عصمت از نسیان در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت از سهو، شاخه‌ای از بحث گستره عصمت پیامبران و امامان است. در این بخش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا پیامبران و امامان علاوه بر عصمت از گناه از فراموشی نیز معصوم هستند یا خیر؟ متکلمان امامیه بر اساس برخی براهین عقلی و ادله نقلی اعم از آیات و روایات، به عصمت پیامبران و امامان از نسیان یا فراموشی، چه در دریافت و ابلاغ وحی و چه در امور عادی زندگی، عقیده دارند، با این حال غالب پیروان اهل سنت صرفاً به عصمت پیامبر از فراموشی در حوزه دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم، عقیده داشته و به عصمت آن حضرت از فراموشی در امور دیگر عقیده‌ای ندارند. البته تعدادی از بزرگان اهل سنت با استناد به برخی آیات و روایات، در عصمت پیامبران از نسیان حتی در حوزه دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم نیز خدشه نموده‌اند. دلیل این مسأله نیز برگرفته از روایات جعلی یا همان اسرائیلیات است که در برخی منابع اهل سنت به وفور نقل شده و به صدور فراموشی از آن حضرات اشاره یا تصریح نموده است. افسانه غرانیق از جمله این روایات است.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع شیخ مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

نسیان

معنای لغوی

نسیان که از مادۀ «نسی» است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در ذهن بوده است[۱۱]. طبق این معنا نسیان ضد ذکر و حفظ می‌باشد[۱۲].

برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کرده‌اند؛ از جمله: «بی‌اعتنائی» و «ترک کردن»[۱۳] که در کلام عرب استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است[۱۴].

نسیان و «فراموشی» در اصطلاح قرآنی غالباً به معنای بی‌اعنتایی به خدا و اوامر او اطلاق می‌شود[۱۵].

اختیاری بودن نسیان

پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا نسیان امری اختیاری است یا اینکه صدور آن از انسان، خارج از اختیار اوست؟! برخی معتقدند نسیان از جمله اعمالی است که انسان در انجام آن دارای اختیار است. دلایلی نیز در این خصوص بیان شده که عبارت‌اند از:

دلیل اول

تلاش مضاعف انسان برای ضابط و حافظ بودن و نداشتن سهو و نسیان سبب می‌‌شود که درصد خطای او نیز کمتر شود، در واقع اهتمام زیاد سبب سهو و نسیان کمتر می‌‌شود. پیامبر خاتم(ص) به عنوان اشرف مخلوقات و حافظ‌ترین و ضابط‌ترین فرد، تنها هدفشان جلب رضایت الهی بوده و علاوه بر آن تلاش‌های ایشان در راه حفظ دین و احکام الهی نیز موجب فیض و لطف الهی می‌‌شود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۱۶]؛ ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ[۱۷]؛ ﴿إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً[۱۸].

دلیل دوم

ذکر مواردی که با اجتناب از آنها می‌‌توان از نسیان جلوگیری کرد مانند خوردن پنیر و... و در مقابل، ذکر مواردی که سبب تقویت حافظه می‌‌شود نشان دهنده این امر است که سهو و نسیان از امور اختیاری است و انسان می‌‌تواند اسباب و وسایلی فراهم آورد که هرگز به دام خطا و نسیان نیفتد. کسی که نسبت به اسباب و علل تحقق کاری اختیار داشته باشد، می‌‌توان گفت که بر خود آن کار نیز اختیار دارد؛ زیرا قدرت بر سبب عین قدرت بر مسبب است.

دلیل سوم

سرزنش نسیان در بسیاری از آیات و همچنین ذکر موارد عقاب در آخرت به دلیل نسیان خود دلیلی بر اختیاری بودن آن است و الا سرزنش کردن شخصی که دچار سهو و نسیان شده، معنا ندارد: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا[۱۹]؛ ﴿نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ[۲۰]؛ ﴿فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَذَا[۲۱]؛ ﴿وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ[۲۲]؛ ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ[۲۳]؛ ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا[۲۴]؛ ﴿رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا[۲۵]. در مورد آیه اخیر سید مرتضی معتقدند این مطلب بعد از فرض صحت مواخذه بر نسیان صحیح است و به طور کلی ایشان دلیل غیاب این مطالب از ذهن را سهل‌انگاری و عدم اهتمام می‌‌داند.

