مصر
مقدمه
- کشور مصر از نظر موقعیت استراتژیک همواره با اهمیت بوده است. مصر از ناحیه شمال خاوری با قاره آفریقا هممرز است. در واقع راه نفوذ قاره آسیا به قاره آفریقا از طریق مصر ممکن میشود. مصر در جنوب دریای مدیترانه و غرب دریای سرخ قرار دارد و از غرب با لیبی، از جنوب با سودان و از سوی شبهجزیره سینا با رژیم اشغالگر قدس و نوار غزه در فلسطین مرز زمینی دارد. از اینرو در واقع میتوان مصر را لولای سه قاره در نظر گرفت[۱].
- پس از قتل عثمان، همه مناطق اسلامی بهجز شام در قلمرو حکومت امام علی (ع) درآمد، همهچیز تغییر کرد و به اوضاع مصر، که حساسیت و موقعیت ویژهای داشت، توجه خاصی شد، زیرا سرزمین مصر نهتنها در میان دیگر مناطق اسلامی، بلکه اصولاً در تمامی سرزمینها و کشورهای جهانِ آن روز از لحاظ تمدن، علم و فرهنگ، موقعیتی ممتاز داشت[۲].
- این سرزمین در طول سالها، غنیترین ولایت تابعِ حکومت روم شرقی (بیزانس) بود. در نواحی حوزه نیل، به برکت آب و هوای مناسب آن، سالی سهبار محصول برمیداشتند و از اینجهت، مصر در واقع انبار غله بیزانس بهشمار میرفت. در آستانه فتح مصر بهدست مسلمانان، اوضاع آنجا آشفته بود. مصریان از بیزانس نفرت و کینه داشتند. زیرا بهخصوص در کشمکشهای مذهبی از آنان آزار و رنج بسیار میدیدند. قبطیان که پیرو مذهب یعقوبی بودند از عمال حکومت بیزانس که مذهب ملکایی "مسیحی ارتدکس" داشتند ناراضی بودند و و کشیشان ملکایی و عوامل حکومتی هم، با اعمال فشار و ظلم و تعدی، این خشم و نفرت و دشمنی را دامن میزدند. چند سال پیش از ورود مسلمانان، خسرو پرویز، پادشاه ایران، هم به مصر تاختوتاز کرده و آنجا را عرصه جنگ و تجاوز قرار داده و مدتی هم قسمتهای مهم سرزمین نیل را به تصرف درآورده بود. ولی حکومت روم در جنگی دیگر دوباره مصر را از خسرو پرویز باز پس گرفته بود[۳].
- در این فتح مجدد، رفتار هر دو طرف (رومیان و مصریان) خصمانهتر شده و اوضاع داخلی مصر آشفتهتر بود. والی مصر در این زمان "قفقازی" خوانده میشد و مسلمانان او را "مقوقس" مینامیدند. مقوقس، بنا به فرمان هرقل یا هراکلیوس، امپراتور بیزانس، به سرزمین مصر آمده بود و در اداره امور مصر، نایب امپراتور هرقل بهشمار میرفت. او که در سرزمین مصر قدرت و شوکتی داشت، همان کسی بود که رسول خدا (ص)، ضمن نوشتن نامهای، او را به پذیرش اسلام دعوت کرده بود. وی نیز با فرستاده رسول خدا (ص) به خوشرویی رفتار کرده و ضمن ادای احترام، هدایایی برای آن حضرت ارسال کرده بود[۴].
