جرهم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۲۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

جُرْهُم‌، از مشهورترین قبایل قَحطانی یمن در روزگار کهن است که به منطقه حجاز کوچ کرده بودند. جرهمیان پس از مهاجرت به مکه، با گسترش قلمرو و جنگ با دیگر قبائل حجاز مانند عمالقه، حاکمیت مکه را تا چند سده به دست گرفتند.

پس از سکونت‌ هاجر و اسماعیل در مکه و جوشش چشمه زمزم، جرهمیان که پیشتر در پیرامون مکه ساکن بودند، در کنار زمزم که در آن روزگار ساکنی نداشت، سکنا گزینند. اسماعیل (ع) در بین جرهمیانرشد کرد و از آنان زن گرفت و صاحب فرزندانی شد. ‌اندکی بعد، با بازگشت حضرت ابراهیم (ع)، ایشان به همراه پدر، خانه کعبه را بنا کردند. در گزارشی از همکاری جرهم با ابراهیم (ع) در ساخت کعبه سخن رفته است.

پس از وفات اسماعیل (ع)، پسرش نابت، امر کعبه را به عهده گرفت پس از وفات نابت، جرهم بر امور کعبه مسلط شدند اما بر اثر ظلم و ستم فراوان، بر مردم از قدرت و نفوذشان در منطقه کاسته شد.

زبان و گویش جرهم مورد اختلاف تاریخ‌نگاران است؛ برخی زبان جرهمیان را عربی و بعضی آن را عبرانی دانسته‌اند. از پیشینه اعتقادی جرهم نیز گزارش دقیقی در دست نیست.

سرانجام خزاعیان که در اطراف مکه ساکن بودند به آنان حمله‌ور شدند و بر آنها پیروز شدند؛ آنان پس از بیرون راندن جرهمیان از مکه، خود عهده دار امور کعبه شدند. با توجه به پراکندگی جمعیتی جرهم پس از فروپاشی حکومت آنان، از واکنش بازماندگان جرهم در برابر ظهور پیامبر اسلام گزارشی در دست نیست[۱].

لغت‌شناسی

جرهم را واژه‌ای عربی دانسته‌اند؛ اما ابن کلبی آن را معرب ذُرهم می‌داند [۲] ابن سعد و طبری نام جرهم را هَذرم نوشته است [۳] این واژه در تورات به شکل هدورام (Hadoram) آمده است [۴]

درباره ساکنان و نیز رؤسای مکه و متولیان و متصدیان کعبه پیش از اسلام، آگاهی‌های دقیق و روشن و درخور اطمینانی در دست نیست. گزارش‌های موجود در منابع تاریخی، حدیثی، و تفسیری در این زمینه، پراکنده و اسطوره‌ای و گاه متعارض هستند. از این رو، به پشتوانه آنها نمی‌توان تصویری روشن و دقیق از قبایل ساکن و چیره بر مکه و حجاز و متولیان و متصدیان کعبه مانند بنی‌اسماعیل، جرهم، عمالقه و خزاعه به دست داد. تصویر ارائه شده در این مقاله در باره جرهم، ره‌آورد سامان‌دهی گزارش‌های منابع در زمینه این قبیله است که همه آنها از ارزش یکسان برخوردار نیستند[۵].

قبایل جرهم

در منابع اسلامی، از دو قبیله عربی اصیل (عاربه) [۶] و متفاوت به نام جرهم اول و جرهم دوم یاد شده است.

جرهم اول: از تاریخ جرهم اول، آگاهی‌ چندان در دست نیست. به ادعای تاریخ‌نگاران عرب، آنان از نسل سام بن نوح بودند که در دوره عاد و ثمود می‌زیستند و سپس منقرض شدند. از این رو، آنان را عرب بائده (منقرض شده) خوانده‌اند. [۷]

شماری از مفسران ذیل آیه حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ[۸] و فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ[۹]، که در آنها خداوند به شمار‌ اندک مؤمنان و نجات یافتگان همراهِ نوح اشاره دارد، به پشتوانه روایتی از ابن عباس، یکی از هشتاد فرد حاضر در کشتی را جرهمی دانسته‌اند. [۱۰]

جرهم دوم: به جرهم، فرزند [۱۱] یا نبیره قحطان [۱۲] (معرب یقطن) [۱۳] نیای اعلای عرب جنوبی [۱۴] و از بازماندگان سام بن نوح [۱۵] منتسب هستند. این قبیله در تمایز با جرهم اول، به جرهم قحطانی شهرت یافت. بعدها برخی برای کاستن منزلت جرهمیان، پدرِ جرهم را از فرشتگان گناهکار و رانده شده خداوند دانستند. [۱۶]

مادر جرهم را زنی از عَمالقه شناسانده‌اند. [۱۷] مجموعه بزرگ بنی‌یَعْرُب بن قحطان با دو شاخه گسترده خود به نام حِمْیَر [۱۸] و کَهْلان [۱۹] از بزرگ‌ترین قبایل هم‌عرض جرهم به ‌شمار می‌آید[۲۰].

