نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
زیرکی، ملکهای که انسان را از فریبخوردن حفظ مینماید.
هرچند زیرکی یکی از مراتب عقل به شمار میآید، امّا بدون تردید برای آدمیبرتر و پرثمرتر از عقلی است، که نزد حکیمان مشهور میباشد؛ چه عقل اصطلاحیِ فلسفی ثمرهای جز از نتیجهگیری در قیاسهای منطقی نخواهد داشت، که در نتیجه آن، "انسانعاقل" به "انسان عالِم" تبدیل میشود؛ در حالی که زیرکی و خوشفهمی، انسان عالم را نسبت به حقیقتآگاه کرده، اجازه نمیدهد که باطل بر او مشتبه شده در جایگاهحقیقت بنشیند.
ضرر دانشمند غیر زیرک نیز سخت واضح است؛ چه چنین کس هم برای خود، و هم برای جامعه خود سخت مضرّ است. این مطلب را ما خود بارها دیده و آزمودهایم. از همین رو، این فضیلت نزد خداوند متعال از برترینفضیلتها به شمار میآید.
کیاست / تیزفهمی از نظر لغت، به معنای خوشفهمی و سرعت انتقال از مقدّمات به نتایج هر مبحث، و استنباط نتیجه صحیح میباشد. بر این اساس، بازشناسیِ صحیح از اشتباه و نیکو از قبیح نیز بر کسانی که از این فضیلت برخوردارند، مُیسّر میباشد. اینان در مسائل علمی و اجتماعی -و جز این دو- به اشتباه نمیافتند، و میتوانند مورد صحیح را از مورد خطا بازشناسند[۱].
در این میان، عقل و خوش فهمی گاه به همراه هم میباشند، و گاه از هم جدا خواهند بود. هرچند یک یک این دو بسیار نیکویند، امّا آنچه بسیار مطلوب بوده از حُسن بیشتری برخوردار است، اجتماع این دو در یک نفر است، تا او "دانشمند تیزفهم" شده خود و دیگران را از اشتباهاتعلمی و اجتماعی مصون دارد. خوشا به حال چنین کس، که خداوند او را به چنین نعمت ارزندهای مفتخر داشته است!.
به این نعمت، در روایات بسیاری به عنوان یک نعمت برجسته بسیار ارزشمند اشاره شده است؛ در شمار این روایات است: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: "از فراست و خوشفهمی مؤمن برحذر باشید، که او به وسیله نور خداوند به وقایع و اشیاء مینگرد"[۲]؛ و نیز هم ایشان فرمودند: "مؤمن زرنگ، خوشفهم و اجتنابکننده از اشتباهات است"[۳][۴].
این صفت در قرآن کریم نیز یاد، و برای آن الفاظی همچون "وحی"، "الهام" و "حدس صحیح" به کار رفته است. به این چند آیه توجه کنید:
درنگ در این آیات، نشان از تیزهوشی این زنانمؤمن میدهد؛ چه آنان بدینگونه توانستند حضرت موسی (ع) را در حالی که طفلی بیدفاع بود، از مرگ وارهانند، و فرعون و خاندان او را بر حفاظت از او تشویق نمایند؛ گویا موسی (ع) خود جزئی از خانواده آنان بوده است!: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا﴾[۱۰]. آن بانوان مؤمن، بهواسطه تیزهوشی و فطانتی که داشتند، به مرتبهای همچون مرتبه پیامبران (ع) دست یافتند، تا آنجا که خداوندْ عمل آنان را "وحی" خوانده است. پر واضح است که وحی از مراتبی چند برخوردار بوده، و هریک از آن مراتب فرادست کسی که شایستگی آن را داشته، میآمده است: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ﴾[۱۱][۱۲].
داستان حبیب نجّار نیز در همین شمار است. حبیب در روایات ما به نام مؤمنآل یس و صاحبیس مشهور شده است؛ پیامبر اکرم (ص) درباره او میفرمایند: "صدّیقان سه نفرند: حبیب نجّار، مؤمن آلیس، همان که گفت: ﴿يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ﴾[۱۳]، و حزقیل مؤمن آل فرعون، همان که گفت: ﴿أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ﴾[۱۴]، و علیّ بن ابی طالب، و او افضل آنان است" [۱۵][۱۶].
