حضرت ادریس در معارف و سیره رضوی

مقدمه

از پیامبران بزرگ الهی که به فرموده امام رضا (ع) آغاز بسیاری از دانش‌ها و فنون به وی منتسب می‌شود. گرچه درباره وی همچون بسیاری از دیگر پیامبران اطلاعات تاریخی وجود ندارد، بر اساس داده‌های دینی و متون روایی که در منابع تاریخی و حدیثی راه یافته، تا حدی می‌توان به شناسایی او توفیق یافت. منابع بر این مطلب تأکید دارند که نام وی اخنوخ (خنوخ) بوده است و ادریس لقب وی محسوب می‌شود[۱]. درباره زمان تولد و حیات وی اتفاق‌نظری در منابع دیده نمی‌شود، اما چنان‌که از برخی منابع به دست می‌آید، وی از معاصران حضرت آدم و حضرت شیث بوده است. مطابق گزارش طبری حضرت ادریس ۳۰۸ ساله بود که حضرت آدم از دنیا رفت[۲]. البته مطالب متعارض این گزارش کم نیست. برخی گفته‌اند که ادریس در زمان وفات حضرت آدم صدساله بود و برخی وی را ۳۶۰ ساله دانسته‌اند[۳]. برابر روایتی از امام رضا (ع) به نقل از پدرانش، امام علی (ع) در پاسخ مرد شامی، عمر حضرت آدم را ۹۳۰ سال دانسته[۴] که در این صورت ادریس بیش از پانصدسال بعد از ولادت او به دنیا آمده است. نام پدر ادریس، یارد (یرد/ یزد) بوده و گفته‌اند وی هنگامی زاده شد که از عمر آدم ۴۶۰ سال می‌گذشت[۵]. یارد هنگامی که ۱۶۲ سال داشت، با برکتا (برکیا) ازدواج کرد که دختر در مسیل بن محویل بن حنوخ بن قین بن آدم بود و از آنها حضرت ادریس متولد شد[۶]. برخی نام مادر وی را دمت دانسته‌اند[۷].

نام و نسب کامل حضرت ادریس را منابع با برخی اختلافات جزئی، ادریس (اخنوخ) بن یارد بن مهلائیل بن قینان (قین) بن أنوش بن شیث بن آدم دانسته‌اند[۸]. به هر حال، تاریخ ولادت ادریس و تناسب سن وی با پدرش و نیز با حضرت آدم، با تردیدهایی مواجه است، اما برابر سخن امام رضا (ع) از طریق پیش‌گفته، وی از جمله پیامبرانی است که مختون (ختنه شده) به دنیا آمده است[۹]. گزارش‌های پراکنده موجود حاکی از آن است که محل تولد وی شهر منیف (منف / منوف) مصر بوده است[۱۰]. برخی منابع نیز مولد او را بابل (واقع در بین‌النهرین) دانسته‌اند و گفته‌اند که وی پس از مدتی از بابل به مصر مهاجرت کرد[۱۱]. در بیان علت مهاجرت وی به مصر گفته‌اند که چون فرزندان قابیل بسیار شدند، از کوه فرود آمدند و در بابل به کارهای ناپسند پرداختند، حضرت ادریس از خدا خواست تا وی را به سرزمینی دارای رودخانه چون بابل ببرد. خداوند او را به مصر هدایت کرد و چون زیستن در آنجا برای او خوشایند گردید آن را بابل (بابلیون) به معنای «جدایی خوشایند» نامید[۱۲]. از این پس بابل (بابلیون) نام عامی شد برای مصر، هر چند نام خاصی است برای محلی که بعدها در دوره اسلامی شهر «فسطاط» نامیده شد[۱۳]. البته چنان‌که برخی منابع اشاره کرده‌اند، شهر فسطاط دقیقاً در جایگاهی قرار ندارد که شهر بابل قرار داشته است و در واقع شهری در نزدیکی آن بوده است[۱۴] و چنان‌که شهرزوری می‌نویسد این شهر از فسطاط دوازده میل فاصله دارد[۱۵]. بناکتی معتقد است که حضرت ادریس در صعید الاعلی مصر زندگی می‌کرده و همانجا اهرام را بنا کرده است[۱۶].

