حدیث سد ابواب در کلام اسلامی

مقدمه

بسته شدن درهای خانه‌های اصحاب به مسجد النبی(ص) و گشوده‌ماندن در خانه علی(ع). بسیاری از عالمان اسلامی، حدیث «سَدُّ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ‌(ع)» را در آثار حدیثی، تفسیری یا تاریخی خود نقل کرده و آن را به عنوان یکی از فضیلت‌های ویژه امیرالمؤمنین(ع) قلمداد کرده‌اند. علامه مجلسی باب مستقلی را به نقل روایات «سدّ الابواب» از منابع فریقین اختصاص داده است[۱]. در کتاب‌های «عمدة عیون الاخبار»[۲]، «غایة المرام»[۳]، «المراجعات»[۴]، «دلائل الصدق»[۵]، «الغدیر»[۶]، حدیث «سدّ الابواب» از طرق مختلف نقل شده است. از آنجا که این روایت نزد شیعه از مسلمات به شمار می‌رود به نقل منابع دیگری در این خصوص نیازی نیست. در اینجا نام شماری از عالمان برجسته اهل سنت را که حدیث«سدّ الابواب» را به عنوان یکی از فضایل ممتاز امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده‌اند، بازمی‌گوییم.

ناقلان حدیث

احمد بن حنبل، در کتاب «فضائل الصحابة» سه روایت را از زید بن ارقم، عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر نقل کرده و قطیعی نیز روایت دیگری را از عمر بن خطاب به آنها افزوده است[۷]. وی در المسند[۸] نیز سه روایت را از زید بن ارقم، سعد بن مالک (سعد ابی وقاص) و عبدالله بن عمر نقل کرده است. ابوعیسی ترمذی در «سنن ترمذی»[۹]، دو روایت را از عبدالله بن عباس و ابوسعید خدری نقل کرده. است ابو عبدالرحمن نسائی در کتاب «الخصائص»[۱۰] سه روایت را از زید بن ارقم، سعد بن ابی وقاص و ابن عباس گزارش کرده است. طبرانی روایات مربوط به «سدّ الابواب» را در «المعجم الکبیر»[۱۱] از عبدالله بن عباس و جابر بن سمره و در «المعجم الصغیر»[۱۲] از سعد بن ابی وقاص، بازگو نموده است. حاکم نیشابوری در «المستدرک»[۱۳]حدیث مزبور را از زید بن ارقم، عمر بن خطاب و سعد بن ابی وقاص نقل کرده است. ذهبی در «تلخیص المستدرک» حدیث اول را صحیح و حدیث دوم را ضعیف دانسته و درباره حدیث سوم سکوت کرده است[۱۴]. نورالدین هیثمی در «مجمع الزوائد» در چند باب[۱۵] چندین روایت را در این باره نقل کرده و سند چند روایت را معتبر دانسته است. ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری»[۱۶] و «القول المسدّد فی الذب عن مسند احمد»[۱۷]حدیث «سدّ الابواب» را از طرق مختلف روایت کرده و گفته است علاوه بر این که هر یک از این طرق صلاحیت احتجاج را دارد، یکدیگر را تقویت کرده و مجموع آنها مفید قطع به صحت آن است و با شدت تمام این جوزی را که این حدیث را در کتاب «الموضوعات» خود ذکر نموده، مورد انتقاد قرار داده است. جلال الدین سیوطی، در کتاب «الحاوی للفتاوی»[۱۸] پس از نقل روایات مربوط به «سدّ الابواب» گفته است: با این روایات صحیح و بلکه متواتر ثابت شد که پیامبر(ص) از گشوده بودن درهای خانه‌ها به سوی مسجد منع کرد و جز به علی(ع) به هیچ‌کس - حتی عمویش عباس و ابوبکر- اجازه نداد. وی در کتاب «اللئالی المصنوعة»[۱۹] نیز به صحت این حدیث اذعان کرده و سخن ابن جوزی را (در تضعیف آن) رد کرده است. قسطلانی در «ارشاد الساری»[۲۰] به صحت حدیث سدّ الابواب اذعان نموده و سخن ابن حجر عسقلانی در این باره را نقل کرده است. ابو جعفر طحاوی[۲۱]، ابن المغازلی شافعی[۲۲]، خطیب خوارزمی[۲۳]، محمد بن طلحه شافعی[۲۴]، سبط ابن الجوزی[۲۵]، محمد بن احمد قرطبی[۲۶]، محب الدین طبری[۲۷]، ابراهیم جوینی خراسانی[۲۸]، ابن کثیر دمشقی[۲۹]، علی بن محمد بن عرّاق[۳۰]، ابن حجر مکی[۳۱]، میرزا محمد بن معتمدخان بدخشانی[۳۲]، علی بن ابراهیم حلبی[۳۳]، شیخ سلیمان قندوزی حنفی[۳۴] از دیگر عالمان اهل سنت می‌باشند که حدیث «سدّ الابواب» را به عنوان فضیلت ممتاز امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده‌اند.[۳۵]

