هوشیاری

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل هوشیاری (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • زیرکی، ملکه‌ای که انسان را از فریب‌خوردن حفظ می‌‌نماید.
  • هرچند زیرکی یکی از مراتب عقل به شمار می‌‌آید، امّا بدون تردید برای آدمی برتر و پرثمرتر از عقلی است، که نزد حکیمان مشهور می‌‌باشد؛ چه عقل اصطلاحیِ فلسفی ثمره‌ای جز از نتیجه‌گیری در قیاس‌های منطقی نخواهد داشت، که در نتیجه آن، "انسان عاقل" به "انسان عالِم" تبدیل می‌‌شود؛ در حالی که زیرکی و خوش‌فهمی، انسان عالم را نسبت به حقیقت آگاه کرده، اجازه نمی‌دهد که باطل بر او مشتبه شده در جایگاه حقیقت بنشیند.
  • ضرر دانشمند غیر زیرک نیز سخت واضح است؛ چه چنین کس هم برای خود، و هم برای جامعه خود سخت مضرّ است. این مطلب را ما خود بارها دیده و آزموده‌ایم. از همین رو، این فضیلت نزد خداوند متعال از برترین فضیلت‌ها به شمار می‌‌آید.
  • کیاست / تیزفهمی از نظر لغت، به معنای خوش‌فهمی و سرعت انتقال از مقدّمات به نتایج هر مبحث، و استنباط نتیجه صحیح می‌‌باشد. بر این اساس، بازشناسیِ صحیح از اشتباه و نیکو از قبیح نیز بر کسانی که از این فضیلت برخوردارند، مُیسّر می‌‌باشد. اینان در مسائل علمی و اجتماعی -و جز این دو- به اشتباه نمی‌افتند، و می‌‌توانند مورد صحیح را از مورد خطا بازشناسند[۱].
  • در این میان، عقل و خوش فهمی گاه به همراه هم می‌‌باشند، و گاه از هم جدا خواهند بود. هرچند یک یک این دو بسیار نیکویند، امّا آنچه بسیار مطلوب بوده از حُسن بیشتری برخوردار است، اجتماع این دو در یک نفر است، تا او "دانشمند تیزفهم" شده خود و دیگران را از اشتباهات علمی و اجتماعی مصون دارد. خوشا به حال چنین کس، که خداوند او را به چنین نعمت ارزنده‌ای مفتخر داشته است!.
  • به این نعمت، در روایات بسیاری به عنوان یک نعمت برجسته بسیار ارزشمند اشاره شده است؛ در شمار این روایات است: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "از فراست و خوش‌فهمی مؤمن برحذر باشید، که او به وسیله نور خداوند به وقایع و اشیاء می‌‌نگرد"[۲]؛ و نیز هم ایشان فرمودند: "مؤمن زرنگ، خوش‌فهم و اجتناب‌کننده از اشتباهات است"[۳][۴].
  • این صفت در قرآن کریم نیز یاد، و برای آن الفاظی همچون "وحی"، "الهام" و "حدس صحیح" به کار رفته است. به این چند آیه توجه کنید:
  • ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ[۵]؛
  • ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۶].
  • ﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ[۷][۸].
  • خداوند متعال، در همین کتاب آسمانی حکایاتی آورده، که به شرافت و رُتبَت والای این فضیلت اشاره می‌‌نماید. حکایت مادر حضرت موسی(ع) با دخترش و همسر فرعون، در همین شمار است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ * وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ[۹].
  • درنگ در این آیات، نشان از تیزهوشی این زنان مؤمن می‌دهد؛ چه آنان بدین‌گونه توانستند حضرت موسی(ع) را در حالی که طفلی بی‌دفاع بود، از مرگ وارهانند، و فرعون و خاندان او را بر حفاظت از او تشویق نمایند؛ گویا موسی(ع) خود جزئی از خانواده آنان بوده است!: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا[۱۰]. آن بانوان مؤمن، به‌واسطه تیزهوشی و فطانتی که داشتند، به مرتبه‌ای همچون مرتبه پیامبران(ع) دست یافتند، تا آنجا که خداوندْ عمل آنان را "وحی" خوانده است. پر واضح است که وحی از مراتبی چند برخوردار بوده، و هریک از آن مراتب فرادست کسی که شایستگی آن را داشته، می‌‌آمده است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ[۱۱][۱۲].
