منشأ عصمت امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۵۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

دو منشأ برای عصمت بیان شده است:

  1. قوه یا ملکه‌ای از سوی خداوند است که مانع از صدور خطا و گناه می‌‌شود. براساس این دلیل عصمت از گناه یک عمل قهری و جبری است و نشان دهدۀ قوه و ملکۀ خدادادی است که موجب چنین عصمتی شده است و سبب می‌‌شود انگیزه و داعی برای گناه کردن معصومین از بین برود.
  2. معصومین برای محافظت از خودشان از گناه، خطا و اشتباه، یک نیروی درونی و بیرونی دارند. نیروی درونی یعنی انگیزه‌ای برای انجام دادن معصیت در وجود آنها نیست و نیروی بیرونی، یعنی مانعی که نزدیک شدن به گناه را از معصومین می‌‌گیرد، چنانکه در جریان حضرت یوسف از این نیرو استفاده شد: كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ[۱].

نقش فرشتگان در عصمت

نقش روح القدس در عصمت

منشأ عصمت در کلام اسلامی

در مورد منشأ یا همان موجبات عصمت دیدگاه‌های مختلفی از سوی متکلمان مطرح شده است:

دیدگاه اول: اسباب چهارگانه

قائلان به این دیدگاه[۲] «عصمت» را منافی با اختیار معصوم نسبت به انجام معاصی نمی‏دانند، و خود بر چند طایفه‌‏اند[۳]، برخی معتقدند: عصمت عبارت است از عنایت ویژه و پنهانی که خداوند پیامبر و امام را از آن بهره‌مند می‌نماید و در زیر سایه این لطف در نفوس ایشان، انگیزه ترک طاعت و فعل معصیت از میان می‌رود، لذا هیچ‏گاه مرتکب معصیت نمی‏شوند چون داعی بر آن ندارند. از منظر ایشان، اجتماع چهار عنصر (سبب) موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) می‌شود:

  1. در نفس یا بدن مطهر معصوم، خاصیتی (عاملی/ عنصری) وجود دارد که اقتضا می‌کند ملکه مانع از فجور در او پدید آید.
  2. علم و یقین نسبت به زیان‌ها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است.
  3. وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق می‌سازد.
  4. توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمی‌دارد[۴].

دیدگاه دوم: علم ویژه الهی

بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی می‏دانند[۵]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان می‌گردد. هر چند اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن کلامی مطرح شده است[۶]. اما در سده‏‌های پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این علم و روند تاثیر این علم در پیدایش قوه عصمت، مطرح نشده است؛ از این رو اندیشوران متاخر در باب منشأ بودن «علم»، روشن، دقیق و مفصل‏تر وارد شده‌اند[۷].

دیدگاه سوم: علم و اراده

برخی از اندیشمندان معاصر، عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانسته‌اند[۸]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زنده‌تر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزش‌ها و کج روی‌ها بیشتر در امان خواهد بود"[۹]. برخی نویسندگان معاصر نیز همین قول را تقویت کرده و پذیرفته‌اند[۱۰].

دیدگاه چهارم: اراده و انتخاب

برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب می‌‌دانند[۱۱]. از نظر آنان عصمت پدیده‌ای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کننده‌ای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسان‌ها می‌‌توانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند. به باور ایشان تقوا و عصمت از یک ریشه‌اند. تقوا به معنای پرهیز از گناه نیست، بلکه به معنای ملکه ای است که موجب مصونیت انسان از ابتلا به گناه می‌‌شود. تقوا و عدالت نیز مرتبه ای از عصمت است و عصمت مطلقه عبارت است از شدت ملکه تقوا و عدالت. عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخاب انسان است[۱۲].

دیدگاه پنجم: تمامیّت عقل

برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمرده‏اند[۱۳]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیده‌اند"[۱۴].

حاصل سخن اینکه استوراترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، همان «علم خاص» است. این دیدگاه هم با تحلیل عقلی و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با متون دینی همخوانی دارد. عمده‌‏ترین مشکل دیدگاه سوم (علم و اراده)، این است که ظاهرا علم و اراده به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است و الا اگر مقصود، اراده در طول علم باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم (علم خاص) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی حکما (کمال عقل) نیز باید گفت: اگر گفتار ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «علم خاص» نبوده است؛ چراکه «کمال عاقله» با «علم ویژه» تلازم وجودی دارد[۱۵].

