عصمت امام در معارف و سیره امام صادق

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

پس از شهادت امام باقر(ع)، رهبری جامعه شیعی بر عهده امام صادق(ع) بود. اگرچه اغلب روایات رسیده از ایشان مربوط به دانش فقه است، روایت‌های اعتقادی و کلامی آن حضرت نیز دربردارنده معارف بسیار بلندی است؛ به گونه‌ای که اگر بخواهیم مدارک موجود را مبنای داوری قرار دهیم، می‌توانیم امام صادق(ع) را نخستین کسی بدانیم که آشکارا در مسئله عصمت، به اقامه برهان برای لزوم عصمت امام پرداخته است. از این رو، باید اذعان کرد که متکلمان شیعی، مانند هشام بن حکم نیز که برهان‌هایی را برای اثبات عصمت امام اقامه کرده‌اند، در برخی موارد ریشه‌های آن را از امام صادق(ع) گرفته‌اند[۱]. در این دوران، امام صادق(ع) نیز، همچون امامان پیش از خود بر الهی بودن عصمت تأکید می‌کند. هشام بن حکم درباره چگونگی عصمت امام می‌پرسد و حضرت می‌فرمایند: «معصوم کسی است که با یاری خدا از همه محرمات بازداشته شده است، و خداوند فرمود: و هر که به خدا تمسک جوید، به راه راست هدایت شده است»[۲].

امام(ع) در این بیان، به جز تأکید بر جنبه الهی عصمت، به عنصر اختیاری بودن آن نیز اشاره می‌کند و نتیجه چنین عصمتی را محفوظ ماندن از ارتکاب هر گناه و هدایت به سوی راه راست می‌داند. افزون بر اینکه طبق این روایت، مفهوم عصمت، تنها به عصمت از گناه اطلاق شده است. از دیگر محورهایی که در این دوران بر آن تأکید شده، باطنی و مخفی بودن عصمت معصومان است. امام صادق(ع) ضمن پاسخ به پرسش مفضل بن عمر، به تبیین این نکته می‌پردازد که عصمت امری ظاهری نیست تا بتوان فرد معصوم را از صورت شناخت، بلکه امری باطنی است و راه شناسایی فرد معصوم، منصوص بودن او به وسیله خداوند و معرفی‌اش به دست پیامبر اکرم(ص) است: «جز معصوم نمی‌تواند امام باشد، و عصمت او جز از راه سخن خداوند به وسیله پیامبرش معلوم نمی‌شود؛ چون عصمت در ظاهر خلقت آدمی نیست تا مثل سیاهی و سفیدی و مانند آن دیده شود؛ پنهان است و جز با بیان خداوند علام الغیوب شناخته نمی‌شود»[۳]. از جمله مفاهیمی که در روایت‌های امام صادق(ع) به چشم می‌خورد، مفهوم «حجت الله» است. البته این مفهوم در روایات امام سجاد(ع) با عالی‌ترین تعبیرها آمده است. بر اساس روایت آن حضرت، حجت الله کسی است که به علت وجود او آسمان بر زمین نمی‌افتد؛ به سبب اوست که باران می‌بارد؛ برکات زمین از آن خارج می‌شود، و اگر او نباشد، زمین اهل خود را فرو می‌برد و...[۴]. امام صادق(ع) در برخی از روایات خود با به کار بردن مفهوم «حجت الله»، بر لزوم معصوم بودن مصداق آن مفهوم تأکید می‌کند: «خدا برای امر رسالتش کسی را که می‌داند کافر است و به جای بندگی او، به بندگی شیطان می‌پردازد، نمی‌فرستد. خداوند، تنها فرد معصوم را در مقام حجت خود بر مردم نصب می‌کند»[۵].

تبیین ضرورت عصمت حجت الله در عصر امام صادق(ع)، در حقیقت نشان سیر تدریجی بیان معارف به دست امامان پاک(ع) است. از دیگر مسائلی که امام صادق(ع) در بحث عصمت بر آن تأکید کرده، تبیین عصمت پیامبران و اوصیا از گناهان بوده است. ایشان در مواضع متعدد و به مناسبت‌های مختلف این مسئله را یادآوری کرده‌اند. برای نمونه امام(ع) در بحث شهادت و شرایط شاهد، هنگامی که می‌بیند ذهنیت فرد پرسش‌گر بر این نکته استوار است که گناهکار، قابلیت و شرایط لازم برای شهادت را ندارد، به تصحیح آن اشتباه می‌پردازد و می‌فرماید: «ای علقمه، هرکس بر فطرت اسلام ما شد، گواهی‌اش پذیرفته است. گفتم: گواهی گنهکاران نیز پذیرفته است؟ فرمود: اگر گواهی گنهکار پذیرفته نباشد، تنها باید گواهی پیامبران و اوصیا را که معصوم‌اند، پذیرفت»[۶]. افزون بر این روایت، اعمش از امام صادق(ع) نقل می‌کند که ایشان یکی از شرایع دین اسلام را چنین دانسته‌اند: «گناهی برای پیامبران و اوصیا نیست؛ زیرا آنها معصوم و مطهرند»[۷]. همچنین، امام صادق(ع)، همچون امام سجاد(ع) بر این آموزه تأکید می‌کند که نه تنها امام معصوم است، بلکه شرط لازم برای امامت امام، داشتن عصمت است. ایشان در تبیین این آموزه، ضمن حدیثی طولانی به مفضل بن عمر فرمودند: «لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً»[۸].