ادریس در ۶۵ سالگی با هدانه (ادانه) دختر باویل بن محویل ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندانی شد[۱۷]. از جمله فرزندان وی می‌توان به متوشلخ و صاب اشاره کرد. متوشلخ پس از ادریس بزرگ قوم خود شد و ایشان را به یگانه‌پرستی دعوت کرد و صاحب فرزندی به نام «لمک» شد که پدر حضرت نوح است[۱۸]. البته چنان‌که برخی منابع تذکر داده‌اند، متوشلخ پیامبر نبود و تنها ملکی بزرگوار بوده که به ولایت‌عهد پدر بر اولاد آدم حاکم شد و حکومت راند و به حکم شریعت پدر با خلق رفتار کرد[۱۹]. صاب نیز کسی است که پیروان وی در قضیه صعود حضرت ادریس به آسمان دچار سوء فهم شدند و به«صابیان» شهرت یافتند[۲۰]. در باب وضعیت روزگار حضرت ادریس نیز برخی منابع گزارش‌هایی را ارائه کرده‌اند. چنان‌که آورده‌اند، قابیل تا زمان حضرت ادریس زنده بوده و به همراه فرزندانش که مانند وی اهل فساد در زمین بودند به کارهای ناپسند از جمله آتش‌پرستی، زنا، قتل، غنا، شراب‌خواری و... مشغول بوده است. خداوند ادریس را به میان ایشان فرستاد تا آنان را از این امور منع کند. وی ابتدا با آنان به نرمی سخن گفت و خواست که با موعظه ایشان را به راه صلاح آورد، اما چون دریافت که ایشان بر کارهای ناپسند خود اصرار می‌ورزند، مردم را به جهاد با آنان تحریض کرد و این نخستین‌باری بود که جماعتی از موحدان با گروهی از کفار می‌جنگیدند[۲۱]. گفته‌اند که وی در ۶۲۲ سالگی حضرت آدم به پیامبری برگزیده شده و پس از آن حضرت، نخستین انسانی است که به پیامبری برگزیده شده است[۲۲] و ۱۲۰ یا ۱۵۰ سال مردم را به توحید دعوت می‌کرده است[۲۳]. برخی منابع از این حکایت می‌کنند که ادریس خلق را با ۷۲ زبان گوناگون به خداوند دعوت کرد[۲۴].

ادریس از پیامبران صاحب کتاب بوده است و گفته‌اند که از مجموع ۱۱۴ کتاب آسمانی، سی‌صحیفه بر وی نازل شده که محتوای آن پند و اندرز مردم و دعوت ایشان به یگانه‌پرستی و انجام کارهای نیک بوده است[۲۵]. نیز کتاب‌هایی از حضرت شیث به وی به ارث رسیده بود که مطابق بیان برخی منابع به زبان سریانی قدیم نوشته شده بود[۲۶]. خواندمیر محتوای صحف مزبور را اسرار سماویات و تسخیر روحانیات و علوم عجیبه و فنون غریبه و معرفت طبایع موجودات دانسته است[۲۷]. اما آنچه از این صحیفه‌ها در برخی کتب از جمله بحار الانوار آمده، چنین مطلبی را تأیید نمی‌کند. علامه مجلسی از کشف و ترجمه صحیفه‌های حضرت ادریس از سریانی به عربی توسط احمد بن حسین بن محمد معروف به ابن‌متویه حکایت می‌کند و عین یافته‌ها و ترجمه‌های وی را در کتاب خود ذکر می‌کند[۲۸]. آنچه مجلسی نقل می‌کند ۲۹ صحیفه است که اغلب آنها دارای عنوانی در آغاز هر صحیفه است. بر اساس نقل وی نام صحف ادریس چنین است: صحیفه حمد، خلق، رزق، معرفت، عظمت، قربت، جبابرة، حَول، انتقال، توکل، بعث، سهم الجبابرة، المن، افلاک، معاصی، انذار، حق، محبت، معاد، دنیا، بقا، طریق، ظلمت، ویل، قرون و عیاذ[۲۹].

