حدیث دوازده خلیفه در حدیث

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

حدیث اثناعشر

پیامبر(ص) در حدیث خلفای اثناعشر شمار جانشینان خود را تعیین کرده است. به تصریح قرآن، پیامبر(ص) بر پایه هوا و هوس سخن نمی‌گوید؛ پس ابلاغ خلفای پیامبر(ص) به فرمان وحی الهی صورت گرفته است. این حدیث با تعابیر مختلف از پیامبر(ص) در منابع فرقین آمده است.

روایات شیعه

منابع روایی شیعه، روایات فراوانی درباره شمار خلفای پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که برخی از آنها گزارش می‌شوند:

  1. «اثنَا عَشَر خلیفَةً»: عامر از رسول خدا(ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همیشه امر امتم پیش می‌رود و غلبه دارد تا دوازده خلیفه بگذرد، که همه از قریشند»[۱]. مسروق همدانی گوید: ما نزد عبدالله بن مسعود بودیم و قرآن مقابله می‌کردیم. جوانی به او گفت: «پیغمبر شما به شما سپرده که بعد از او چند تن خلیفه باشد»؟ عبدالله گفت: «تو تازه‌جوانی و این پرسش را کسی پیش از تو از من نکرده. آری، پیغمبر به ما اعلام کرده که بعد از او دوازده خلیفه باشد به شماره نقیبان بنی‌اسرائیل»[۲]. سمره عدوی می‌گوید: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «دین» همواره ثابت خواهد ماند و خداوند دوازده نفر خلیفه از قریش بیرون خواهد آورد؛ پس از این دروغ‌گویانی که اکنون در مقابل من نشسته‌اند، خروج خواهند کرد و من در کنار حوض کوثر خواهم ایستاد و مردم به واسطه من راهنمایی خواهند شد»[۳]. عبدالله بن جعفر طیار می‌گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «... اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ‌»؛ سپس با امام حسین(ع) درباره دوازده امامی سخن گفت که نُه نفر آنان از فرزندان اویند[۴].
  2. «اَلخُلَفاءُ... کَعِدَّة نُقَبَاءِ بَنِی إسرَائِیل»: اشعث از ابن مسعود روایت کرده است که پیامبر(ص) فرمود: «خلفای بعد از من دوازده نفرند؛ به شماره نقبای بنی‌اسرائیل»[۵].
  3. «اِثنَا عَشَراَ أمِیراً»: جابر بن سمره می‌گوید با پدرم نزد پیغمبر بودم. شنیدمش که می‌فرمود: «پس از من دوازده امیر باشد». سپس آوازش نهان شد. به پدرم گفتم «آهسته چه فرمود»؟ گفت: «فرمود همه آنها از قریش‌اند»[۶].
  4. «اِثنَا عَشَراَ أمِیراً کُلُّهُم مِن قُرَیش»: جابر بن سمرة گفت: پیامبر(ص) فرمود: این دین همواره رو به صلاح و شایستگی است؛ دشمن یا هر کس که آهنگ زیان‌بخشی داشته باشد، نتواند زیانی به آن برساند تا دوازده نفر فرمانروایی کنند که همه آنان از قریش‌اند[۷].
  5. «اِثنَی عَشَر قَیِّماً مِن قُرَیشٍ»: انس بن مالک گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «این کار همواره به پا خواهد بود تا پایان دوازده نفر به‌پادارنده از قریش»[۸].[۹]

روایات اهل سنت

نخست: «دوازده خلیفه»

اهل سنت احادیث اثناعشر را با سندهای صحیح از رسول خدا(ص) روایت کرده‌اند. مسلم روایت کرده است:... رسول خدا(ص) می‌فرمود: «دین همیشه برپاست تا اینکه قیامت فرارسد و بر شما دوازده خلیفه باشد که همگی از قریش‌اند»[۱۰]. این حدیث در صحیح مسلم آمده است و از این‌رو به بررسی سندی نیاز ندارد. این حدیث همچنین در منابع دیگر اهل سنت آمده است[۱۱].[۱۲]

دوم: «دوازده خلیفه به شمار نقبای موسی»

پیامبر در حدیث دیگری، خلفای خود را به اندازه نقبای موسی شمرده؛ چنان‌که ابویعلی نقل کرده است: «مسروق گفت: مردی از ابن مسعود درباره تعداد خلفای رسول خدا(ص) پرسید. ابن مسعود گفت: از رسول خدا(ص) سؤال نمودیم و فرمود: دوازده نفر به تعداد نقیبان بنی‌اسرائیل»[۱۳].[۱۴]