امام(ع) در روایت دیگری، خطاب به سلیمان بن مهران، ده صفت را برای امام بیان می‌کنند که نخستین آنها عصمت است: «امام(ع) ده خصلت دارد: عصمت، منصوص بودن، برتری علمی، افزونی تقوا، داشتن بالاترین فهم قرآنی و.»..[۹]. همچنین آن حضرت در روایت مفضل بن عمر و در تبیین آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۰] به قلمرو عصمت امام نیز اشاره می‌کند و متصدی منصب امامت را از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم می‌داند: «امامت شایسته کسی نیست که بتی را عبادت کرده باشد و به اندازه چشم به هم زدنی برای خدا شریک قرار داده باشد؛ اگرچه پس از آن مسلمان شده باشد.... همچنین امامت برای کسی که چیزی از گناهان صغیره یا کبیره را مرتکب شده باشد، شایسته نیست؛ اگرچه بعداً توبه کند»[۱۱]. در این دوران، امام صادق(ع)، همچون دیگر پیشوایان مذهب شیعه، با بیانات روشنگرانه خود امامان برحق شیعه را دوازده نفر می‌شمرد و ضمن نام بردن از آنان، بر معصوم بودنشان تأکید می‌کند[۱۲].

اسحاق بن غالب خطبه‌ای را از امام صادق(ع) نقل می‌کند که در آن جزئیات بیشتری از ویژگی‌های امام بیان شده است: ... خدا با علم غیب خود، به او حکمت بخشیده و او را برگزیده است.... همیشه سرپرست او بوده و با پرده خود حفظ و نگهبانی‌اش کرده است و دام‌های شیطان و لشکرش را از او کنار زده و پیشامدهای شب‌هنگام و افسون جادوگران را از او دور ساخته است؛ روی آوردن بدی را از او برگردانیده؛ از بلاها برکنار است؛ از آفت‌ها پنهان است؛ از لغزش‌ها محفوظ و از همه زشت‌کاری‌ها مصون است.... خدا او را بر بندگانش حجت کرد و در بلادش سرپرست ساخت و به روح خود قوتش داد و از علم خود به او بخشید و از بیان روشن (گفتار حق) آگاهش کرد...[۱۳]. مجموعه صفاتی که امام صادق(ع) درباره امام بیان می‌کند، نشان انسان کامل بودن متصدی مقام امامت است؛ به گونه‌ای که می‌توان وی را از هرگونه گناه و اشتباه و مکروهی معصوم مطلق دانست. به راستی چگونه می‌توان کسی را که همیشه با عنایت خدا سرپرستی و دائم به وسیله ملایکه او محافظت می‌شود، و خداوند او را برای زنده کردن دین خود برگزیده و بندهای شیطان و یارانش از او دور شده است، و خدا از او رضایت کامل دارد، و پناه و ملجأ حیرت‌زدگان است و... خطاکار یا فراموش کار به شمار آورد؟ روشن است که آزادی امام(ع) در ارائه تبیینی کامل از مقام امامت، افزون بر آنکه تا حد زیادی به اوضاع آن دوران وابسته است، نشان آمادگی جامعه شیعی برای شنیدن و پذیرش این مفاهیم نیز است.

گویا کوشش‌های امامان پیشین در تبیین مسئله عصمت و امامت برای شیعیان، آنان را برای آشنایی با برهانهای لزوم عصمت در این دوران آماده کرده بود، و این امر مهم برای نخستین بار به دست امام صادق(ع) به منصه ظهور رسید. در این راستا مفضل بن عمر نقل می‌کند که امام صادق(ع) در مقام استدلال برای اثبات عصمت امام، با استناد و استشهاد به آیه ابتلا فرمود: و گفتار خداوند عزوجل ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۴]؛ یعنی امامت شایسته کسی نیست که بتی را عبادت کرده باشد و به اندازه چشم برهم زدنی برای خدا شریک قرار داده؛ اگر چه پس از آن مسلمان شده باشد و ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه آن است، و بزرگ‌ترین ظلم‌ها شرک به خداست.... همچنین امامت شایسته کسی نیست که چیزی از گناهان صغیره یا کبیره را مرتکب شده باشد؛ اگرچه بعداً توبه کند[۱۵]. امام(ع) در استدلال به این آیه، نخست بزرگ‌ترین مصداق ظلم را شرک به خداوند متعالی می‌شمرد و در ادامه همه گناهان صغیره و کبیره را مصداق ظلم معرفی می‌کند و بر همین اساس، این نظر را مطرح می‌کند که مقام امامت به کسی که کوچک‌ترین گناه را مرتکب شود؛ حتی اگر پس از آن توبه کند، نخواهد رسید.