سند حدیث

به گفته جوینی خراسانی، حدیث الاسدّ الابواب از سی نفر از صحابه نقل شده است[۳۶] و چنان که جلال الدین سیوطی تصریح کرده، متواتر است. مضاف بر اینکه مطابق قاعده «تقویت احادیث دارای طرق متعدد» نیز –چنان‌که از ابن حجر عسقلانی گذشت- اعتبار آن ثابت می‌باشد. علاوه بر این، سند تعدادی از احادیث سدّ الابواب بر اساس موازین علم الحدیث، معتبر بوده و در ذیل چند مورد از آنها مورد بررسی واقع می‌شود:

  1. احمد بن حنبل در «المسند»[۳۷] از یحیی بن عمار از ابوعوانه، از ابوبلج (یحیی بن سلیم) از عمرو بن میمون از عبدالله بن عباس حدیثی را نقل کرده که در آن ده فضیلت برای امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است که «سدّ الابواب» از آن جمله است نسائی نیز همین حدیث را در «خصائص امیرالمؤمنین»[۳۸] روایت کرده است. ابو مریم اعظمی، ابوبلج (یحیی بن سلیم) را ضعیف دانسته و بدین جهت، حدیث را ضعیف شمرده است[۳۹]. احمد محمد شاکر، سند آن را صحیح دانسته و گفته است: ابوبلج که نامش یحیی بن سلیم است و به او یحیی بن ابی الاسود نیز گفته می‌شود، ثقه است. ابن معین، ابن سعد، نسائی، دارقطنی و دیگران او را توثیق کرده‌اند. در «التهذیب» از بخاری نقل شده که گفته است: فيه نظر و من نمی‌دانم وی این سخن را کی گفته است زیرا در «التاریخ الکبیر»[۴۰] که شرح حال او را ذکر کرده درباره جرح (قدح) او چیزی نگفته و در «التاریخ الصغیر» از او نام نبرده است و نسائی در «الضعفاء» او را ذکر نکرده است و شعبة (بن حجاج) که از غیر ثقه روایت نمی‌کند، از او نقل روایت کرده است. این حدیث در «مجمع الزوائد»[۴۱] آمده و هیثمی گفته: احمد در «المسند» و طبرانی در «المعجم الکبیر» و «المعجم الاوسط» به اختصار آن را روایت کرده‌اند و رجال (روایت مسند) احمد، رجال صحیح است، غیر از ابوبلج فزاری که او ثقه است[۴۲].
  2. احمدبن حنبل، در «المسند»[۴۳] از وکیع، از هشام بن سعد، از عمر بن اسید، از عبدالله بن عمر روایت کرده که «به علی بن ابی طالب(ع)» سه خصلت داده شده است که اگر یکی از آنها را می‌داشتم برایم از شتران سرخ‌مو دوست‌داشتنی‌تر بود: «رسول خدا(ص) دخترش را به ازدواج او درآورد و برایش فرزند آورد و جز درِ خانه او به سوی مسجد، درهای دیگران را بست و روز خیبر پرچم را به او داد». در کتاب «فضائل الصحابه» نیز آن را نقل کرده است[۴۴]. احمد محمد شاکر، سند آن را صحیح دانسته و گفته است: عمر بن اسید (عمر بن ابی سفیان بن اسید بن ثقفی) ثقه است، ابن حبان او را در کتاب «الثقات» ذکر نموده و بخاری و مسلم از او روایت نقل کرده‌اند. این حدیث در «مجمع الزوائد»[۴۵] آمده و هیثمی گفته است: احمد و ابویعلی آن را روایت کرده‌اند و رجال آن دو، رجال صحیح است. ابن جوزی که آن را در «الموضوعات» نقل کرده، به خطا رفته است و حافظ ابن حجر، در «القول المسدد»[۴۶] در رد او به تفصیل سخن گفته است[۴۷].
  3. ابوعیسی ترمذی از علی بن منذر، از محمد بن فضیل، از سالم بن ابی حفصه، از عطیه عوفی، از ابوسعید خدری روایت کرده است که پیامبر اکرم(ص) به علی فرمود: «‌يَا عَلِيُّ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُجْنِبَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ غَيْرِي وَ غَيْرُكَ‌»؛ «ای علی! برای غیر از من و تو جایز نیست که در این مسجد با جنابت حضور یابد»[۴۸]. ترمذی این حدیث را «حسن غریب» دانسته است. توضیح اینکه، هرگاه راوی حدیث صدوق بوده و حافظه‌اش قوی و در حد عالی باشد، حدیث را «صحیح» می‌گویند و هرگاه راوی، صدوق باشد ولی حافظه‌اش قوی و در حد عالی نباشد آن را «حسن» می‌نامند[۴۹]. غریب نیز به حدیثی گفته می‌شود که از طریق دیگر و راوی دیگری نقل نشده است[۵۰]. چنین حدیثی اگر مخالف مشهور نباشد یا معارض با حدیثی که سندش صحیح است نباشد، معتبر بوده و از این جهت با حدیث صحیح تفاوتی نداد[۵۱].