در ادامه ایشان به نهی برخی از آیات از نسیان اشاره کرده و معتقدند نهی بر امری قرار می‌گیرد که توانمندی بر ارتکاب آن باشد.﴿وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا[۲۶]، ﴿وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُم[۲۷]. در این دو آیه مقصود ترک نسیان ناشی از سهل‌انگاری و عدم اهتمام است با علم به اینکه مکلف امکان عدم نسیان را دارد. در نتیجه عقاب بر نسیان در موارد مشابه ناپسند نیست.

خداوند متعال نیز به اختیاری بودن نسیان در انسان اشاره کرده‌اند: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا[۲۸]، این آیه دال بر این است که اگر آدم دارای طاقت و و تحمل و عزم بود به آن کار اقدام نمی‌کرد و هر چه که قدرت انسان و عزم و طاقت او زیاد شود به نسبت آن نسیان او به مقتضای آیه کم می‌‌شود.

دلیل چهارم

دلیل آخر بر اختیاری بودن نسیان روایتی است که از پیامبر خاتم(ص) نقل شده که آن حضرت فرموده‌اند: «رفع عن امتی نسیان حیث انه رفع امتنان و تسهیل»، به گفته ایشان رفع و از بین رفتن امری زمانی معنا می‌‌یابد که در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نیز برای امور اختیاری است[۲۹].[۳۰]

عصمت معصومان از نسیان

مراد از معصومان در اینجا، پیامبران و در رأس آنها پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) است. متکلمان امامیه قائل به عصمت همه انبیا و امامان معصوم(ع) از نسیان یا فراموشی هستند. چه فراموشی در دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم و چه فراموشی در سایر امورات شخصی زندگی.

آیات نافی عصمت پیامبران از نسیان

در بیان داستان و سرگذشت برخی از انبیای الهی در قرآن، آیاتی به چشم می‌‌خورد که ظاهرشان دلالت بر پدید آمدن نسیان و فراموشی در مورد برخی از آن حضرات دارد. برای مثال درباره حضرت حضرت موسی(ع) می‌‌خوانیم: ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا[۳۱]؛ با ملاحظه چنین آیاتی ممکن است این سؤال به ذهن برسد که آیا امکان پذیر بودن فراموشی راجع به انبیای الهی، عصمت آنها را نقض نمی‌کند؟! مفسران قرآن، توضیحات و تبیین‌های مختلفی راجع به چنین آیاتی بیان کرده اند: گروهی از مفسرین در تفسیر آیات نسبت دهنده نسیان به پیامبران گفته‌اند: «نسيان» گاهى به معناى درنگ کردن و یا ترک نمودن چيزى است، هرچند انسان آن را فراموش نكرده باشد، همان گونه كه در داستان حضرت آدم(ع) مى خوانيم: ﴿وَلقَد عَهِدْنَا الى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ...[۳۲]. مسلّماً حضرت آدم پيمان الهى را فراموش نكرده بود، ولى در مورد آن درنگ نمود، از این درنگ و تامل تعبير به فراموشى شده است.

همچنین درباره آیه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا[۳۳] که خطاب به پیامبر اسلام است، گفته شده معنای آن چنین است: «اى محمّد خدا تو را به حال خود رها نمى كند». درست همان معنایی که بر آیه: ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى‏[۳۴] نیز منطبق است و چنین مفهومی به آن می‌‌بخشد: «پروردگارت تو را وانگذاشت و بر تو غضب نكرد»[۳۵].