خاستگاه و علل عصمت

بعد از تبیین مفهوم و امکان عصمت، این سؤال مطرح است که معصومان بر چه اساسی و علت یا عللی مرتکب معصیت نمی‌شوند؟ عامل یا عوامل بازدارنده معصومان از دامن گناه چیست؟ این سؤال از گذشته مطرح بوده و متکلمان پاسخ‌های متعددی داده‌اند که اشاره می‌شود:

مجموع علل چهارگانه

متکلمان متقدم نیل به مقام عصمت را مرهون عوامل چهارگانه ذیل می‌دانند[۱۶]:

  1. وجود ملکه مانع معصیت و داعی عفت؛
  2. علم و آگاهی از کیفر و محافظت گناه و منافع طاعت؛
  3. تأکید علم توسط وحی و یا الهام؛
  4. تهدیدهای الهی برای استمرار عصمت و مؤاخذه‌های دنیوی در ترک اولی‌ها.

توضیح اینکه دو سبب اول می‌تواند در مردم عادی ـ البته با تفاوت شدت و ضعف ـ تحقق یابد و در صورت قوت دو سبب فوق شخص واجد آن به مقدار زیاد متصف به عصمت خواهد شد. اما وحی و الهام به معنای خاص آن (وحی قلبی) و همچنین تهدیدهای الهی عصمت را به کمال نهائی میرساند، لکن آن با لطف و فضل الهی برای انسان‌های معدودی مانند انبیاء و امامان و امثال حضرت زهرا(س) و مریم شامل می‌شود.

در تحلیل این دیدگاه به این نکته بسنده می‌شود که با وجود دیدگاه جامع‌نگر در توجه به چهار علت، علل طبیعی و انسانی را نادیده انگاشته است که توضیح در نظریه آخر خواهد آمد[۱۷].

شعور و آگاهی

از منظر برخی از اندیشوران[۱۸] خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به اینکه ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعی خوبی برای انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم داعی و موجب حصول مصونیت و عصمت می‌شود.

علامه طباطبایی در تقریر آن یادآور می‌شود که مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادی نیست،؛ چراکه موجب عصمت غالبی و نه دایمی می‌شود. وی در توضیح مراد خود از علم اضافه می‌کنند که حقیقت علم معصوم برای ما مجهول است: فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضة التی تقبل الإکتساب و التعلم... لا ذوق لنا فی هذا النحو من العلم و الشعور[۱۹]. علامه در ادامه تأکید می‌کند که عاصم همان علم ناشناخته معصوم است و آن را بر آیات و روایاتی تطبیق می‌کند که در آنها از اعطای «روح» و «روح القدس» بر معصوم سخن رفته است[۲۰].

لکن به نظر می‌رسد آنچه خداوند بر شخص معصوم عنایت می‌کند و علامه نیز آن را می‌پذیرد، فراتر از علم ولو علم خاص است، علم تنها مانند آئینه، شأن ارائه و کاشفیت دارد. اما اینکه آن اعطای الهی چیست که موجب عصمت می‌شود، می‌تواند ملکه وحی و تهدیدهای الهی باشد که در نظریه پیشین اشاره شد.

به عنوان تأیید مدعا می‌‌توان به نمونه‌هایی از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهی از واقعیت‌ها تسلیم و منقاد آنها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام(ص) موجب تصدیق آن نشده است.

نکته آخر اینکه در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصاری علم در عصمت پیامبران، لازم می‌آید که عبادت و تقوای آنان برای وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست[۲۱].

تقریر دیگر:

برخی از اندیشوران تفسیر عصمت به صرف علم به عواقب و نتایج گناهان و معاصی را نه شایسته معصومان دانسته‌اند و نه آن را کافی در عصمت؛ چراکه صرف علم همان طوری که گفته شد موجب مصونیت نمی‌شود، اما از آنجا که مقام معصومان والاتر از آن است که تقوی و عدم ارتکاب گناهان از سوی آنان صرفا به دلیل نتایج سوء و عواقب بد آن اعمال باشد؛ لذا استناد عصمت به صرف علم شایسته مقام آنان نیست؛ چراکه به عبادت عبید یا تجار برمی‌گردد[۲۲].

اندیشوران فوق برای جبران این دو کاستی، به فربه‌تر کردن متعلق علم پرداختند، به این معنا که علمی که موجب عصمت می‌شود نه علم به عواقب گناهان، بلکه علم و آگاهی معصومان از مقام الوهی و عظمت صفات کمالی است به گونه‌ای که این علم یک نوع جذبه و عشق و محبت به خداوند و طرد ماسوا اللّه در انسان ایجاد می‌کند که رهاورد آن عصمت و مصونیت از گناه است[۲۳].