  • داستان حبیب نجّار نیز در همین شمار است. حبیب در روایات ما به نام مؤمن آل یس و صاحب یس مشهور شده است؛ پیامبر اکرم(ص) درباره او می‌‌فرمایند: "صدّیقان سه نفرند: حبیب نجّار، مؤمن آل‌یس، همان که گفت: ﴿يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ[۱۳]، و حزقیل مؤمن آل فرعون، همان که گفت: ﴿أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ[۱۴]، و علیّ بن ابی طالب، و او افضل آنان است" [۱۵][۱۶].
  • ﴿وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ * وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ... * إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ[۱۷]
  • از این آیات، به‌خوبی ظاهر می‌‌شود که سوّمین پیامبری که برای تقویت دو پیامبر پیشین به آن شهر مبعوث شد، با ذکاوت و هوشیاری فراوانی، به ارشاد مردمان پرداخت؛ تا آنجا که گروه بسیاری از مردمان به او ایمان آوردند. این مسأله باعث شد تا اختلاف و مشاجرات فراوانی در میان آنان پدید آید؛ تا آنجا که به ناگزیر آن دو پیامبر دیگر را نیز از زندان آزاد نمودند. آن پیامبر عظیم‌الشَّأن هرچند سرانجام خود به دست مردم کشته شد، امّا توانست ایمان را در قلب‌های بسیاری از آنان پابرجا نماید؛ و این تنها به‌وسیله هوشیاری و زیرکی ایشان عملی شد.
  • بسیار شایسته است که این حکایت، سرمشقی برای ما باشد، تا هر قدمی از قدم‌های خویش را با هوشیاری - و نه چشمان بسته و نا آگاهی - به پیش برداریم[۱۸].
  • قرآن کریم، همیشه سخنی را در میان سخنی دیگر و بخشی از آن را از پی بخشی دیگر می‌‌آورد، و بر همین اساس می‌‌فرماید: ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ[۱۹]، بر اساس این آیه شریفه، آن پیامبر الهی هرچند سرانجام به دست قوم خویش کشته شد، امّا بعد از ورود به بهشت، سر آن داشت که خداوند او را به مردمان نشان دهد، تا بدین وسیله ایمان آنان راسخ‌تر گردد. بدین ترتیب او نه تنها از گناه آنان گذشت، که در پی هدایت آنان و حتّی هدایت قاتل خویشتن بود!.
  • حکایت مؤمن آل فرعون نیز در همین رابطه از درس‌های بسیاری برخوردار است. این حکایت را، خداوند در طیّ چندین آیه بیان فرموده است؛ و به خاطر اهمیّت شگفتش، تمامی این سوره به سوره مؤمن نامبردار گردیده است: ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ ... * وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ * قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ * وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ ... * وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ * أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ * وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ * يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ ... * فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ * فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ[۲۰][۲۱].
  • می‌‌بینیم که این مؤمن بزرگوار به‌واسطه زیرکی و درایتش، آشکار و نهان به تبلیغ پرداخت؛ تا آنجا که حضرت موسی(ع) را از کشته شدن باز رهانید، و بر اراده فرعون در این زمینه غالب آمد. او نخست به خوش‌سخنی، و آنگاه با جدّیّت به میدان فرعون رفت، و بدون آنکه خود در خطر قرار گیرد، به مقصود خویش نائل آمد.هوشیاری و زیرکی او در این صحنه، که دربار فرعون را از آنچه خوش نمی‌داشت بازکرد، نمونه‌ای زیبا از نمونه‌های زیرکی مؤمنانه است. نظیر این حکایت در قرآن کریم بسیار آمده است. ما با توجّه به اهتمام بسیار این کتاب آسمانی به این داستان‌های سه گانه، تنها به یادکرد از همان سه پرداختیم؛ و مطالعه دیگر آیات مربوط به این مطلب را به عهده خواننده ارجمند می‌‌نهیم[۲۲].

نکاتی قرآنی درباره هوشیاری

  1. هوشیار زیرک اگر بر خدای توکّل و بر او اتّکاء نماید، می‌‌تواند به مقصود خود نائل شود؛ چه خداوند در این حال او را از امور پوشیده آگاه می‌‌سازد، تا در مسیر خویش به خطا دچار نگردد.