مهاجرت به مکه

جرهمیان که در آغاز در یمن سکونت داشتند، سال‌ها پیش از میلاد مسیح [۲۱] به حجاز مهاجرت کردند و نخست در تِهامه در غرب مکه و یا ذی‌المجاز و عرفات در ۲۳ کیلومتری شرق مکه [۲۲] و سپس در نزدیکی زمزم مسکن گزیدند. [۲۳] با گسترش جمعیت تیره‌های قحطانی یمن و اختلاف سخت آنان بر سر ریاست و قدرت، جرهمی‌ها ناگزیر شدند یمن را ترک کنند و در حجاز مستقر شوند. [۲۴]

برخی خشکسالی در یمن [۲۵] و بعضی انقراض سلطه عمالقه در حجاز به دست یعرب بن قحطان، برادر جرهم، و وا‌گذاری حکومت این سرزمین به جرهم [۲۶] را از دیگر عوامل این مهاجرت شمرده‌اند. برخی انقراض عمالقه به دست جرهم را در دوره‌های پسین حضورِ این قبایل در مکه در نبردی نزدیک مکه دانسته‌اند. [۲۷]

روایات در باره شیوه سکونت جرهم در مکه نیز متفاوت و گاه متناقض هستند. به گزارشی، پس از سکونت‌ هاجر و اسماعیل در مکه و جوشش چشمه زمزم، جرهمیان که پیشتر در پیرامون مکه ساکن بودند، به رهبری مَُضاض بن عمرو از‌ هاجر اجازه خواستند تا در کنار زمزم که در آن روزگار ساکنی نداشت، سکنا گزینند. [۲۸] اما‌ هاجر سکونت قطعی آنان را وابسته به اجازه حضرت ابراهیم دانست. بدین‌سان، جرهمیان چادرهای خود را در آنجا برپا کردند و با بازگشت ابراهیم به مکه و خشنودی او از همسایگی جرهم، سکونت خود را در مکه قطعی نمودند. در این میان، هریک از جرهمیان نیز با اهدای یک یا دو گوسفند به اسماعیل، رابطه خود با خاندان ابراهیم را استوار کردند. [۲۹]

به گزارش مسعودی، پس از جوشش زمزم، نخست عمالقه و سپس جرهم با اجازه‌ هاجر، کنار زمزم ساکن شدند. [۳۰] گمان می‌رود تاریخ‌نگاران در پرداختن به جرهم و روابط‌شان با اسماعیل و‌ هاجر، به قصه‌پردازی روی آورده‌اند؛ زیرا ابراهیم و اسماعیل برای آنان شناخته شده نبودند تا حرمت و شان آنها را نگه دارند و برای بهره‌گیری از آب زمزم منتظر اجازه‌ هاجر و ابراهیم باشند؛ به ویژه آنکه هنوز کعبه ساخته نشده و نهاد حج تأسیس نشده بود. وانگهی سکونت جرهمیان پس از مهاجرت آن قدر برایشان حیاتی بود که برای دسترسی به آب به اجازه یک زن اهمیتی نمی‌دادند.

بعدها جرهمیان دختری از خود را به ازدواج اسماعیل درآوردند. برخی هر دو همسر اسماعیل را جرهمی می‌دانند و بر این باورند که پس از طلاق همسر اول، به سفارش پدرش با رِعله یا سیده یا حیفاء دختر مضاض بن عمرو [۳۱] و یا سامه دختر مهلهل بن سعد جرهمی [۳۲] ازدواج کرد و از او صاحب ۱۲ پسر شد.[۳۳]

این روایات مبنای فضیلت‌تراشی برای جرهمیان شد. برخی باور دارند که هر گاه مردی قریشی شایسته امامت یافت نشود، باید مردی کنانی و سپس یکی از فرزندان اسماعیل را برگزید و اگر هیچ یک از اینان یافت نشود، باید فردی از جرهم به سبب آنکه اسماعیل داماد آنان است، انتخاب گردد. [۳۴]

در نسل‌های پسین نیز ازدواج‌هایی میان جرهمیان و فرزندان اسماعیل صورت گرفت. همسران مَعد بن عَدنان، [۳۵] نَزار بن معد،[۳۶] مُضر بن نزار[۳۷] و مالک بن نضر، [۳۸] بزرگ کنانه و از نیاکان پیامبر، را زنانی از جرهم دانسته‌اند[۳۹].