گروهی از مفسران نظر دیگری داده و گفته‌اند: «نسيان كننده» که در آیه ۶۱ سوره کهف، بیان شده در حقيقت، دوست همراه موسى(ع) بود نه خود آن حضرت و پيامبر بودن آن شخص نیز مسلّم نيست (حدّاقل از نظر آيات قرآن، چنين چيزى ثابت نيست). در آيات مورد بحث مى خوانيم كه دوست موسى(ع) افتادن ماهى به دريا و زنده شدن و حركت او را ديده بود و تصميم داشت اين مسأله را با موسى(ع) در ميان بگذارد، ولى فراموش كرد، بنابراين فراموش كننده، تنها او بوده است؛ زيرا او اين صحنه را مشاهده كرد و اگر در جمله‏، «نسيان» به هر دو نسبت داده شده، از قبيل نسبت دادن كار فرد به گروه است كه بسيار رائج مى‌باشد. اگر گفته شود چگونه ممكن است مسأله‌اى به اين مهمى به فراموشى سپرده شود، در پاسخ مى‌گوييم دوست موسى(ع)، معجزاتى مهم‌تر از آن ديده بود، به علاوه آنها در اين سفر استثنايى به دنبال مسأله مهمترى بودند كه به خاطر آن فراموش كردن اين صحنه جاى تعجّب نيست. همچنین اينكه فراموشى مزبور به شيطان نسبت داده شده؛ ممكن است به خاطر اين باشد كه جريان زنده شدن ماهى، ارتباط نزديكى با پيدا كردن آن مردعالم داشت كه بنا بود، موسى(ع) از علم او بهره بگيرد و از آنجا كه شيطان كارش اغواگرى است و مى خواهد هيچ كس به هدف مقدّسش نرسد، يا ديرتر برسد، اين فراموشى را در ذهن‏ «دوست موسى» به وجود آورد.

در بعضى از روايات از پيامبر خاتم(ص) چنین نقل شده است، هنگامى كه ماهى‏ حركت كرد و به دريا افتاد و راه خود را پيش گرفت و رفت، موسى(ع) در خواب بود و دوستش (كه اين ماجرا را ديده بود) نخواست موسى را از خواب بيدار كند و ماجرا را بگويد و بعد از بيداری هم فراموش كرد جريان را به او بازگو كند و لذا يك شبانه روز ديگر به راه خود ادامه دادند، سپس دوست موسى(ع) ماجرا را به خاطر آورد و بازگو كرد، ناچار آنها به مكان اوّل كه ماهى در آب افتاده بود، بازگشتند[۳۶].

توضیح دیکری نيز راجع به چنین آیاتی بیان شده و آن اینکه پيامبران در برابر نسيان و فراموشى معصومند، امّا نسيان‌‏هايى كه به نوعى با دعوت آنها ارتباط داشته باشد، ولى نسيان در يك كار عادى روزانه كه هيچ ارتباطى با مسأله وحى و نبّوت و تعليم و تربيت و تبليغ ندارد، بلكه عدم ارتباط آن را همه مى‏‌دانند، لطمه‏‌اى به مقام عصمت انبياء نمى‏‌زند و نسيانى كه در آيات بالا آمده از همين قبيل است[۳۷].

عصمت پیامبر خاتم و امامان اثنی عشر از نسیان

یکی از دغدغه‌های پیامبر خاتم(ص)، احتمال فراموش کردن آیات وحی از سوی آن حضرت بود؛ آن هم در شرایطی که حجم انبوهی از آیات بر او نازل شده و پیامبر خاتم(ص) موظف به دریافت کامل از فرشته وحی و ابلاغ آنها بدون هیچ کم و زیادی به مردم بود. به همین سبب قرآن کریم در آیات مختلفی این نگرانی را از آن حضرت دفع نموده و به نوعی به عصمت پیامبر از نسیان یا فراموشی اشاره نموده است.

از آنجا که فراموش کردن احکام الهی از جانب پیامبر یا امام ـ که جانشین و خلیفه پیامبر به شمار آمده و وظیفه حفط و تبیین دین را به عهده دارد ـ باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل می‌گردد[۳۸]، از این رو اگر رسول یا امام در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشند؛ غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمی‌شود. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است که باید بی‌کم‌وکاست به دست مردم برسد.

