ارزش در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ارزش است. "ارزش" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ارزش (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ارزش‌ها مهم‌ترین و کانونی‌ترین بخش یک فرهنگ محسوب می‌شوند و از این‌رو، بخش معظم فرهنگ دینی انعکاس یافته در قرآن کریم نیز مستقیم و غیرمستقیم به حوزه ارزش‌ها اختصاص یافته است. ارزش‌ها از یک سو تبلور عقاید و باورهای کلان و به اصطلاح جهان‌بینی یک فرهنگ و از سوی دیگر، تأمین کننده هنجارها، قواعد، الگوها و شیوه‌های مختلف تعیین کننده نحوه زیست و عمل در عرصه‌های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی هستند و در صورت التزام به رعایت آنها، غالباً در جلوه‌ها و جهت‌گیری‌های ذهنی، احساسی، رفتاری و گرایش‌ها و تمایل‌های برجسته، تظاهر و تبلور می‌یابند.

از منظر جامعه‌شناختی نیز ارزش‌ها راهکارهای ضابطه‌مند و عموماً پذیرفته شده و پاسخ‌های اجتماعی مصوب به طیف گسترده نیازهای اساسی افراد در جامعه تلقی می‌شوند. به عبارت دیگر، ارزش‌ها مهم‌ترین مؤلفه نهادهای اجتماعی اعم از اولی و ثانوی هستند که به مثابه شالوده‌های اساسی و زیرساخت‌های بنیادین، رهنمودهای لازم و شیوه‌های معتبر فرهنگی برای تأمین و ارضای نیازهای اساسی و درجه دوم اعضای جامعه را به دست می‌دهند؛ از این‌رو، فلسفه وجودی ارزش‌ها نیز همچون نهادها پاسخ‌دهی مستقیم و غیرمستقیم به نیازها و تمهید چارچوب‌های الگویی برای ارضای آنها به شیوه‌های مطلوب است. نیازهای انسان اعم از اولی و ثانوی، مادی و غیرمادی، فردی و اجتماعی، ذاتی و ابزاری، ثابت و متغیر، جهان‌شمول و منطقه‌ای، همیشگی و موقتی و... همه و همه با ارجاع به زیرساخت‌های ارزشی غالباً غیرشخصی و با وساطت آنها، رفع و رجوع می‌گردند. گفتنی است ارتباط میان باورها و ارزش‌ها، نیازها و ارزش‌ها، هنجارها و ارزش‌ها، نگرش‌ها و ارزش‌ها، رفتارها و ارزش‌ها و سایر عناصر فرهنگی با ارزش‌ها به‌رغم آنچه در ترسیم ارتباط تئوریک نظاموار آنها ادعا می‌شود، دست‌کم در بسیاری موارد، وضوح چندانی ندارد و به راحتی نمی‌توان خطوط ارتباطی میان ارزش‌ها با سایر عناصر فرهنگی ذی‌ربط را دقیق و همه‌پذیر ترسیم نمود. نگاهی سطحی به عناصر درونی نظام فرهنگی هر جامعه نشان می‌دهد که بر گرد هر نیاز، بسته به درجه اهمیت، مجموعه‌ای از ارزش‌های ریز و درشت با چینش‌های مختلف و به صورتی نسبتاً نظاموار تجمع یافته و یک هیئت انتزاعی گسترده تحت عنوان نظام یا خرده نظام ارزش‌ها به وجود آورده‌اند.

ویژگی دیگر ارزش‌ها، دو شقی یا دو قطبی بودن آنهاست که از یکی تحت عنوان ارزش‌ها یا ارزش‌های مثبت و از دیگری به عنوان ارزش‌های منفی یا ضد ارزش‌ها یاد می‌شود. برخی اندیشمندان به قسم سومی نیز تحت عنوان “ارزش‌های خنثی” توجه داده‌اند که اتفاق نظر چندانی در خصوص آن وجود ندارد. نکته دیگر اینکه ارزش‌های قرآنی به مثابه مفاهیم مبین بایدها و نبایدها و حسن و قبح‌های موجود در نظام تشریعی اسلام، گاه در قالب یک سلسله مفاهیم عام انتزاعی همچون عدالت و احسان و گاه در قالب مصداق‌های عینی آن مفاهیم همچون قصاص و انفاق مطرح شده‌اند؛ البته همان گونه که در بخش‌های بعدی نوشتار ذکر خواهد شد، دسته دوم از کمیت، تعدد و تنوع بیشتری در مقایسه با دسته اول برخوردارند. در این نوشتار ابتدا به ذکر دسته اول تحت عنوان “مفاهیم عام” اعم از ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها و سپس به دسته دوم تحت عنوان “مفاهیم خاص” ناظر به ارزش‌های اجتماعی متناسب با نهادهای‌های مختلف پرداخته شده است.

