دلیل عقلی نصب الهی امام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث نصب الهی امام است. "نصب الهی امام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نصب الهی امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

بعد از تبیین ضرورت و لزوم برخی ویژگی‌ها و اوصاف برای امام از قبیل علم خدادادی و عصمت، در این درس به ویژگی دیگر یعنی منصوب بودن از طرف خدا وند - که در واقع ملازم با دو ویژگی قبل یعنی علم خدادادی و عصمت است - می‌‌پردازیم.

اول) دلیل لطف

دانشمندان امامیه از دیرباز در ضمن ادله عقلی بر ضرورت نصب امام به دلیل لطف تمسک کرده‌اند[۱] خلاصه دلیل این است:

مقدمه اول: نصب امام لطف است.

مقدمه دوم: لطف بر خداوند حکیم - تبارک و تعالی - عقلاً واجب است.

نتیجه: نصب امام بر خداوند حکیم - تبارک و تعالی - عقلاً واجب است.

توضیح: لطف موهبتی است از سوی قانون گذار که به وسیله آن اسباب و زمینه فرمان برداری و اطاعت از مقررات و پرهیز از نافرمانی و سرپیچی از قوانین و دوری از ارتکاب معصیت فراهم و مهیا می‌‌گردد. بدون تردید نصب امام و زمامدار و پیشوایی که مکلفان را به وظایف آشنا کرده و با ترغیب و تشویق و از سوی دیگر تنبیه و مجازات درپی استقرار عدالت و هدایت جامعه به صلاح و رستگاری باشد، از مصادیق بارز لطف شمرده می‌‌شود. خداوند حکیم انسان را برای رسیدن به کمال از راه عبادت و اطاعت از تکالیف الهی آفریده است از سوی دیگر تأمین این غرض متوقف بر لطف و موهبت الهی در نصب امام است زیرا بعد از ختم رسالت و نبوت، بدون امام این هدف خداوند که رسیدن مردم به کمال است تأمین نمی‌شود و عدم لطف نقض غرض است و نقض غرض از حکیم تعالی فبیح و محال است[۲]. با توجه و تامل در این دو مقدمه نصب امام عقلا لازم و عدم نصب امام از جانب خداوند تعالی نقض غرض و قبیح و محال است[۳].

شبهه در مصداق لطف

در کتب کلامی اهل سنت شبهاتی پیرامون این دلیل مطرح شده از جمله اینکه امام، هنگامی می‌‌تواند مصداق لطف باشد که ظاهر قاهر باشد در حالی که غالب امامان شیعه مقهور و تحت سلطه حاکمان بوده و دوازدهمین آنان هم غائب است[۴].

پاسخ: اولاً عدم دسترسی تک تک مردم و عدم تصرف امام به صورت عادی و معمولی ناشی از کم کاری و عدم انجام وظیفه از ناحیه امام نیست بلکه نتیجه عدم پذیرش مردم و مخالفت جدی و سوءقصد به جان امام است. خواجه می‌‌گوید: وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا[۵] و علامه حلی در توضیح، تمامیت لطف را متوقف بر سه رکن می‌‌داند اول: نصب امام از ناحیه شارع دوم: قبول و تحمل مسئولیت از ناحیه امام و سوم؛ پذیرش و قبول مردم[۶]. هرگاه رکن سوم محقق نشود خللی در امو امامت ایجاد نمی‌کند زیرا در زمان رسول خدا(ص) و پیامبران پیشین هم انجام تکالیف بر اساس قهر و غلبه نبوده، لذا کسانی که لطف را متوقف بر وجود امام ظاهر قاهر می‌‌دانند، به معنی حقیقی لطف توجه نداشته‌اند که لطف نباید به حد الجاء برسد[۷]. بنابراین استفاده از امام و لطف بودن او متوقف بر حضور و تشکیل حکومت نیست. با توجه به اینکه مراد از شناخت امام، آگاهی از جایگاه و منصب او و پیروی از خواسته‌ها و منویاتش هست، چنین شناختی موقوف به رؤیت و مشاهده نمی‌باشد.

ثانیاً: وظیفه امام هدایت است ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۸] و هدایت هم دارای مراتبی است اجرای احکام و تشکیل حکومت نیز یکی از وظائف امام و یکی از مراتب هدایت است که گاه زمینه آن فراهم و گاهی فراهم نیست، چنان که برای بسیاری از راهنمایان الهی و انبیای سلف فراهم نبود و آنان پیوسته مقهور ظالمان بودند اما هیچ گاه وظیفه هدایت را تعطیل نکردند[۹]. پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول وحی در غار حرا و مبعوث شدن به نبوت و رسالت در دوران اختفا و عدم دعوت علنی و در شعب ابیطالب نبی و مصداق لطف بود در حالی که قاهر و دارای حکومت و قدرت برای اجرای احکام نبود.

