زبیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل زبیر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.


مقدمه

زبیر بعد از وفات رسول خدا در زمان سه خلیفه (ابوبکر، عمر و عثمان)

زبیر در زمان خلافت امام علی (ع)

  • بعد از قتل عثمان همه مردم از جمله طلحه و زبیر با علی (ع) بیعت کردند. بیشتر روایات زبیر را اولین بیعت کننده می‌دانند و می‌نویسند که در این بیعت، اجباری در بین نبوده است، همان‌طور که خود حضرت در نامه‌ای به انصار به این امر تصریح کرده‌اند: شما را از کار عثمان خبر می‌دهم، به‌گونه‌ای که شنیدنش چون دیدن باشد، مردم بر او خرده گرفتند و من که مردی از مهاجران بودم، همواره خشنودی او را می‌خواستم و کمتر سرزنش می‌کردم. ولی طلحه و زبیر درباره او شیوه دیگری داشتند و آسان‌ترین کارشان، تاختن بر او بو و نرم‌ترین رفتارشان، رفتاری ناهموار، به‌ناگاه عایشه بی‌تأمل بر او خشم گفت و مردمی بر او شوریدند و او را کشتند. آن‌گاه مردم با من بیعت کردند نه از روی اکراه یا اجبار، بلکه به رضا و اختیار[۶]. اما این دو قصدشان آن بود که از ارکان دولت آینده به حساب آیند و وقتی برایشان آشکار شد که علی (ع) آنان را به کار نمی‌گمارد شِکوه خود را آشکار کردند.
  • زبیر چون امارتی به دست نیاورد و افزون بر آن از امتیازات دوران عثمان نیز محروم شد، در برابر امام علی (ع) پرچم اعتراض برافراشت. تحریک کننده او در این موضع‌گیری پسرش عبدالله بن زبیر بود. زبیر به اتفاق طلحه با وانمود کردن انجام به‌سوی مکه رفتند و در آن‌جا با عایشه و دیگران هماهنگ شدند آتش جنگ جمل را افروختند. زبیر پس از گفت‌وگوی امام علی (ع) با او از جنگ کناره گرفت، ولی به‌دست ابن جرموز ترور شد[۷].