از این آیات، بهخوبی ظاهر میشود که سوّمین پیامبری که برای تقویت دو پیامبر پیشین به آن شهرمبعوث شد، با ذکاوت و هوشیاری فراوانی، به ارشادمردمان پرداخت؛ تا آنجا که گروه بسیاری از مردمان به او ایمان آوردند. این مسأله باعث شد تا اختلاف و مشاجرات فراوانی در میان آنان پدید آید؛ تا آنجا که به ناگزیر آن دو پیامبر دیگر را نیز از زندان آزاد نمودند. آن پیامبر عظیمالشَّأن هرچند سرانجام خود به دست مردم کشته شد، امّا توانست ایمان را در قلبهای بسیاری از آنان پابرجا نماید؛ و این تنها بهوسیله هوشیاری و زیرکی ایشان عملی شد.
بسیار شایسته است که این حکایت، سرمشقی برای ما باشد، تا هر قدمی از قدمهای خویش را با هوشیاری - و نه چشمان بسته و نا آگاهی - به پیش برداریم[۱۸].
قرآن کریم، همیشه سخنی را در میان سخنی دیگر و بخشی از آن را از پی بخشی دیگر میآورد، و بر همین اساس میفرماید: ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾[۱۹]، بر اساس این آیه شریفه، آن پیامبر الهی هرچند سرانجام به دست قوم خویش کشته شد، امّا بعد از ورود به بهشت، سر آن داشت که خداوند او را به مردمان نشان دهد، تا بدین وسیله ایمان آنان راسختر گردد. بدین ترتیب او نه تنها از گناه آنان گذشت، که در پی هدایت آنان و حتّی هدایتقاتل خویشتن بود!.
میبینیم که این مؤمن بزرگوار بهواسطه زیرکی و درایتش، آشکار و نهان به تبلیغ پرداخت؛ تا آنجا که حضرت موسی (ع) را از کشته شدن باز رهانید، و بر ارادهفرعون در این زمینه غالب آمد. او نخست به خوشسخنی، و آنگاه با جدّیّت به میدان فرعون رفت، و بدون آنکه خود در خطر قرار گیرد، به مقصود خویش نائل آمد. هوشیاری و زیرکی او در این صحنه، که دربار فرعون را از آنچه خوش نمیداشت بازکرد، نمونهای زیبا از نمونههای زیرکی مؤمنانه است. نظیر این حکایت در قرآن کریم بسیار آمده است. ما با توجّه به اهتمام بسیار این کتاب آسمانی به این داستانهای سه گانه، تنها به یادکرد از همان سه پرداختیم؛ و مطالعه دیگر آیات مربوط به این مطلب را به عهده خواننده ارجمند مینهیم[۲۲].
هوشیار زیرک اگر بر خدای توکّل و بر او اتّکاء نماید، میتواند به مقصود خود نائل شود؛ چه خداوند در این حال او را از امور پوشیده آگاه میسازد، تا در مسیر خویش به خطا دچار نگردد.
انسان هوشیار میتواند عواطف و احساسات خود را مدیریت نماید، تا همچون برخی از مردم از آنچه هیچ بهرهای از وجود ندارد، متأثّر نشده به ترس و یا خشم گرفتار نشود. کسانی که از چنین مدیریتی برخوردار نیستند، ناخودآگاه دچار احساساتی نادرست شده از غول و یا مردگان به وحشت در میآیند!؛ همانگونه که از امور غیرواقعی نیز به خشم در میآیند. پر واضح است که مدیریّت احساسات و عواطف از دشواری خاصّ خود برخوردار است، بهگونهای که میتوان آن را از جهاد با نفس نیز دشوارتر برشمرد. از همین رو است که خداوند متعال به هنگام یادکرد از صفات پیامبر اکرم (ص)، این فضیلت را نیز یاد، و از آن بهگونهای معجزهگون سخن میگوید: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى﴾[۲۳]
آری! هوشیاری بینظیر پیامبر اکرم (ص) در شمار معجزات الهی است؛ چه اگر لیوانی از پاکترین آبهای عالم در ظرفی بزرگ از آبهای آلوده ریخته شود، امّا آن آبپاک بهوسیله آب آلوده آلودگی نیابد و از آن رنگ نپذیرد، بدون تردید خرق عادت شمرده شده، چون وجهی الهی یابد معجزه دانسته میشود[۲۴].