زبان و گویش

زبان و گویش جرهم مورد اختلاف تاریخ‌نگاران است. برخی زبان جرهمیان را عربی [۴۰] و آنان را فصیح‌ترین عرب شمرده‌اند [۴۱] و بر این باورند که اسماعیل به زبان سُریانی سخن می­‌گفت و بر اثر همزیستی با جرهم عربی را از آنان فراگرفت. [۴۲]

در برابر این دیدگاه، گروهی با تعصب‌ورزی به عرب بودن اسماعیل و بدون توجه به خاستگاه یمنی جرهمیان، مدعی شده­‌اند که زبان جرهمیان عبرانی بوده [۴۳] و هیچ‌ گاه عربی نبوده و اسماعیل از نخست به زبان عربی سخن می‌گفته [۴۴] یا این زبان را از جبرئیل (ع) فراگرفته است. در این میان، به روایتی از ابن عباس استناد می‌کنند که اسماعیل نخستین کسی بوده که به زبان عربی سخن گفته است.[۴۵]

تقابل این دو نظر را نتیجه تعصبات قحطانیان (دیدگاه اول) و نَزاریان (دیدگاه دوم) دانسته‌اند. [۴۶]

بعضی زبان جرهمیان را عربی دانسته‌اند؛ اما آن را متفاوت از زبان قرآن شمرده‌اند. [۴۷] در برابر، ابن بریده، مقصود از لسان عربی در آیه بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ[۴۸] را زبان جرهمیان دانسته است؛ [۴۹] خداوند در این آیه به نزول قرآن به زبان عربی روشن تصریح دارد.

برخی از واژگان جرهم در قرآن یاد کرده‌اند که از آن میان، می‌توان به أَلَّا تَعُولُوا در آیه وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا[۵۰] [۵۱] فَبَاءُوا در آیه بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ[۵۲]،[۵۳] و يَيْأَسِ در آیه وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ[۵۴]، اشاره کرد. [۵۵] سیوطی از ۲۵ واژه جرهمی به کار رفته در قرآن نام برده است[۵۶].[۵۷]

اداره امور مکه

با مرگ نابت بن اسماعیل، اداره امور کعبه از دست فرزندان اسماعیل بیرون گشت و به دست جرهم افتاد. [۵۸]

از مضاض بن عمرو [۵۹] یا حارث بن مضاض [۶۰] به عنوان نخستین سران جرهمی متولی کعبه یاد کرده‌اند. یعقوبی بر خلاف دیگران، بر این باور است که جرهمیان به­ احترام فرزندان اسماعیل، امور کعبه را به ­آنان وا‌گذار ‌کردند. [۶۱]

پس از سلطه جرهمیان بر مکه، آنان برای تحقق حاکمیت مطلق خود بر مکه، با عمالقه که در آنجا می‌زیستند، به نبرد برخاستند و پس از پیروزی بر آنان حکومت سیصد [۶۲] یا ششصد ساله [۶۳] بر مکه را آغاز کردند. در منابع از دو نبرد میان جرهم و عمالقه سخن رفته است. در نخستین درگیری، عمالقه بر جرهم غلبه یافت؛ اما در نبرد دوم جرهم پیروز شد؛ [۶۴]پیروزی جرهمیان تا مدتی مبدا تاریخ عدنانیان بود. [۶۵]

جرهم برای گسترش قلمرو خود، با قبیله‌ای دیگر با نام قطوراء که پایین مکه می‌زیستند، نیز به نبرد پرداخت و آنان را شکست داد. [۶۶] دینوری از نبردی میان جرهم و بنومعتمر که با هدف اقامت در مکه به آنجا مهاجرت کرده بودند، یاد نموده است. [۶۷]

نبرد دیگر جرهم با یهودیانی بود که از شمال به سوی مکه آمده بودند. در این نبرد، حارث بن مضاض توانست بر یهودیان غلبه نماید. [۶۸] طبری نیز از درگیری حارث بن مضاض با یهودیانسخن گفته است. در این نبرد، بسیاری از جرهمیان کشته شدند. [۶۹]

در روند مهاجرت قبایل ازدی از یمن به مناطق مرکزی و شمالی شبه جزیره، جرهمیان با چالشی تازه روبه‌رو شدند. بخشی از ازدیان جنوب با هدف سکونت در مکه، به رهبری ثعلبة بن عامر به نبرد با جرهم برخاستند؛ ولی شکست خوردند. [۷۰] در پی این شکست، برخی از آنان که بعدها به خزاعه شهرت یافتند، با پذیرش حاکمیت جرهم، در پیرامون مکه ساکن شدند و به تدریج روابط خویشاوندی با آنان برقرار کردند. بعدها ایشان به رهبری عمرو بن لحی که مادری جرهمی داشت و مدعی پرده‌داری کعبه بود، به نبرد با جرهم پرداختند و به حاکمیت آنان پایان دادند. [۷۱]

به گزارشی، همراهی بنی‌بکر، از اسلاف قریش و فرزندان اسماعیل، با خزاعه [۷۲] را می‌توان از دلیل‌های شکست جرهمیان دانست. نیز آورده‌اند که پیش از نبرد با خزاعه، هشتاد تن از مردان جرهم بر اثر ابتلا به عذاب خداوند (خونریزی از دماغ و دمل‌های چرکین) مردند و بدین‌سان، از قدرت نظامی آنان کاسته شد[۷۳].[۷۴]