ادله عصمت پیامبر خاتم از نسیان

ادله عقلی

از همان براهینی که متکلمان از آنها برای اثبات اصل عصمت پیامبران استفاده کرده‌اند، می‌توان جهت اثبات گستره این عصمت که عصمت از نسیان یکی از شاخه‌های آن است نیز استفاده نمود. این براهین عبارت‌اند از:

  1. برهان وجوب اطاعت از پیامبران: اگر از پیامبران خطا یا فراموشی سرزند، مخالفت و انکار آنها واجب خواهد بود که این مسأله با دستور خداوند بر اطاعت از آنها مغایرت دارد[۳۹].
  2. برهان حفظ شریعت: پیامبران، حافظ شریعت هستند، (حافظان شریعت باید معصوم باشند)، پس واجب است پیامبران، معصوم باشند[۴۰].
  3. برهان خلف یا لزوم اطمینان: پیامبر می‌خواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسد و اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم؛ لذا باید معصوم باشد[۴۱].
ادله نقلی

آیات زیر بر عصمت پیامبر از نسیان دلالت دارند:

  1. ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى * إِلَّا مَا شَاءَ الله إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى[۴۲].
  2. ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[۴۳].
  3. ﴿فَتَعَالَى الله الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۴۴].
  4. ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا * إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا[۴۵].

نکات برگرفته از آیات

در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. اطمینان خداوند به پیامبر درباره حفظ و عدم فراموشی آیات قرآن از سوی وی و پیامبر اکرم(ص)، مصون از هرگونه سهو و نسیان در تعالیم الهی: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى؛
  2. فراموشی بعضی از قرآن از سوی پیامبر در صورت تعلّق مشیت خداوند: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى * إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ[۴۶]. علامه طباطبایی می‌نویسد: و جمله ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى وعده‌ای است از خدای تعالی به پیامبرش، به اینکه علم به قرآن و حفظ قرآن را در اختیارش بگذارد، به طوری که قرآن را آن‌طور که نازل شده همواره حافظ باشد و هرگز دچار نسیان نگردد و همان‌طور که نازل شده قرائتش کند و ملاک در تبلیغ رسالت و وحی به همان‌طور که وحی شده همین است. و جمله ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ استثنایی است که تنها به منظور بقای قدرت الهی بر اطلاقش آورده شده، می‌خواهد بفهماند چنین نیست که خدای تعالی بعد از دادن چنین عطیه‌ای، دیگر قادر نباشد تو را گرفتار فراموشی کند، نه، بعد از اعطاء هم باز به قدرت مطلقه خود باقی است و این استثنایی نظیر استثنایی است که در آیه شریفه: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ[۴۷] است: اما کسانی که سعادت داده شده‌اند در بهشتند، در حالی که جاودان در آنند، مادام که آسمان و زمین بر جاست، مگر آنچه که پروردگارت بخواهد ـ عطایی غیر مقطوع ـ پس در این استثنا نمی‌خواهد بعضی از مصادیق نسیان را از عموم “لا تنسی” خارج کند و بفرماید به زودی علم قرآن را به تو می‌دهیم به طوری که هیچ چیز از قرآن را فراموش نکنی، مگر آنچه را که او خواسته است فراموش کنی، برای اینکه اگر معنا چنین باشد اختصاص به رسول خدا(ص) ندارد، همه مردم این‌طورند و از هر چیزی و هر محفوظی آن مقداری را فراموش می‌کنند که خدا خواسته باشد و از اشیا مقداری را حفظ می‌کنند و مقداری را فراموش می‌نمایند، پس این چه منّتی است که بر شخص رسول خدا(ص) نهاده‌؟ با اینکه عطیه، عطیه‌ای است عمومی و مشترک بین آن جناب و عموم مردم. پس وجه درست همان است که ما بیان کردیم[۴۸] و آیه شریفه با سیاقی که دارد خالی از تأیید گفتار بعضی از مفسرین نیست که گفته‌اند: رسول خدا(ص) هر وقت جبرئیل بر او نازل می‌شد قرآن را می‌خواند تا مبادا چیزی از آن را فراموش کرده باشد، به طوری که هیچ گاه نمی‌شد که جبرئیل وحی را به آخر برساند، و آن جناب شروع به خواندن از اولش نکرده باشد، ولی همین که این آیه نازل شد رسول خدا(ص) از این دلواپسی در آمد، و چیزی را فراموش نکرد[۴۹].
  3. نیاز به تکرار کلمات وحی نیست؛ زیرا خداوند آن را نگهداری می‌کند: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ؛
  4. نباید که پیامبر در ادای وحی شتاب به خرج دهد و نگران فراموشی آن باشد: ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ؛
  5. لزوم ان‌شاءالله گفتن، برای پیامبر هنگام یاد خدا پس از برطرف شدن فراموشی: ﴿وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ[۵۰].