بررسی سندی

ابن حجر پس از نقل این حدیث درباره سندش گفته است: «سند این حدیث، حسن است»[۱۵]. این حدیث به شمار خلفای رسول تصریح و در این‌باره به شمار نقیبان حضرت موسی(ع) تنظیر می‌کند. خداوند متعال درباره نقیبان موسی(ع) و شمارشان فرمود: «و هنگامی که خدا از بنی‌اسرائیل عهد گرفت و دوازده بزرگ از میان آنها برانگیختیم»[۱۶]. رازی نقل می‌کند:... عبدالله بن مسعود گفت: «از پیامبر(ص) پرسیدیم چند نفر بعد از شما بر این امت ولایت دارند؟» فرمود: «به تعداد نقیبان بنی‌إسرائیل»[۱۷]. بی‌گمان نقبای موسی به نص قرآن، منصوبان الهی بوده‌اند و این تنظیر هم بر عدد و هم بر تشریعی بودن مقامشان دلالت می‌کند[۱۸].

سوم: «دوازده قیّم امت»

بنابر برخی از احادیث پیامبر(ص) درباره خلفای خود فرموده: «اثنا عشر قيما». ... جابر بن سَمُره گفت: ما در کنار پیامبر(ص) [بودیم]؛ سپس رسول خدا(ص) آهسته سخنی گفت که نشنیدم. به پدرم گفتم: «سخنی که آن را آهسته گفت، چه بود»؟ گفت: «همگی از قریش‌اند»[۱۹].[۲۰]

چهارم: «دوازده امیر»

بخاری می‌نویسد: «جابر بن سمره گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «دوازده امیر [برای شما] خواهد بود؛ سپس رسول خدا(ص) سخنی گفت که نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همگی از قریش‌اند»[۲۱].

این حدیث در منابع دیگر نیز آمده است[۲۲].[۲۳]

بررسی سند حدیث

  1. جابر بن سمره: او از صحابه پیامبر(ص) و از دید اهل سنت فراتر از توثیق و از راویان صحیح بخاری و مسلم است.
  2. شعبی: او عامر بن شراحیل شعبی و از رجال صحیح بخاری و مسلم است. ذهبی درباره او می‌گوید: ... كان إماماً حافظاً فقيهاً متفنناً ثبتاً متقناً[۲۴]؛ «او امام، حافظ و فقیهی ماهر و دارای جایگاهی ثابت و استوار است».
  3. قتادة بن دعامه بن قتاده: ذهبی او را از ائمه می‌خواند: ابو الخطاب السدوسي البصري الأعمى الحافظ، أحد الأئمة الأعلام[۲۵]؛ «ابوالخطاب سدوسی بصری نابینا، حافظ و از ائمه اعلام است».
  4. سعید بن ابی‌عروبه: ذهبی درباره او می‌گوید: ... الامام الحافظ أبو النضر العدوي مولاهم البصري أحد الاعلام[۲۶]؛ «مهران، امام و حافظ... و از اعلام است».
  5. محمد بن سواء سدوسی: ذهبی می‌گوید: «محمد بن سدوسی از موثقان معروف است[۲۷]. او موثق، اصیل و صاحب حدیث بود»[۲۸].
  6. محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسی: ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «سدوسی اهل بصره و راست‌گوست»[۲۹]. مقدسی درباره سندی که محمد بن ثعلبه را دربر دارد، چنین می‌گوید: إسناده صحيح...[۳۰]، «سند این حدیث، صحیح است». پس دلالت این حدیث بر جانشینی پیامبر(ص) روشن است.

طبری می‌نویسد: هنگامی که رسول خدا(ص) از دنیا رفت، انصار در سقیفه بنی‌ساعده جمع شدند و گفتند: «ما سرپرست این امر را بعد از محمد(ص) سعد بن عباده قرار می‌دهیم»[۳۱].

ابوبکر خطاب به انصار گفت: «ما امیرانیم؛ شما وزیران مایید»[۳۲]. انصار نیز گفتند: «از ما امیر [و] از شما وزیر باشد»[۳۳].

بنابر قاعده معروف نزد علمای رجالی که الحديث يفسر بعضه بعضا[۳۴]، «احادیث یکدیگر را تفسیر می‌کنند»، مراد از امیر جانشین پیامبر(ص) است؛ اما پیامبر(ص) امر جانشینی خود را تابع تشریع و امر الهی می‌دانست؛ چنان‌که فرمودند: «الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء»[۳۵]؛ «این کار به دست خداست و برای هر که بخواهد، قرارش می‌دهد»[۳۶].