عدم مشروعیت حاکمان جرهمی

در باره عدم مشروعیت حاکمان جرهمی که به عذاب و انقراض ایشان انجامید، مطالبی افسانه‌گون آورده‌اند تا کار بنی‌بکر و خزاعه را توجیه کنند. هتک حرمت کعبه به دست جرهم را عامل درگیری خزاعه و بنی‌بکر شمرده‌اند. افسانه زنای دو تن از جرهم به نام اُساف و نائله درون کعبه که به سنگ شدن آنان انجامید [۷۵] و نیز سرقت پنج جرهمی از هدایا و نذورات کعبه که بر اثر سقوط یکی از دزدان درون چاهِ محل نگهداری اموالِ کعبه، ناکام ماند، [۷۶] از جمله این موارد شمرده شده است. نیز آورده‌اند که جرهمیان به حاجیان و مسافران ستم می‌کردند. اینان که تا پیش از غلبه بر قطوراء در قعیقعان در بالای مکه ساکن بودند، همراه قَطوراء که در اجیاد در پایین مکه سکنا داشتند، از اموال افرادی که از سمت آنان وارد مکه می­‌شدند، عُشریه می­‌گرفتند. پس از غلبه جرهم بر قطوراء، ظلم جرهم فزونی یافت [۷۷] از این نبرد به عنوان نخستین "بغی" در مکه نام برده‌اند. [۷۸]

در این میان، هشدارهای مضاض، حاکم جرهمی، مانع کارهای آنان نشد. او مردم خود را از حرمت‌شکنی حرَم و ظلم به وارد شدگان و پناه آورندگان به حرم پرهیز داد و سرنوشت عمالقه را که به سبب استخفاف حرم و ستم به مردم به اراده خداوند نابود شدند، یادآوری کرد. اما جرهمیان مال و سلاح خود را به رخ کشیدند و خود را از آن رو که برترین عرب هستند، شکست‌ناپذیر ‌پنداشتند [۷۹] ریشه داشتن پیمان حلف الفضول، در دوران جرهم که با هدف حمایت از مظلومان، میان چند تن از جوانمردان جرهم بسته شده بود،[۸۰] از رواج ظلم در این دوره حکایت دارد.[۸۱]

فرار جرهمیان از مکه

مضاض بن عمرو، واپسین حاکم جرهم پیش از نبرد با خزاعه، در مخالفت با این جنگ، همراه نزدیکانش از صحنه درگیری خارج شد [۸۲] و به دره قَنَوْنَی یا قنونا از دره‌های سَرات میان مکه و یمن رفت. [۸۳] از این رو، عمرو بن حارث بن مضاض رهبری جرهمیان باقی‌مانده را در نبرد با خزاعه بر عهده گرفت. [۸۴]

وی پس از شکست و هنگام گریز از مکه، دو آهوی طلایی را که به گمان مسعودی، به دست ساسان، نیای بزرگ ساسانیان ایران، به کعبه اهدا شده بود، [۸۵] همراه اشیایی دیگر از جمله پنج شمشیر، [۸۶] چند زره [۸۷] و چندین جامه فاخر [۸۸] در چاه زمزم‌ انداخت و این چاه را با خاک پنهان کرد. این اشیاء بعدها در پی بازکاوی چاه زمزم به دست عبدالمطلب کشف شد. [۸۹] برخی از دفن حجرالاسود به دست جرهمیان در این هنگام و کشف آن از جانب قُصی بن کلاب یاد کرده‌اند. [۹۰] شکست جرهم و اخراج از مکه را در اوایل سده ۳ [۹۱] یا ۴م [۹۲] دانسته‌اند.[۹۳]

انقراض و نابودی

مضاض بن عمرو، رئیس جرهم که در مخالفت با این نبرد از مکه بیرون شده بود، از خزاعه درخواست کرد تا به مکه بازگردد. ولی این بار خزاعیان از ورود او و دیگر جرهمیان جلوگیری و آنان را به مرگ تهدید نمودند. [۹۴] آن دسته از جرهمیان که توانستند از این کشتار جان سالم به در ببرند، همراه رئیس خود به سرزمین جهینه یا عسیر در جنوب شبه جزیره و در منطقه یمن [۹۵] رفتند؛ ولی در آنجا همگی بر اثر سیل نابود شدند. [۹۶]

طبری از شکست و نابودی جرهم به دست مَعَد بن عدنان، از نوادگان اسماعیل و نیاکان پیامبر، حکایت کرده است. [۹۷] یعقوبی باور دارد که فروپاشی سلطه جرهم از هنگام اُدَد، پدر عدنان، آغاز شد. [۹۸] به احتمال، این گزارش‌ها در صدد بیان این واقعیت هستند که مقدمات شکست جرهم از دوره معد یا اُدَد فراهم گشت.