گفتنی است تقسیم‌بندی اعمال شده، بیشتر ترجیحی و استحسانی بوده و با توجه به مقدورات انتخاب شده است و به رغم تلاش زیاد، در برخی موارد به صورتی اجتناب‌ناپذیر، همپوشانی و تداخل‌هایی رخ نموده است. مجدداً تأکید می‌شود که این مطالعه صرفاً در صدد ارائه فهرستی کلی از ارزش‌های اجتماعی موجود در قرآن کریم با حداقل توضیحات تفسیری و تحلیل‌های جامعه شناختی است. بدیهی است توضیح تفصیلی آنها، بسط و مجال بیشتری می‌طلبد. ارزش‌های تأسیسی و تأییدی موجود در قرآن کریم، علاوه بر خاستگاه وحیانی و اعتبار قدسی، از مؤیدات عقلی، فطری و تجربی آشکاری نیز برخوردارند و با معیار حسن و قبح عقلی به عنوان عام‌ترین چارچوب مرجع در ارزیابی و سنجش ارزش‌ها و هنجارها، کاملاً توجیه پذیرند.

گفتنی است در این مطالعه از ارزش‌های فردی انعکاس یافته در قرآن که از اهمیت و جایگاه بسیار درخوری برخوردارند، به دلیل ضیق مجال و عدم ارتباط با موضوع نوشتار، سخنی به میان نیامده است. از جهان‌بینی اسلام به عنوان کانونی‌ترین زیرساخت اعتقادی ارزش‌ها و تا حدی تضمین‌کننده پذیرش و التزام به رعایت آنها و همچنین از مجموعه بسترها، زمینه‌ها، شرایط و تمهیداتی که استقرار و تثبیت یک نظام ارزشی و عمل به آن را در سطوح خرد و کلان مهیا می‌سازد، نیز تنها در حد اجمال و اشاره و در مواردی به صورت ضمنی، مطالبی ذکر شده است.[۱]

مبانی عام ارزش‌ها

قرآن کریم طی آیاتی، هرچند به صورت تلویحی به مبانی و زیرساخت‌های عام ارزش‌های اجتماعی مورد نظر خود توجه داده است. از مباحث مفهومی پیش گفته اصالتاً غیرقرآنی که بگذریم، سایر مبانی را می‌توان در قالبی نسبتاً نظاموار به شرح زیر مطرح نمود که عمدتاً با محوریت دیدگاه‌های تفسیری و فلسفی اجتماعی علامه طباطبایی شرح و تقریر شده است. تردیدی نیست نظام ارزشی اسلام نیز همچون همه نظام‌های ارزشی، به طور معمول هدف‌ها و غایت‌هایی را در پرتو عملیاتی شدن و اجرای خود تعقیب می‌کند؛ غایت‌هایی که شناخت آن، چرایی و چگونگی این نظام را تا حد زیاد تبیین و انگیزه و اشتیاق به رعایت آن را تشدید می‌کند.