بررسی زمینه‌های انحراف و فرجام بد زبیر

  1. تأثیرپذیری عمیق زبیر از پسر منحرفش عبدالله بن زبیر: شواهد دلالت دارد بر این‌که یکی از بزرگ‌ترین عوامل مخالفت ناگهانی زبیر نسبت به امام علی (ع) تأثیرپذیری او از پسرش عبدالله بود، به‌طوری که خود حضرت درباره او فرمود: "زبیر همیشه از ما اهل بیت بود تا آن زمان که فرزند نامبارک او عبدالله بزرگ شد"[۸]. و این، نشان‌دهنده فتنه‌انگیزی عبدالله است.
  2. برتری‌جویی زبیر: حضرت امیر (ع) در شکوه‌ای از مخالفت سه گروه ناکثین (طلحه و زبیر)، قاسطین (معاویه و پیروانش) و مارقین (خوارج) این‌گونه فرمود: آن‌گاه که حکومت را در دست گرفتم گروهی پیمان شکستند و گروهی منحرف شدند و گروهی تجاوز کردند. گویا سخن خداوند سبحان را نشنیدند که می‌فرماید: "آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می‌دهیم که در زمین خواستار برتری و فساد نیستند؛ و فرجام خوش از آن پرهیزکاران است." آری به‌خدا سوگند آن را دانستند و درک کردند، ولی دنیا در نظرشان زیبا آمد و زیورهای آن چشمانشان را گرفت[۹]. در بیان دیگر، حضرت علی (ع) در توصیف زیاده‌خواهی طلحه و زبیر این‌چنین فرمودند: هر یک از آن دو امر خلافت را برای خود امید می‌برد و به‌سوی خود می‌کشید و نه همراهش. نه‌ پیوندی با خدا دارند نه وسیله‌ای تا به‌سوی او دست بلند کنند. هر یک کینه دیگری در دل دارد. زودا که پرده از آن برداشته شود. به‌خدا سوگند که اگر به آنچه می‌خواهند برسند، این یکی جان آن دیگری را بستاند و آن دیگری بر سر این یورش برد[۱۰]. شاهد دیگر در انگیزه‌های دنیاطلبانه طلحه و زبیر، جریان دعوای این دو بر سر امام‌جماعت شدن در بصره است. روزی در مسجد بصره برای نماز صبح اذان گفتند، طلحه خواست برای اقامه نماز به پیش رود که زبیر او را کنار زد و خواست خود نماز را با آنان اقامه کند. طلحه او را از این کار بازداشت. آن دو یکدیگر را کنار می‌زدند تا آن‌جا که نزدیک بود خورشید طلوع کند. مردم بصره فریاد برآوردند: "ای صحابیان رسول خدا، نسبت به نماز، خدا را خدا را در نظر آورید، می‌ترسیم وقت از دست بگذرد." عایشه گفت: "دستور دهید کسی جز آن دو با مردم نماز بگذارد."
  3. ثروت هنگفت و دنیا طلبی زبیر: ثروت زبیر پس از وفاتش پنجاه‌هزار دینار بود و پس از خود، هزار اسب و هزار غلام و کنیز بر جای نهاد و هم‌چنین سرزمین‌هایی را در شهرها به نام خود کرد. زبیر چهار زن داشت و یک‌هشتم اموالش در میان چهار زن تقسیم شد که به هر زن او یک میلیون و صد هزار دینار رسید و ثروتش، سی‌وپنج میلیون و دویست هزار دینار تمام بود.
  4. امتیازخواهی زبیر: زبیر به همراهی طلحه چند روز پس از بیعت نزد علی (ع) آمدند و به وی گفتند: "ای امیرمؤمنان ستمی را که در دوران حکومت عثمان بر ما رفت شاهد بودی و می‌دانستی که نظر عثمان بر دادن کارها به‌دست بنی‌امیه بود. اینک که خداوند خلافت را پس از او به‌دست تو سپرد ما را به فرمانداری ولایات بگمار." علی (ع) به آن‌ دو فرمود: "به خواست خداوند تن دهید تا نظرم را ابراز کنم. بدانید من کسی از یارانم را در امانت خویش سهیم نمی‌سازم جز آن‌که دین‌داری و امانت‌داری‌اش را بپسندم و روش و انگیزه‌اش را بدانم." پس آن دو با ناامیدی از نزد وی بازگشتند.
  5. بیعت‌شکنی زبیر: در جریان بیرون رفتن طلحه و زبیر به‌سوی مکه، وقتی که طلحه و زبیر نزد علی (ع) آمدند، گفتند: "ای امیرمؤمنان، نزد تو آمده‌ایم تا برای رفتن به عمره کسب اجازه کنیم." امام علی (ع) به آن‌ها اجازه نداد. گفتند: "مدت‌ها به عمره نرفته‌ایم، به ما اجازه رفتن بده." علی (ع) به آنان فرمود: "به‌خدا سوگند شما قصد عمره ندارید، بلکه قصد پیمان‌شکنی دارید. می‌خواهید به بصره روید." گفتند: "خدایا ما را بیامرز، ما قصدی جز عمره نداریم." حضرت به آنان فرمود: "برای من به خداوند بزرگ سوگند یاد کنید که نسبت به امور مسلمانان در کار من فساد نمی‌کنید و بیعتی که با من بستید، نمی‌شکنید و در فتنه‌جویی تلاش نمی‌کنید." آنان زبان به سوگندهایی غلیظ در آنچه از آنان خواسته بود، گشودند. حضرت در کلامی فرمود: مردم آگاه باید که زبیر پیوند خویشاوندی مرا برید و بیعتم را شکست و در برابر من جنگ به راه انداخت. او خود می‌داند که بر من ستم کرده است[۱۱].
  6. زیر بار حق نرفتن با همه تلاش حضرت میر (ع) برای هدایت زبیر: به نقل از عبدالله بن مصعب، هنگامی که علی بن ابی‌طالب (ع) وارد بصره شد، عبدالله بن عباس را فرستاد و به او فرمود نزد زبیر برو، نه طلحه، زیرا زبیر نرم‌خوست، به وی (زبیر) سلام رسان و بگو پسردایی‌ات به تو می‌گوید: "در حجاز مرا شناختی و در عراق مرا نمی‌شناسی؟ چه شد که از آنچه برایت آشکار بود بازگشتی"[۱۲]. علی (ع) به تنهایی و بدون زره، در حالی‌که بر استر پیامبر خدا (ص) سوار بود، بدون سلاح به میدان رفت و ندا داد: "ای زبیر نزد من آی." زبیر پوشیده در سلاح نزد او آمد. علی (ع) به زبیر فرمود: "وای بر تو ای زبیر، چه چیزی تو را به قیام واداشت؟" گفت: "خون عثمان." حضرت فرمود: "خداوند آن را که به ریختن خون عثمان نزدیک‌تر بود بکشد." آن‌گاه حضرت او را به یاد جمله‌ای از قول پیامبر انداخت. زبیر گفت: "استغفرالله، به خدا سوگند اگر آن را به یاد می‌آوردم قیام نمی‌کردم." امام علی (ع) به وی فرمود: ای زبیر بازگرد." زبیر گفت: "چگونه بازگردم اینک که کمربند جنگ بسته شده‌است، به‌خدا سوگند این لکه ننگی و آتش با هم جمع شوند." زبیر از نزد علی (ع) بازگشت و گفت می‌روم. فرزندش عبدالله بن زبیر گفت: "کجا می‌روی؟ ما را تنها می‌گذاری؟" گفت: "فرزندم! ابوالحسن مطلبی را به یادم آورد که آن‌را از یاد برده بودم." فرزند زبیر گفت: "نه به‌خدا تو از شمشیرهای فرزندان عبدالمطلب فرار کردی، شمشیرهایی که تیز و بلند است و تنها جوان‌مردان برومند توان تحمل آن‌ها را دارند. زبیر گفت: "نه به‌خدا سوگند چیزی را به یاد آوردم که روزگار از یادم برده بود و من ننگ را بر آتش برگزیدم، سپس روی برگرداند و بازگشت"[۱۳].