دلالت حدیث

مفهوم «خلیفه» در این حدیث و کاربرد لغوی و اصطلاحی‌اش باید روشن شود تا دلالت حدیث نیز نمایان باشد. خلیفه، در لغت به معنای حاکم و جانشین[۳۷] و کسی است است که بر جای دیگری قرار می‌گیرد[۳۸] و امام بزرگی که بالاتر از آن امامی نیست[۳۹] و کسی که از دید شرعی جانشین دیگری باشد[۴۰] و امامی که فوق او امامی نباشد[۴۱].

راغب اصفهانی در توضیح مفهوم خلافت می‌نویسد: خلافت نیابت از غیر است و به جهت غیبت منوبٌ‌عنه یا به خاطر فوت و یا به خاطر ناتوانی از انجام کار یا به سبب شرافت دادن به شخصی که جانشین می‌شود، تحقق می‌یابد و بدین جهت است که خداوند اولیای خود را جانشین خود قرار داده است[۴۲].

باری، انتصابی بودن یا انتخابی بودن این مقام از مفهوم لغوی‌اش به دست نمی‌آید. خلیفه در قرآن کریم به دو صورت به کار رفته است: ۱. به صورت مفرد و درباره اشخاص معین؛ ۲. به صورت جمع و درباره انسان‌ها یا اقوام. خداوند در سوره فاطر؛ آیه ۳۹ می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ[۴۳]. «خلیفه» در این آیه، به صورت جمع به کار رفته است. طبرسی می‌نویسد: اهل هر زمانی جانشین مردمان پیش از خود می‌شوند؛ به گونه‌ای که هر قرنی که بگذرد، قرن دیگر جای آن را با نظم و نسق می‌گیرد. برخی گفته‌اند مقصود از این آیه امت اسلامی است که خداوند آنان را جانشین امت‌های گذشته قرار داده است[۴۴]. خداوند همچنین می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۴۵].

مقصود از خلیفه (صورت مفرد) در این آیه، حضرت آدم(ع) است که خداوند او را خلیفه قرار داده تا به حق حکم کند. خداوند از زبان حضرت موسی(ع) می‌فرماید: ﴿وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ[۴۶].

خداوند در آیه پیشین (بقره/ ۳۰)، جعل خلافت را به خودش مستند می‌کند؛ چنان‌که درباره پیشوایان بنی‌اسرائیل می‌فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...[۴۷].

پیامبر(ص) خلافت را امر الهی دانسته و در برابر درخواست قبایل عرب (أ يكون لنا امير من بعدك؟)، فرموده است: «الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء»[۴۸]؛ «این کار به دست خداست و برای هر که بخواهد قرارش می‌دهد». ابن عباس نقل می‌کند: مسلیمة کذاب در زمان پیامبر(ص) می‌گفت: «اگر محمد(ص) امر پس از خود را در من قرار دهد، از او پیروی می‌کنم؛ پیامبر در حالی که در دستشان تکه چوبی بود فرمود: اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز امر الله را در خود نخواهی دید و اگر پشت کنی [و اسلام نیاوری]، بی‌گمان خداوند تو را خوار خواهد کرد و من عاقبت تو را شوم می‌بینم»[۴۹].

برخی از روایات حدیث ثقلین، قرآن و عترت را «خلیفتین» خوانده و هر دو را مکمل یکدیگر دانسته‌اند: «من در میان شما دو جانشین، کتاب خدا و اهل بیتم را می‌گذارم که هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند»[۵۰]. این تعبیر مستلزم عصمت خلیفه است که به هیچ ستمی آلوده نیست؛ وگرنه، نمی‌تواند مرجع مطلق دینی هم عرض قرآن و مکمل آن باشد. پس بنا بر آیات و روایات، تعیین امام تنها از طریق تشریع امکان‌پذیر است[۵۱].

خلفاء اثنی عشر در احادیث اسلامی

پیامبر گرامی(ص) خاندان خود را بسان سفینة نوح معرفی نمود و در حدیث دیگر آنان را یکی از دو ثقل خواند که باید تا روز رستاخیز به ذیل آنها تمسک جست. در احادیث دیگر، اهل بیت و عترت خود را به دوازده خلیفه و جانشین تفسیر نموده و از وسعت مفهوم این دو لفظ، (اهل بیت و عترت) کاسته است، و از این طریق روشن ساخته است که مقصود وی از آن دو لفظ، مطلق خاندان وی نیست، بلکه گروه انگشت شماری است که جانشین ایشان می‌باشند، و عزت دین به پیروی از آنان بستگی دارد. در این که پیامبر گرامی، خلفای خود را دوازده نفر معرفی و معین کرده است، در میان محدثان اسلامی سخنی نیست؛ زیرا روایات آن به اندازه‌ای است که نمی‌توان در صحت آنها شک و تردید نمود.

