قیام محمد بن عبدالله محض

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۲ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

یکی از نهضت‌هایی که پس از قیام عاشورا روی داد و سردار آن از بنی‌هاشم و از خاندان پیامبر (ص) بود، نهضت محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب (ع) است، او با دو واسطه از طرف پدر به امام حسن (ع) می‌رسد.

آشنایی با صاحب قیام

پدر

پدر او عبدالله فرزند حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی (ع) و مادر پدرش فاطمه دختر امام حسین (ع) است و چون عبدالله هم از ناحیه پدر و هم از طرف مادر به رسول خدا (ص) می‌رسد، او را «عبدالله محض» می‌نامند[۱].

مادر

مادر محمد بن عبدالله هند دختر ابوعبیدة بن عبدالله بن زمعة بن اسود بن مطلب بن عبدالعزی بن قصی است؛ بنابراین همچنان که نسبت محمد از ناحیه پدر به هاشم و بعد از آن به قصی می‌رسد، از طرف مادر نیز به قصی منتهی می‌گردد؛ از طرف پدر و مادر هر دو از قریش است و از آنجا که از طرف پدر و مادر و مادر مادرش تا آخر هیچ کنیزی وجود ندارد، محمد صریح قریش نامیده می‌شد[۲].

لقب نفس زکیه

علمای آل ابی‌طالب او را «نفس زکیه» می‌نامیدند، کنیه او ابوعبدالله و همان مقتول کنار احجار الزیت است[۳]. او افضل خاندان و بزرگ‌ترین اهل زمان خود در آگاهی به کتاب خدا و حفظ آن و آگاهی در دین و شجاعت بود[۴]، به طوری که کسی شک نداشت که او همان مهدی است و آنقدر این مطلب در میان عامه مردم شایع شد که از جعفر بن محمد (ع) سخنی درباره او نقل شد که: او به ملک نمی‌رسد و حکومت در عباسیان می‌باشد و بنی‌عباس متوجه امری شدند که در آن طمع نداشتند[۵].

ولادت

محمد بن عبدالله در سال ۱۰۰ متولد شد[۶]، هنگامی که به دنیا آمد خال سیاهی میان دو کتف او همانند بیضه‌ای بود[۷] و رنگ او گندم‌گون، فربه، شجاع و بسیار نیرومند بود، او بسیار نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت[۸]. به او مهدی گفته می‌شد و «صریح قریش» نامیده می‌شد[۹].

پیشگویی امام صادق (ع)

ابن اثیر گوید: از جعفر الصادق (ع) در رابطه با امر محمد سؤال شد؟ او فرمود: «فِتْنَةٌ، يُقْتَلُ مُحَمَّدُ وَ يُقْتَلُ أَخُوهُ لِأَبِیهِ وَ اُمِّهِ بِالْعِراق‌، وَ حَوافِرُ فَرَسِهِ فِي مَاءٍ»[۱۰]؛ «فتنه‌ای است که محمد در آن کشته می‌شود و برادر او از پدر و مادرش نیز در عراق کشته می‌شود در حالی که پای اسب او در آبی است». ام‌الحسین دختر عبدالله بن محمد بن علی بن الحسین گوید: از عمویم جعفر بن محمد (ع) پرسیدم: فدایت شوم، امر محمد چگونه خواهد بود؟ فرمود: فتنه‌ای است که در آن محمد نزد خانه رومی کشته می‌شود و برادر پدر و مادری‌اش در عراق کشته می‌شود در حالی که پای اسب او در آبی باشد[۱۱].[۱۲]

قیام محمد بن عبدالله بن الحسن

ابن اثیر گوید: در سال ۱۴۵ دو شب مانده به آخر ماه جمادی الآخره، محمد بن عبدالله قیام کرد بعد از آنکه منصور خاندان و اهل او را به عراق آورده و ریاح (حاکم مدینه) را به مدینه بازگرداند و او را امیر آن کرد؛ او به شدت در طلب و جستجوی محمد برآمد و بر او سخت گرفت تا اینکه پسرش افتاد و از دنیا رفت[۱۳].[۱۴]

روزی محمد بن عبدالله بر سر چاهی در مدینه آمد و در حالی به اصحابش آب می‌داد که تا گلویش در آب فرو رفته بود، و بدن او به سبب بزرگی‌اش پنهان نمی‌شد؛ به ریاح (امیر مدینه) خبر رسید که او در مذار است، پس با سپاه خود به طلب او رفت ولی محمد از راه او دور شده و در خانه‌ای از قبیله بنی‌جهینه مخفی گردید؛ چون ریاح او را ندید به خانه مروان بازگشت.

