حلم در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معناشناسی

«حلم» به معنای نگهداری نفس و طبع از هیجان غضب است. حلم همچنین در کاربردهای عربی و قرآنی به معنای عقل نیز آمده است. تفسیر آن به عقل، در حقیقت از این جهت است که مسبَّب عقل و از دستاوردهای آن است.[۱] پس کسی که حلم می‌‌ورزد و نفس خود را نگه می‌‌دارد و اجازه نمی‌دهد تا هیجاناتی چون غضب او را از حالت طبیعی خارج سازد، در حقیقت خودش را تحت مدیریت عقل قرار داده و اجازه نداده تا عواطف و احساسات و هواهای نفسانی مهار نفس را در دست گیرد. با نگاهی به معنای لغوی صبر و حلم می‌‌توان گفت که هر دو به یک معنا است؛ زیرا حبس و حفظ و نگه داری در هر دو مفهوم اصلی معنای لغوی را تشکیل می‌‌دهد. البته تفاوت‌هایی میان صبر و حلم دیده می‌‌شود؛ زیرا صبر همان حبس و نگه داری در سطح عادی و حلم در سطح بالاتر است. از همین روست که در ادبیات فارسی صبر را به تاب آوردن و حلم را به بردباری تعبیر کرده‌اند؛ زیرا بردبار کسی است که بار اضافی را نیز بر می‌‌دارد و آستانه تحمل او بیش از حالت عادی و طبیعی است. از همین روست که انسان حلیم را همان انسان عاقل دانسته‌اند که بسیار سخت و خشک رفتار می‌‌کند و عواطف و احساسات کم‌ترین تاثیر را بر او دارد.

بر اساس روایات، حلم سطح عالی و برتر صبر است؛ زیرا صبر همانند دیگر حالات نفسانی دارای مراتب و درجات شدت و ضعف است. خداوند در آیات قرآنی حضرت ابراهیم(ع) را که پس از آزمون‌های سخت به مقامات بلند دست یافته، به عنوان حلیم و بردبار می‌‌ستاید.[۲] این صفت برای پیامبران صالح که با مشکلات سخت تبلیغ مواجه بودند مطرح شده است.[۳] خداوند در آیات قرآنی خودش را به نام و صفت حلیم ستوده و نامیده است.[۴] به نظر می‌‌رسد که این صفت و اسم در خداوند به معنای مهلت دادن و شتاب نکردن بر عقوبت نسبت به گناه است.[۵].[۶].