وجه اینکه ترمذی این حدیث را «حسن» دانسته این است که عطیه عوفی از نظر حافظه قوی نبوده است، چنان‌که ابن حجر عسقلانی درباره‌اش گفته است: صدوق يخطئ كثيرا[۵۲] چنان‌که «مدلس» نیز شمرده شده است. از احمد بن حنبل نقل شده که عطیه نزد کلبی (محمد بن سائب) تفسیر می‌آموخته و از او با کنیه ابوسعید نام می‌برده که موهم این است که مطالب تفسیرش را از ابوسعید خدری نقل می‌کند[۵۳] عده‌ای از عالمان جرح و تعدیل - شاید به خاطر ضعف حافظه یا شیعی بودنش- او را تضعیف کرده‌اند، ولی یحیی بن معین او را صالح دانسته است[۵۴] و ابن سعد او را ثقه و صالح الحدیث وصف کرده است[۵۵]. احمد محمد شاکر، روایاتی را که عطیه از ابوسعید خدری نقل کرده به این دلیل که حافظه‌اش مورد اشکال واقع شده، «حسن» شمرده و تصریح کرده است که اشکال مزبور به اعتبار حدیث او ضرر نمی‌رساند[۵۶]. ابو مریم اعظمی، با این استدلال که عطیه مدلس بوده و روایت او از ابوسعید، معنعن است، اعتبار این حدیث را نپذیرفته است[۵۷]. همان‌گونه که بیان شد، ترمذی روایت معنعن وی از ابوسعید را «حسن» دانسته است و در سنن ابوداود دو روایت معنمن از عطیه از ابوسعید[۵۸] نقل شده است. خطابی گفته است: روایات سنن ابوداود یا صحیح است یا حسن و روایت ضعیف در آن نیست[۵۹]. مضاف بر اینکه ضعف روایت مدلس با متابعات و شواهد جبران می‌شود[۶۰] و روایت عطیه، شواهد بسیاری دارد. اعظمی، سالم بن ابی‌حفصه (راوی حدیث از عطیه) را شیعی غالی دانسته و گفته است: عده‌ای به همین دلیل او را تضعیف کرده‌اند. آن‌گاه افزوده است: اگرچه این حدیث را کثیرالنواء نیز روایت کرده است[۶۱] ولی او نیز غالی در تشیع بوده است[۶۲]. ابن معین و عده‌ای دیگر، سالم بن ابی حفصه را توثیق کرده‌اند و احمدبن حنبل نیز گفته است: «او شیعی است، ولی در حدیث اشکالی بر او وارد نیست». ابن عدی نیز گفته است: او از غالیان در تشیع بود و این تنها عیبی است که به او گرفته‌اند، اما بر احادیثش اشکالی وارد نیست[۶۳]. کثیر النواء نیز به غلو یا افراط در تشیع متهم شده است، ولی به صادق و ضابط بودن در حدیث، اشکالی بر او وارد نشده است. بدین جهت، ابن حبان، او را در کتاب «الثقات» ذکر کرده و عجلی نیز گفته است: لا بأس به[۶۴]. از مطالب پیشین، نادرستی سخن ابن تیمیه که حدیث «سدّ الابواب» را حدیث ساختگی، پنداشته[۶۵] روشن گردید. روایات حدیث «سدّ الابواب» از طریق اهل سنت، بیشتر از روایت شیعه است در کتاب «غایة المرام» از طریق اهل سنت، بیست‌ونه روایت و از طریق شیعه پانزده روایت نقل شده است[۶۶].[۶۷]