در تحلیل این تقریر به این نکته اشاره می‌شود که در این تقریر هر چند کاستی عدم شایستگی تفسیر عصمت به علم به عواقب گناهان رفع شده است، اما کاستی دوم یعنی عدم ملازمه بین علم و عصمت برطرف نشده است، مقرران این تقریر خود به آن متفطن بودند؛ لذا کوشیدند با طرح آثار علم یعنی وجود حالت شوق، محبت و عشق بین انسان و خداوند به ملازمه کمک کنند، اما باید گفت که ایجاد حالت عشق و محبت هرچند موجب تقویت ملازمه می‌شود، اما به‌صورت منطقی مصونیت از محبت و عشق استنتاج نمی‌گردد و امکان خطا و معصیت با فرض محبت نیز باقی است، چنان که در عشق‌های دنیوی نیز چنین است. پس برای اثبات ملازمه باید به عوامل دیگر مانند لطف الهی توجه شود[۲۴].

اراده و انتخاب

برخی از محققان در توجیه خاستگاه عصمت علاوه بر علم، اراده و انتخاب انسان را در حصول عصمت مؤثر دانسته‌اند[۲۵]، به دیگر سخن، برخی از انسان‌ها از قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضی دیگر که انسان‌های سست و مردّد و وسواس در تصمیم‌گیری هستند، پیامبران از نوع انسان‌هایی هستند که علاوه بر علم و آگاهی از عواقب امور و صفات کمال الهی، دارای قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده ترک گناه به مقام عصمت نائل میآیند. ما در تجربه زندگانی با هر دو نوع از انسان‌ها مواجه هستیم، چه بسا انسانی با مصرف سیگاری مثلاً به مدت طولانی با یک اراده قوی، به ترک آن رو می‌آورد و در مقابل آن، انسان‌های ضعیف الاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض می‌کنند.

در پرتو این نظریه و مثال فوق تصور حقیقت عصمت شفاف و روشن‌تر می‌شود و شبهه نمی‌شود که چرا انسان‌ها از حیث عصمت مختلف هستند. لکن سؤال از علت قدرت اراده برخی انسان هاست؟ در پاسخ این سؤال اگر به علم و شعور فاعل استناد شود، آن به نظریه پیشین برمی گردد و اگر به حالات روانی و نفسانی اشاره شود که بعضی انسان‌ها تکوینا و به صورت ژنتیکی قوی الاراده هستند، این پاسخ را واقعیت‌های خارجی هر چند فی الجمله تأیید می‌کند اما آن نمی‌تواند منطقا ملازمه بین عصمت و اراده را ثابت کند. پس باید برای اثبات ملازمه لطف و فضل الهی را بر آن ضمیمه کرد.

تقریر دیگر (علم و اراده)

برخی دیگر عامل مؤثر در عصمت را اراده توأم با علم و شناخت به حقائق امور ذکر می‌کنند و متذکر میشوند که اراده تنها بدون فرض علم و آگاهی در عصمت مؤثر نیست؛ چراکه ممکن است با عدم علم، انسان کمال نهایی را گم کرده و به سرمنزل نرسد، چنان که نوشتند: "این افراد معصومان هم از نظر شناخت، چنان قوی هستند که زشتی هر کار بدی را میبینند... و هم از نظر اراده، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبه‌های شیطانی و خلاف حق واقع نمی‌شوند"[۲۶].

در تحلیل این تقریر باید به این نکته اشاره کرد که نظریه«اراده و انتخاب» نیز بر وجود علم و آگاهی تأکید دارد و آن را مسلم انگاشته است پس جوهر هر دو یکی است. اشکالاتی که بر اخذ علم و اراده در تفسیر عصمت متوجه بود، بر این تقریر نیز مطرح می‌شود[۲۷].

روح القدس

برخی از عالمان، مبدأ عصمت معصومان را «روح» یا «روح القدس» ذکر کردند که در بعضی آیات از اعطای آن به پیامبران و امامان سخن رفته است. مانند آیه: كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ[۲۸]. این آیه از اعطای «روح» ـ که از امر الهی است ـ به پیامبر خبر می‌دهد که نتیجه آن علم پیامبر به حقیقت کتاب و ایمان است.