- در دوران حکومت خلیفه دوم، برخی (همچون عمروعاص) حمله به مصر را پیشنهاد میکردند، ولی خلیفه که مصر را تحت نفوذ رومیان و سربازان مسلح و مجهز و فراوان آنها میدید و امید فتح آن دیار را بهدست سربازان اسلام نداشت، هر بار با این پیشنهاد مخالفت میکرد. اما عمروعاص اصرار داشت فتح مصر به عظمت و سربلندی هر چه بیشتر اسلام کمک میکند. او که مردی سیاستباز و حیلهگری فرصتطلب از تبار امیه بود (و بیشتر در اندیشه شهرت و ترقی و مقامی برای خود بود تا عظمت اسلام) آرزو میکرد لیاقت و کفایت و جلادت او در جنگها همچون دیگر فرماندهانِ پرآوازه سپاه اسلام زبانزد همگان باشد. وی سرانجام بدون اطلاع خلیفه به مصر حمله کرد و پس از حدود یک ماه جنگ با حاکم مصر از مدینه استمداد طلبید. خلیفه هم چهار نفر از سرداران سپاه به نامهای زبیر بن عوام، مقداد بن اسود، عبادة بن صامت و مسلمة بن مخلد را همراه دوازده نفر به کمک عمروعاص فرستاد و پس از حدود سه ماه جنگ، دیار مصر به دست سپاه اسلام فتح شد و مقوقس پرداخت جزیه را پذیرفت. سپس، سپاه مسلمانان شهر بزرگ و سرزمین آباد و پایتخت این دیار، اسکندریه، را به آسانی و با صلح فتح کرد و عمروعاص با خرسندیِ توصیفناپذیری در گزارشی به خلیفه نوشت: "شهری را فتح کردهام که در وصف آن سخنی نمیگویم جز اینکه چهار هزار کاخ ییلاقی، چهار هزار حمام، چهار هزار یهودی جزیهپرداز و چهار هزار تفرجگاه شاهان بهدست آوردهام...". او حدود چهار سال و اندی با رفتاری نامطلوب و ناشایست (که سبب وازدگی مصریان از اعمال حکومت خلیفه شد) بر ایشان حکومت کرد[۵].
- فتح سرزمین پهناور و پرنعمتی همچون مصر را نمیتوان در رشد و گسترش و عظمت اسالم بیتأثیر دانست، زیرا مصر در حکم دروازهای به روی سرزمین گسترده آفریقا بود. از اینرو، پس از فتح کامل آن، مسلمانان از راه مرزها و راههای آن در مدتی کوتاه به پیشرفتهای زیادی در مناطق و نواحی دیگر دست یافتند، بهویژه از سمت غرب فتوحات خود را بهطور چشمگیر گسترش دادند و تا سرزمین لیبی و سپس تا اندلس نیز پیش راندند. با این همه، در زمان خلیفه سوم (که دستگاه خلافت کاملاً بیکفایت و در همه کارها اهمالکار و بیتوجه بود) در مورد سرزمین مصر و مردم آن بیتوجهیهای فراوانی صورت گرفت و همانگونه که اشاره شد، انتصابِ عبدالله بن ابیسرح به منصبِ والیِ مصر مقدماتِ شورش عدهای از مردم و مراجعه آنها به مدینه و محاصره خانه عثمان و سرانجام قتل او را فراهم آورد[۶].
- بدین ترتیب، موقعیت راهبردی و اجتماعی مصر برای جهان اسلام بیتردید موقعیتی ارزنده بود و دقت و توجه درباره اوضاع و احوال آن سرزمین و مردم آن را الزامآور میساخت. امیرمؤمنان، از اینرو، در نخستین اقدام سیاسی خود در سال ۳۶ ق، پس از قبول خلافت، قیس بن سعد بن عباده را والی مصر کرد تا اوضاع آشفته و درهمریخته آن دیار را سروسامان بخشد. پس از جنگ جمل، محمد بن ابیبکر را استاندار مصر کرد، اما ولایت وی زیاد به طول نینجامید، زیرا وی متمردان دوران استانداری محمد بن قیس را پس از یک ماه میان اطاعت یا ترکِ مصر مخیر ساخت و مخالفان در موضع خود مقاومت کردند. از آنجا که در همین ایام نبرد صفین پیش آمد و خبر داوری میان امام (ع) و معاویه و پایان نبرد به مصر رسید، آشکارا به مخالفت با حکومت برخاستند و نمایندگان محمد بن ابیبکر را به قتل رساندند[۷].