دیدگاه اهل سنت

منشأ انتساب نسیان به پیامبر خاتم(ص)

اکثریت اهل سنت صرفا به عصمت پیامبران از نسیان در مرحله دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم باور دارند، از این رو این گروه عقیده‌ای به عصمت آن حضرت نه تنها از فراموشی که از اشتباه، خطا و... در امور شخصی زندگی آن حضرت که مرتبط با وحی نیست ندارند. با این حال برخی پیروان اهل سنت، اعم از متکلمان، مفسران و محدثان، حتی در عصمت پیامبران از نسیان در دریافت وحی از خدای تعالی و ابلاغ آن به مردم نیز خدشه نموده و آن را نیز لازم نمی‌دانند. دلیل این مسأله نیز برگرفته از روایات جعلی یا همان اسرائیلیات است که در برخی منابع اهل سنت به وفور نقل شده است. به عنوان نمونه در صحیح مسلم روایات متعددی درباره فراموشی قرآن از سوی پیامبر خاتم(ص) نقل شده است که از باب نمونه به این مورد اشاره می‌‌کنیم: «عایشه می‌‌گوید: پیامبر صدای قرائت شخصی را از مسجد شنید و فرمود: خدا او را رحمت کند که مرا به یاد آیه‌ای از قرآن انداخت که آن را فراموش کرده بودم»[۵۱]؛ همچنین در صحیح بخاری نیز روایات جعلی متعدد دیگری از ابوهریره وارد شده که متضمن فراموشی نماز توسط پیامبر است[۵۲].

اعتماد به راویان چنین احادیثی موجب پذیرش این احادیث از سوی محدثان و دیگر علمای اهل سنت شده تا جایی که این روایات در موارد بسیاری مبانی اعتقادی و کلامی پیروان اهل سنت را تشکیل داده است.

افسانه غرانیق

از جمله روایات سخیف و جعلی که در پاره‌ای از منابع اهل سنت نقل شده[۵۳] و دستمایه تردید در عصمت پیامبر از فراموشی نیز قرار گرفته، روایتی است که به افسانه غرانیق شهرت دارد. بر اساس این روایت، پیامبر حدود دو ماه پس از هجرت مسلمانان به حبشه در جمع مشرکان بود که سوره نجم بر وی نازل شد. آن حضرت نیز به امر الهی این سوره را بر مردم تلاوت کرد اما هنگامی که به آیه نوزدهم و بیستم رسید، تحت‌تأثیر شیطان قرار گرفت و آیات نازل شده الهی را فراموش نمود لذا عباراتی را بر آن سوره افزود که مضمونشان تأیید بت‌های بزرگ مشرکان و امید شفاعت توسط آنها بود: تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَإنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی؛ آنها (بت‌های لات و عُزّی و منات) پرندگان زیبای بلند مقامی‌اند و از آنها امید شفاعت می‌رود». با این وجود شب‌ هنگام که جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمده و از آن حضرت خواست تا سوره نجم را قرائت کند. پیامبر آن سوره را با همان آیات مذکور قرائت نمود. هنگامی که جبرئیل عبارات تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی را انکار کرد، پیامبر فرمود: «آیا چیزی به خدا نسبت دادم که نفرموده است؟» پس از این خداوند آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء را به پیامبر وحی کرد که ترجمه آن چنین است: «و نزدیک بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده‌ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و سپس تو را به دوستی خود گیرند؛ و اگر تو را استوار نمی‌داشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت، حتما تو را (عذابی) دو برابر (در) زندگی و دو برابر (پس از) مرگ می‌چشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمی‌یافتی»[۵۴].