رسیدن انسان به سعادت و تقرب خدا

پر واضح است که هدف غایی از تشریح نظام ارزشی اسلام و الزام به رعایت احکام و قوانین منبعث از آن، زمینه‌سازی برای نیل انسان‌ها به سعادت دنیوی و اخروی و تعالی و تقرب به خداوند است. به بیان علامه طباطبایی: یکی از کمالات وجودی انسان، داشتن نظام صالح در زندگی دنیا و یکی دیگر داشتن حیات سعیده در آخرت است و راه تأمین این دو سعادت، دینی است که متکفل قوانین شایسته برای اصلاح اجتماع و نیز مشتمل بر جهاتی از تقرب خدا به نام عبادات باشد تا انسان‌ها بدان‌ها عمل کنند، هم معاششان نظم پیدا کند و هم جانشان نورانی و مهذب گردد و در نتیجه با جانی نورانی و مهذب و عملی صالح، شایسته کرامت الهی در دار آخرت شوند، این است حقیقت امر[۲]. منطق حاکم بر تشریح این سنخ ارزش‌ها نیز به تبع کلیت دین، حقانیت، انطباق با واقع، همسویی با اقتضائات کلان نظام خلقت، همخوانی با مصالح و منافع حیات جمعی و هدف‌ها و غایت‌های مورد نظر از خلقت انسان است. به بیان علامه طباطبایی: اگر آمری ما را به التزام به عدالت و اجتناب از ظلم امر کند، این امر حق خواهد بود برای اینکه موافق با نظام عام جهانی است، چراکه نظام عالم هم که هر چیزی را به سعادت و خیر خود هدایت می‌کند بر آدمیان واجب کرده است که به طور اجتماعی زندگی نموده و اجزای جامعه‌شان با هم متلائم و سازگار بوده باشد و برخی از آن مزاحم برخی دیگر نشوند و یک گوشه جامعه، گوشه دیگر را فاسد نسازد تا بدین وسیله از سعادت وجود آنچه که برای جامعه مقدور است، به دست آمده و همه اجزایش بهره خود را از آن سعادت بگیرند، پس مصلحت مطلق نوع انسان هم همان سعادت در زندگی او است و امر به عدالت و نهی از ظلم با این مصلحت مطلق موافق است و چون موافق است، حق است. برعکس، چون امر به ظلم و نهی از عدالت، با این نظام عام موافقت ندارد، باطل است[۳].[۴]

اجتناب‌ناپذیر بودن زندگی اجتماعی

موضوع محوری دیگری که فلسفه وجودی ارزش‌های اجتماعی را تبیین می‌کند، اجتناب‌ناپذیر بودن زندگی اجتماعی است. بشر چه به اقتضای بنیادهای طبیعی، سازمان وجودی، نیازها و ضرورت‌ها، گزینش عقلانی جهت تسهیل امور و تأمین حوایج و خواسته‌ها، اتفاق و تصادف و... به زندگی اجتماعی روی آورده و این الگوی زیستی را از ابتدای حیات خویش اختیاراً یا اضطراراً پذیرا شده است. چنین نظامی قهراً، لوازم، الزام‌ها و اقتضائاتی دارد که قاعدتاً همگان باید در جهت تأمین آن با هدف بهره‌گیری از فرصت‌ها و امکانات جمعی، سرمایه‌های وجودی و آثار و دستاوردهای مشترک به صورت متقابل بکوشند. ارزش‌های اجتماعی نیز در همین ارتباط و به اقتضای این الگوی زیستی، ضرورت طرح یافته‌اند. به بیان برخی اندیشمندان: ارزش و مطلوبیت زندگی اجتماعی، ریشه در مصالح مادی و معنوی انسان دارد؛ چراکه مصالح مادی و معنوی انسان تنها در سایه زندگی اجتماعی تحقق می‌یابند یا دست‌کم در جامعه، بهتر تأمین می‌شوند؛ پس در حقیقت تأمین مصالح اعضای جامعه، محور و اساس ارزش‌هاست[۵].

علامه طباطبایی نیز در نقش و تأثیر جامعه در سعادت و شقاوت اعضا می‌نویسد: اگر اعضای جامعه، تفکرشان، تفکر اجتماعی باشد، خیر و شر و فساد و صلاح، تقوا و فجور، نیکی کردن و بدی کردن و... یک یک آنها در خیر و شر مجتمعشان تأثیر می‌گذارد، یعنی اگر جامعه صالح شد آنان نیز صالح گشته و اگر فاسد شد، فاسد می‌گردند، اگر جامعه با تقوا شد، آنان نیز با تقوا می‌شوند و اگر فاجر شد فاجر می‌گردند[۶]. و در موضعی دیگر می‌نویسد: از نظر اسلام، زندگی واقعی همان زندگی آخرت است و اسلام سعادت زندگی یعنی زندگی اخروی بشر را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس از همه رذائل، تأمین شدنی نمی‌داند و باز به حد کمال و تمام، رسیدن به این مکارم را وقتی ممکن می‌داند که بشر دارای زندگی اجتماعی صالح باشد، و دارای حیاتی باشد که بر بندگی خدای سبحان و خضوع در برابر مقتضیات ربوبیت خدای تعالی و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعی مبتنی باشد[۷].