خویشتندارى همراه حکمت و اقتدار

«حلم» در لغت به معناى خویشتندارى و حفظ آرامش در زمان خشم است[۷] و به معناى تأنّى، ترک عجله و عقل نیز آمده است[۸] که به معناى نخست برمى‌گردند؛ زیرا ترک عجله نتیجه خویشتندارى و حفظ آرامش نفس است و خرد انسان به او امر مى‌کند که در برابر ناملایمات، زود اختیار از دست ندهد و تسلیم غضب * نگردد، بلکه با تأنى و حفظ آرامش و سنجش جوانب امر، صحیح تصمیم بگیرد، بنابراین عقل، سبب حلم است و کاربرد حلم در معناى عقل، استعمال مسبب در معناى سبب است[۹]. حُلْم به معناى خواب و حُلُم به معناى بلوغ نیز از ریشه حِلْم است که به لحاظ نوعى آرامش و خویشتندارى در معنایشان بر آنها اطلاق شده است: انسان هنگام خواب از هیجان و اضطراب بیدارى آرام مى‌گیرد و هنگام بلوغ جنب‌وجوش دوران کودکى را کنار مى‌گذارد و آرام مى‌شود[۱۰]. معناى اخلاقى حلم با معناى واژگانى آن تفاوتى ندارد و در اخلاق به آرامش نفس در برابر هیجانات نیروى غضب گفته مى‌شود[۱۱]. برخى از علماى اخلاق، حلم را ضدّ غضب دانسته‌اند[۱۲]؛ ولى مى‌توان چنین گفت: حلم تنها خشم نکردن و فرو بردن آن نیست، بلکه حفظ آرامش قلبى از روى خرد و حکمت است. به کسى که در برابر ناملایمات دچار غضب مى‌شود؛ ولى خشم خود را فرو مى‌نشاند و مانع از سرایت آن به خارج و تحریک بدنى مى‌شود، کاظم غیظ مى‌گویند نه حلیم، به همین جهت حلم برتر از کظم غیظ است[۱۳]. برخى، سَفَه را ضدّ حلم دانسته‌اند؛ زیرا در سَفَه، خفّت و عجله هست؛ برخلاف حلم که سکون و آرامش نفس و ترک عجله است؛ یا آنکه در حلم، حکمت و خردورزى هست؛ ولى در سفه، کاستى معرفت به وضع امور در جایگاه صحیحشان[۱۴]. برخى نیز حلم را در مقابل جهل دانسته‌اند؛ لیکن مرادشان نداشتن علم نیست، بلکه مجموعه‌اى از صفات غرور، تکبّر، عصبیت و تسلیم هواى نفس شدن است که نتیجه آن، تندخویى، عصبى مزاجى و عدم کنترل نفس به هنگام خشم است و نمونه بارز این رفتار در اعراب دوران جاهلى نمود داشت[۱۵]. با آنکه معناى حلم با صبر نزدیک است، آن دو کاملاً هم‌معنا نیستند: صبر در لغت به معناى نگه داشتن چیزى در تنگناست و در زبان عرب براى نگهدارى چارپا بى‌آب و علف در مکانى یا حبس انسان در محلّى بسته به کار مى‌رود[۱۶] و در اصطلاح به معناى خویشتندارى هنگام رویارویى با امور ناخوشایند است، از این رو به خدا صابر گفته نمى‌شود؛ زیرا امر ناخوشایندى به وى نمى‌رسد؛ ولى حلم به معناى مهلت دادن به خطاکار با تأخیر عقوبت وى است و براى خدا نیز به کار مى‌رود[۱۷]. در قرآن کریم نیز خدا به صفت صبر وصف نشده است؛ اما پیامبران الهى که در برابر ناملایمات خویشتندار بوده‌اند، به آن ستوده شده‌اند.[۱۸] در برخى دعاها صفت صبر به خدا نسبت یافته است[۱۹] که احتمالاً به معناى حلم است.

مفسران در تفسیر حلیم سخنان گوناگونى دارند؛ مانند کسى که دیر غضب مى‌کند[۲۰]، از خطاى دیگران مى‌گذرد و بر آزار آنان صبر مى‌کند[۲۱] و تا آنجا که حکمت اقتضا دارد[۲۲] در انتقام گرفتن شتاب نمى‌ورزد[۲۳] و پیش از فرا رسیدن وقت کار با داشتن قدرت، در انجام دادن آن عجله نمى‌کند[۲۴]. در تبیین معناى حلم مى‌توان چنین گفت: انسان در رویارویى با ناملایمات یا فورا ناخشنودى خود را با غضب نشان مى‌دهد؛ یا آرامش خود را حفظ مى‌کند و با آنکه بر دفع آن ناملایم قدرت دارد، با خردورزى به سنجش اوضاع و چاره‌جویى مى‌پردازد که دومى اصطلاحا حلم نامیده مى‌شود، بنابراین در معناى حلم سه نکته نهفته است: خویشتندارى؛ خردورزى یا حکمت؛ قدرت بر دفع ناملایم. شیخ طوسى در تعریف حلم مى‌نویسد: حلم، مهلت دادن به مقتضاى حکمت است و صفتى ممدوح و خدا در برابر معصیتکاران حلیم است، با اینکه بر تعجیل عقوبت آنها توان دارد[۲۵]. در این تعریف، هر سه معناى حکمت، قدرت و خویشتندارى که تأخیر در عقوبت نتیجه آن است، آمده است. در احادیثى چند نیز که به تعریف حلم پرداخته‌اند به این سه نکته تأکید شده است[۲۶]. در روایات بسیارى اهمیت و ارزش حلم بیان[۲۷] و از آن با اوصافى مانند وزیر علم[۲۸] و زینت[۲۹] و ثمره[۳۰] آن و لازمِ عبادت[۳۱] و عقل[۳۲] یاد شده است.