مدلول حدیث

مقصود از عبارت «يُجْنِبُ فِي الْمَسْجِدِ» در روایت اخیر و برخی دیگر از روایات «سدّ الابواب» ورود در مسجد و توقف در آن در حال جنابت است، یعنی جنابت برای پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) در خانه‌های آنان واقع شده است، ولی چون درِ خانه‌های آنان به سوی مسجد باز بود و مجاز بودند که با همان حالت وارد مسجد شوند، عبارت مزبور بکار رفته است. ترمذی پس از نقل حدیث یاد شده از علی بن منذر نقل کرده که معنای آن را از ضرار بن صرد پرسید و او پاسخ داد: طریق قرار دادن مسجد در حال جنابت مقصود است[۶۸]. قرطبی نیز گفته است: خانه‌های پیامبر(ص) و علی(ع) داخل مسجد نبود، لیکن متصل به مسجد بود و درهای آنها به سوی مسجد باز می‌شد؛ لذا به منزله اینکه در مسجد بودند، قلمداد شده و پیامبر(ص) فرموده است: برای غیر از من و علی روا نیست که در مسجد جنب شود؛ بنابراین آنان در مسجد جنب نمی‌شدند، بلکه در خانه‌هایشان جنب می‌شدند و چون درِ خانه‌هایشان به سوی مسجد باز بود، با همان حالت وارد مسجد می‌شدند[۶۹].

اختصاص حکم مزبور به پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) از باب تخصص بوده است نه از باب تخصیص، یعنی خباثت و پلیدی جسمانی و روحی که در حال جنابت عارض انسان می‌شود بر آنان عارض نمی‌شد و در نتیجه ورود آنان در حال جنابت در مسجد با قداست و طهارت مسجد که جایگاه ویژه عبادت است، منافات نداشت، چنان‌که علی(ع) در احتجاج با اصحاب شورا به این مطلب اشاره کرده و دستور ویژه پیامبر(ص) درباره گشوده بودن در خانه او به سوی مسجد و ورود به مسجد در حال جنابت را بر نزول آیه تطهیر[۷۰] در شأن او و دیگر اصحاب کساء متفرع کرده است[۷۱]. آیه تطهیر بر طهارت ویژه اهل کساء از هرگونه رجس و پلیدی ظاهری و باطنی دلالت می‌کند. بدین جهت امیرالمؤمنین(ع) مستثنی شدن ایشان - همانند رسول اکرم(ص)- از حکم حرمت دخول و توقف جنب در مسجد را بر آن متفرع کرده است، چنان‌که در برخی از روایات، علی(ع) در این حکم ویژه به هارون(ع) تشبیه شده است که موسی(ع) از خداوند خواست تا مسجد را برای هارون(ع) و ذریه‌اش پاکیزه سازد، یا مسجدی پاکیزه را بنا کند که جز او و هارون در آن سکونت نکنند[۷۲]. روشن است که مقصود، پاکی مسجد از آلودگی‌های ظاهری نیست؛ زیرا همه مساجد، بایستی از آلودگی ظاهری پاک باشند[۷۳].