این آیه، اشاره به آن است که آدمی اگر هوشیاری را پیشه خود سازد، میتواند از فریب خوردن پرهیز کرده، با در دست گرفتن دو سلاح هوشیاری و زرنگی فکری، در مبارزه با باطل راه خود را همچنان مستقیم ادامه دهد؛ پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:"مؤمن همچون کوه استوار و پابرجا است، که طوفانها او را از جای حرکت نمیدهند" [۲۵]
این اندیشه که زیرکی و هوشیاری امری ذاتی است، و اکتساب آن ممکن نمیباشد، گمانی بیبنیان بیش نیست. برخی بر این توهّم رفتهاند که هر کس در دریای عنایت الهی قرار گیرد و نسیمرحمتحضرت حق بر او وزیدن گیرد، از هوشیاریِ ذاتی برخوردار میشود، و هرکس از این موهبت ذاتی برخوردار نباشد، نمیتواند به تحصیل آن بپردازد.
این اندیشه توهّمی بیش نیست؛ چه ذاتی بودن تمامیِ فضائل، تنها به آن معنا است که وجود آنها - و نه فعلیّتشان - به صورت ذاتی در انسان وجود دارد؛ بنابراین، به فعلیّت رسانیدن آنها، تماماً اکتسابی بوده آدمی میتواند با تهیّه مقدمات آن، به فضائل گوناگون دست یابد.
براین اساس، میتوان گفت که نه تنها وظیفهدانشاخلاق همین تبدیل رذائل به فضائل است، که پیامبران نیز برای آن مبعوث شدهاند که نفوس را مهذّب ساخته رذائل را از آن بزدایند، و فضائل را بر جایش نشانند[۲۶].
این مطلب در قرآن کریم هم برای عموم انبیاء (ع)، و هم در خصوص پیامبر اکرم (ص) بهوضوح آمده است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾[۲۷] و ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۲۸].
آری! تهذیب نفس و تبدیل رذائل به فضائل، در شمار کارهای دشوار برشمرده شده؛ از همین رو به عنوان جهاد بزرگ از آن یاد میشود. به این حدیث نبوی بنگرید: "آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را گذراندند و جهاد اکبر بر آنان باقی ماند!. جهادگران باز پرسیدند: ای پیامبر خدا! جهاد اکبر کدام است؟؛ و ایشان فرمودند: جهاد با نفس!"[۲۹].
امّا همانگونه که در مَثَل آمده است: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»[۳۰]؛ ازاینرو تهذیب نفس، ارزشمندترین کارهاست، چه سختترین کارها میباشد. حضرت حق نیز آدمی را تنها برای همین آفریده، که با پشت سرگذاردن آن جهاد، به این مقصود نائل آید: ﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا﴾[۳۱].
کوتاه سخن آنکه تربیت نفس نیز همچون آموزش آن میباشد، چه همانگونه که آدمی میتواند خود را از چاه سیاه و ظلمانی جهل به مرتبهای بلند و نورانی از علم رهنمون شود، و بالاتر از آن به مراتبی از عرفان - که سخت ارجمندتر از دانش است - نائل شود، به همان ترتیب میتواند از گنداب رذائل به بهشتفضائل روکند، تا سرانجام به مقام قرب او - جلَّ وعلا! - رسد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[۳۲][۳۳].
این آیه شریفه، تنها به آخرت و مقامات بلند آن تخصیص نمییابد؛ چه آدمی میتواند در همین دنیا نیز به مراتبی دست یابد، که جز از حضرت حق کسی به ژرفای آن آگاهی نمییابد: ﴿تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۳۴].
آنان در همین دنیای پست در محضر حضرت حق بهسر میبرند، تا در آخرت به کدامین مقامات نائل آیند!.
از سوی دیگر، آدمی هرگز نمیتواند در آخرت به حضرت حق راه یابد، جز آنکه در همین دنیا به سوی او راه یافته باشد؛ چرا که دنیا کشتگاه آخرت است، و هرکس در همین دنیا کِشتی بهشتی نشانده باشد، در آن دنیابهشت را درو خواهد کرد؛ و هرکس آتش کاشته باشد، جهنّم را حاصل خواهد بُرد[۳۵].
بر اساس آنچه گذشت، میتوان گفت که هرکس سَر آن دارد که از هوشیاری و زیرکی اجتماعی برخوردار شود، باید در مرتبه نخست در عوامل فریبندهای همچون دنیا و مراتب آن به تفکر نشیند؛ زان پس به آزمایشنیک و بد این جهان بپردازد، چه آدمی به ناگزیر در اشتباهاتی فرو خواهد افتاد، امّا بدون تردید میتواند خود را از فروافتادن دوباره در همان اشتباهات نگاه دارد. امیرالمؤمنین (ع) در این زمینه میفرمایند: "مؤمن هیچگاه از یک نقب، دو مرتبه گزیده نمیشود"[۳۶].