یکی از لوازم اجتناب‌ناپذیر زندگی اجتماعی، داشتن قواعد، معیارها و نظامات تشریعی معتبر و کارآمد و مورد قبول احترام همه یا اکثریت جامعه است. برخورداری از این سنخ قوانین و هنجارها، مستلزم و مسبوق به وجود و پذیرش نظامی از ارزش‌ها و اصول زیرساختی متناسب خواهد بود. علامه طباطبایی در بیان این ضرورت می‌نویسد: انسان وقتی به آن کمال و سعادت که برایش مقدر شده می‌رسد که اجتماعی صالح سازد، اجتماعی که در آن سنت‌ها و قوانین صالح حکومت کند، قوانینی که ضامن رسیدن انسان به سعادتش باشد... بشر اجتماعی و مدنی هرگز نمی‌تواند اجتماعی زندگی کند، مگر وقتی که قوانین داشته باشد، دلیلش این است که با نبودن قانون و سنت‌هایی که مورد احترام همه، و حداقل اکثریت باشد، جمع مردم متفرق و جامعه‌شان منحل می‌شود. این سنت‌ها و قوانین قضایایی است کلی و عملی به شکل “نباید چنین کرد”، “فلان چیز حرام است”، “فلان چیز جایز است” و این قوانین هرچه باشد، و اگر احترام دارد و معتبر است، به سبب مصلحت‌هایی است که برای اجتماع در پی دارد، و جامعه را صالح می‌سازد، پس در این قوانین مصالح و مفاسد اعمال، در نظر گرفته می‌شود[۸]. این قوانین و نظامات، باید در راستای تأمین سعادت دنیوی و اخروی انسان‌ها تأمین و تدارک شود. همین نویسنده در موضعی دیگر می‌نویسد: این سعادت امر یا اموری است کمالی، و تکوینی که به انسان ناقص که او نیز موجودی است تکوینی ضمیمه می‌شود، و او را انسانی کامل در نوع خود، و تام در وجودش می‌سازد؛ پس این سنن و قوانین - که گفتیم قضایای عملی و اعتباری است – واسطه‌ای است بین نقص انسان و کمال او، و راه عبوری است بین دو منزلگاه او، و همان طور که گفتیم تابع مصالح اوست که عبارت است از کمال یا کمالات او، و این کمالات مانند آن واسطه اعتباری و خیالی نیست، بلکه اموری است حقیقی و واقعی و سازگار با نواقصی که هر یک مصداق یکی از حوایج حقیقی انسان است؛ پس حوایج حقیقی و واقعی انسان، این قضایا و بکن‌ونکن‌های عملی را وضع کرده و معتبر شمرده است، و مراد از حوایج، آن چیزهایی است که نفس انسان آنها را با امیال و تصمیم‌هایش می‌طلبد، و عقل هم که یگانه نیروی تمییز بین خیر و نافع و ما بین شر و مضر است، آنها را تصدیق می‌کند و معین می‌کند که فلان قانون حاجتی از حوایج واقعی انسان را بر می‌آورد، یا رفع احتیاج نمی‌کند؛ بنابراین اصول و ریشه‌های این قوانین باید حوایج حقیقی انسان باشد، حوایجی که واقعاً حاجت است، نه بر حسب تشخیص هوای نفس[۹].[۱۰]

دین؛ معتبرترین و تنها منبع سنن و قوانین برای کسب سعادت

اصل محوری دیگر در این منظومه فکری اینکه دین الهی، معتبرترین و از بسیاری جهات تنها منبع تأمین‌کننده سنن و قوانین مورد نیاز برای کسب سعادت دنیوی و اخروی انسان است. به بیان علامه طباطبایی: یکی از کمالات وجودی انسان داشتن نظام صالح در زندگی دنیا و یکی دیگر داشتن حیات سعیده در آخرت است و راه تأمین این دو سعادت، دینی است که متکفل قوانین شایسته برای اصلاح اجتماع و نیز مشتمل بر جهانی از تقرب خدا به نام عبادات باشد تا انسان‌ها بدان‌ها عمل کنند، هم معاششان نظم پیدا کند و هم جانشان نورانی و مهذب گردد و در نتیجه با جانی نورانی و مهذب و عملی صالح، شایسته کرامت الهی در دار آخرت شوند، این است حقیقت امر[۱۱].