برخی دلالت حدیث «سدّ الابواب» بر فضیلتی ویژه برای علی(ع) را انکار کرده و منحصر بودن در ورود و خروج به خانه آن حضرت را به دری که به داخل مسجد باز می‌شد[۷۴] یا اینکه فاطمه زهرا(س) بتواند به راحتی از آن در به دیدار پدر بزرگوارش رسول خدا(ص) برود[۷۵] یا اینکه ایشان، خانه جداگانه‌ای نداشت، بلکه در خانه رسول خدا(ص) زندگی می‌کرد[۷۶] را در توجیه گشوده ماندن در خانه علی(ع) به سوی مسجد النبی(ص) انگاشته‌اند. این وجوه خیالی با مفاد روشن روایات ناسازگار است؛ زیرا اگر چنین بود، صحابه‌ای چون عباس و حمزه، عموهای پیامبر(ص) با اصرار درخواست نمی‌کردند از چنان فضیلتی - همانند علی(ع)- بهره‌مند باشند و پیامبر اکرم(ص) در اعتذار از آنان نمی‌فرمود: من فقط مجری دستور خدای متعال در این باره هستم و از پیش خود چنین تصمیمی نگرفته‌ام[۷۷]. مضاف بر اینکه، منحصر بودن در خانه کسی به دری که به سوی مسجد گشوده است، مجوز تخصیص حکم شرعی حرمت داخل شدن و سکونت در مسجد در حال جنابت نخواهد بود؛ زیرا گشودن دری دیگر به غیر مسجد، از محالات عقلی یا عادی نیست که مجوز تخصیص حکم شرعی شود. همین گونه است آسان شدن انجام دستوری شرعی - اعم از واجب یا مستحب- به هیچ وجه مجوز تخصیص حکم شرعی در مورد فردی نخواهد بود، مگر آن‌که موجب عسر و حرج باشد که چنین فرضی درباره رفتن حضرت زهرا(س) به دیدار رسول خدا(ص) از بیرون از مسجد، صادق نبوده است و در دلالت روایات «سدّ الابواب» و روایات دیگر بر این که خانه علی(ع) مستقل از خانه رسول خدا(ص) بوده است، مجال تردید وجود ندارد و بر فرض این که خانه علی(ع) همان خانه رسول خدا(ص) بوده باشد نافی داشتن دری دیگر مخصوص ایشان نخواهد بود[۷۸]؛ بنابراین در دلالت حدیث «سدّ الابواب» بر فضیلتی ممتاز برای علی(ع) –چنان‌که صحابه پیامبر(ص) و عالمان اسلامی تلقی کرده‌اند- تردیدی وجود ندارد. اگر چنین نبود، آن حضرت مورد رشک برخی از صحابه واقع نمی‌شد و عباس و حمزه، بسته نشدن در خانه ایشان به سوی مسجد را همانند در خانه علی(ع) با اصرار از رسول اکرم(ص) درخواست نمی‌کردند و عمر بن خطاب[۷۹] و فرزندش عبیدالله[۸۰] از چنان فضیلتی شگفت‌زده نمی‌شدند و آن را در ردیف اختصاص آن حضرت در ازدواج با فاطمه(س) و سپردن پرچم جهاد در جنگ خیبر به ایشان نمی‌شمردند.[۸۱]

امامت امام علی(ع)