در بیشتر عبارات صحف مزبور، ادریس با نام اخنوخ مورد خطاب خداوند قرار می‌گیرد و مطالب مختلفی به وی گفته می‌شود. در برخی عبارات نیز عبارات عموم انسان‌ها مورد خطاب قرار می‌گیرند. چنان‌که از برخی منابع به دست می‌آید، ادریس در میان معاصران خود بیش از همه با شیث همراهی و همنشینی داشته است و مدتی نزد وی به آموختن دانش مشغول بوده است. بنا بر گزارش ابن‌العبری، صابئان بر این باورند که آغاثاذیمون (اغاثادیمون) که همان شیث باشد، معلم و مربی هرمس، یعنی ادریس، بوده است[۳۰]. ادریس در کار تعلیم شاگردان نیز کوشش بسیار داشته است. یکی از مشهورترین شاگردان وی، اسکلپیادس (اسقلیبیاذیس / اسقلیبوس) بود. منقول است که اسکلپیادس شاه یکی از کسانی بود که از ادریس (هرمس) حکمت آموخت و هرمس او را بر ربع معموره زمین امارت داد و آن ربع همان قسمتی است که یونانیان بعد از طوفان متصرف شدند[۳۱]. ادریس از نظر تأسیس علوم و فنون مختلف، در میان صاحبان دانش‌های مختلف اهمیت و احترام بسیاری دارد. وی در بسیاری از دانش‌ها مانند طب، نجوم، حکمت، حساب و... آغازگر به شمار می‌آید[۳۲]. از جمله در علم نجوم شهرت بیشتری دارد، چنان‌که امام رضا (ع) به آن تصریح فرموده و او را نخستین کسی دانسته که در این دانش سخن گفته است[۳۳]. این سخن امام در منابع اسلامی قرون بعد تکرار شده و مورد پذیرش قاطبه مورخان مسلمان بوده است[۳۴]. حتی حمدالله مستوفی معتقد است که معجزه ادریس، علم نجوم بوده است[۳۵]. پیشگامی وی را از نام عبری او (خنوخ) نیز می‌توان دانست، زیرا این واژه به معنای آغاز و اول است[۳۶]. از دیگر القاب وی اوریای سوم و هرمس الهرامسه است. اوریا در زبان سریانی به معنای معلم است و چنان که منابع گفته‌اند، دو اوریای پیش از وی حضرت شیث و آغازیمون مصری بوده‌اند[۳۷]. بسیاری از منابع اطلاق نام «ادریس» به وی را با غور و ممارست دائم وی در دانش‌های مختلف مرتبط دانسته‌اند و نام وی را عربی و از ماده «د ر س» پنداشته‌اند[۳۸]، اما این نظریه مخالفانی چون زمخشری[۳۹] و جوالیقی[۴۰] دارد و در دوره اخیر نیز مستشرقان عمیقاً در آن تردید کرده‌اند[۴۱]. زمخشری معتقد است اگر ادریس از ماده مزبور و بر وزن «افعیل» باشد، تنها یک سبب، یعنی علمیت در آن وجود دارد و باید منصرف باشد و غیر منصرف بودنش دال بر غیر عربی بودن آن است، چنان‌که واژه ابلیس نیز چنین است[۴۲]. شهاب الدین سهروردی از گفت‌وگوی حضرت ادریس با اجرام آسمانی سخن می‌گوید و بدین تصریح می‌کند که وی دانش خود را مستقیماً از خود آنها به دست می‌آورده است[۴۳]. در حکمت و عرفان نیز ایشان از مقبول‌ترین شخصیت‌هاست. اهل حکمت وی را «ابوالحکما»، «هرمس اعظم» و «هرمس الهرامسه» می‌گویند و او را از دیگر بزرگان حکمت در جهان قدیم برتر می‌شمرند[۴۴]. افضل‌الدین کاشانی رساله‌ای تحت عنوان «ینبوع الحیات» در سیزده فصل به رشته تحریر درآورده که به بیان وی ترجمه ای است از سخنان حضرت ادریس در معاتبت و نصیحت نفس و در حکمت هرمسی جایگاه رفیعی دارد[۴۵]. ابن عربی وی را از ابدال هفت‌گانه دانسته و برای ایشان در عرفان مقام شامخی قائل شده است[۴۶]. سنایی در قصیده‌ای مشهور ادریس را نماد مرگ پیش از مرگ (مرگ ارادی) می‌داند که عرفا بدان توجه بسیار دارند[۴۷]. او را در دبیری نیز پیشگام دانسته‌اند[۴۸] و گفته‌اند وی نخستین کسی بود که با قلم به نگارش پرداخت[۴۹]. ادریس در حوزه عملی نیز از پیشگامان بوده است و کارهایی چون ساختن خانه از سنگ و خشت، دوختن و بافتن لباس و ساختن ترازو به وی منتسب است[۵۰]. وی را در عمران و آبادی شهرها و بناهای مهم تاریخی نیز از نخستین کسان دانسته‌اند. منقول است که وی بیش از صد شهر در عالم بنا کرد که یکی از آنها شهر «رها» است که تا زمان هلاکوخان برپا بود و توسط وی ویران گردید[۵۱]. همچنین گفته‌اند که ادریس برای آنکه دانش خود را که در برخی کتب فراهم آمده بود، از طوفانی که در آینده پیش‌بینی می‌کرد، محافظت کند، هرم‌هایی را در مصر ساخت و همه کتب و آثار علمی خود را در آنجا جای داد[۵۲]. حتی برخی از این خبر داده‌اند که ادریس و برخی از شاگردانش در همین اهرام مدفون‌اند[۵۳]. میرداماد معتقد است یکی از چیزهایی که در زمان ظهور امام عصر (ع) توسط ایشان پدیدار می‌شود، همین آثار حضرت ادریس است[۵۴]. اهمیت ادریس در امر نبوت و امور نظری و عملی موجب شده که وی را به القاب متعددی بخوانند. وی را المثلث بالنعمة و الحكمة گفته‌اند، زیرا هم پیامبر بود، هم حکیم و هم پادشاه[۵۵].

