دوست داشتن مردم
مقدمه
- قرآن کریم میفرماید: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ...﴾[۱][۲].
- همچنین میفرماید: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ...﴾[۳].
- پیامبر (ص) میفرمایند: "مردم را دوست بدار تا آنها تو را دوست داشته باشند"[۴].
- امام موسی کاظم (ع) میفرمایند: "اظهار محبت و دوستی نسبت به مردم نیمی از عقل است"[۵].
- حب آن است که آدمی به چیز لذتبخشی میل کند و معلوم است در صورتی شیء مزبور مورد حب و علاقه قرار میگیرد که آن چیز را بشناسیم و به قلب یا از حواس درک نماییم. مسلم است هر اندازه معرفت بیشتر و لذت زیادتر باشد حب و علاقه فزونتر خواهد بود. نیز معلوم است که بینایی باطنی از بینایی ظاهری قویتر و ادراکات قلبی از دیدار چشمی شدیدتر است و زیبایی و لطایف معانی را که با چشم عقل احساس میکنیم از زیبایی صورتهای ظاهری بزرگتر است[۶].
- ما در عرصه حیات اجتماعی زندگی میکنیم و به خاطر انس و نیاز ناگزیریم با یکدیگر معاشرت و آمد و شد داشته باشیم. وجود روابط، سبب نجات از تنهایی و بیرون آمدن از وحشت انزواست و در تنگناهای زندگی آدمی یار و غمخواری خواهد داشت، و در تصمیمگیریها مشاور و راهنمایی. در تعابیر اسلامی مؤمنان با هم برادر خوانده شدهاند، زیرا از خیانت به هم، دور و برکنارند، و نیز آنها را اصدقا خواندهاند بدان خاطر که آنها حقوق مودت را رعایت کرده، آن را باور دارند[۷][۸].
- اجتماع افراد با یکدیگر و زندگی در کنار هم محبت و انس آنان به یکدیگر میگردد. اُنس و الفت ریشه در طبیعت و سرشت آدمی دارد و بر همین اساس است که گفته میشود واژه "انسان" از ماده "انس" است نه "نسیان"[۹].
- از سوی دیگر انسان با توجه به ویژگیهای روحی و روانی خود خواهان آن است که با دیگران روابط خوبی داشته باشد. اسلام، وحدت جامعه اسلامی را براساس ایمان طرحریزی کرده و رابطه اهل ایمان را رابطه "برادری" نامیده است[۱۰].
- یکی از دستورهای خداوند به اهل ایمان در زمینه رعایت فرهنگ برادری، دوری از نزاع و کشمکش است. داشتن دوستان و برادران دینی خوب و درستکار از دیدگاه ائمه (ع) آثار دنیوی و اخروی دارد. فرد مؤمن در دنیا، در کنار مؤمن احساس آرامش، امنیت و پشت گرمی میکند و در آخرت، میتواند شفیع مؤمن باشد. به تعبیر دیگر، مؤمن، یار و یاور است، هم در دنیا و هم در آخرت.[۱۱]
- هر اندازه که روابط اعضای جامعه با هم دوستانه و صمیمیتر باشد و انس بیشتری با هم داشته باشند، به هم نزدیکتر خواهند بود و اهداف زندگی اجتماعی آنان بهتر تحقق پیدا میکند[۱۲].
- در جمع، اصل بر این است که دوستیها براساس ایمان و تقوا باشد؛ از معنویت مایه بگیرد و سببی برای رشد مودت و اخلاص و مایهای برای نزدیکتر شدن به خدا باشد، نه به خاطر زرق و برق و دستیابی به رتبه و جاه و مقام و موقعیت[۱۳][۱۴].
- همچنین اسلام، دستورات دقیق بسیاری برای برقراری و تنظیم روابط بین مسلمانان دارد که از نزدیکترین خویشاوندان تا دورترین افراد جامعه را در برمیگیرد[۱۵].
- حداقل مرتبه عاطفه در انسان، عبارت از ایجاد انس بر مبنای محبت نوعی است که سبب پیوند انسانها با یکدیگر میشود و زندگی اجتماعی را که بر مبنای احتیاجات حیاتی به وجود آمده است، با ایجاد زمینههای انس و الفت، عمق و قوت میبخشد....
- عاطفه دارای دو مرحله است: اولیه و ثانویه.
- در مرحله ثانویه، نظارت عقل و تدبیر در آن نقش اساسی ایفا میکند، برخلاف مرحله اولیه که بیشتر تحت تأثیر احساسات و نوعی خودخواهی است.