به گزارش ابن هشام، بشر بن حارث جرهمی واپسین زمامدار جرهمی کعبه بود که پس از پیوستن به سلیمان نبی به فرمان او حکومت را به نوادگان اسماعیل سپرد. [۹۹] در گزارشی، از نابودی جرهم به دست دوس العتق یاد شده است. بر پایه این گزارش، پس از مرگ نبوکد نصر، پادشاه بابل که پیش از آن در نبردی عرب‌ها را شکست داد، معد بن عدنان همراه پیامبران بنی‌اسرائیل برای انجام حج به مکه آمد. وی در این سفر، در باره بازماندگان جرهمیانی که به رهبری حارث بن مضاض با دوس العتق جنگیده و کشته شده بودند، سؤال کرد.[۱۰۰] پایان یافتن حکومت جرهم و اخراج آنان از مکه، تا مدتی از سوی فرزندان معد بن عدنان مبدا تاریخ به شمار می‌رفت[۱۰۱].[۱۰۲]

حاکمان جرهمی و قبور آنها

ابن خلدون از ۱۱ حاکم جرهمی یاد کرده است:

  1. جرهم بن قحطان،
  2. عبد یالیل بن جرهم،
  3. عبدالمدان بن جرهم (عبدالمدان بن عبد یالیل[۱۰۳]
  4. نُفَیلة بن عبدالمدان،
  5. عبدالمسیح بن نفیله،
  6. مُضاض بن عبدالمسیح (معاصر با اسماعیل
  7. حرث بن مضاض،
  8. جرهم بن عبد یالیل،
  9. عمرو بن حرث بن مضاض،
  10. بشیر بن حرث،
  11. مضاض بن عمرو بن مضاض. [۱۰۴]

این حاکمان تا مدتی تابع حکومت بنی‌یعرب، عموزادگان خود، در یمن بودند [۱۰۵] یعقوبی نیز با اختلاف فراوان به نام حاکمان پس از حرث بن مضاض اشاره کرده است. [۱۰۶]

به گزارش از همدانی، قبرهای شاهان جرهم در دوحةالزیتون نزدیک مکه قرار داشت. [۱۰۷] ابن کثیر به قبور شاهان جرهم در غاری نزدیک مکه اشاره دارد که به دست عبدالله بن جَدعان، بزرگ تیره بنی‌تمیم، کشف شد و عبدالله اشیای گران‌بهای آن را برداشت. [۱۰۸] شواهدی از وجود برخی جرهمیان در بخش‌هایی از جزیرة العرب پس از پایان حکومت جرهم حکایت دارد. بلاذری آن گاه که از رانده شدن یهودیان بیت‌المقدس به دست نبوکد نصر و گریز آنان به سوی یثرب یاد می‌کند، از حضور برخی جرهمیان در یثرب گزارش می‌دهد [۱۰۹].[۱۱۰]

باورها و آداب

از پیشینه اعتقادی جرهم گزارشی در دست نیست.

در گزارشی، از همکاری جرهم با ابراهیم (ع) در ساخت کعبه سخن رفته است. [۱۱۱] با دعوت ابراهیم به توحید و حج در سه سفر خود به مکه، جرهمیان این دعوت‌ها را اجابت کردند [۱۱۲] و با او و اسماعیل حج گزاردند. [۱۱۳]

شماری از مفسران از اسماعیل به ‌عنوان پیامبر جرهم یاد کرده‌اند. [۱۱۴] ابن کلبی نیز در تفسیر آیه وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا[۱۱۵] به این امر اشاره دارد[۱۱۶] منابع از وجود تلبیه‌ای ویژه برای جرهمیان هنگام حج گزارش داده‌اند. [۱۱۷]

حاکمان جرهمی آن گاه که کعبه دومین بار بر اثر رویدادهای طبیعی ویران شد، آن را بازسازی کردند [۱۱۸] و برای کعبه دری با دو لنگه و قفل ساختند. [۱۱۹]

مسعودی این بازسازی را در حکومت حارث بن مضاض اصغر، واپسین حاکم جرهمی، دانسته است. [۱۲۰] آورده‌اند که حاکمانجرهم نخستین کسانی بودند که بر کعبه پرده پوشاندند. [۱۲۱] بعدها با روی کار آمدن خزاعیان، هنگامی که رهبر خزاعه می‌کوشید تا بت‌پرستی را در مکه رواج دهد، مردی جرهمی تغییر دین ابراهیم و ترویج بت‌پرستی را به دست وی ستمکاری خواند. [۱۲۲]

گزارشی از پرستش اجرام آسمانی همچون سیاره مشتری از سوی جرهم حکایت دارد.[۱۲۳].[۱۲۴]

جرهمیان دوران بعثت

با توجه به پراکندگی جمعیتی جرهم پس از فروپاشی حکومت آنان، از واکنش نخستین بازماندگان جرهم در برابر ظهور پیامبر اسلام گزارشی در دست نیست. در این میان، تنها از چند گزارش می‌توان به اسلام برخی از جرهمیان و ارتباط آنان با پیامبر پی برد.