یکی از مهم‌ترین وقایع زندگی حضرت ادریس که در قرآن[۵۶] نیز بیان شده، داستان عروج وی به آسمان‌هاست. در باب اینکه این عروج به چه معناست، میان مفسران کتاب خدا اختلاف‌نظر وجود دارد. بیشتر منابع بر این باورند که ادریس در حالی که زنده بود به طبقات عالی آسمان برده شد و در آنجا به پاداش حیات جاودان در آسمان چهارم یا آسمان ششم نائل شد[۵۷] و وی از جمله چهار پیامبری (ادریس، ایلیا (الیاسخضر و عیسی) است که به عنایت خداوند بدون عبور از دروازه مرگ، حیات جاودان یافته‌اند[۵۸]. البته برخی منابع معتقدند که وی در آسمان چهارم قبض روح شد و وفات یافت[۵۹].

همچنین از اینکه برخی منابع قبر وی را در اهرام مصر دانسته‌اند[۶۰]، استفاده می‌شود که مرگ وی در زمین نیز قائلانی داشته است. بیان کتاب مقدس حاکی از آن است که ادریس در ۳۶۵ سالگی از دیده‌ها پنهان شد و پس از مدتی دوباره به میان مردم بازگشت و حتی صاحب فرزندانی شد و بعد از ۷۸۲ سال دیگر زندگی کرد و در ۹۶۲ سالگی از دنیا رفت[۶۱]. فخر رازی بر آن است که نباید عروج وی به آسمان را انتقال به مکانی رفیع دانست و این عروج، صرف تعالی مکانت و رتبه این پیامبر است و پاداشی که خداوند به وی داده است[۶۲]. میرداماد رساله کوتاهی در باب آیه مذکور به نام مکاناً علیاً نوشته و برخی دیدگاه‌ها را درباره حضرت ادریس و عروج وی به اختصار بیان کرده است[۶۳]. اغلب منابع سن وی را در زمان عروج ۳۶۰ یا ۳۶۵ سال دانسته‌اند[۶۴]. عروج وی به آسمان برای برخی غیرمنتظره بوده و موجب شده که اعتقادات خاصی درباره وی ایجاد شود. یکی از کسانی که پس از وی دچار مشکل شد، صاب پسر ادریس بود. چنان که از برخی گزارش‌ها استفاده می‌شود، پس از صعود حضرت ادریس به نزد خداوند، صاب و برخی همراهان وی بت‌هایی از وی ساختند و برای نخستین‌بار بنیاد بت‌پرستی را در عالم بنا نهادند[۶۵]. بنا بر بیان مسعودی، صابیان بر این پندار بودند که حضرت ادریس همان عطارد است[۶۶].

