاملاً پیوسته‌ با حکومت‌ بوده‌، اما آنچه‌ امامت‌ خوارج (مُحَکِّمه‌) را از اهل سنت متمایز می‌ساخته‌، نوع‌ آرمان‌هایی‌ بوده‌ است‌ که‌ هر یک‌ در سایه امامت‌ دنبال‌ می‌کرده‌اند. مبنای‌ آرمان‌ امامت‌ در میان‌ محکمه‌ این است که تا با حساسیت‌، عملکرد امام در جامعه اسلامی را پی‌گیری‌ کنند و در صورت‌ مشاهده تخلفی‌ از جانب‌ او، واکنشی‌ مناسب‌ از خود نشان‌ دهند.

این‌ برداشت‌ محکمۀ نخستین‌ که‌ فرمان‌ و فرمانروایی‌ جز از آنِ خدا نیست‌ و هرگاه‌ فرمانروایی‌ از فرمان‌ خداوند سرپیچی‌ کرد، خلع‌ او واجب‌ می‌گردد و پیروی‌ از فرمانروای‌ "ظالم‌" و "فاسق‌" و "کافر" امری‌ برخلاف‌ دیانت‌ است‌، در سراسر تاریخ‌ سیاسی‌ محکمه‌، بر جوامع‌ آنان‌ سایه‌ افکنده‌ است‌. در حقیقت‌، همین‌ باور است‌ که‌ ستیز با قدرت‌های‌ مرکزی‌ در جهان‌ اسلام‌ را به‌ عنوان‌ یکی‌ از ویژگی‌های‌ عمومی فِرَق‌ محکمه‌ رقم‌ زده‌ و گروه‌های‌ گوناگون‌ ایشان‌ را در این‌ مسیر سوق‌ داده‌ است‌

از شرایطی که خوارج برای امام می‌شمارند این است که: الف) همگی‌ به‌ امامت‌ فاضل‌ قائل‌ بوده و امامت‌ مفضول‌ را انکار می‌کرده‌اند. در نگاه‌ آنان‌، افضل‌ برای‌ امامت‌ کسی‌ است‌ که‌ خود را برای‌ خروج‌ آماده‌ سازد و مردم‌ را به‌ جهاد فراخواند و چنین‌ کسی‌ احق‌ به‌ امامت‌ است‌. ب) در دید محکمه‌، امامت‌ منحصر به‌ خاندان‌ و قوم‌ ویژه‌ای‌ نیست‌ و مردم‌ از این‌ نظر برابرند. ج) اصل‌ در گزینش‌ امام نزد محکمه‌، شوراست‌، اما درباره اینکه‌ شورا با حضور چه‌ کسانی‌ و چندین‌ تن‌ محقق‌ می‌گردد، اختلاف‌ است‌، گاه‌ حتی‌ عدد دو مطرح‌ شده‌ است‌.

محکمه‌ امام را در صورت‌ تخطی‌ از حدود شریعت‌ مستوجب‌ خلع‌ و گاه‌ قتل‌ دانسته‌اند، بلکه‌ در عمل‌ نیز امامت‌های‌ تاریخی‌ ایشان‌ همواره‌ با نمونه‌هایی‌ از خلع‌ مواجه‌ بوده‌ است‌[۷].

منابع

پانویس

  1. انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۶۹؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ ج5، ص22-23؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۱۵.
  2. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۳۴ ـ ۴۰.
  3. نانجی، عظیم، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۷۶.
  4. انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۷۴.
  5. انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص۳۹۱۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص۲۷۶.
  6. انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۷۹ ـ ۲۸۴؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۱۴-۱۵.
  7. انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص۲۸۵ ـ ۲۸۶.