برخی از صحابه‌نگاران از آسیه دختر فَرَج که در حُجون نزدیک مکه می‌زیسته، یاد کرده و او را صحابی پیامبر شمرده‌اند. [۱۲۵]

نیز قبیله‌ای ناشناخته با نام بنی‌سامر که تنها در شماری از منابع فقهی از آنان یاد شده، به جرهم نسبت داده شده است. اینان که به زنبورداری اشتغال داشتند، یک‌دهم محصول خود را به عنوان مالیات به پیامبر می‌پرداختند؛ ولی در دوره خلافت عمر، از پرداخت آن سر باززدند. [۱۲۶]

بنی‌لِحیان که آنان را از بقایای جرهم دانسته‌اند،[۱۲۷] در صفر سال چهارم ق. ضمن به شهادت رساندن پنج تن از یاران پیامبر و اسارت دو تن دیگر و سپس فروش اسیران به قریش که به شهادت‌شان انجامید، تا مدتی مورد لعن و نفرین پیامبر بودند. [۱۲۸]

شماری از مفسران در شان نزول آیه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ[۱۲۹]، به نفرین ایشان در حق بنی‌لحیان اشاره کرده‌اند[۱۳۰]

رسول خدا در جمادی‌الاولی سال پنجم ق. یا ربیع‌الاول سال ششم ق [۱۳۱] به انتقام خون شهیدان رجیع، با ۲۰۰ سوار به سوی بنی‌لحیان حرکت کرد؛ ولی آنان با آگاهی از حرکت پیامبر، به کوه‌ها گریختند. از این رو، مسلمانان بدون درگیری به مدینه بازگشتند. [۱۳۲].[۱۳۳]

کتب و منابع تاریخی مرتبط

کتاب اخبار جرهم از هشام بن محمد بن سائب کلبی [۱۳۴] و کتاب جرهم از محدث شیعی ابراهیم بن سلیمان خزاز کوفی از جمله کتبی هستند که در باره سرگذشت جرهم نگاشته شده‌اند.[۱۳۵]

نیز داستان‌های عبید بن شریه جرهمی که روزگار پیامبر را درک نمود و بعدها نیز گزارش‌های پیشینیان را برای معاویه حکایت کرد، با نام "اخبار عبید بن شریه الجرهمی فی اخبار الیمن و اشعارها و انسابها" همراه با کتاب التیجان ابن هشام چاپ شده است. از این رو، عبید را نخستین نویسنده عرب دانسته‌اند[۱۳۶].[۱۳۷]

