جعفر بن ابی‌طالب

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

جعفر بن ابی‌طالب برادر امام علی(ع) و پسر عمویِ حضرت پیامبر خاتم(ص) معروف به "جعفر طیّار". وی از نخستین مسلمانان بود که در مکه به پیامبر ایمان آورد و با شدّت یافتنِ آزارهای مشرکین، با گروهی به حبشه هجرت کرد. او سرپرستی مسلمانان مهاجر به حبشه را برعهده داشت. وی تا سال هفتم هجری در حبشه بود. همزمان با فتح خیبر، جعفر نیز به مدینه آمد و آمدنش حضرت رسول را بسیار خوشحال کرد[۱].

مقدمه

جعفر، سومین پسر ابوطالب، مادرش فاطمه بنت اسد و برادر امام علی(ع) بود. کنیه او ابوعبدالله بود و القاب چندی به او نسبت داده‌اند که مشهورترین آنها "ذوالجناحین" و "الطّیّار فی الجنّة"، است. جعفر جزو نخستین کسانی است که اسلام آوردند. او از سن بیست سالگی به اسلام گروید و از آن پس تا پایان عمر در خدمت پیامبر اکرم(ص) بود. او افزن بر ایمان قوی، از قدرت بیان نیز برخوردار بود و در تبلیغ دین اسالم توانایی‌های ویژه‌ای داشت.

از مهم‌ترین نقش‌آفرینی‌های او در صدر اسلام مربوط به هجرت تعدادی از مسلمانان از مکه به حبشه، برای رهایی از ستم و آزار و اذیت مشرکان است. جعفر بن ابی‌طالب با همراهی هشتاد و سه تن از مسلمانان در سال پنجم بعثت بنا بر سفارش پیامبر اکرم(ص)، به سرزمین حبشه هجرت کردند. سران مشرکین برای بازگرداندن آنها و جلوگیری از تکرار این موضوع، گروهی را همراه با هدایای ارزنده نزد نجاشی، پادشاه نصرانی مذهب حبشه، فرستادند تا از این طریق نظر او را جلب کنند و مسلمانان را بازگردانند. جعفر بن ابی‌طالب در آن جلسه با بیان شیوای خود به‌عنوان نماینده مسلمانان زبان به سخن گشود و تعالیم اسلام را با نجاشی در میان گذاشت و ضمن قرائت آیاتی از سوره مریم، فرصت بزرگی را برای مسلمانان فراهم آورد. نجاشی پس از شنیدن سخنان جعفر و فرازهایی از کلام خدا، از تسلیم مسلمانان چشم پوشید و دین اسلام را از همان آبشخوری دانست که دین مسیح نیز از همان سرچشمه نازل شده است. از آن پس مسلمانان در کنار مسیحیان در حبشه با نیکوکاری و خلق نیکو زیستند. همین امر باعث شد هیئتی از جانب نجاشی برای دیدار با پیامبر اکرم(ص) عازم مدینه شود. پیامبر اکرم(ص) به پاس مهمان‌نوازی پادشاه حبشه، خود از جای برخاست و از مهمانان پذیرایی کرد و به پرسش‌های آنان پاسخ گفت، آیاتی از قرآن بر آنها تلاوت کرد و آنها را به دین مبین اسلام فراخواند. آنها نیز دگرگون شدند و نشانه‌های پیامبر آخرالزمان را که وعده حضرت عیسی(ع) در کلام انجیل بود، در سیمای پیامبر یافتند. جعفر بن ابی‌طالب سرانجام در جنگ موته با امپراتوری روم، که فرماندهی سپاه اسلام را بر عهده داشت، در نبردی شجاعانه در حالی که دو دستش را از دست داده بود، به شهادت رسید.

شهادت جعفر برای پیامبر بسیار ناراحت‌کننده بود. پیامبر اکرم در شهادت او بسیار گریست و درباره او فرمود: "خداوند به‌واسطه قطع شدن دستان او، دو بال در بهشت به او عطا خواهد کرد که به هر جا بخواهد پرواز می‌کند."القاب "ذوالجناحین" و "الطیّار فی الجنّة" نیز بر اساس همین روایت به او داده شده است. امام علی(ع) در پاسخ نامه معاویه و در معرفی خود و خاندانش می‌نویسد: مگر ندیدی گروهی از مهاجران و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند و برای همه فضیلت است تا آن‌گاه شهید ما به شهادت رسید، او را "سیّد الشّهداء" خواندند و پیامبر اکرم(ص) اختصاصاً در نماز بر او هفتاد تکبیر گفت. آیا ندیدی گروهی دست‌هاشان در راه خدا قطع شد که همه دارای ارزش و شرافت‌اند، امّا وقتی یکی از ما به چنین فضیلتی دست یافت، او را "طیّار" (یعنی پروازکننده در بهشت) و "ذوالجناحین" (یعنی دارای دو بال) خواندند[۲]. و در فرازی دیگر می‌نویسد: امّا رسول خدا(ص) آن‌گاه که کارزار به اوج می‌رسید و سربازان زمین‌گیر می‌شدند، نزدیکان و اهل‌بیت خویش را به میدان می‌فرستاد تا یارانش را از حرارت شمشیر و نیزه نگه دارد. پس در جنگ بدر، عبید به حارث، فرزند عبدالمطّلب به شهادت رسید و در جنگ احُد، حمزه عموی آن حضرت و در جنگ موته، جعفر طیّار، شربت شهادت نوشیدند[۳]»[۴].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۶۹.
  2. «أَ لَا تَرَى -غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ- أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ. أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۲۸:
  3. «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ، فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ؛ فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَةَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۹:
  4. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۴۵- ۲۴۷.