  2. انسان هوشیار می‌‌تواند عواطف و احساسات خود را مدیریت نماید، تا همچون برخی از مردم از آنچه هیچ بهره‌ای از وجود ندارد، متأثّر نشده به ترس و یا خشم گرفتار نشود. کسانی که از چنین مدیریتی برخوردار نیستند، ناخودآگاه دچار احساساتی نادرست شده از غول و یا مردگان به وحشت در می‌‌آیند!؛ همان‌گونه که از امور غیرواقعی نیز به خشم در می‌‌آیند. پر واضح است که مدیریّت احساسات و عواطف از دشواری خاصّ خود برخوردار است، به‌گونه‌ای که می‌‌توان آن را از جهاد با نفس نیز دشوارتر برشمرد. از همین رو است که خداوند متعال به هنگام یادکرد از صفات پیامبر اکرم(ص)، این فضیلت را نیز یاد، و از آن به‌گونه‌ای معجزه‌گون سخن می‌‌گوید: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى[۲۳]
  • می‌‌بینیم که خداوند متعال گمراه نبودن آن حضرت در میان قوم گمراه، و منحرف نشدن ایشان به‌سوی باطل را، معجزه‌ای از معجزات ایشان دانسته است.
  • آری! هوشیاری بی‌نظیر پیامبر اکرم(ص) در شمار معجزات الهی است؛ چه اگر لیوانی از پاک‌ترین آب‌های عالم در ظرفی بزرگ از آب‌های آلوده ریخته شود، امّا آن آب پاک به‌وسیله آب آلوده آلودگی نیابد و از آن رنگ نپذیرد، بدون تردید خرق عادت شمرده شده، چون وجهی الهی یابد معجزه دانسته می‌‌شود[۲۴].
  • این آیه، اشاره به آن است که آدمی اگر هوشیاری را پیشه خود سازد، می‌‌تواند از فریب خوردن پرهیز کرده، با در دست گرفتن دو سلاح هوشیاری و زرنگی فکری، در مبارزه با باطل راه خود را همچنان مستقیم ادامه دهد؛ پیامبر اکرم(ص) می‌‌فرمایند:"مؤمن همچون کوه استوار و پابرجا است، که طوفان‌ها او را از جای حرکت نمی‌دهند" [۲۵]
  • این اندیشه که زیرکی و هوشیاری امری ذاتی است، و اکتساب آن ممکن نمی‌باشد، گمانی بی‌بنیان بیش نیست. برخی بر این توهّم رفته‌اند که هر کس در دریای عنایت الهی قرار گیرد و نسیم رحمت حضرت حق بر او وزیدن گیرد، از هوشیاریِ ذاتی برخوردار می‌‌شود، و هرکس از این موهبت ذاتی برخوردار نباشد، نمی‌تواند به تحصیل آن بپردازد.
  • این اندیشه توهّمی بیش نیست؛ چه ذاتی بودن تمامیِ فضائل، تنها به آن معنا است که وجود آنها - و نه فعلیّتشان - به صورت ذاتی در انسان وجود دارد؛ بنابراین، به فعلیّت رسانیدن آنها، تماماً اکتسابی بوده آدمی میتواند با تهیّه مقدمات آن، به فضائل گوناگون دست یابد.
  • براین اساس، می‌‌توان گفت که نه تنها وظیفه دانش اخلاق همین تبدیل رذائل به فضائل است، که پیامبران نیز برای آن مبعوث شده‌اند که نفوس را مهذّب ساخته رذائل را از آن بزدایند، و فضائل را بر جایش نشانند[۲۶].
  • این مطلب در قرآن کریم هم برای عموم انبیاء(ع)‌‌، و هم در خصوص پیامبر اکرم(ص) به‌وضوح آمده است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ[۲۷] و ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۸].
  • آری! تهذیب نفس و تبدیل رذائل به فضائل، در شمار کارهای دشوار برشمرده شده؛ از همین رو به عنوان جهاد بزرگ از آن یاد می‌‌شود. به این حدیث نبوی بنگرید: "آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را گذراندند و جهاد اکبر بر آنان باقی ماند!. جهادگران باز پرسیدند: ای پیامبر خدا! جهاد اکبر کدام است؟؛ و ایشان فرمودند: جهاد با نفس!"[۲۹].