از روایات سدّ الابواب –چنان‌که بیان شد- به دست می‌آید که علی(ع) در مورد گشوده بودن در خانه‌اش به سوی مسجد، با پیامبر اکرم(ص) حکم یکسانی داشته است و همان‌گونه که داخل شدن در مسجد و توقف در آن در حال جنابت بر پیامبر(ص) روا بوده است، بر علی(ع) نیز روا بوده است و حکمت آن این بوده که آن دو بزرگوار از طهارت روحی ویژه‌ای برخوردار بودند که از آثار سلبی روحی جنابت که با طهارت و قداست مسجد سازگاری ندارد، پیراسته بودند. بدون شک، کسی که از چنان طهارت روحی برخوردار باشد، بر دیگران که فاقد آن هستند برتری دارد و از آنجا که افضلیت از شرایط امامت است[۸۲]، حدیث «سدّالابواب» از نصوص امامت امیرالمؤمنین(ع) به شمار می‌رود. به این جهت است که آن حضرت در مواردی بر امامت خود به آن احتجاج کرده است که یکی از آن موارد در احتجاج با ابوبکر است[۸۳] و دیگری در جلسه شورای خلافت که از سوی عمر تشکیل شده بود[۸۴].[۸۵]

حدیث سدّ الخوخ

در منابع اهل سنت، علاوه بر روایات «سدّ الابواب» که علی(ع) از حکم مربوط به بسته شدن درهایی که به سوی مسجد النبی(ص) گشوده بود، استثنا شده است، روایات دیگری با عنوان «سدّ الخوخ» نقل شده که مربوط به بسته شدن پنجره‌ها و دریچه‌هایی بوده که به سوی مسجد باز بود و خوخه یا پنجره ابوبکر از آن استثنا شده است[۸۶]. در این روایات، گاهی به جای «خوخه» (پنجره، دریچه)، «باب» به کار رفته است، بدین جهت برخی از محدثان مانند ابن حجر عسقلانی[۸۷] باب را به باب مجازی تأویل کرده که مراد همان «خوخه» است. ولی باب در روایات «سدّ الابواب» در مورد علی(ع)، باب حقیقی است؛ لذا این دو دسته را معارض یکدیگر ندانسته‌اند. به گفته وی، گویا، صحابه پس از آنکه به دستور پیامبر اکرم(ص) درهای خانه‌هایشان به سوی مسجد بسته شد، دریچه‌هایی را گشودند تا از آنها وارد مسجد شوند، ولی دستور بسته شدن آنها نیز از سوی رسول خدا(ص) صادر شد و ابوبکر از این حکم استثناء گردید. ابوجعفر طحاوی و ابوبکر کلاباذی و بزار نیز این توجیه را بیان کرده‌اند[۸۸].

ابن اثیر جزری، «خوخه» را دری کوچک دانسته است[۸۹]. در تفسیر المنار[۹۰] خوخه به دری کوچک به صورت مطلق یا در کوچکی که میان دری بزرگ قرار دارد، تفسیر شده است. هرگاه خوخه درِ کوچکی بوده است که امکان وارد شدن از آن به مسجد وجود داشته است، این پرسش مطرح می‌شود که حکم مربوط به بسته شدن درها به سوی مسجد شامل آن نیز شده است. با این حال، مخالفت صحابه با این دستور شرعی بسیار بعید است، مضاف بر این که سکوت پیامبر(ص) در مورد آن تا مدت مدیدی هیچ‌گونه توجیه معقولی نخواهد داشت و با موضع آن حضرت در مورد بسته شدن درها سازگاری ندارد. گفته شده که حکم مربوط به خوخه‌ها در روزهای پایانی عمر رسول خدا(ص) بوده است[۹۱].

ملاحضات مزبور، فرضیه ساختگی بودن روایات مربوط به «سدّ الخوخ» را توسط بکریه – چنان‌که ابن ابی الحدید بیان کرده[۹۲]- تقویت می‌کند. روشن است که اعتبار سند، فرض مزبور را باطل نمی‌سازد؛ زیرا مجعول بودن روایت با صحت سند، قابل جمع است. اصولاً جاعل روایت، برای دستیابی به مقصود خود، افرادی در سند روایت قرار می‌دهد که نزد عالمان حدیث از اعتبار لازم برخوردار باشند. حاصل آنکه اعتبار سند روایت، شرط لازم برای قبول روایت است، نه شرط کافی، بنابراین هرگاه متن روایت با موازین عقلی یا مسلمات شرعی ناسازگار باشد، اعتبار سند کارساز نخواهد بود. مضاف بر این که سند روایت مربوط به «سدّ الخوخ» نیز توسط برخی از پژوهشگران مورد نقد واقع شده است[۹۳].[۹۴]