حلم، افزون بر آنکه کمالى براى شخص حلیم است و مانع صدور افعالى ناپسند از وى، اثر تربیتى مثبتى در خطاکار نیز دارد؛ زیرا به او فرصت مى‌دهد تا خود به خطایش پى برد و هنگامى که خود را سزاوار عقاب یافت، با مشاهده لطف و رحمت شخص حلیم، خویش را مدیون او دانسته و با ترک آن عمل ناپسند در تشکر از وى کوشد.

مشتقات واژه «حلم» ۲۱ بار در قرآن به کار رفته‌اند که در ۱۵ آیه به شکل صفت مشبهه«حلیم» و به معناى مورد بحث در مقاله است و از آنها ۴ مورد درباره برخى پیامبران(ع) و بقیه درباره خداى متعالى است. (حلیم) خداى سبحان در قرآن، تنها حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش را با صراحت حلیم نامیده است و این به اعتقاد برخى نشانگر کمیاب بودن فضیلت حلم است[۳۳]. هنگامى که آزر عموى ابراهیم *(ع) او را به جهت نپرستیدن بت‌ها به سنگسار شدن تهدید کرد، ستمگرى و آزار وى را تحمل کرده و در برابر به او وعده نیکو داد: قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ ءَالِهَتِى يَـٰٓإِبْرَٰهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَٱهْجُرْنِى مَلِيًّۭا * قَالَ سَلَـٰمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّىٓ إِنَّهُۥ كَانَ بِى حَفِيًّۭا[۳۴]، از این رو حلیم خوانده شد: وَمَا كَانَ ٱسْتِغْفَارُ إِبْرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوْعِدَةٍۢ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوٌّۭ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٌۭ[۳۵][۳۶]؛ همچنین هنگامى که فرشتگانى نزد آن حضرت(ع) آمدند و از عذاب قوم لوط خبر دادند، با آنان به گفت‌وگو پرداخت تا ایشان را از عذاب کردن قوم لوط منصرف کند؛ به امید اینکه آن قوم به توفیق الهى اصلاح شده و ایمان بیاورند: [۳۷][۳۸] فرزند ابراهیم(ع) نیز از آن رو حلیم دانسته شد که فرمان الهى به ذبح شدنش را پذیرفت و از پدر خواست تا آن را اجرا کند: فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ[۳۹].[۴۰] آیا فرزند یاد شده اسماعیل(ع) است یا اسحاق(ع) دو قول میان مفسران هست[۴۱]، ولى سیاق آیات قرآن[۴۲]. و روایات اهل بیت(ع)[۴۳]. رأى نخست را تأیید مى‌کنند.

نیز پس از آنکه شعیب قومش را به توحید دعوت و از کمفروشى نهى کرد[۴۴] مشرکان قوم وى از روى استهزاء او را حلیم خوانده و به وى گفتند: آیا نمازت به تو امر مى‌کند که از ما بخواهى دست از عبادت بت‌ها بکشیم؛ یا اینکه در اموالمان آن‌گونه که مى‌خواهیم تصرف نکنیم؟ تو که انسان حلیم و رشیدى هستى: قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ[۴۵] مرادشان این بود که این سخنان از انسان حلیم و رشید بعید است و تنها جاهلان و سفیهان چنین سخن مى‌گویند[۴۶]. در آیه‌اى نیز در وصف بندگان ویژه الهى، به راه رفتن آنان بر زمین با نرمى اشاره شده است: وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا[۴۷] که برخى از مفسران واژه «هونا» را اشاره به حلم آنان دانسته‌اند[۴۸].[۴۹].