در تفسیر و تبیین «روح» روایات مختلفی وارد شده است[۲۹] و همه آنها در این نکته اشتراک دارند که پیامبر توسط این روح امداد می‌شود و به نوعی از عصمت و مصونیت برخوردار می‌شود، مانند: «و یخبره و یسدّده و هو مع الأئمة من بعده»[۳۰].

حاصل این دیدگاه آن است که خاستگاه اصلی عصمت، «روح القدس» است که موجب عصمت پیامبران می‌گردد. ضعف دیدگاه آن است که تنها عصمت را در خاستگاه بیرونی یعنی امداد الهی جستجو می‌کرد و از عوامل انسانی و طبیعی غافل بود که در دیدگاه بعد اشاره می‌شود[۳۱].

مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی (نظریه مختار)

چهار دیدگاه پیشین هر کدام بر یک خاستگاه و بُعد عصمت تأکید و اهتمام داشته‌اند که ضعف آنها نادیده انگاشتن ابعاد دیگر عصمت بود. برای جبران این کاستی باید ابعاد و زوایای مختلف عصمت را مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد. با تأمل در این مسأله روشن می‌شود که عصمت تنها رهاورد عوامل طبیعی مانند تأثیر محیط، خانواده و ژنتیک نیست، چنان که نمی‌توان خاستگاه عصمت را به علم، اراده و استعداد خود معصوم منحصر کرد، یا گفت عصمت صرفاً معلول لطف و فضل الهی است؛ چراکه دیدگاه انحصارگرانه در هر یک از این عوامل سه گانه موجب نادیده انگاشتن نقش عوامل دیگر می‌شود که قابل انکار نیستند.

پس نگرش جامع نگر به عصمت مقتضی است که عوامل و زمینه‌های عصمت را در سه عامل کلی ذیل جستجو کرد که هر کدام خود از عوامل مختلفی تشکیل یافته‌اند[۳۲].

عوامل طبیعی

وراثت، محیط و خانواده نقش مهمی در تربیت و مسیر زندگی هر فردی در رویکرد وی به اخلاق و فضایل دارند، از آنجا که محیط خانواده و آباء و اجداد پیامبران انسان‌های پاک سرشت هستند بستر مناسبی برای تربیت اخلاقی پیامبران پیشاپیش به وجود آمده است. اما نقش عوامل فوق در حد اقتضا و فراهم آوردن بستر مناسب برای رشد و نمو صفات و فضایل پیامبر است.

لذا عامل فوق هیچ تعارض با اختیار و شایستگی خود پیامبر ندارد. اما این شبهه که عوامل فوق در حضرت آدم منتفی است، هیچ ناسازگاری درباره عصمت حضرت آدم ایجاد نمی‌کند؛ چراکه اولاً عوامل طبیعی در حد اقتضا و نه علت تامه است تا با انتفاء آن، معلول یعنی عصمت نیز منتفی گردد و ثانیاً عوامل فوق اصلاً در حضرت آدم جریان ندارد، برای اینکه بر فطرت توحیدی و سرشت پاک آدم با خلقت اولیه آن، توسط عوامل طبیعی (محیط، خانواده و وراثت) آسیبی وارد نشده است تا نیازی به تصور عوامل سالم طبیعی بیفتد.

عوامل انسانی

از آنجا که محیط بستر رشد و نمو پیامبران را در نیل به کمالات از آن جمله عصمت فراهم آورده است، رهاورد آن، وجود زمینه و شرایط تکامل در سرشت نبی است. فطرت توحید و کمال یابی در پیامبر با فرض فوق سالم و مصون از گرد و غبار معرفتی و عملی مانده است و این پیامبر را به سوی خداوند و تکامل سوق می‌دهد. در این مرحله عوامل انسانی از قبیل شعور و آگاهی، اراده و انتخاب، عقل و ملکه نفسانی نقش خود را در احیا و تقویت عصمت ایفا می‌کنند.

موهبت و لطف الهی

وجود دو عامل فوق، عصمت انسان‌ها را ممکن میسازد به گونه‌ای که پیمودن راه عصمت برای هر انسانی با اتکا و فرض دو عامل فوق ممکن می‌گردد، لکن نکته مهم این است که دو علل فوق تنها راه امکان عصمت و نه ضرورت و ملازمه عصمت با انسان و پیامبر را ثابت می‌کند و برای تبیین ملازمه و اثبات عصمت باید به دلائل دینی روآورد.