منابع

پانویس

  1. بحار الانوار، ج۳۹، ص۱۹ – ۳۴.
  2. عمدة عیون الاخبار، ص۱۷۵ - ۱۸۴.
  3. غایة المرام، ج۶، ص۲۳۵ – ۲۷۱.
  4. المراجعات، ص۲۱۷- ۲۲۰، مراجعه ۳۴.
  5. دلائل الصدق، ج۲، ص۴۰۳ – ۴۱۳.
  6. الغدیر، ج۳، ص۲۸۵ – ۳۰۴.
  7. فضائل اهل البیت، ص۶۶، ۸۳، ۱۶۷، ۱۹۴. روایات: ۷۸، ۱۰۹، ۲۴۷، ۲۹۴.
  8. المسند، ج۲، ص۲۳۹؛ و ج۴، ص۴۰۳ و ج۱۴، ص۴۳۲.
  9. سنن ترمذی، ج۴، ص۴۷۹ - ۴۸۱، روایت ۳۷۲۷ و ۳۷۳۲.
  10. الخصائص، ص۷۲ – ۷۹.
  11. المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۶۴ و ج۱۲، ص۱۴.
  12. المعجم الصغیر، ج۴، ص۵۵۳.
  13. المستدرک، ج۳، ص۱۲۶ و ۱۳۵، روایات: ۴۶۰۱، ۴۶۳۱ و ۴۶۳۲.
  14. المستدرک، ج۳، ص۱۳۵، پاورقی.
  15. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۴ - ۱۱۵ و ۱۱۹ - ۱۲۰.
  16. فتح الباری، ج۷، ص۱۵.
  17. القول المسدّد، ص۱۹ – ۲۴.
  18. الحاوی للفتاوی، ج۲، ص۱۲.
  19. اللئالی المصنوعة، ج١، ص۳۴۷ – ۳۵۰.
  20. ارشاد الساری، ج۱، ص۴۵۳ و ج۶، ص۸۵.
  21. شرح مشکل الآثار، ج۹، ص۱۷۸ – ۱۹۹.
  22. مناقب علی بن ابی طالب(ع)، ص۲۵۳ – ۲۶۱.
  23. المناقب، ص۱۰۹، ۳۰۱، ۳۱۵، ۳۳۲.
  24. مطالب السئول، ص۸۴.
  25. تذکرة الخواص، ص۷۰ – ۷۱.
  26. الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۱۹۹ – ۲۰۱.
  27. ذخائر العقبی، ج۱، ص۳۷۶ – ۳۷۷.
  28. فرائد السمطین، ج۱، ص۲۰۷ – ۲۰۸.
  29. البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۴۰.
  30. تنزیه الشریعه، ج۱، ص۳۸۴.
  31. الصواعق المحرقه، ص۱۵۶.
  32. نزل الابرار، ص۷۱ – ۷۲.
  33. السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۴۶.
  34. ینابیع الموده، ص۱۰۰ – ۱۰۱.
  35. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث سدالابواب»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۴۳۵.
  36. فرائد السمطین، ج۱، ص۲۰۸.
  37. المسند، ج۳، ص۳۳۱ – ۳۳۳، ح۳۰۶۲.
  38. خصائص امیرالمؤمنین، ص۵۲، ح۲۴۶.
  39. الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۴۴ – ۳۴۵.
  40. التاریخ الکبیر، ج۴، ص۲۷۹ – ۲۸۰.
  41. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۹ – ۱۲۰.
  42. المسند، شرح احمد محمد شاکر، ج۳، ص۳۳۰، پاورقی.
  43. المسند، ج۴، ص۴۰۲، ح۴۷۹۷.
  44. فضائل اهل البیت، ص۶۶، ح۷۸.
  45. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۰.
  46. القول المسدد، ج۶، ص۱۶ – ۲۰.
  47. المسند، شرح احمد محمد شاکر، ج۴، ص۴۰۲، پاورقی.
  48. سنن ترمذی، ج۴، ص۴۷۹، ح۳۷۲۷.
  49. تدریب الراوی، ص۷۵ – ۷۶.
  50. تدریب الراوی، ص۲۶۷.
  51. تدریب الراوی، ص۷۶.
  52. تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۰۳.
  53. میزان الاعتدال، ج۳، ص٧٩ - ۸۰؛ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۵۹۱.
  54. میزان الاعتدال، ج۳، ص٧٩ - ۸۰؛ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۵۹۱.
  55. الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۰۴.