ثالثاً: دسترسی همه مردم به امام مقوم لطف بودن امام نیست و لازم نیست امام به شخصه تک تک افراد جامعه را هدایت کند. در زمان نبی مکرم(ص) همچنین نبوده که آن حضرت موظف به هدایت فردی باشد و ملزم باشد در اقصا نقاط راهنمائی تک تک افراد را به عهده داشته باشد بلکه آن حضرت سفیران و نمایندگانی برای ارشاد به نقاط مختلف می‌‌فرستادند و چه بسا مسلمانانی که هرگز موفق به مشاهده و رؤیت پیامبر اکرم(ص) نشدند در عین حال درجات والایی از ایمان را به دست آورده و صاحب مقام شفاعت هم شدند مانند اویس قرنی خیرالتابعین و دارای مقام شفاعت که نبی اکرم(ص) را مشاهده نکرده بود[۱۰]. برخی از متکلمان عامه در پاسخ به اشکال عدم دسترسی به امام[۱۱] گفته‌اند: لا نسلم ان الانتفاع بالامام انما یکون بالوصول الیه فقط بل و یکون بوصول احکامه و سیاسته الیهم و نصبه من یرجعون الیه[۱۲]. قبول نداریم که استفاده از امام منحصر به دسترسی به او باشد بلکه راه دیگر آن نصب فردی است که مردم به او مراجعه کنند[۱۳].

فائده امام غائب

امام غائب هم فوائد بسیار مهم و تأثیرگذاری دارد از جمله:

  1. محافظت از دین: راهنمائی‌ها و ارشادات امام غائب در دوره غیبت کبری به علما و دانشمندان دینی یکی از راه‌های حفظ دین و شریعت است علامه حلی می‌‌گوید: ان وجود الامام نفسه لطف لوجوه: احدها انه یحفظ الشرایع و یحرسها عن الزیاده و النقصان [۱۴].
  2. بازدارندگی از معصیت، فائده دیگری است که بر وجود امام غائب فی نفسه مترتب می‌‌باشد. علامه حلی می‌‌گوید: ان الاعتقاد المکلفین لوجود الامام و تجویز انفاد حکمه علیهم فی کل وقت سبب لردعهم عن الفساد و قربهم الی الصلاح.

هر چند امام را مشاهده نکرده باشیم اما چون امام را ناظر بر اعمال و رفتار خود می‌‌دانیم و این احتمال قوی را هر لحظه می‌‌دهیم که آن حضرت ظهور فرماید، صرف همین احتمال برای ترغیب به کار خیر و پرهیز از منکرات تأثیرگذار می‌‌باشد[۱۵][۱۶].

دوم) قبح بی توجهی به نصب امام

عقل سلیم نمی‌پذیرد که نبی اکرم(ص) با آن همه اهتمام به امت اسلامی، آنان را بدون رهبر و پیشوا رها کند. قرآن کریم اهتمام و دلسوزی و ترحم پیامبر اکرم(ص) را این گونه توصیف می‌‌فرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا[۱۷] گویی می‌‌خواهی خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند. و نیز در تلاش بی وقفه و دلسوزی پیامبر اکرم(ص) نسبت به امت اسلامی می‌‌فرماید: ﴿ طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۱۸]. از سوی دیگر پیامبر اکرم(ص) مشکلات آینده جامعه اسلامی را به خوبی پیش بینی نموده و افتراق و تشتت امت بعد از خود را به آنان خبر داده است[۱۹].

بنابراین پیامبر دلسوز و مشفق نسبت به امت اسلامی به حکم عقل بایا برای رهبری امت بعد از خودش تدبیر و چاره جویی کرده و جانشین و خلیفه خود را تعیین کند. این مطلب حکیمانه و موافق عقل را ابن ابی الحدید معتزلی هم در ضمن شرح خطبه ۱۶۲ نهج البلاغه[۲۰] از استادش این گونه نقل می‌‌کند: روا نمی‌دارم که به پیامبر(ص) نسبت دهم امر امامت را مهمل داشته باشد و مردم را سرگشته و بیهوده رها فرماید و حال آنکه هیچ گاه از مدینه بیرون نمی‌رفت مگر آنکه امیری بر آن می‌‌گماشت و این کار در حالی صورت می‌‌گرفت که پیامبر(ص) زنده بود و از مدینه هم چندان دور نبود، چگونه ممکن است برای پس از مرگ - که قادر به جبران آنچه پیش بیاید نیست - کسی را امیر نکند[۲۱].