اما در پیامبران علاوه بر دخالت دو عامل طبیعی و انسانی، عامل سومی به نام عنایت و لطف خاص الهی در عصمت آنان ایفای نقش می‌کند که در قالب تقویت استعداد و قوه عاقله، وعده و وعیدها از طریق الهام و وحی انجام میپذیرد. نکته قابل توجه اینکه اصل لطف الهی برای همه انسان‌ها شامل می‌شود، اما شدت و کمیت آن برای پیامبران بیشتر است.

اما این سؤال که چرا خداوند لطف و عنایت خاص خود را به انسان‌های خاصی مانند پیامبران اختصاص داده است، در پاسخ آن اشاره می‌شود که خداوند پیش از خلقت انسان‌ها از طریق علم به ذات و صفات خود ـ که انسان‌ها مظهر آن هستند ـ به همه امور از جمله افعال و استعدادهای انسان آگاه بود و علم داشت که بعضی انسان‌ها با اختیار خود از دیگران برجسته‌اند و شایستگی رهبری دیگران را دارا هستند. خداوند بر اساس این علم خود توجه و عنایت ویژه‌ای بر چنین انسان‌هایی داشت، آنان را بر مقام نبوت و امامت برگزید و ابزار لازم از جمله توفیق خاص و عصمت را در اختیارشان قرار داد تا بدین‌سان بیشتر مردم با راهنمائی آنان به سعادت و کمال ابدی نائل آیند.

حاصل آنکه نظریه فوق، خاستگاه عصمت را نه صرف اعمال انسانی قرار داد تا اشکال عدم ملازمه طرح شود و نه صرف طبیعت و یا صرف فضل الهی تفسیر کرد تا اشکال جبر و عدم فضیلت چنین عصمتی رخ نماید، بلکه عصمت را مجموع سه عامل انگاشت تا در عین شمول بر مزایا و فواید هر کدام، از اشکال انحصار نیز مصون ماند[۳۳].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. «بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  2. برای نمونه: رازی، فخرالدین، المحصل، ص۵۲۲؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
  3. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  4. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  5. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
  6. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
  7. برای نمونه ن.ک. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج ۳، ص۱۵۸.
  8. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
  9. مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
  10. حسن یوسفیان؛ احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۵۱.
  11. ری شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۰.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰.
  13. لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه می‏‌نویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّت‌های او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر می‏‌شود تا یکی از قوّت‌های او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
  14. جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
  15. ربانی گلپایگانی، علی، واعظ حسینی، سید کریم، منشأ عصمت، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰.
  16. ر.ک: تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۷، ص۸؛ مناهج الیقین فی اصول الدین، ص۲۷۹.
  17. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
  18. ر.ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴؛ محمدحسین حسینی طهرانی، امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء، ص۱۹.
  19. المیزان، ج۵، ص۷۹ و نیز: ج۲، ص۱۳۸؛ ج۱۱، ص۱۶۲.
  20. المیزان، ج۵، ص۸۰.
  21. التحقیق یقتضی أن لا تکون العصمة لأجل الطمع فی السعادة و الخوف من المعصیة لأن ذلک یقتضی أن لا تکون العصمة مقتضی طبع صاحبهما بل تکون بالتکلف (تلخیص المحصل، ص۳۶۹).
  22. روایت ذیل حضرت علی ناظر به آن است: إن قوما عبدوا اللّه رغبة فتلک عبادة التجار و أن قوما عبدوا اللّه رهبة فتلک عبادة العبید و أن قوما عبدوا اللّه شکرا فتلک عبادة الاحرار (نهج البلاغه، حکمت شماره ۲۲۹).
  23. جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲.
  24. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
  25. ر.ک: محمد ری‌شهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸.
  26. مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۱۱۹ و نیز: جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۳، ص۲۹۷.
  27. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
  28. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست» سوره شوری، آیه ۵۲.
  29. یک دیدگاه حقیقت «روح» القاء شده به پیامبر را خارج از ذات پیامبر تفسیر می‌کند. (ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۱۹۵؛ ج۱۹، ص۱۹۷؛ ج۲۰، ص۱۷۳) دیدگاه دوم آن را شأن و مرتبه‌ای از نفس کامل پیامبر توصیف می‌کند. (ر.ک: تعلیقات ملاصالح مازندرانی بر اصول کافی، ج۵، ص۶۵ و ۶۶؛ مرآة العقول، ج۳، ص۱۶۶).
  30. الکافی، کتاب الحجه، باب الروح، حدیث اول، ص۲۷۳.
  31. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، ص۲۳ ـ ۲۶.
  32. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
  33. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.