منابع

پانویس

  1. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۲۵۳، «حلم».
  2. توبه، آیه ۱۱۴؛ هود، آیه ۷۵
  3. هود، آیات ۷۵ و ۸۷؛ صافات، آیه ۱۰۱
  4. بقره، آیات ۲۲۵ و ۲۳۵ و ۲۶۳؛ آل عمران، آیه ۱۵۵؛ نساء، آیه ۱۲؛ مائده، آیه ۱۰۱؛ توبه، آیه ۱۱۴؛ حج، آیه ۵۹؛ اسراء، آیه ۴۴؛ احزاب، آیه ۵۱؛ فاطر، آیه ۴۱؛ تغابن، آیه ۱۷
  5. روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتّاح، ص۲۸۰؛ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص۵۶۹
  6. منصوری، خلیل، صبر ویژگی‌ها و آثار آن.
  7. مفردات، ص۱۲۹؛ المعجم الوسيط، ج ۱، ص۱۹۴، «حلم».
  8. لسان العرب، ج ۱۲، ص۱۴۶؛ مقاييس اللغه، ج ۲، ص۹۳، «حلم».
  9. مفردات، ص۱۲۹ ـ ۱۳۰، «حلم».
  10. التحقيق، ج ۲، ص۲۷۳، «حلم».
  11. جامع السعادات، ج ۱، ص۳۳۰.
  12. همان؛ معراج السعاده، ص۲۳۰.
  13. المحجه‌البيضاء، ج ۵، ص۳۱۰ ـ ۳۱۱.
  14. الفروق اللغويه، ص۱۹۹.
  15. مفاهيم اخلاقى، ص۳۸.
  16. مفردات، ص۲۷۳، «صبر».
  17. الفروق اللغويه، ص۱۹۹ - ۲۰۰، «حلم».
  18. وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌۭ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا۟ عَلَىٰ مَا كُذِّبُوا۟ وَأُوذُوا۟ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَـٰتِ ٱللَّهِ وَلَقَدْ جَآءَكَ مِن نَّبَإِى۟ ٱلْمُرْسَلِينَ «و به یقین پیش از تو (نیز) پیامبرانی دروغگو شمرده شدند پس، هر چه دروغگو شمرده شدند و آزار دیدند شکیبایی ورزیدند تا آنکه یاری ما به ایشان رسید؛ و برای کلمات خداوند هیچ دگرگون‌کننده‌ای نیست و بی‌گمان (برخی) از خبر (های) پیامبران به تو رسیده است» سوره انعام، آیه ۳۴؛ فَٱصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُو۟لُوا۟ ٱلْعَزْمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوٓا۟ إِلَّا سَاعَةًۭ مِّن نَّهَارٍۭ بَلَـٰغٌۭ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا ٱلْقَوْمُ ٱلْفَـٰسِقُونَ «بنابراین شکیبا باش همان‌گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند و برای آنان (عذاب را به) شتاب مخواه که آنان روزی که آنچه را وعده‌شان داده‌اند بنگرند، چنانند که گویی جز ساعتی از یک روز (در جهان) درنگ نکرده‌اند، این، پیام‌رسانی است؛ پس آیا جز بزهکاران نابود می‌گردند؟» سوره احقاف، آیه ۳۵؛ وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدْ هَدَىٰنَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَيْتُمُونَا وَعَلَى ٱللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ ٱلْمُتَوَكِّلُونَ «و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بی‌گمان بر آزاری که می‌دهیدمان شکیبایی پیشه می‌کنیم و توکّل‌کنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۲.
  19. المقام الاسنى، ص۹۲؛ المصباح، ص۲۵۴؛ بحارالانوار، ج ۹۱، ص۳۹۱.
  20. جامع البيان، ج ۱۲، ص۱۰۴؛ التفسير الكبير، ج ۱۶، ص۲۱۱.
  21. تفسير قرطبى، ج ۸، ص۱۷۵؛ فتح القدير، ج ۲، ص۴۱۱.
  22. التبيان، ج ۵، ص۳۱۰.
  23. الصافى، ج ۲، ص۴۶۱؛ الميزان، ج ۱۰، ص۳۲۶.