مهم این است که این دوازده نفر را به خوبی بشناسیم و در امور دینی و اجتماعی از آنان پیروی کنیم. اختلاف ما و محدثان اهل سنت، در تعیین مصادیق این دوازده نفر است که عزت دین به آنها بستگی دارد؛ زیرا آنان می‌خواهند این لفظ را بر جنایتکاران بنی امیه و بنی عباس تطبیق دهند. این تطبیق علاوه بر اینکه با متن روایات سازگار نیست؛ زیرا پیامبر آنان را مایه عزت دین و سربلندی مسلمانان معرفی می‌کند و هیچ‌گاه یزیدها، مروان‌ها، عبدالملک‌ها و سفاح‌ها که دستشان تا مرفق در خون مسلمانان فرو رفته بود، مایه عزت و سربلندی مسلمانان نبودند، بلکه مایه ننگ تاریخ اسلام و بشریت بشمار می‌رفتند. گذشته بر این، تعداد این جنایتکاران از دوازده نفر متجاوز است و به هیچ گونه‌ای نمی‌توان احادیث خلفاء دوازده گانه را بر آنان تطبیق نمود.

  1. عن جابر بن سمرة، قال سمعت رسول الله یقول: «يَكُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً فَقَالَ كَلِمَةً لَمْ أَسْمَعْهَا فَقَالَ أَبِي إِنَّهُ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ‌»[۵۲]. از جابر بن سمرة، از پیامبر شنیدم که فرمود: دوازده امیر خواهد بود، سپس کلمه‌ای گفت که من نشنیدم پدرم گفت: پیامبر فرمود: همگی از قریش خواهند بود.
  2. عن جابر بن سمرة: «دَخَلْتُ مَعَ أَبِي عَلَى النَّبِيِّ(ص) فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً قَالَ ثُمَ تَكَلَّمَ بِكَلَامٍ خَفِيَ عَلَيَ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا قَالَ قَالَ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۵۳]. جابر می‌گوید: با پدرم، بر پیامبر وارد شدیم، شنیدم می‌گوید: این امر به پایان نمی‌رسد تا دوازده خلیفه در میان آنان بسر ببرد، سپس سخنی آهسته گفت که من نشنیدم. به پدرم گفتم، چه گفت؟ گفت: فرمود: همگی از قریش خواهند بود.
  3. عن جابر بن سمرة، یقول: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَتَيْ عَشْرَةَ خَلِيفَةً ثُمَّ قَالَ كَلِمَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لِأَبِي فَقَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۵۴]. از پیامبر شنیدم فرمود: اسلام به دوازده خلیفه عزیز خواهد بود. سپس سخنی فرمود که من نشنیدم، از پدرم پرسیدم چه گفت؟ گفت، فرمود: همگی از قریش هستند.
  4. عن جابر: انطلقت الى رسول الله(ص) و معي ابي، يقول: لا يزال هذا الدين منيعا الى اثنى عشر خليفة. این دین به دوازده خلیفه، گرامی و بلند خواهد بود.
  5. عن جابر بن سمرة: سمعت رسول الله يوم جمعة عشية رجم الاسلمي يقول: لا يزال الدين قائما حتى تقوم الساعة، أو يكون عليكم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش[۵۵]. از پیامبر گرامی روز جمعه، عصر روزی که اسلمی سنگسار شد، شنیدم که فرمود: این دین تا روز رستاخیز برپاست تا اینکه دوازده نفر بر شما خلافت کنند و همگی از قریش هستند.
  6. عن جابر بن سمرة: سمعت رسول الله، يقول: لا يزال هذا الدين عزيزا الى اثنى عشر خليفة، فكبر الناس و ضجوا ثم قال كلمة خفيت قلت لابي يا ابة ما قال؟ قال كلهم من قريش[۵۶]. از پیامبر شنیدم که فرمود: این دین تا دوازده نفر خلیفه عزیز خواهد بود، ناگهان مردم تکبیر گفتند و ضجه کردند. سپس پیامبر آهسته سخنی گفت. از پدرم پرسیدم، چه گفت؟ گفت، فرمود: همگی از قریش هستند.
  7. عن جابر بن سمر: كنت مع عمي عند النبي(ص) يقول: لايزال امر امتي صالحا حتى يمضي اثنا عشر خليفة، ثم قال كلمة و خفض بها صوته. فقلت لعمي و كان امامي: ما قال يا عم؟ قال: يا بني كلهم من قريش[۵۷]. با عموی خود پیش پیامبر بودم، پیامبر فرمود: کار این امت پیوسته به صلاح خواهد بود، تا دوازده خلیفه بر آنها بگذرد. سپس صدای خود را آهسته کرد به عمویم که جلوی من نشسته بود، گفتم: چه فرمود؟ گفت، فرمود: همگی از قریشند. علاوه بر این گروه، حدیث را گروه دیگری نیز نقل کرده‌اند.
  8. عن ابن مسعود: «أَنَّهُ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) كَمْ يَمْلِكُ هَذِهِ الأُمَّةَ مِنْ خَلِيفَةٍ؟ فَقَالَ سَأَلْنَا عَنْهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَالَ اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»[۵۸]. از ابن مسعود پرسیده شد که زمام این امت را چند نفر به دست می‌گیرند؟ گفت: ما از پیامبر سؤال کردیم وی فرمود: دوازده نفر، به تعداد نقیبان بنی اسرائیل.