منابع

پانویس

  1. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۰.
  2. جمهرة اللغه، ج۲، ص۱۱۳۷؛ فی التعریب و المعرب، ص۶۵.
  3. الطبقات، ج۱، ص۴۳؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۱۴۳.
  4. کتاب مقدس، تکوین ۲۷؛ ۱۰؛ اخبار ۱، ۲۱، ۱۸، ۱۰، ۲۸.
  5. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۰.
  6. نهایة الارب، ج۲، ص۲۹۲؛ عمدة القاری، ج۱۲، ص۲۱۱.
  7. البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۱۸-۱۱۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۱۹؛ صبح الاعشی، ج۱، ص۳۵۹-۳۶۰.
  8. «(این بود) تا آنگاه که فرمان ما در رسید و (آب از) تنور فرا جوشید گفتیم در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) بردار و (نیز) خانواده‌ات را- جز آن کس که درباره وی از پیش سخن رفته است- و (نیز) هر کس را که ایمان آورده است و جز اندکی همراه وی ایمان نیاورده بودند» سوره هود، آیه ۴۰.
  9. «آنگاه ما او و کسانی را که در آن کشتی آکنده، همراه او بودند رهانیدیم» سوره شعراء، آیه ۱۱۹.
  10. جامع البیان، ج۱۲، ص۵۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۸، ص۲۷۹۰.
  11. انساب الاشراف، ج۱، ص۸؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۵.
  12. تاریخ طبری، ج۱، ص۱۴۳؛ الطبقات، ج۱، ص۴۳.
  13. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۷-۸.
  14. السیرة النبویه، ج۱، ص۳؛ المعارف، ص۲۶-۲۷؛ البحر المحیط، ج۴، ص۳۲۶.
  15. انساب الاشراف، ج۱، ص۸؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۵.
  16. اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۱۳۹؛ کتاب الحیوان، ج۱، ص۱۲۲-۱۲۳؛ بحار الانوار، ج۶۰، ص۳۱۳.
  17. الاخبار الطوال، ص۷.
  18. الانباه، ص۱۳۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۴؛ الطبقات، ج۳، ص۴۰.
  19. الاخبار الطوال، ص۴۱؛ الانساب، ج۴، ص۹، ۲۰۲-۲۰۳؛ معجم البلدان، ج۱، ص۲۴۷.
  20. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۱.
  21. البلدان، ص۸۶.
  22. المعالم الاثیره، ص۱۸۹.
  23. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲.
  24. الاخبار الطوال، ص۸؛ معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۸۳.
  25. تاریخ طبری، ج۱، ص۲۵۶؛ مروج الذهب، ج۲، ص۵۲.
  26. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۰-۳۱؛ معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۸۳.
  27. الاخبار الطوال، ص۸؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۰؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۱.
  28. صحیح البخاری، ج۳، ص۱۰۸؛ السنن الکبری، ج۵، ص۱۰۱.
  29. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۹؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۶۱.
  30. مروج الذهب، ج۲، ص۲۰.
  31. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۷؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۱۸۹؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۵؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۱.
  32. مروج الذهب، ج۲، ص۵۲.
  33. اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۱۳۳؛ البدء و التاریخ، ج۳، ص۶۱؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۲۲۱.
  34. روح المعانی، ج۲۶، ص۱۶۶؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۵، ص۳۶۶-۳۶۷.
  35. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۳؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۰.
  36. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸؛ الطبقات، ج۱، ص۵۹.
  37. السیرة النبویه، ج۱، ص۷۵؛ الانباه، ص۶۴.
  38. السیرة النبویه، ج۱، ص۹۵؛ الطبقات، ج۱، ص۶۵.
  39. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۲-۷۰۳.
  40. نهایة الارب، ج۱، ص۲۲۴؛ المعارف، ص۲۷.
  41. الغارات، ج۲، ص۷۶۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۴۶.
  42. الفهرست، ص۸؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۵؛ الطبقات، ج۱، ص۴۳.
  43. مجانی الادب، ج۳، ص۲۹۳؛ فی تاریخ الادب الجاهلی، ج۱، ص۲۴.
  44. الاستغاثه، ج۱، ص۷۴؛ التنبیه و الاشراف، ص۷۰؛ طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۳.
  45. السمتدرک، ج۲، ص۵۰۲؛ فتح الباری، ج۶، ص۲۸۶؛ الدرر المنثور، ج۴، ص۲۷۳.
  46. مروج الذهب، ج۲، ص۴۶.
  47. طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۹-۱۰.
  48. «به زبان عربی روشن» سوره شعراء، آیه ۱۹۵.
  49. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۹، ص۲۸۱۸؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۴؛ المصنف، ج۷، ص۱۵۷.
  50. «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳.
  51. حقائق التاویل، ص۳۰۰؛ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۲۴۸.
  52. «خود را به بد چیزی فروختند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است، از سر افزونجویی کفر می‌ورزند (و می‌گویند:) چرا خداوند برای برخی از بندگانش که بخواهد، از بخشش خویش، فرو می‌فرستد! و سزاوار خشمی از پی خشمی گشتند و برای کافران، عذابی خواری آور، خواهد بود» سوره بقره، آیه ۹۰.
  53. التبیان، ج۱، ص۳۵۰؛ الاتقان، ج۱، ص۳۸۴.
  54. «و اگر قرآنی بود که کوهساران بدان به جنبش می‌افتاد یا زمین با آن پاره پاره می‌شد یا با آن مردگان به سخن آورده می‌شدند (باز ایمان نمی‌آوردند و کار ایمانشان با شما نیست)؛ بلکه تمام کارها از آن خداوند است؛ آیا مؤمنان درنیافته‌اند که اگر خداوند بخواهد همه مردم را راهنمایی می‌کند؟ و به کافران همواره برای کارهایی که کرده‌اند بلایی سخت می‌رسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانه‌شان وارد می‌شود تا وعده خداوند فرا رسد، بی‌گمان خداوند در وعده (خویش) خلاف نمی‌ورزد» سوره رعد، آیه ۳۱.
  55. تفسیر العز بن عبدالسلام، ج۲، ص۱۵۴.
  56. الاتقان، ج۱، ص۳۸۴.
  57. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۳-۷۰۴.
  58. الاخبار الطوال، ص۹؛ نک: قصة الادب فی الحجاز، ص۱۲۶.
  59. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۷؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۸۱-۸۲.