مؤمن با مراقبتعلمی و عملی به زیرکی دست مییابد، همانگونه که تنها راه رسیدن به مراتب والای عملی نیز، همین مراقبت خواهد بود.
اضافه میکنیم که همه فضائل ذاتی، به فضائل اکتسابی نیز نیازمند هستند؛ چه اگر بخش اکتسابی فضائل مورد تأکید آدمی قرار نگیرد، آن بخش دیگر نیز یا به فعلیّت نخواهد رسید، و یا اندک اندک از دست انسانبدر خواهد شد[۳۷].
↑«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم» سوره قصص، آیه ۷.
↑«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
↑«همانا در این (داستان) برای نشانهشناسان نشانههاست» سوره حجر، آیه ۷۵.
↑«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد * آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد؛ بیگمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند * و همسر فرعون گفت: روشنی چشمی برای من و توست، او را نکشید باشد که به ما سود رساند یا آنکه او را به فرزندی بگیریم و آنان درنمییافتند (که چه میکنند)* و دل مادر موسی خالی شد (چندان که) اگر دلش را استوار نمیداشتیم تا از باورکنندگان باشد به راستی نزدیک بود که آن (راز) را فاش کند * و به خواهر موسی گفت: او را دنبال کن! و از دور چشم بر او داشت و آنان درنمییافتند * و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: میخواهید شما را به خانوادهای رهنمون شوم که او را برای شما نگهدارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۷-۱۲.
↑«آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد» سوره قصص، آیه ۸.
↑«و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده» سوره قصص، آیه ۷.
↑«و برای آنان از مردم آن شهر آنگاه که پیامبران به آنجا آمدند مثلی بزن * آن هنگام که دو تن را نزد آنها فرستادیم و آنان را دروغگو شمردند و ما با سوّمی، (آن دو را) پشتیبانی کردیم، آنگاه گفتند که ما نزد شما فرستاده شدهایم * و از دورترین جای شهر مردی شتابان آمد؛ گفت: ای قوم من، از این فرستادگان پیروی کنید * من به پروردگار شما به راستی ایمان آوردهام پس (سخن) مرا بشنوید * گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) میدانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامیداشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۱۳-۲۷.
↑«گفته شد: به بهشت درآی! (و او) گفت: کاش قوم من (این را) میدانستند * که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامیداشتگان گردانید» سوره یس، آیه ۲۶-۲۷.
↑«و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که میترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد ... * و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند * ... فرعون گفت: جز چیزی را که خود (صلاح) میبینم به شما نشان نمیدهم و شما را جز به راه رستگاری رهنمون نمیشوم! * و آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! من بر شما از (حال و روزی) مانند روز (نابودی) دستهها (ی کفر) بیم دارم * مانند شیوه (ای که با) قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند (به کار رفت) و خداوند با بندگان سر ستم ندارد ... * و فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز باشد که من به این راهها دست یابم * راههای آسمانها، تا به خدای موسی بنگرم و من او را دروغگو میپندارم، و بدینگونه بدی کردار فرعون در چشم او آراسته گشت و از راه بازداشته شد و چارهبینی فرعون جز زیانکاری نداشت * و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم * ای قوم من! زندگی این جهان، تنها بهرهای (اندک) است و جهان واپسین است که سرای ماندگاری است ... * پس به زودی آنچه به شما میگویم به یاد خواهید آورد و کار خود را به خداوند وا میگذارم که خداوند بیگمان به (حال) بندگان خویش بیناست * آنگاه خداوند او را از گزند نیرنگهایی که میورزیدند نگاه داشت و زشتی عذاب، فرعونیان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۲۶-۴۵.
↑«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است"سوره حدید، آیه ۲۵.
↑«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
↑«از بسترها پهلو تهی میکنند (و برای نماز برمیخیزند) در حالی که پروردگارشان را به بیم و امید میخوانند و از آنچه به آنان روزی کردهایم میبخشند * پس هیچ کس نمیداند چه روشنی چشمی برای آنان به پاداش کارهایی که میکردند نهفتهاند» سوره سجده، آیه ۱۶-۱۷.