سپس به دلیل شدت جستجو و تعقیب، محمد بن عبدالله پیش از موعد مقرر که با برادرش ابراهیم وعده کرده بود، خروج کرد و برخی نیز او را بر خروج تحریک کردند. چون به ریاح امیر مدینه خبر رسید که محمد بن عبدالله امشب خروج خواهد کرد، گروهی را فرستاد و تعدادی از علویان را گرفتند از آن جمله جعفر بن محمد بن علی بن الحسین و حسین بن علی بن حسین بن علی و حسن بن علی بن الحسن بن علی بن الحسین و بزرگانی از قریش که اسماعیل بن ایوب و فرزندش خالد در میان آنان بودند.

همان وقت که این افراد نزد ریاح بودند، محمد خروج کرد و قیام نمود و آنان صدای تکبیر شنیدند. محمد با یکصد و پنجاه نفر از «مذار» آمد و به سوی زندان رفت و در زندان را شکست و هرکس را که در آن بود آزاد کرد و به سوی دارالاماره و قصر آمد و به اصحاب خود می‌گفت: کسی را نکشید مگر اینکه آنان بکشند. پس ریاح از برخورد با آنان خودداری کرد، و آنان از باب مقصوره وارد شدند و ریاح و برادرش عباس را به همراه پسر مسلم بن عقبه در دارالاماره زندانی نمودند[۱۵].[۱۶]

نامه منصور

منصور نامه‌ای به محمد بن عبدالله نوشت که در آن آمده بود: إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ الله وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ[۱۷] و برای تو عهد و پیمان خدا و ذمه رسول اوست که تو را امان دهم و همه فرزندان و برادران و خاندان تو و هرکس که تو را متابعت کند خون و مالش محفوظ باشد و از هر خونی که ریخته‌ای و یا مالی که گرفته‌ای در می‌گذرم، و هزار هزار درهم به تو عطا می‌نمایم، و نیازهای تو را برمی‌آورم، و تو را در هر شهری که بخواهی سکنی می‌دهم، و هر کس از اهل بیت تو که در زندان من است رها می‌سازم، و هرکس نزد تو آمده و با تو بیعت کرده او را امان می‌دهم، و اگر می‌خواهی برای خود پیمان بگیری کسی را نزد من روانه کن تا آن امان و میثاق و عهد را بگیرد. والسلام[۱۸].[۱۹]

پاسخ محمد بن عبدالله

او در جواب نامه منصور نوشت: من همان زمانی را که تو بر من عرضه کردی، به تو می‌دهم؛ زیرا این حق ما می‌باشد؛ و این ادعا را شما به وسیله ما نمودید و شیعیان ما را بسیج کردید و از آن بهره بردید. به درستی که علی (ع) که وصی و امام بود، پدر ما است، پس چگونه شما ولایت او را به ارث بردید در حالی که اولاد او زنده هستند؟ تو می‌دانی کسی مطالبه این امر (حکومت) را نکرده است که نسب و شرافت ما را داشته باشد؛ ما نه فرزندان لعنت شدگان و نه رانده شدگان و نه آزاد شدگان هستیم. و هیچ‌کدام از بنی‌هاشم ندارد آنچه ما داریم از خویشی و پیشینه و فضیلت و نیز ما فرزندان مادر رسول خدا (ص) فاطمه دختر عمرو در جاهلیت، و فرزندان دختر او فاطمه (س) در اسلام هستیم، نه شما؛ خداوند ما را برگزیده و برای ما اختیار کرده است، پس پدر ما از پیامبران محمد است و افضل آنان است؛ و از نیاکان اولین آنان در اسلام آوردن علی (ع) است، و از همسران بهترین آنان خدیجه است که او اولین کسی است که به سوی قبله نماز گزارد، و از دختران بهترین آنان فاطمه (س) سرور زنان عالم و بهشتیان است، و از زاده شدگان در اسلام حسن و حسین (ع) دو سید جوانان بهشت هستند. ...[۲۰].[۲۱]

اعزام سپاه

زید مولی مسمع بن عبدالملک گوید: هنگامی که محمد بن عبدالله قیام کرد ابوجعفر منصور برادر زاده خود عیسی بن موسی را‌ طلبید و به او گفت: به سوی محمد بن عبدالله روانه شو که او خروج کرده است. وقتی عیسی به «فید»[۲۲] رسید نامه‌ای به محمد نوشت و او را امان داد، و نامه را توسط محمد بن زید برای او و اهل مدینه فرستاد. محمد بن زید به مدینه رفت و گفت: ای مردم مدینه! من محمد بن زید هستم، از نزد امیرالمؤمنین (منصور) که زنده بود آمدم و این عیسی بن موسی است که به سوی شما آمده است و شما را امان می‌دهد.