  60. مروج الذهب، ج۱، ص۵۴.
  61. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲.
  62. مروج الذهب، ج۲، ص۲۲.
  63. شفاء الغرام، ج۱، ص۳۶۴.
  64. مروج الذهب، ج۲، ص۲۲.
  65. التنبیه و الاشراف، ص۱۷۳؛ صبح الاعشی، ج۶، ص۲۲۷.
  66. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۱؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۸۲؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۲؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۱.
  67. الاخبار الطوال، ص۹.
  68. الاعلام، ج۲، ص۱۵۷.
  69. تاریخ طبری، ج۱، ص۳۹۹.
  70. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۰۳؛ امتاع الاسماع، ج۹، ص۱۷۲.
  71. المنمق، ص۲۸۸؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۷؛ الکامل، ج۲، ص۴۳.
  72. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۱-۱۱۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۰.
  73. المنمق، ص۲۸۲؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۵۴؛ المفصل، ج۱، ص۳۶۱.
  74. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۴-۷۰۵.
  75. السیرة النبویه، ج۱، ص۸۲؛ المنمق ص۲۸۹؛ مروج الذهب، ج۲، ص۵۴؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۳.
  76. الاغانی، ج۱۵، ص۱۳؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۲۶۲؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۸۷.
  77. الاغانی، ج۱۵، ص۱۲؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۳۷؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۳.
  78. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳.
  79. الاغانی، ج۱۵، ص۱۴؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۳۸.
  80. الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۰؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۰.
  81. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۵.
  82. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۵؛ الاعلام باعلام بیت الله الحرام، ص۷۳-۷۴.
  83. الاغانی، ج۱۵، ص۱۵-۱۶؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۹۳-۹۴.
  84. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۵۴.
  85. مروج الذهب، ج۱، ص۲۶۵؛ المفصل، ج۴، ص۱۶.
  86. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۴۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۹.
  87. الکامل، ج۱، ص۶۱۶.
  88. نهایة الارب، ج۱۶، ص۴۸.
  89. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۱.
  90. اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۱۷۴.
  91. قلب جزیرة العرب، ص۲۴۳.
  92. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۹۳؛ تاریخ مکه، ص۲۱.
  93. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۶.
  94. الاغانی، ج۱۵، ص۱۵-۱۶؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۹۶.
  95. المعالم الاثیره، ص۱۵۲.
  96. المنمق، ص۲۸۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۸؛ الکامل، ج۲، ص۴۲.
  97. تاریخ طبری، ج۱، ص۳۲۷.
  98. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲.
  99. التبیان، ص۲۱۲.
  100. تاریخ طبری، ج۱، ص۳۹۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۳۹.
  101. التنبیه و الاشراف، ص۱۷۳؛ صبح الاعشی، ج۶، ص۲۲۷.
  102. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۶-۷۰۷.
  103. الاعلام، ج۴، ص۱۵۳.
  104. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۱.
  105. الاعلام، ج۲، ص۱۵۷، ۳۰۵؛ ج۴، ص۱۸۷؛ ج۸، ص۴۵.
  106. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲.
  107. المفصل، ج۱، ص۳۶۲.
  108. البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۷۶.
  109. فتوح البلدان، ج۱، ص۲۵-۲۶.
  110. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۷-۷۰۸.
  111. انساب الاشراف، ج۱، ص۸.
  112. الطبقات، ج۱، ص۴۱؛ تاریخ دمشق، ج۶، ص۲۵۶.
  113. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۷۰؛ تاریخ مکة المشرفه، ج۱، ص۴۸؛ اثارة الترغیب، ج۱، ص۱۰۳.
  114. الصافی، ج۴، ص۲۸۵؛ مجمع البیان، ج۶، ص۸۰۰.
  115. «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
  116. التفسیر الوسیط، ج۳، ص۱۴۸۵-۱۴۸۶؛ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۱۱۶؛ مجمع البیان، ج۶، ص۸۰۰.
  117. تفسیر مقاتل، ج۳، ص۱۲۵؛ روض الجنان، ج۱۱، ص۱۶۶.
  118. اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۸۶؛ الاعلاق النفیسه، ص۲۹؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۳.
  119. اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۲۵.
  120. مروج الذهب، ج۲، ص۲۳.
  121. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷.
  122. مروج الذهب، ج۲، ص۲۹؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۰۱؛ المسالک و الممالک، ج۱، ص۳۸۷.
  123. فی تاریخ الادب الجاهلی، ج۱، ص۷۵.
  124. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۸.
  125. معرفة الصحابه، ج۶، ص۳۲۶۷؛ اسد الغابه، ج۵، ص۳۸۹؛ الاصابه، ج۸، ص۳.
  126. المبسوط، ج۲، ص۲۱۶.
  127. تاریخ طبری، ج۱، ص۳۶۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۳۷.
  128. المغازی، ج۱، ص۳۵۴؛ صحیح ابن حبان، ج۵، ص۳۲۱.
  129. «- تو را در این کار هیچ دستی نیست- چه (خداوند) توبه آنان را بپذیرد یا عذابشان کند، که آنان بی‌گمان ستمگرند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۸.
  130. جامع البیان، ج۴، ص۱۱۸؛ البحر المحیط، ج۳، ص۵۶؛ اسباب النزول، ص۱۲۶.
  131. المغازی، ج۲، ص۵۳۵؛ الطبقات، ج۲، ص۶۰؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۸.
  132. السیرة النبویه، ج۲، ص۲۷۹-۲۸۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹۵.
  133. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۸-۷۰۹.
  134. رجال النجاشی، ص۴۳۴؛ الاعلام، ج۲، ص۱۱۸.
  135. رجال النجاشی، ص۱۸؛ معجم الادباء، ج۱، ص۶۹.
  136. الاعلام، ج۴، ص۱۸۹.
  137. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «جرهم»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۵، ص:۷۰۹.