رابطه اسطوره‌ای ادریس و عطارد در کتابت است. گفته‌اند که عطارد کاتب خورشید است و ادریس (خنوخ) نیز که سال‌های عمرش به تعداد روزهای سال خورشیدی (۳۶۵) است، رازهای گاه‌شماری خورشیدی را به نوع بشر انتقال داد[۶۷]. نزدیک به این رفتار و اعتقاد را از برخی دوستان ادریس نیز نقل کرده‌اند[۶۸]. برخی شاگردان وی نیز پس از این واقعه دچار حیرت شدند و برای تسلیت خاطر خود تندیسی از وی ساختند. ابن عبری نقل می‌کند که اسکلپیادس تندیسی ساخت و گاه در مقابل آن می‌نشست تا چیزی از حکمت‌های او را به یاد آورد و اندرزهای او را در باب عبادت به کار بندد. پس از طوفان نوح، یونانیان پنداشتند که آن تندیس از آن اسکلپیادس است و آن را گرامی داشتند[۶۹]. داستان عروج وی دستخوش افسانه‌های بسیاری شده که برخی از آنها را مقدسی ذکر کرده است[۷۰]. منابع از حیث ظاهری ادریس را مردی بلندقد و تنومند و فراخ‌شانه با خالی روشن معرفی کرده‌اند[۷۱]. چنان که از قرآن استفاده می‌شود، وی واجد فضائلی اخلاقی از جمله صدق و صبر بوده و از زمره صالحان به شمار می‌آمده است[۷۲]. پیامبر (ص) در شب معراج ادریس را ملاقات کرد و او را تکریم فرمود و «نبی صالح» و «برادر صالح» خواند[۷۳]. شخصیت و وقایع زندگی وی و نیز پیشگامی وی در برخی دانش‌ها را با برخی شخصیت‌های دیگر از جمله کیومرث، هوشنگ، تهمورث و حضرت الیاس شبیه و حتی یکسان دانسته‌اند[۷۴].

بزرگی ادریس در نگرۀ اسلامی، او را در مضامین دعایی وارد ساخته است. چنان‌که امام رضا (ع) برای مقبولیت زیارت دعایی را آموزش می‌دهد که در آن دسته‌ای از انبیا از جمله ادریس ذکر شده[۷۵] و این بدان معناست که نام و وجود ایشان مایه تقرب به درگاه الهی یا ایجاد رابطه معنوی با عالم بالاست. همچنین آن حضرت روز غدیری با برگزاری مراسم بزرگداشت و اهدای شادباش به خواص و خانواده‌شان، به نقل از پدرانش از امام علی (ع)، فرمود که ایشان این روز را با عناوین مختلفی معرفی کرد و از جمله فرمود: این روز، روز ادریس است[۷۶].[۷۷]