افزون بر این برهان نقلی، امام(ع) در مقام اقامه برهان عقلی بر عصمت امام به طور مختصر می‌فرماید: «کسی که حدی بر گردن اوست، نمی‌تواند خود اقامه حد کند. از این رو، امام نیست، مگر کسی که معصوم باشد»[۱۶]. ظاهراً این برهان دارای یک پیش فرض است: یکی از وظایف امام، اقامه حد بر گنهکار است. با توجه به این پیش فرض، برهان عقلی امام این گونه تبیین می‌شود: امام، کسی است که بر گناهکار حد را اقامه می‌کند، و چنین کسی نمی‌تواند خود فردی گنهکار باشد. تحلیل این استدلال روشن است؛ زیرا اگر امام، خود مرتکب گناه شود، لازم است فرد دیگری باشد که حد را بر او جاری کند، و اگر او نیز مرتکب گناه شود، باز نیاز به فرد دیگری است... که در این صورت تسلسل لازم می‌آید.[۱۷]

منابع

پانویس

  1. گفتنی است هشام خود گاه اذعان می‌کرد که ریشه برخی نظریات خود را از امام صادق(ع) گرفته است؛ چنان که وقتی ماجرای مناظره خود را با عمرو بن عبید معتزلی برای امام(ع) تعریف کرد، امام(ع) از وی پرسید: این کلام را از که آموختی؟ هشام گفت: «شَيْ‌ءٌ أَخَذْتُهُ مِنْكَ وَ أَلَّفْتُهُ‌»؛ «چیزی را از شما آموختم و آن را پرورش دادم».
  2. «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۳۲).
  3. «لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ(ص) لِأَنَّ الْعِصْمَةَ لَيْسَتْ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَتَرَى كَالسَّوَادِ وَ الْبَيَاضِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ وَ هِيَ مَغِيبَةٌ لَا تُعْرَفُ إِلَّا بِتَعْرِيفِ عَلَّامِ الْغُيُوبِ عَزَّ وَ جَلَّ‌»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۳۱؛ همو، الخصال، ج۱، ص۳۱۰).
  4. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الامالی، ص۲۵۲-۲۵۳.
  5. «وَ لَا يَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَ يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ دُونَهُ وَ لَا يَتَّخِذُ عَلَى خَلْقِهِ حُجَّةً إِلَّا مَعْصُوماً»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، التوحید، تحقیق سید هاشم بحرانی، ص۴۰۷؛ همو، الخصال، ص۶۰۸).
  6. «يَا عَلْقَمَةُ كُلُّ مَنْ كَانَ عَلَى فِطْرَةِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ تُقْبَلُ شَهَادَةُ مُقْتَرِفٍ لِلذُّنُوبِ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَةُ الْمُقْتَرِفِينَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَاتُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ لِأَنَّهُمْ هُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْقِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الامالی، ص۱۰۲).
  7. «هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّينِ... بِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَاجِبٌ... وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ‌»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۶۰۳-۶۰۸).
  8. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰.
  9. متن کامل روایت امام چنین است: «عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ الْإِمَامِ الْعِصْمَةُ وَ النُّصُوصُ وَ أَنْ يَكُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَاهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَنْ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ وَ يَكُونَ لَهُ الْمُعْجِزُ وَ الدَّلِيلُ وَ تَنَامَ عَيْنُهُ وَ لَا يَنَامَ قَلْبُهُ وَ لَا يَكُونَ لَهُ فَيْ‌ءٌ وَ يَرَى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۴۲۸).
  10. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  11. «أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ إِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ الظُّلْمُ وَضْعُ الشَّيْ‌ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ وَ أَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْكُ... وَ كَذَلِكَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَكَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰).
  12. آن حضرت در پاسخ به پیرمردی که آرزوی دیدار قائم آل محمد(ص) را داشت، می‌فرماید: «يَا شَيْخُ إِنَّ قَائِمَنَا يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ ابْنِي هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى مُوسَى(ع) وَ هَذَا خَرَجَ مِنْ صُلْبِي نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ كُلُّنَا مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ»؛ (علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۲۶۴-۲۶۶).
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۵؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۲۲۷.
  14. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  15. «أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَكَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ إِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ الظُّلْمُ وَضْعُ الشَّيْ‌ءِ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ وَ أَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْكُ... وَ كَذَلِكَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَكَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰).
  16. «وَ كَذَلِكَ لَا يُقِيمُ الْحَدَّ مَنْ فِي جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۱۰).
  17. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۷۰-۱۷۶.