احادیث درباره ائمه اثنی عشر، بالأخص اینکه تعداد آنان به تعداد نقباء بنی اسرائیل است، بیش از آن است که در اینجا گردآوری شود، بلکه جمع‌آوری این احادیث در گرو تألیف رساله‌ای است که در این مورد نوشته شود و ما به عنوان نمونه به این مقدار اکتفاء می‌ورزیم. اکنون لازم است با دقت هرچه کامل‌تر، این دوازده نفر خلیفه را که در سخنان حضرت رسول(ص) وارد شده‌اند، به خوبی بشناسیم. بر امت اسلامی لازم است که پس از چهارده قرن جنگ و نزاع و مناقشه و مرافعه، به احادیثی که در صحاح و سنن و مسانید وارد شده است، مراجعه کنند و مصادیق آنها را پیدا کنند. از صفاتی که پیامبر برای دوازده نفر متذکر شده است، می‌توان مصادیق این دوازده خلیفه را به دست آورد.

پیامبر گرامی آنان را با صفات زیر معرفی می‌کند:

  1. «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ (الْإسْلَامُ) لَا يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ».
  2. «لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزاً».
  3. «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ مَنِيعاً».
  4. «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً».
  5. «لَا يَزَالُ أَمْرُ أُمَّتِي صَالِحاً».
  6. «كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ‌».

این صفات، روشنگر شخصیت خلفائی است که عزت و مناعت اسلام، صلاح و رستگاری امت، بستگی به آنان داشته و تعداد آنان بسان نقیبان بنی اسرائیل است و قیامت برپا نمی‌گردد و امر اسلام به پایان نمی‌رسد، مگر اینکه دوازده نفر در میان امت پا بگذارند و در میان آنان قرار گیرند. یک چنین خلفاء با این خصوصیات، جز بر خلفاء دوازده گانه مذهب اثنی عشری، بر هیچ گروهی تطبیق نمی‌کند؛ زیرا امام علی و فرزندان او، خصوصاً آنان که در اوقات فترت به نشر معارف و علم و رهبری امت به صلاح و درستکاری موفق گردیدند، مایه عزت اسلام بوده و آخرین خلفای آنان کسی است که پیامبر درباره او فرموده که رستاخیز بر پا نمی‌گردد، مگر اینکه روی زمین پر از جور و ستم می‌گردد، سپس فردی از عترت من طلوع می‌کند و زمین را از عدل و داد پر می‌کند، پس از آنکه با جور و ستم پر شده باشد. آیا عبارت‌های پیشین که از پیامبر گرامی نقل گردید، خصوصاً جمله‌های «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً، أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي‌»، بر وعده الهی درباره آخرین خلیفه از خلفاء اثنی عشر تطبیق نمی‌کند؟

شما اگر این احادیث را در کنار احادیث ثقلین و سفینه نوح بگذارید، و احادیث دیگری را هم که اکنون یادآور می‌شویم به آن ضمیمه نمائید، قاطعانه داوری می‌کنید که مقصود همان ائمه عترت و پیشوایان دوازده گانه شیعه است و بس. احادیث دیگر عبارتند از:

  1. «‌النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَيْتِي ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْضِ»[۵۹]. با رفتن خاندان من، اهل زمین نیز از میان می‌روند.
  2. «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ عَنِ الْغَرَقِ وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي مِنَ الِاخْتِلَافِ‌»[۶۰]. ستارگان حافظ اهل زمین از غرق شدن هستند و خاندان من حافظ امت از اختلاف است.
  3. «لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ فِي قُرَيْشٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ اثْنَانِ»[۶۱]. امر خلافت تا دو نفر باقی است در قریش است. 
  4. «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ، مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً»[۶۲]. هر کس بدون امام بمیرد، مرگ او مرگ جاهلی است.
  5. «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۶۳]. هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود.