دین با تشریع این قوانین و مقررات و تأیید سنت‌ها و رویه‌های رایج عقلانی در راستای تأمین لوازم ارزشی و هنجاری زندگی اجتماعی، عملاً بر اجتماعی زیستن انسان‌ها مهر تأیید نهاده و نظام تشریعی خود را متناسب با ضرورت‌های آن طراحی کرده است: آنچه از قوانین برای بشر تشریع کرده، به منظور تأمین مصالح انسان، و دوری از مفاسد است و در آن رعایت بهترین و مؤثرترین راه برای رسیدن انسان به سعادت و جبران شدن نواقص شده است. این در حقیقت امضای روش عقلا در مجتمع انسانی است. می‌خواهد بفرماید: این خوب و بدها، و مصلحت و مفسده‌ها، امر و نهی‌ها، ثواب و عقاب‌ها، مدح و ذم‌ها و امثال اینها که نزد عقلا دائر و معتبر است، و اساس قوانین عقلایی است، همچنین اساس احکام شرعی که خدا مقنن آن است، نیز هست[۱۲]. اسلام به عنوان کامل‌ترین دین الهی، نظام ارزشی خود را بر مبانی خاصی استوار ساخته است: اسلام، برای تأمین سعادت دنیا و آخرت بشر اصلاحات خود را از دعوت به توحید شروع کرد، تا تمامی افراد بشر یک خدا را بپرستند، و آنگاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواست‌ها و اعمال اکتفا نکرد، بلکه آن را با قوانین عبادی تکمیل نمود و نیز معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن اضافه کرد. آنگاه ضمانت اجرا را در درجه اول به عهده حکومت اسلامی و در درجه دوم به عهده جامعه نهاد، تا تمامی افراد جامعه با تربیت صالحه علمی و عملی و با داشتن حق امر به معروف و نهی از منکر در کار حکومت نظارت کنند. از مهم‌ترین مزایایی که در این دین به چشم می‌خورد ارتباط تمامی اجزای اجتماع به یکدیگر است، ارتباطی که باعث وحدت کامل بین آنان می‌شود، به این معنا که روح توحید در فضایل اخلاقی که این آیین بدان دعوت می‌کند، ساری و روح اخلاق نامبرده در اعمالی که مردم را بدان تکلیف فرموده جاری است. در نتیجه تمامی اجزای دین اسلام بعد از تحلیل به توحید بر می‌گردد و توحیدش بعد از تجزیه به صورت آن اخلاق و آن اعمال جلوه می‌کند، همان روح توحید اگر در قوس نزول قرار گیرد آن اخلاق و اعمال می‌شود و اخلاق و اعمال نامبرده در قوس صعود همان روح توحید می‌شود[۱۳].

همین نویسنده در بیان هدف شارع از تشریع این نظام می‌نویسد: بنای شارع همه بر این بوده است که مصالح عمومی بشر را تأمین نموده و مفاسدی را که در اجتماع بشر پیدا می‌شود اصلاح کند، و به این وسیله سعادت حیات بشر را تمام کند و لذا به همین منظور آن دستورهای عملی را با دستورهای اخلاقی مخلوط کرده، تا نفوس را تربیت و ارواح را تطهیر نموده، معارف عالیه، یعنی توحید و ولایت و سایر اعتقادات پاک را صفایی دیگر دهد[۱۴]. وی در بیان ضمانت اجرای این نظام نیز می‌نویسد: تنها ضامن اجرای قوانین همانا اخلاق عالیه انسانی است، چون اراده در بقایش و استدامه حیاتش تنها می‌تواند از اخلاق مناسب با خود استمداد کند. اگر سنتی و قانونی که در جامعه جریان دارد متکی بر اساسی قویم از اخلاق عالیه باشد، به درختی می‌ماند که ریشه‌ها در زمین و شاخه‌ها در آسمان دارد و به عکس اگر چنین نباشد به بوته خاری می‌ماند که خیلی زود از جای کنده شده و دستخوش بادها می‌شود[۱۵].[۱۶]

جستارهای وابسته

منابع

  1. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم

پانویس

  1. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۳.
  2. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۷۱.
  3. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۶۹.
  4. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۶.
  5. محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۹۵.
  6. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۶۷.
  7. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۱.
  8. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۸۷.
  9. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۲۸۸.
  10. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۷.
  11. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۴۷۱.
  12. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۷.
  13. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۲.
  14. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۵۵.
  15. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۳-۱۷۴.
  16. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۷۹.