  • امّا همان‌گونه که در مَثَل آمده است: «أَفْضَلُ‌ الْأَعْمَالِ‌ أَحْمَزُهَا» [۳۰]؛ ازاین‌رو تهذیب نفس، ارزشمندترین کارهاست، چه سخت‌ترین کارها می‌‌باشد. حضرت حق نیز آدمی را تنها برای همین آفریده، که با پشت سرگذاردن آن جهاد، به این مقصود نائل آید: ﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۳۱].
  • کوتاه سخن آنکه تربیت نفس نیز همچون آموزش آن می‌‌باشد، چه همان‌گونه که آدمی می‌‌تواند خود را از چاه سیاه و ظلمانی جهل به مرتبه‌ای بلند و نورانی از علم رهنمون شود، و بالاتر از آن به مراتبی از عرفان - که سخت ارجمندتر از دانش است - نائل شود، به همان ترتیب می‌‌تواند از گنداب رذائل به بهشت فضائل روکند، تا سرانجام به مقام قرب او - جلَّ وعلا! - رسد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[۳۲][۳۳].
  • این آیه شریفه، تنها به آخرت و مقامات بلند آن تخصیص نمی‌یابد؛ چه آدمی می‌تواند در همین دنیا نیز به مراتبی دست یابد، که جز از حضرت حق کسی به ژرفای آن آگاهی نمی‌یابد: ﴿تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۳۴].
  • آنان در همین دنیای پست در محضر حضرت حق به‌سر می‌‌برند، تا در آخرت به کدامین مقامات نائل آیند!.
  • از سوی دیگر، آدمی هرگز نمی‌تواند در آخرت به حضرت حق راه یابد، جز آنکه در همین دنیا به سوی او راه یافته باشد؛ چرا که دنیا کشتگاه آخرت است، و هرکس در همین دنیا کِشتی بهشتی نشانده باشد، در آن دنیا بهشت را درو خواهد کرد؛ و هرکس آتش کاشته باشد، جهنّم را حاصل خواهد بُرد[۳۵].
  • بر اساس آنچه گذشت، می‌‌توان گفت که هرکس سَر آن دارد که از هوشیاری و زیرکی اجتماعی برخوردار شود، باید در مرتبه نخست در عوامل فریبنده‌ای همچون دنیا و مراتب آن به تفکر نشیند؛ زان پس به آزمایش نیک و بد این جهان بپردازد، چه آدمی به ناگزیر در اشتباهاتی فرو خواهد افتاد، امّا بدون تردید می‌‌تواند خود را از فروافتادن دوباره در همان اشتباهات نگاه دارد. امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه می‌‌فرمایند: "مؤمن هیچ‌گاه از یک نقب، دو مرتبه گزیده نمی‌شود"[۳۶].
  • مؤمن با مراقبت علمی و عملی به زیرکی دست می‌‌یابد، همان‌گونه که تنها راه رسیدن به مراتب والای عملی نیز، همین مراقبت خواهد بود.
  • اضافه می‌کنیم که همه فضائل ذاتی، به فضائل اکتسابی نیز نیازمند هستند؛ چه اگر بخش اکتسابی فضائل مورد تأکید آدمی قرار نگیرد، آن بخش دیگر نیز یا به فعلیّت نخواهد رسید، و یا اندک اندک از دست انسان بدر خواهد شد[۳۷].

منابع

پانویس

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۶۷.
  2. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ‌ وَ قَالَ الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۷۹.
  3. «وَ قَالَ(ع): الْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ‌ حَذِرٌ»؛ بحار الأنوار، ج۶۴، ص۳۰۷.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۶۸.
  5. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم» سوره قصص، آیه ۷.
  6. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
  7. «همانا در این (داستان) برای نشانه‌شناسان نشانه‌هاست» سوره حجر، آیه ۷۵.
  8. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۶۸.
  9. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد * آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد؛ بی‌گمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند * و همسر فرعون گفت: روشنی چشمی برای من و توست، او را نکشید باشد که به ما سود رساند یا آنکه او را به فرزندی بگیریم و آنان درنمی‌یافتند (که چه می‌کنند)* و دل مادر موسی خالی شد (چندان که) اگر دلش را استوار نمی‌داشتیم تا از باورکنندگان باشد به راستی نزدیک بود که آن (راز) را فاش کند * و به خواهر موسی گفت: او را دنبال کن! و از دور چشم بر او داشت و آنان درنمی‌یافتند * و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: می‌خواهید شما را به خانواده‌ای رهنمون شوم که او را برای شما نگه‌دارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۷-۱۲.