اگر این احادیث و مانند آنها را به احادیث اثنا عشر ضمیمه کنیم، دو مطلب روشن می‌گردد:

  1. عترت و ثقل اصغر و امان اهل زمین، همان دوازده نفرند که عزت دین و صلاح امت به آنان بستگی دارد.
  2. خلافت و امامت این گروه، تا انقضاء جهان ادامه دارد، تا آنجا که از تمام افراد، از امام زمان خود سؤال خواهد شد و یک چنین گروه دوازده نفری جز بر خلفاء اثنا عشر شیعه امامیه قابل تطبیق نیست.

اینک این مطلب را قدری مشروح‌تر مورد بررسی قرار دهیم: بر فرض این که خلافت خلفاء چهارگانه مایه عزت و مناعت اسلام بوده است، ولی متأسفانه عمر آنان کوتاه و تعداد آنها از چهار نفر تجاوز نکرد. سلاطین بنی امیه، جنایتکاران زمان خود بودند که تعداد آنها از دوازده تن گذشت. فرمانروایان عباسی، علاوه بر اینکه سفاک و خون‌ریز بوده و گروه بی‌شماری را به زنجیر کشیده بودند، تعداد آنها از دوازده تن متجاوز می‌باشد. از نظر فهم حدیث، باید پس از درگذشت پیامبر یک گروه دوازده نفری جست، که پیاپی آمده و صفات و شرائطی که پیامبر یادآور شده است، در آنان تحقق داشته باشد. شگفتی از برخی از نویسندگان اهل تسنن است که می‌خواهند این احادیث را بر خلفاء راشدین و گروهی از جنایت‌کاران بنی امیه تطبیق کنند. ما فعلاً کاری با خلفاء راشدین نداریم و پرونده زندگی معاویه و یزید، واضح و روشن است، کمی درباره عبدالملک بن مروان و نوۀ جنایتکار او ولید، بیندیشیم.

سیوطی در تاریخ الخلفاء می‌نویسد: اگر عبدالملک، گناهی جز این نداشت که حجاج خونخوار را بر مردم مسلط کرد و گروهی از صحابه و تابعین را به قتل رسانید، کافی است که او را از رحمت خدا دور بدانیم. ولید، نوۀ جنایتکار او، کسی است که خواست بر بالای بام کعبه شراب بخورد که مورد خشم مردم قرار گرفت. اوست که قرآن را باز کرد تا داوری قرآن را در حق خود به دست آورد، ناگهان این آیه آمد: ﴿وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ[۶۴]. از دیدن این آیه ناراحت شد، قرآن را پرت نمود و آن را با تیر سوراخ سوراخ کرد و این دو بیت را سرود: تُهَدِّدُنِي بِجَبَّارٍ عَنِيدٍ فَهَا أَنَا ذَاكَ جَبَّارٌ عَنِيدٌ إِذَا مَا جِئْتَ رَبَّكَ يَوْمَ حَشْرٍ فَقُلْ يَا رَبِّ مَزَّقَنِي الْوَلِيدُ مرا با جبار عنید تهدید می‌کنی؟ من همان جبار عنید هستم. اگر روز رستاخیز پیش خدای خود آمدی، بگو ولید مرا پاره پاره کرد. آیا می‌توان گفت، این گروه، تا روز رستاخیز مایه عزت اسلامند؟ آنان صفحات زندگی خود را با کثافت‌کاری‌های خود آن چنان آلوده کردند که هرگز نمی‌توان آنان را در ردیف انسان‌های عادی قرار داد.

هرگاه این روایات را به روایات متواتری که از پیامبر اسلام درباره نام و خصوصیات این دوازده پیشوا رسیده و علمای شیعه آنها را در کتاب‌های خود تدوین و گرد آورده‌اند ضمیمه کنیم، مطلب بسان خورشید نیمه رو بر همه کس روشن می‌گردد.[۶۵].