محمد در پاسخ به عیسی گفت: تو را با رسول خدا (ص) خویشاوندی نزدیکی است و من تو را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و عمل به طاعت او دعوت می‌نمایم و تو را از غضب و عذاب او برحذر می‌دارم و به خدا سوگند من از این تصمیمی که گرفته‌ام روی بر نگردانم تا اینکه خدا را ملاقات نمایم؛ و تو پرهیز کن از اینکه کسی تو را بکشد که تو را دعوت به سوی خدا می‌کند که در این صورت بدترین کشته‌ها خواهی بود، و یا اینکه تو او را بکشی که گناه تو بزرگ‌تر می‌شود. هنگامی که آن فرستاده پیام محمد را به عیسی رساند، او گفت: به جز جنگ میان ما و او نخواهد بود[۲۳].[۲۴]

محاصره مدینه

پس عیسی به راه خود ادامه داد تا اینکه به «جرف» رسید و در روز دوازدهم ماه رمضان سال ۱۴۵ در کاخ سلیمان بن عبدالملک فرود آمد. عیسی خواست جنگ را تا پایان ماه رمضان به تأخیر اندازد ولی به او خبر رسید که محمد گفته است: اهل خراسان بر بیعت من هستند و حمید بن قحطبه بامن بیعت کرده است و اگر بتواند که از معرکه بیرون رود، خواهد رفت. از این رو عیسی زودتر آماده جنگ شد[۲۵].

شروع جنگ و کشته شدن محمد

فردای آن روز محمد با یارانش آماده جنگ شدند و پرچم او در دست عثمان بن محمد بن خالد بن زبیر و شعارش «احد احد» بود. محمد بن عبدالله در آن روز جنگ سختی کرد و با دست خود هفتاد نفر را به قتل رساند[۲۶]

کشته شدن محمد بن عبدالله و یارانش در غروب روز دوشنبه چهاردهم ماه رمضان بود. پیش از آن به منصور خبر رسیده بود که فرمانده سپاه او عیسی بن موسی شکست خورده است. منصور گفت: چنین نیست، پس بازی کردن اصحاب ما و بالا رفتن کودکان ما بر منبرها و مشورت با زنان چه خواهد شد؟ هنوز این امور به وقوع نپیوسته است. پس به او خبر رسید که محمد گریخته است. منصور گفت: چنین نیست، ما اهل بیتی هستیم که فرار نمی‌کنیم و بعد از آن بود که سرها را نزد او آوردند[۲۷].[۲۸]

منابع

پانویس

  1. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۷۲.
  2. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۷۳.
  3. احجار الزیت: مکانی در مدینه نزدیک به زوراء است، و محل برگزاری نماز استسقاء است. و عمرانی گفته است: احجار الزیت مکانی داخل مدینه است. (معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۹).
  4. این بنا بر عقیده ابوالفرج می‌باشد که قائل به امامت حضرت صادق (ع) نبوده است.
  5. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۷۴.
  6. مقاتل الطالبیین، ص۲۳۷.
  7. مقاتل الطالبیین، ص۲۳۸.
  8. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۵۳.
  9. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۷۵.
  10. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۵۳.
  11. مقاتل الطالبیین، ص۲۴۸.
  12. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۷۶.
  13. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۹.
  14. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۸۴.
  15. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۹- ۵۳۱.
  16. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۸۴.
  17. «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
  18. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۳۶.
  19. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۸۸.
  20. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۳۶.
  21. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۸۹.
  22. فید: نام مکانی میان مکه و کوفه است که در وسط آن قلعه‌ای بوده که مسافران وسائل و خوراکی‌هایی که مورد نیازشان نبوده است تا هنگام بازگشت در آنجا می‌گذاردند، و همچنین علوفه در آنجا گرد می‌آوردند تا به حاجیان و مسافران بفروشند. (مراصد الاطلاع، ج۳، ص۱۰۴۹).
  23. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۴۶.
  24. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۹۲.
  25. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۳۹۳.
  26. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۴۷.
  27. کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۴۹.
  28. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص۳۹۵ ـ ۳۹۷.