حبیب بن منتجب، فرماندار یکی از شهرهای یمن

پس از اینکه عثمان کشته شد و مردم مسلمان با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، آن حضرت مردی را به نام حبیب بن منتجب ـ که فرماندار و والی در اطراف یمن بود ـ بر ریاستش ابقا کرد و در نامه‌ای به او چنین نوشت:

به نام خداوند بخشاینده مهربان از بنده خدا امیرالمؤمنین؛ علی بن ابی طالب(ع)، به حبیب بن منتجبدرود بر تو! اما بعد به درستی که من ستایش می‌کنم خداوندی را که معبودی جز او نیست و صلوات می‌فرستم بر محمد، بنده و فرستاده او.

و بعد، من تو را ولایت دادم بر آنچه ولایت داشتی از قبل؛ پس در کار خود بمان. من تو را به عدل در میان رعیت و احسان به اهل مملکتت توصیه می‌کنم و بدان هر کس بر ده نفر از مسلمانان ریاست بیابد و در میان آنها عدالت را پیشه خود نسازد، خداوند روز قیامت او را در حالی محشور می‌کند که دو دست او به گردنش بسته باشد. تنها عدالت‌خواهی او در خانه دنیا، دست‌هایش را باز می‌کند. پس هر زمان این نامه من به تو رسید برای مردم آنجا بخوان و برای من از کسانی که در حضور تو هستند از مسلمانان بیعت بگیر. پس هر زمان مردم همچون بیعت رضوان بیعت کردند، در کار خود بمان و ده نفر از عاقلان، فصیحان و معتمدان آنان را بفرست؛ آنان که بیشتر یاری می‌کنند، از صاحبان فهم و شجاعت، خدا را می‌شناسند و به دین خود و به آنچه به نفع و ضرر آنهاست، آگاه هستند و بهترین رأی و نظر را در مسائل (اجتماعی و سیاسی) دارند بر تو و آنها درود باد[۱].

حضرت امیر(ع) نامه را مُهر زد و با یک مرد عرب فرستاد. چون نامه به حبیب رسید، آن را بوسید و روی چشم و سرش گذاشت و بعد از قرائت آن در جمع، بالای منبر رفت. پس از حمد و ثنای الهی چنین گفت: ای مردم! بدانید که عثمان راه خود را رفت و بعد از او مردم با بنده صالح خدا و پیشوای خیرخواه، برادر رسول خدا(ص) و جانشین او بیعت کرده‌اند و او سزاوارتر به خلافت است و او برادر و پسر عموی رسول خدا (ص) و برطرف‌ کننده اندوه از صورت اوست و همسر دختر و وصی و پدر دو نواده اوست؛ او امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) است. پس درباره بیعت او و وارد شدن در اطاعتش چه می‌گویید؟!

صدای ضجه و گریه مردم بلند شد و گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم و دوستی و کرامت خدا و رسولش و برادر رسول خدا(ص) را پذیرفتیم. وی از مردم برای حضرت بیعت گرفت و بعد از بیعت مردم گفت: من می‌خواهم ده تن از سران و شجاعان شما را به جانب حضرت روانه کنم. آنها پذیرفتند. در ابتدا صد نفر را انتخاب کرد و از آن‎ها هفتاد تن، از هفتاد تن، سی نفر و از سی تن، ده نفر انتخاب کرد که از جمله آن‎ها عبدالرحمان بن ملجم مرادی بود. آن‎ها بلادرنگ حرکت کردند و به جانب امیرالمؤمنین(ع) آمدند. بعد از اینکه به حضور حضرت رسیدند و پس از سلام، خلافت را به آن حضرت تهنیت گفتند. حضرت جواب سلام آن‎ها را داد و خوش آمد گفت. در میان آن جمع ابن ملجم حرکت کرد و در برابر امیرالمؤمنین ایستاد و گفت: سلام بر تو ای امام عادل، بدر کامل، شیر بزرگوار، قهرمان دلاور، سواره بخشنده و کسی که خداوند او را بر بقیه مردم فضیلت داد. صلوات و درود خدا بر تو و بر خاندان بزرگوارت. شهادت می‌دهم که تو به حق و حقیقت امیرالمؤمنین هستی و تو وصی رسول خدا(ص)، خلیفه او و وارث علم او می‌باشی. خداوند لعنت کند کسی را که حق و مقام تو را منکر شود! تو امیر و سرور مردم هستی. عدل تو بین مردم شهرت دارد و به طور مکرر فضل تو و ابرهای مهربانیت، در حال ریزش است. امیر، ما را فرستاده است و ما به سبب آمدن خوشحال شدیم پس مبارک باد بر تو خلافت در میان مردم!

در کتب تاریخی غیر از این مورد، نامی از حبیب بن منتجب وجود ندارد. به احتمال، منطقه مأموریت حبیب بن منتجب، حضرموت یکی از سه ایالت یمن بوده است[۲].

منابع

پانویس

  1. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى حَبِيبِ بْنِ الْمُنْتَجَبِ سَلَامٌ عَلَيْكَ. أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَحْمَدُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ أُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِهِ وَ رَسُولِهِ وَ بَعْدُ فَإِنِّي وَلَّيْتُكَ مَا كُنْتَ عَلَيْهِ لِمَنْ كَانَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْسِكْ عَلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّي أُوصِيكَ بِالْعَدْلِ فِي رَعِيَّتِكَ وَ الْإِحْسَانِ إِلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِكَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ وُلِّيَ عَلَى رِقَابِ عَشَرَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَعْدِلْ بَيْنَهُمْ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَدَاهُ مَغْلُولَتَانِ إِلَى عُنُقِهِ لَا يَفُكُّهَا إِلَّا عَدْلُهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ كِتَابِي هَذَا فَاقْرَأْهُ عَلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ وَ خُذْ لِيَ الْبَيْعَةَ عَلَى مَنْ حَضَرَكَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَإِذَا بَايَعَ الْقَوْمُ مِثْلَ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ فَامْكُثْ فِي عَمَلِكَ وَ أَنْفِذْ إِلَيَّ مِنْهُمْ عَشَرَةً يَكُونُونَ مِنْ عُقَلَائِهِمْ وَ فُصَحَائِهِمْ وَ ثِقَاتِهِمْ مِمَّنْ يَكُونُ أَشَدَّهُمْ عَوْناً مِنْ أَهْلِ الْفَهْمِ وَ الشَّجَاعَةِ عَارِفِينَ بِاللَّهِ عَالِمِينَ بِأَدْيَانِهِمْ وَ مَا لَهُمْ وَ مَا عَلَيْهِمْ وَ أَجْوَدَهُمْ رَأْياً وَ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ»؛ بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۵۹ - ۲۶۳؛ کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۳۵۵ - ۳۶۰.
  2. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۲۱۵-۲۲۳.