منابع

پانویس

  1. الخصال، ص۵۲۴؛ البدء و التاریخ، ج۲، ص۹۷؛ الأخبار الطوال، ص۱؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۸۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۴؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۰.
  2. تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.
  3. تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴؛ اکبرنامه، ص۹۵.
  4. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۴۲؛ مسند الإمام الرضا (ع)، ج۲، ص۴۸۵.
  5. الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹.
  6. البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.
  7. طبقات ناصری، ج۱، ص۱۵.
  8. البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۱؛ نهایة الأرب فی أخبار الفرس و العرب، ص۲؛ الأنس الجلیل، ج۱، ص۲۸۵؛ اکبرنامه، ص۸۷.
  9. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۴۲.
  10. تاریخ الحکماء، ص۳۸؛ تاربخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴؛ اکبر نامه ص۹۶.
  11. معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.
  12. معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.
  13. معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۱.
  14. سفرنامه فرهآدمیرزا، ص۳۷۱ - ۳۷۹.
  15. تاریخ الحکماء، ص۳۸.
  16. تاریخ بناکتی، ص۹.
  17. تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۲.
  18. تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۲ - ۱۷۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۶؛ اکبر نامه، ص۹۷.
  19. مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵.
  20. تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۱۶۰؛ مآثر الملوک، ص۴۹.
  21. نظام التواریخ، ص۸ - ۹؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵.
  22. تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰.
  23. تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴.
  24. تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۵.
  25. إرشاد القلوب، ج۲، ص۴۱؛ جامع الأخبار، شعیری، ص۱۷۹؛ الخصال، ص۵۲۴؛ الفهرست، ابن ندیم، ص۲۴- ۲۵.
  26. إقبال الأعمال، ج۲، ص۳۳۶؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۳۱۴.
  27. تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۴.
  28. بحار الأنوار، ج۹۲، ص۴۵۲.
  29. بحار الأنوار، ج۹۲، ص۴۵۲ – ۴۷۲.
  30. تاریخ مختصر الدول، ص۶۸؛ اسلام ایرانی، ج۲، ص۹۵ – ۹۶.
  31. تاریخ مختصر الدول، ص۸؛ مآثر الملوک، ص۴۹؛ نظام التواریخ، ص۸.
  32. الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶.
  33. مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۷۴؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۲۴۵؛ فرج المهموم، ص۹۴.
  34. الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹؛ مجمع الأنساب، ج۱، ص۷۵؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۶.
  35. تاریخ گزیده، ص۲۳.
  36. قاموس کتاب مقدس، ص۳۵۴.
  37. اکبر نامه، ص۹۵.
  38. صحاح اللغة، ج۳، ص۹۲۷؛ لسان العرب، ج۶، ص۷۹؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۷۰.
  39. الکشاف، ج۳، ص۲۳ – ۲۴.
  40. المعرب من الکلام الأعجمی، ص۸
  41. واژه‌های دخیل در قرآن مجید، ص۱۰۷ - ۱۰۹.
  42. الکشاف، ج۳، ص۲۳ - ۲۴.
  43. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۳، ص۳۰۸ - ۳۰۹.
  44. تاریخ الحکماء، ص۳۸؛ شرح کتاب القبسات، ص۱۷۳.
  45. مصنفات افضل الدین کاشانی، ص۳۳۱ - ۳۸۵.
  46. الفتوحات المکیة، ج۲، ص۷ – ۴۵۵.
  47. تازیانه‌های سلوک، ص۷۳، ۲۵۱، ۲۵۲.
  48. تاریخ گزیده، ص۲۳.
  49. الخصال، ص۵۲۴؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ بهجة النفوس و الأسرار، ج۱، ص۱۲۵.
  50. الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب جمیسر، ج۱، ص۸۷؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰.
  51. تاریخ مختصر الدول، ص۷؛ اکبرنامه، ص۹۵؛ تاریخ حبیب السیر ج۱، ص۲۵.
  52. أوضح المسالک، بروسوی، ص۶۴۵: آثار البلاد، ص۲۶۹.
  53. هفت کشور، ص۶۸؛ آثار عجم، ج۲، ص۶۶۶.
  54. مصنفات میرداماد، ص۵۶۵.
  55. تاریخ گزیده، ص۲۳؛ تاریخ بناکتی، ص۸.
  56. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود * و ما او را به جایگاهی فرازمند فرا بردیم» سوره مریم، آیه ۵۶-۵۷.
  57. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۳۴- ۱۳۵.
  58. اسلام ایرانی، ج۱، ص۲۲۶.
  59. تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۲۱۳؛ مصنفات میرداماد، ص۵۶۵.
  60. هفت کشور، ص۶۸؛ آثار عجم، ج۲، ص۶۶۶.
  61. کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۵: ۲۳ – ۲۵.
  62. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۵۵۰.
  63. مصنفات میرداماد، ص۵۶۴ – ۵۶۶.
  64. تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۷۰؛ تاریخ گزیده، ص۲۳.
  65. مرآة الحرمین، ص۳۲۳.
  66. مروج الذهب، ج۱، ص۵۰.
  67. قاموس کتاب مقدس، ص۶۱۴.
  68. تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۲۶.
  69. تاریخ مختصر الدول، ص۸.
  70. البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۲- ۱۳.
  71. نهایة الأرب فی أخبار الفرس و العرب، ص۹.
  72. ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از شکیبایان بودند * و آنان را در بخشایش خویش در آوردیم؛ بی‌گمان آنها از شایستگان بودند» سوره انبیاء، آیه ۸۵-۸۶؛ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
  73. صحیح البخاری، ج۱، ص۹۲.
  74. البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۳؛ البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۰۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۱، ص۳۱۸.
  75. مصباح المتهجد، ج۲، ص۵۳۲؛ مسند الإمام الرضا (ع)، ج۲، ص۹ – ۱۰.
  76. مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۵۶؛ إقبال الأعمال، ج۲، ص۲۵۴؛ بحار الأنوار، ج۳۷، ص۱۶۴.
  77. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ادریس»، دانشنامه امام رضا ج۲ ص ۳۲-۳۹.