  10. «آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد» سوره قصص، آیه ۸.
  11. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده» سوره قصص، آیه ۷.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۶۹-۱۷۰.
  13. «ای قوم من، از این فرستادگان پیروی کنید» سوره یس، آیه ۲۰.
  14. «آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است» سوره غافر، آیه ۲۸.
  15. «الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِيبٌ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ يس- الَّذِي قَالَ‌: يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ وَ حِزْقِيلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ الَّذِي قَالَ‌: أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ»؛بحار الأنوار، ج۸۹، ص۲۹۶.
  16. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۰.
  17. «و برای آنان از مردم آن شهر آنگاه که پیامبران به آنجا آمدند مثلی بزن * آن هنگام که دو تن را نزد آنها فرستادیم و آنان را دروغگو شمردند و ما با سوّمی، (آن دو را) پشتیبانی کردیم، آنگاه گفتند که ما نزد شما فرستاده شده‌ایم * و از دورترین جای شهر مردی شتابان آمد؛ گفت: ای قوم من، از این فرستادگان پیروی کنید * من به پروردگار شما به راستی ایمان آورده‌ام پس (سخن) مرا بشنوید * گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) می‌دانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامی‌داشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۱۳-۲۷.
  18. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۱.
  19. «گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) می‌دانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامی‌داشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۲۶-۲۷.
  20. «و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که می‌ترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد ... * و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند * ... فرعون گفت: جز چیزی را که خود (صلاح) می‌بینم به شما نشان نمی‌دهم و شما را جز به راه رستگاری رهنمون نمی‌شوم! * و آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! من بر شما از (حال و روزی) مانند روز (نابودی) دسته‌ها (ی کفر) بیم دارم * مانند شیوه (ای که با) قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند (به کار رفت) و خداوند با بندگان سر ستم ندارد ... * و فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز باشد که من به این راه‌ها دست یابم * راه‌های آسمان‌ها، تا به خدای موسی بنگرم و من او را دروغگو می‌پندارم، و بدین‌گونه بدی کردار فرعون در چشم او آراسته گشت و از راه بازداشته شد و چاره‌بینی فرعون جز زیانکاری نداشت * و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم * ای قوم من! زندگی این جهان، تنها بهره‌ای (اندک) است و جهان واپسین است که سرای ماندگاری است ... * پس به زودی آنچه به شما می‌گویم به یاد خواهید آورد و کار خود را به خداوند وا می‌گذارم که خداوند بی‌گمان به (حال) بندگان خویش بیناست * آنگاه خداوند او را از گزند نیرنگ‌هایی که می‌ورزیدند نگاه داشت و زشتی عذاب، فرعونیان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۲۶-۴۵.
  21. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۲.
  22. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۳.
  23. «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست» سوره نجم، آیه ۱-۲.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۴.
  25. «الْمُؤْمِنُ كَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّكُكَ الْعَوَاصِفُ».
  26. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۵.
  27. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است‌"سوره حدید، آیه ۲۵.
  28. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب) ، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
  29. «مَرْحَباً بِقَوْمٍ‌ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ»؛ بحار الأنوار، ج۷، ص۶۵.
  30. "برترین کارها، سخت‌ترین و تلخ‌ترین آنها است"
  31. «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  32. «بی‌گمان پرهیزگاران در بوستان‌ها و (کنار) جویبارانند * در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵.
  33. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  34. «از بسترها پهلو تهی می‌کنند (و برای نماز برمی‌خیزند) در حالی که پروردگارشان را به بیم و امید می‌خوانند و از آنچه به آنان روزی کرده‌ایم می‌بخشند * پس هیچ کس نمی‌داند چه روشنی چشمی برای آنان به پاداش کارهایی که می‌کردند نهفته‌اند» سوره سجده، آیه ۱۶-۱۷.
  35. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۷.
  36. «الْمُؤْمِنُ لَا يُلْسَعُ مِنْ‌ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ‌»؛ اصول کافی، ج۲، ص۲۴۱.
  37. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۱۷۸.