منابع

پانویس

  1. الأمالی، صدوق، ص۳۱۱.
  2. الأمالی، صدوق، ص۳۰۹.
  3. إعلام الوری، أبی منصور احمد الطبرسی، ص۳۸۲.
  4. الأصول من الکافی، ج۱، ص۵۲۹.
  5. الأمالی، صدوق، ص۳۱۰.
  6. الأمالی، صدوق، ص۳۱۰.
  7. الأصول من الکافی، ج۲، ص۴۷۳ «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْقَاضِي قَالَ حَدَّثَنَا حَامِدُ بْنُ شُعَيْبٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا بَشِيرُ بْنُ الْوَلِيدِ الْكِنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ يَحْيَى بْنِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ النَّبِيِّ(ص) قَالَ: لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ صَالِحاً لَا يَضُرُّهُ مَنْ عَادَاهُ أَوْ مَنْ نَاوَأَهُ حَتَّى يَكُونَ اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ».
  8. کتاب الغیبة، محمد بن إبراهیم النعمانی، ص۱۲۰.
  9. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۵.
  10. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ج۳، ص۱۴۵۲.
  11. ر.ک: التاریخ الکبیر، ج۸، ص۴۱۰؛ مسند أحمد بن حنبل، ج۵، صص ۸۶ و ۸۷ و ۸۹ و ۹۲؛ عون المعبود شرح سنن أبی داوود، محمد شمس الحق العظیم آبادی، ج۴، ص۱۰۶؛ الثقات، ج۷، ص۲۴۱.
  12. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۷.
  13. مسند أبی یعلی، ج۹، ص۲۲۲ «اثْنَا عَشَرَ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ‌»؛ ر.ک: مسند الشاشی، أبو سعید الهیثم بن کلیب الشاشی، ج۱، ص۴۰۴؛ المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۵۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۴۶؛ الفوائد، ج۲، ص۲۳۱؛ ج۶۱، ص۲۸۶؛ الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلی الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۸؛ جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر)، ج۲، ص۳۶۳ و ج۹، ص۳۴۳؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۳۲۳.
  14. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۷.
  15. المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج۹ ص۲۸۶، ح۲۰۹۳ ... هذا اسناده حسن.
  16. ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا «و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
  17. الفوائد، ج۲، ص۲۳۱، ج۶۱، ص۲۸۶. «عن عبدالله قال سألنا نبينا(ص) كم يلي هذه الأمة؟ قال: «عدة نقباء بني إسرائيل»».
  18. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۸.
  19. الفوائد، ج۲، ص۲۳۱، ج۶۱، ص۲۸۶. «حدثنا محمد بن ثعلبة بن سواء قال عن محمد بن سواء عن سعيد عن قتادة عن الشعبي عن جابر بن سمرة قال كنا جلوسا عند النبي(ص) فقال: «يكون لهذة الأمة اثنا عشر قيما» ثم همس رسول الله(ص) بكلمة لم اسمعها قلت لأبي: ما الكلمة التي همسها قال: «كلهم من قريش»».
  20. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۸.
  21. صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۴۰ «حدثني محمد بن المثنى حدثنا غندر حدثنا شعبة عن عبد الملك سمعت جابر ابن سمرة قال سمعت النبي(ص) يقول: «يكون اثنا عشر أميرا» فقال كلمة لم أسمعها فقال أبي إنه قال: «كلهم من قريش»».
  22. ر.ک: مسند أحمد بن حنبل، ج۵، ص۹۲؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۵۰۱؛ مسند أبی عوانة، الإمام أبی عوانة یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی، ج۴، ص۳۷۰؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۷؛ سنن الدار قطنی، علی بن عمر أبو الحسن الدارقطنی البغدادی، ج۱۳، ص۴۰۹.
  23. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۸.
  24. تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷۹.
  25. تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۷، ص۴۵۳.
  26. تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۷.
  27. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۶، ص۱۸۱ السدوسي أحد الثقات المعروفين.
  28. تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲۱، ص۳۶۷ ... و كان ثقة، نبيلاً، صاحب حديث.
  29. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۷۱ السدوسي بفتح المهملة البصري صدوق.
  30. الأحادیث المختارة، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسی الحنبلی، ج۷، ص۴۲. ر.ک: جامع الاحادیث (الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر)، ج۹، ص۳۴۳؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۶، ص۳۶ و ج۱ و ۲، ص۱۷.
  31. تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۴۱.
  32. الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ فنحن الامراء و أنتم الوزرا.
  33. الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج۷، ص۴۳۲ منا أمير و منكم أمير.