- برخی دیگر به خود جرئت دادند که همچون شامیان مردم را به گرفتن انتقام خون عثمان دعوت کنند. سرانجام مصر به اغتشاش کشیده شد و استاندار جوان نتوانست آرامش را به مصر بازگرداند. در چنین موقعیت حساس و پرآشوبی، امیرالمؤمنین (ع) یکی از بهترین یاران خود، مالکاشتر، را به ولایت مصر برگزید تا پس از مدتها به جنگ و ستیز و نارضایی و تمرد و آشوب و فتنه سروسامان بخشد. معاویه (که بهخوبی مالک را در صحنههای کارزار دیده بود و سوابق درخشان ایمان و وفاداری وی را به اسلام و علی (ع) میدانست) از این خبر وحشت کرد و مقدمات قتل او را فراهم ساخت[۸].
نگاهی به سابقه تمدن مصر
- سرزمین مصر از مناطق متمدن و سابقهدار و دارای تاریخ و تمدنی بسیار چشمگیر بوده است. دهخدا در لغتنامه چنین آورده است: "مصر یکی از قدیمیترین کشورهای جهان و سرزمین فراعنه است که تاریخ تمدن آن از چهار هزار سال پیش از میلاد شروع شده است. اثار تاریخی مهمی مانند اهرام ثلاثه و معابد بیشمار دارد که یادگار عظمت و قدرت دیرین این کشور است. دولت قدیم مصر در سال ۵۲۴ ق.م به دست ایرانیان افتاد. در سال ۳۳۲ قم اسکندر آن را تصرف کرد و سپس سلسله بطالسه تا سال ۳۰ قم و از این تاریخ به بعد رومیها مصر را در تصرف خود داشتند. در سال ۶۴۱ م (۱۹ ق) در زمان خلافت عمر، مسلمانان این کشور را فتح کردند و تا سال ۱۵۱۷ م (که دولت عثمانی بر مصر تسلط داشت) در دست خلفای عباسی و اموی و فاطمی بود. در سال ۱۷۹۸ م ناپلئون آن را فتح کرد. در سال ۱۸۰۵ م محمدعلی پاشا از طرف دولت عثمانی پادشاه مصر شد... ملت مصر از اقوام سامی و حامی (سام و حام دو فرزند حضرت نوح (ع) بودند.) هستند ولی با رسوخ آداب و رسوم عربی در رأس کشورهای عربی قرار گرفته است.[۹].
مصر در فرهنگنامه آخرالزمان
- در مصر و سوریه دو نفر به حکومت میرسند و جنگ بین آنها در خواهد گرفت و تعدادی از اهالی مصر به دست لشکر سوریه اسیر خواهند شد. در این حال گروهی از سوی مشرق با پرچمهایی کوچک و سیاه آمده و از این جنگ را به نفع خود پایان میدهند و عدالت را در آنجا برقرار میکنند و سپس به سوی حضرت مهدی(ع) میروند و حکومت را تسلیم آن حضرت نموده و خود در رکاب آن حضرت به نبرد با دشمنان میپردازند. یکی از نشانههای آخرالزمان وقوع سه خسف و شش زلزله میباشد و مصر در آخرالزمان سنگ باران خواهد شد و پس از آن فتنه در کوفه برپا میشود و در آن هنگام سفیانی از شام قیام خواهد نمود...[۱۰] مصر پس از خروج سفیانی نیز مورد هجوم قرار خواهد گرفت. سفیانی در طی پیشرویهای خود به مصر هم هجوم میبرد و چهار ماه در آن خواهد بود[۱۱][۱۲].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 705.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 705.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 705-706.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 706.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 706.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 707.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 707.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 707.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 708.
- ↑ ملاحم: ص ۵۴.
- ↑ ملاحم: ص ۱۲۵. ر.ک: سفیانی.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۵۶.