  24. التبيان، ج ۸، ص۵۱۵؛ مجمع البيان، ج ۸، ص۳۲۱.
  25. التبيان، ج ۵، ص۳۱۰.
  26. براى نمونه رك: ميزان الحكمه، ج ۱، ص۶۸۶، ۶۸۸.
  27. الكافى، ج ۲، ص۱۱۱ ـ ۱۱۲.
  28. الكافى، ج ۱، ص۴۸.
  29. عيون الحكم، ص۵۱.
  30. عيون الحكم، ص۲۳.
  31. الكافى، ج ۲، ص۱۱۱؛ بحارالانوار، ج ۶۸، ص۴۰۳.
  32. مسند الامام الرضا، ج ۱، ص۲۶۵.
  33. تفسير ابوالسعود، ج ۷، ص۱۹۹؛ الصافى، ج ۴، ص۲۷۵؛ تفسير بيضاوى، ج ۵، ص۲۰.
  34. «گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی می‌گردانی؟ اگر دست نکشی تو را با سنگ خواهم راند و از من چند گاهی دور شو * گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۶-۴۷.
  35. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  36. جامع‌البيان، ج ۱۱، ص۷۱؛ تفسير ابن كثير، ج ۲، ص۴۱۰؛ الميزان، ج ۹، ص۳۹۸.
  37. فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَٰهِيمَ ٱلرَّوْعُ وَجَآءَتْهُ ٱلْبُشْرَىٰ يُجَـٰدِلُنَا فِى قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّٰهٌۭ مُّنِيبٌۭ «پس چون ترس از ابراهیم رخت بربست و (آن) مژده بدو رسید با ما درباره قوم لوط به چالش پرداخت * ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبه‌کاری بود» سوره هود، آیه ۷۴-۷۵.
  38. التفسير الكبير، ج ۱۸، ص۳۰؛ الميزان، ج ۱۰، ص۳۲۶ ـ ۳۲۷.
  39. «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم * و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت» سوره صافات، آیه ۱۰۱-۱۰۲.
  40. تفسير بيضاوى، ج ۵، ص۲۰؛ تفسير شبّر، ص۴۲۴؛ الميزان، ج ۱۷، ص۱۵۱.
  41. تفسير سمرقندى، ج ۳، ص۱۱۹ ـ ۱۲۰؛ تفسير ثعلبى، ج ۸، ص۱۴۹ ـ ۱۵۱؛ تفسير القرآن، ج ۴، ص۴۰۷.
  42. تفسير ابن كثير، ج ۴، ص۱۶؛ التبيان، ج ۸، ص۵۱۸؛ الميزان، ج ۷، ص۲۳۲؛ ج ۱۷، ص۱۵۳.
  43. مجمع البيان، ج ۸، ص۳۲۲؛ الصافى، ج ۴، ص۲۷۶؛ الميزان، ج ۷، ص۲۳۲.
  44. وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيَ أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ * وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ * بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه می‌یابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر می‌هراسم * و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید * برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم» سوره هود، آیه ۸۴-۸۶.
  45. «گفتند: ای شعیب! آیا دینت تو را وا می‌دارد که (به ما بگویی) آنچه را پدرانمان می‌پرستیدند وا نهیم یا با دارایی‌های خود آنچه می‌خواهیم انجام ندهیم؟ بی‌گمان تو خود بردبار راهدانی» سوره هود، آیه ۸۷.
  46. تفسير قمى، ج ۱، ص۳۳۷؛ مجمع البيان، ج ۵، ص۳۲۲؛ غريب القرآن، ص۴۹۶.
  47. «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمی‌دارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
  48. مجمع البيان، ج ۷، ص۳۱۰؛ تفسير ابن ابى حاتم، ج ۸، ص۲۷۲۰ ـ ۲۷۲۱.
  49. اترک، حسین، مقاله «حلم»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱، ص ۳۲۷.