فرجام بد زبیر

  • به نقل از مروان بن حکم زبیر به‌سمت مدینه فرار کرد تا به وادی السباع رسید. اَحنَف صدایش را بلند کرد و گفت با زبیر چه کنیم؟ او میان دو گروه از مسلمانان فتنه ایجاد کرد تا این‌که برخی برخی دیگر را کشتند و اینک می‌خواهد به خانواده‌اش بپیوندد. ابن جرموز این سخن را شنید و به دنبال زبیر رفت. مردی از قبیله مجاشع نیز به دنبال او رفت تا این‌که این دو تن به او رسیدند. زبیر چون آن دو را دید، آن‌ها را از کشتن خویش برحذر داشت. آنان گفتند: ای حواری پیامبر خدا، تو در امان مایی و کسی به تو دست نمی‌یابد."
  • اما ابن جرموز ناگاه در فرصتی به او حمله کرد و از پشت چنان نیزه‌ای میان شانه‌های زبیر زد که پیکان آن از سینه او بیرون آمد و از اسب فرو افتاد. وی سر زبیر را برید و نزد احنف آورد و او نیز آن را نزد امیرمؤمنان (ع) فرستاد. علی (ع) چون سر بریده زبیر و شمشیر او را دید، فرمود آن شمشیر را به من دهید و آن را از نیام بیرون کشید و فرمود: "این شمشیری است که مدت‌های طولانی در حضور پیامبر خدا (ص) جنگ کرده است. ای وای از مرگ همراه با سراناجم نکوهیده و کشته شدن‌های ناپسند." سپس به سر زبیر نگریست و فرمود: "تو افتخار هم‌نشینی و خویشاوندی پیامبر خدا را داشتی، ولی شیطان در مغز و دلت نفوذ کرد و تو را به چنین روزی افکند."
  • بدین شکل طومار زندگی یکی از مشهورترین اصحاب پیامبر (ص) با آن سابقه درخشان در خدمت به اسلام در هم پیچیده شد. آری اوکه چندی بافضلیت زندگی کرده بود، در مدت کمی پس از خلافت حضرت علی (ع) با مشارکت طلحه به ننگین‌ترین اعمال آلوده شد و زمینه حاکمیت معاویه و بنی‌امیه را در تاریخ فراهم ساخت[۱۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مروج الذهب، ج ۲ ص ۳۴۲
  2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۷۹: «"ما زال الزبير منا اهل البيت حتى نشاء ابنه عبد اللّه بن الزبير"»
  3. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۸۹.
  4. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 435- 440.
  5. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 435- 440.
  6. نهج البلاغه، نامه ۱
  7. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 435- 440.
  8. نهج البلاغه، حکمت ۴۳
  9. نهج البلاغه، خطبه ۳
  10. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸
  11. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۴
  12. نهج البلاغه، خطبه ۳۱
  13. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 435- 440.
  14. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 435- 440.