  56. المسند، ج۱۰، ص۲۵ و ۳۴، شرح روایت ۱۰۹۸۰ و ۱۱۰۱۱، پاورقی.
  57. الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۹۴.
  58. ح ۳۴۶۸ و ۳۹۸۷.
  59. سنن ابی داود، ص۱۰، مقدمه محقق کتاب.
  60. تدریب الراوی، ص۸۴.
  61. البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۴۱.
  62. الحجج الدامغات، ج۱، ص۳۹۴.
  63. میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۱۰؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۴۵ – ۳۴۶.
  64. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۵۴۸.
  65. منهاج السنه، ج۵، ص۲۰.
  66. غایة المرام، ج۶، ص۲۳۵ - ۲۷۱.
  67. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث سدالابواب»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۴۳۶.
  68. سنن ترمذی، ج۴، ص۴۷۹، ح۳۷۲۷.
  69. الجامع لاحکام القرآن،ج۵، ص۲۰۰.
  70.  إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا  «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  71. المناقب، ص۳۱۴ - ۳۱۵، ح۳۱۴.
  72. جامع الأحادیث، ج۱۶، ص۲۷۴، ح۷۹۳۱؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۱۷۵، ح۳۶۵۲۱؛ السیره الحلبیه، ج۳، ص۳۴۶.
  73. الغدیر، ج۳، ص۲۹۹.
  74. مسند البزار، ج۴، ص۳۶، ح۱۱۹۷.
  75. البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۴۰.
  76. ابطال نهج الباطل از فضل بن روزبهان در دلائل الصدق، ج۲، ص۴۰۳.
  77. المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۱۱۴، ح۱۲۷۲۲؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۴۶؛ المستدرک، ج۳، ص۱۲۶، ح۴۶۰۱.
  78. دلائل الصدق، ج۲، ص۴۰۴.
  79. المستدرک، ج۳، ص۱۳۵، ح۴۶۳۲.
  80. خصائص امیر المؤمنین(ع)، ص۱۳۳، ح۱۰۶.
  81. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث سدالابواب»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۳۸.
  82. امامت در بینش اسلامی، فصل نهم.
  83. الاحتجاج، ج۱، ص۱۲۸.
  84. المناقب ص‌۳۱۵، ح۳۱۴؛ بحار الانوار، ج۳۹، ص۳۴ - ۳۵.
  85. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث سدالابواب»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۴۰.
  86. صحیح البخاری، ج۱، ص۱۷۸، ابواب المساجد، باب الخوخه و الممر فی المسجد، ح۴۵۵؛ ج، کتاب فضائل الصحابه، باب هجرة النبی(ص) و اصحابه الی المدینه، ح۳۶۹۱؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۷ - ۸؛ کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل ابی بکر، ح۲۳۸۲.
  87. فتح الباری، ج۷، ص۱۵.
  88. فتح الباری، ج۷، ص۱۵.
  89. النهایه، ج۲، ص۸۳.
  90. تفسیر المنار، ج۵، ص۱۱۷.
  91. البدایه و النهایه، ج۷، ص۲۴۰؛ الصواعق المحرقه، ص۳۲.
  92. شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۰، شرح خطبه ۲۰۳.
  93. دلائل الصدق، ج۲، ص۴۰۶؛ الرسائل العشر، ص۳۹۰ - ۴۳۵.
  94. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث سدالابواب»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص۴۴۰.