- در مرحله ثانویه، به کلی از آفت خودخواهی منزه میگردد و حتی مرزهای زمان و مکان را در هم مینوردد و کسانی را در برمیگیرد که قرنها پیش در زمانهای گذشته زندگی میکردهاند، یا قرنها بعد در زمانهای دور در آینده خواهند زیست. مانند یک نفر که همه موحدین را در طول تاریخ دوست میدارد و آنها همه، متعلق عاطفه او واقع میشوند[۱۶].
- غزالی میگوید دو نوع دوستی داریم، گاهی اتفاقی است مانند همسایگی و هم سفری و گاهی اختیاری است که اخوت دینی جزء دومی است. سپس چهار قسم دوستی را برمیشمارد که قسم چهارم آن دوستی انسان برای خدا و در راه خداست. این قسم بالاترین مرتبه و ظریفترین و دشوارترین درجه دوستی است[۱۷][۱۸].
- برخی نیز گفتهاند: بدان که الفت ثمره خوی خوش است و مفارقت نتیجه خوی بد. پس خوشخویی، دوستی و الفت و موافقت اقتضاء کند، و بدخویی دشمنایگی و حسد و مخالفت به بار آورد. و هرگاه که مثمر ستوده باشد ثمره نیز ستوده بود. و فضیلت خوشخویی در دین پوشیده نیست[۱۹].
- یکی از جلوههای دوستی برای خدا و در راه خدا "تولی" و "تبری" است.
- تولی که مصدر باب تفعل از ریشه "ولی" و به معنی قبول ولایت است در معانی "دوست داشتن، نصرت خواستن، تقرب جستن، قبول رهبری و زعامت" به کار میرود.
- تبری نیز مصدر باب تفعل از ریشه "بر" و به معنای "انکار کردن نپذیرفتن، پاک شدن، و نیز دوری کردن و بیزاری جستن" است[۲۰].
- تولی و تبری، دو رکن هدایت و دو بنیان استوار نجات انسان است. وقتی پذیرفتیم که راهی برای نجات، جز این نیست که بر در خانه خدا برویم، آنگاه، روشن میشود که دشمن او را باید طرد کرد. یکی از تفاوتهای میان سلوک صوفیانه با اخلاق اسلامی صحیح، در اینجا رخ مینماید. به تبیین معلمان معصوم، در قرآن آمده که خداوند در سینه هیچ کس دو قلب قرار نداده تا یکی را خانه یار و دیگری را خانه اغیار قرار دهد. نمیتوان دوست و دشمن خدا را، همزمان دوست داشت و به شیوه "صلح کل" زیست، مگر اینکه در هیچ یک صادق نباشیم[۲۱].
- براساس آیات و روایات دستورات فراوانی در خصوص اینکه با چه کسانی دوست شویم و با چه کسانی دوست نشویم وجود دارد. از آن جمله آمده است که با ذاکرین خدا، اهل خیر، پرهیزکاران، دوستان پدر، بزرگواران و خوشاخلاقان دوست شویم، ولی کافران، اهل شر، فرومایگان، خائنین و ستمکاران را به دوستی نگیریم[۲۲][۲۳].
- اگر در میان مردم رابطه محبت و رشته مودت استوار گردد به زنجیر عدل نیازی نیست، زیرا دوستان و محبان نسبت به آنچه خود نیاز دارند در مقام ایثار و مقدم داشتن دیگران برخود برمیآیند، و با این حال چگونه ممکن است بر یکدیگر جور و ستم روا دارند. سِرّ مطلب این است که رابطه محبت از رابطه عدالت تمامتر و قویتر است، زیرا دوستی، وحدتی است فطری و طبیعی، و دادگری وحدتی است قهری و جبری. به علاوه، وحدت بدون محبت انتظام نمیپذیرد، زیرا محبت، انگیزه آفرینش است[۲۴].
- در اسلام آنچنان بر محبت تأکید شده که حتی در جنگ و منازعه با مشرکان، اصل بر رعایت محبت با دیگران است[۲۵].
- امام خمینی میفرمایند: با بندگان خدا که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع (خلعت داده شده) به خلعت (جامه دوخته شده) اسلام و ایماناند، دوستی پیدا کن، محبت قلبی داشته باش، مبادا به محبوب حق دشمنی داشته باشی که حق تعالی دشمن دشمن محبوب خود است، و تو را از ساحت رحمت خود طرد کند... مؤمنین، اولیای حقاند، دوستی با آنها دوستی با حق و دشمنی با آنها، دشمنی با حق است...[۲۶].