بعد از نبی اکرم(ص) دیگران هم به ضرورت عقلی و لزوم نصب و تعیین جانشین توجه و تصریح کرده‌اند[۲۲]. حاصل سخن اینکه بی توجهی و مسامحه پیامبر(ص) نسبت به امر خلافت و جانشینی برای بعد از خودش به حکم عقل پذیرفتنی نیست و عدم نصب امام خلاف لطف و نقض غرض محسوب می‌‌شود و نقض غرض از حکیم تعالی محال است[۲۳][۲۴].

جستارهاوابسته

منابع

منبع‌شناسی جامع امامت

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مانند: شیخ طوسی در مسأله ۵۳ از کتاب رسائل العشر: أن الإمامة لطف، و اللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت. خواجه (م ۶۷۲) در تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی: الإمامة (صفحه ۱۸۳) قال: {{عربی|الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض. دلایل الصدق، ج ۴، ص ۲۵۳: إنّ نصب الإمام لطف، و اللطف واجب على اللّه عزّ و جلّ. أمّا الصغرى؛ فلأنّ اللطف هو ما يقرّب إلى الطاعة و يبعّد عن المعصية و لو بالإعداد، و بالضرورة أنّ نصب الإمام كذلك، لما به من تنفيذ الأحكام و رفع الظلم و الفساد و نحوها..
  2. استحاله انجام امور قبیح از خدای تعالی در بخش حسن و قبح عقلی تبیین شده است ر.ک: القواعد الکلامیه، ص ۸.
  3. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  4. رک: شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۴۸.
  5. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۲.
  6. و التحقیق ان نقول: لطف الامامه یتم بامور منها ما یجب علی الله و هو خلق الامام و تمکینه بالقدره و العلم و النص علیه باسمه و نسبه و هذا قد فعله الله تعالی و منها ما یجب علی الامام و هو تحمله للامامه و قبوله لها و هذا قد فعله الامام و ما یجب علی الرعیه و هو مساعدته و النصره له و امتثال قوله و هذا لم تفعله الرعیه فکان منع اللطف الکامل منهم لامن الله تعالی و لا من الامام؛ کشف المراد، ص ۱۸۳.
  7. برای مطالعه بیشتر پیرامون لطف و اقسام و شرائط آن ر.ک: القواعد الکلامیه، ص ۶۹ و امامت در بینش اسلامی، ص ۶۷.
  8. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  9. امیرالمؤمنین درباره انبیای الهی می‌‌فرماید: «...وَ كَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ... وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى». ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ معروف به خطبه قاصعه.
  10. احمد حنبل از عمر نقل می‌‌کند: «انی سمعت رسول الله(ص): ان خیر التابعین رجل یقال له اویس» مسند احمد، ج ۱، ص ۳۸ و نیز، ج ۳، ص ۴۸۰ و صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۸۹ و مستدرک، ج ۳، ص ۴۰۲. درباره شخصیت والای اویس قرنی نزد فریقین و مقام ویژه سفاعت او رجوع کنید به: العقائد الاسلامیة، ج ۴، ص ۷۲.
  11. الاتنفاع بالامام انما یکون بالوصول الیه و لا یخفی تعذز وصول آحاد الرعیه الیه فی کل ما یعن لهم من الامور الدنیویه عاده فلا فائده فی نصبه للعامه فلا یکون واجبا شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۷.
  12. شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۸.
  13. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  14. کشف المراد: المقصد الخامس فی الامامه، ص ۱۸۳.
  15. فوائد امام غائب در بحث مهدویت بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
  16. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  17. «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
  18. «طا،‌ها * ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده‌ایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.
  19. ر.ک: حدیث مقبول بین فریقین که معروف است به حدیث افتراق «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ إِنَ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى(ع) بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ.». الخصال، ج ۲، ص ۵۸۵ و نیز ر.ک: مسند احمد، ج ۲، ص ۳۳۲ و سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۳۴ و سایر منابع اهل سنت.
  20. «و من كلام له(ع) لبعض أصحابه و قد سأله كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال(ع) يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةِ».
  21. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۹، ص ۲۴۸-۲۴۹.
  22. عایشه از طریق فرزند عمر برایش پیغام می‌‌فرستند و لزوم نصب جانشین را گوشزد می‌‌کند: یا بنی ابلغ عمر سلامی و قل له لا تدع امه محمد(ص) بلا راع استخلف علیهم و لا تدعهم بعدک هملا فانی اخشی علیهم الفتنه فاتی عبدالله فاعلمه الامامه و السیاسه. ابن قتیبه الدینوری (م ۲۷۶)، ج ۱، ص ۲۸.
  23. غیر از آنچه گفته شد ادله گوناگونی بر ضرورت وجود امام منصوب اقامه شده است. شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد، ص ۱۸۷ بعد از دلیل لطف دلیل خاتمیت را تقریر کرده است و نیز ر.ک: امامت پژوهی، ص ۱۳۸.
  24. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