  34. فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۰؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۱۴۳.
  35. تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۵۶.
  36. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۳۹.
  37. القاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروز آبادی، ج۱، ص۱۰۴۴ و الخليفة: السلطان الأعظم و يؤنث كالخليف... و خلفه خلافة: كان خليفته و بقي بعده.
  38. لسان العرب، ج۹، ص۸۹ الخليفة من يقوم مقام الذاهب و يسد مسده.
  39. مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، عبد الرحمان بن محمد بن سلیمان المدعو بشیخی زاده الکلیبولی، ج۲، ص۳۵۲ الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام.
  40. قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲ الخليفة لغة من يخلف و يقوم مقامه و شرعا هو الإمام الذي ليس فوقه إمام.
  41. قواعد الفقه، محمد عمیم الإحسان المجددی البرکتی، ج۱، ص۲۸۲.
  42. المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۱۵۶ و الخلافة النيابة عن الغير إما لغيبة المنوب عنه و إما لموته و إما لعجزه و إما لتشريف المستخلف و على هذا الوجه الأخير استخلف الله أولياءه في الأرض....
  43. «اوست که شما را در زمین، جانشین (امّت‌های پیشین) کرد» سوره فاطر، آیه ۳۹.
  44. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۰۹ إن أهل كل عصر يخلف أهل العصر الذي قبله، كلما مضى قرن، خلفهم قرن، يجري ذلك على انتظام و اتساق،... و قيل: المراد بذلك أمة نبينا محمد(ص) جعلهم الله تعالى خلفاء لسائر الأمم، و نصرهم على سائر الخلق.
  45. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  46. «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  47. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  48. تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۵۶.
  49. صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۲۵ «حدثنا أبو اليمان أخبرنا شعيب عن عبد الله بن أبي حسين حدثنا نافع بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما قال قدم مسيلمة الكذاب على عهد رسول الله(ص) فجعل يقول: إن جعل لي محمد الأمر من بعده تبعته و قدمها في بشر كثير من قومه فأقبل إليه رسول الله(ص) و معه ثابت بن قيس بن شماس و في يد رسول الله(ص) قطعة جريد حتى وقف على مسيلمة في أصحابه فقال: «لو سألتني هذه القطعة ما أعطيتكها ولن تعدو أمر الله فيك و لئن أدبرت ليعقرنك الله و إني لأراك الذي أريت فيك ما رأيت». همچنین ر.ک: صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰.
  50. فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۰۳، رقم ۱۰۳۲ «حدثنا عبد الله قال حدثني أبي حدثنا اسود بن عامر عن شريك عن الركين عن القاسم بن حسان عن زيد بن ثابت قال قال رسول الله إني تارك فيكم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء و الأرض أو ما بين السماء و الأرض و عترتي أهل بيتي و انهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض».
  51. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن ص ۳۴۱.
  52. صحیح بخاری، ج۹، ص۸۱، طبع مکتبة عبدالحمید، پس از باب الاستخلاف و پیش از باب اخراج الخصوم
  53. صحیح مسلم، ج۶، ص۳، چاپ محمد علی صبیح و اولاده، کتاب الأماره، باب الناس تبع لقریش و الخلافة من قریش. این متن را به طریق دیگر نیز از سمره نقل کرده است.
  54. صحیح مسلم، ج۶، ص۲، و این متن با مختصر تفاوت (به جای الاسلام، هذا الأمر) به طریق دیگر نقل شده است.
  55. صحیح مسلم، ج۶، ص۴؛ در نتیجه این حدیث در صحیح مسلم به هفت طریق نقل شده است.
  56. سنن ابی داود، ج۲، کتاب المهدی، ص۲۰۷. وی این حدیث را به دو طریق دیگر نیز نقل کرده است. امام احمد بن حنبل، این حدیث را به ۳۴ طریق نقل کرده است، از صفحه ۸۶ تا ۱۰۱ و ۱۰۶ تا ۱۰۸ مراجعه شود.
  57. المستدرک، کتاب معرفة الصحاب، ج۳، ص۱۱۸.
  58. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۹۸؛ منتخب کنز العمال، ج۵، ص۲۱۲؛ تاریخ الخلفاء، ص۷؛ الصواعق المحرقة، ص۱۲؛ ینابیع المودة، ص۲۵۸.
  59. ذخائر العقبی، ص۱۷، طبع مکتبة القدس، سال ۱۳۶۵، تألیف محب الدین طبری، متوفای سال ۶۹۴، نقل از مناقب امام احمد.
  60. مدرک پیشین و الصواعق المحرقة، ص۲۳۳، طبع مکتبة القاهره، از حاکم نقل کرده است که وی سند آن را تصحیح کرده است.
  61. صحیح بخاری، ج۹، ص۶۲، طبع مکتبة عبد الحمید، کتاب الاحکام باب: الأمر من قریش.
  62. مسند احمد، ج۴، ص۹۶.
  63. شرح مقاصد، ج۲، ص۲۷۵؛ دانشمند محقق، جناب آقای لطف الله صافی، قسمتی از این روایات را در کتاب خود گردآورده است، به کتاب منتخب الأثر ص۹۷-۱۴۰ مراجعه گردد.
  64. «و (پیامبران) گشایش خواستند و هر گردنکش ستیهنده‌ای نومید شد» سوره ابراهیم، آیه ۱۵.
  65. سبحانی، جعفر، پیشوائی از نظر اسلام ص ۲۴۹.