- از نتایج انهدام عواطف و گسترش روزافزون فقر عاطفی در کشورهای غربی، افزایش خشونت، قساوت، گسترش جرم و جنایت در این کشورهاست. شاید مجموعه این حقایق تلخ را بتوان در یک جمله از الوین تافلر که در کتاب خود به نام "موج سوم" تبلور یافته دید که میگوید: "بربریت و جنایت مد روز شده است"[۲۷][۲۸].
- مسلکی است در اخلاق که محبت را به عنوان پایه اخلاق تبلیغ میکند و اخلاق در نظر آنها یعنی محبت. معلم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه استوار است خودش را پیامآور محبت میداند. بخشی از این نظریه، نظریه مشترکی است که لااقل میان همه ادیان و بیشتر مکاتب فلسفی عالم وجود دارد. شاید ما دینی در دنیا نداریم که به محبت توصیه نکرده باشد. در اخبار و احادیث جملهای به این مضمون است که: "برای دیگران آن را دوست بدار که برای خود دوست میداری، و برای دیگران آن را مپسند که برای خود نمیپسندی". حتی اخلاق مسیحی و هندی هم مبتنی بر محبت است[۲۹].
- در اخلاقی که بنای آن بر محبت است تنها یک دستور اساسی وجود دارد و آن دوست داشتن است و سایر دستورات را باید از آن گرفت؛ یعنی خداوندی خدایت را با جان و عقل خود دوست داشته باش. این اولین و بزرگترین فرمان است. دومین فرمان نیز شبیه آن است؛ یعنی همسایهات (همنوعت) را همچون خودت دوست بدار. تمام احکام خدا و گفتار انبیا در این دو کلمه خلاصه میشود[۳۰][۳۱].
منابع
پانویس
- ↑ «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با ویاند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ ...» سوره فتح، آیه ۲۹.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۸۳.
- ↑ «و با آنان که پروردگار خویش را سپیدهدمان و در پایان روز به شوق لقای وی میخوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود ...» سوره کهف، آیه ۲۸.
- ↑ شیخ طوسی، مشکاة الانوار، ترجمه عبدالله محمدی و مهدی هوشمند، ص۱۳۸.
- ↑ شیخ حر عاملی، آداب معاشرت، ترجمه محمدعلی فارابی، یعسوب عباسی علی کمر، ص۵۰.
- ↑ فیض کاشانی، اخلاق حسنه، ص۲۱۴.
- ↑ ر. ک: اخلاق و معاشرت در اسلام، ص۱۷۹.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۸۴-۲۸۵.
- ↑ احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، ص۸۲ – ۸۳.
- ↑ احمد رضوانفر، فرهنگ اخلاقی معصومین (ع)، ص۱۱۴.
- ↑ احمد رضوانفر، فرهنگ اخلاقی معصومین (ع)، ص۱۱۸ و ۱۲۴.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۳، ص۲۱۲.
- ↑ اخلاق و معاشرت در اسلام، ص۱۷۳ – ۱۷۴.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۸۵-۲۸۶.
- ↑ محمد علی سادات، اخلاق اسلامی، ص۱۱۲.
- ↑ محمد علی سادات، اخلاق اسلامی، ص۱۰۷ - ۱۰۸.
- ↑ محجة البیضاء، ترجمه محمد صادق عارف، ج۳، ص۳۵۸.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۸۶.
- ↑ محجة البیضاء، ترجمه محمد صادق عارف، ج۳، ص۳۴۳.
- ↑ حسین مظاهری، برنامه زندگی، ص۱۸۷.
- ↑ منصور پهلوان، مبانی اخلاقی در صحیفه سجادیه، سفینه، ۸ (پاییز ۸۴)، ص۸۵.
- ↑ اخلاق و معاشرت در اسلام، ص۱۶۹ - ۱۷۲.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۸۸.
- ↑ جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ اخلاق و معاشرت در اسلام، ص۷۴.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ص۳۱۲.
- ↑ اخلاق اسلامی، ص۱۱۸.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۸۸-۲۸۹.
- ↑ ر. ک: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۴۹.
- ↑ ر. ک: ویلیام کی. فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، ص۱۲۷.
- ↑ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۸۹.