روشن است که این روایت علاوه بر آنکه به لحاظ سندی مخدوش و مردود است[۵۵]، به لحاظ دلالت و محتوا نیز مخالف نص صریح آیاتی است که تسلط شیطان بر پیامبران را انکار نموده است[۵۶]؛ ضمن آنکه مورد انکار برخی از بزرگان اهل سنت نیز قرار گرفته است[۵۷].

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۷، ص۳۰۴.
  12. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۲۲.
  13. زمخشری، جارالله، ابی‌القاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۲م، چاپ اول، ص۶۳۱.
  14. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج۶، ص۹۷.
  15. طباطبایی محمد حسین، المیزان، ج۷، ص۸۹.
  16. «و آنان که در (راه) ما (به جان و مال) جهد و کوشش کردند محققا آنها را به راه‌های (معرفت و لطف) خویش هدایت می‌کنیم، و همیشه خدا یار نکوکاران است». سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  17. «و هر که خدا را یاری کند البته خدا او را یاری خواهد کرد»، سوره حج، آیه ۴۰.
  18. «اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد (یعنی دیده بصیرت دهد تا به نور باطن حق را از باطل فرق گذارید)»، سوره انفال، آیه ۲۹.
  19. «و کیست ستمکارتر از آن کسی که متذکر آیات خدایش ساختند و بدانها پندش دادند و باز از آنها اعراض کرد و از اعمال زشتی که کرده بود به کلی فراموش کرد» سوره کهف، آیه ۵۷.
  20. «و چون خدا را فراموش کردند خدا نیز آنها را فراموش کرد (یعنی به خود واگذاشت تا از هر سعادت محروم شوند)» سوره توبه، آیه۶۷.
  21. «امروز ما هم آنها را (به رحمت) در نظر نمی‌آوریم چنانکه آنان دیدار چنین روزشان را به خاطر نیاوردند» سوره اعراف، آیه ۵۱.
  22. «و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظّ روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از یادشان برد، آنان به حقیقت بدکاران عالمند». سوره حشر، آیه ۱۹.
  23. «چگونه شما مردم را به نیکوکاری دستور می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید»، سوره بقره، آیه ۴۴.
  24. «( به آنها گوییم) پس بچشید ( عذاب جهنم را) به کیفر آنکه دیدار امروزتان را فراموش کردید» سوره سجده، آیه ۱۴.
  25. «پروردگارا، ما را بر آنچه به فراموشی یا به خطا کرده‌ایم مؤاخذه مکن» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  26. «لیکن بهره‌ات را هم از (لذّات و نعم حلال) دنیا فراموش مکن» سوره قصص، آیه ۵۷.
  27. «و فضیلت‌هایی که در نیکویی به یکدیگر است فراموش مکنید» سوره بقره، آیه ۲۳۷.
  28. «و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم». سوره طه، آیه ۱۱۵.
  29. عاملی سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج ۶، ص۱۲۲-۱۱۸.
  30. فاطمه ملکی طجر، مقاله: نگاه و نقدی بر مسأله سهو النبی.
  31. «(ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد)» سوره کهف، آیه ۶۱.
  32. «پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!»، سوره طه، آیه ۱۱۵
  33. «و پروردگارت هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد». سوره مریم، آیه ۶۴.
  34. سوره ضحی، آیه ۳.
  35. طبرسى فضل بن حسن، ترجمه تفسير جوامع الجامع، ج ‏۴، ص۵۱.
  36. تفسير المراغى، مراغى، احمد بن مصطفى، ج ۱۵، ص۱۷۴-۱۷۵.
  37. چنانچه سيّد مرتضى در مورد سخن موسى(ع) به جناب خضر یعنی ﴿قَالَ لا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ، «مرا مؤاخذه به چيزى كه فراموش كردم [و عهد و پيمانى كه با تو بسته بودم] نكن)»، سوره کهف، آیه ۷۳، این است که در اینجا سه احتمال وجود دارد. نخست اينكه نسيان به همان معناى معروفش يعنى فراموش‏كارى است و تعجب ندارد كه موسى(ع) در اين مدت كوتاه چنين پيمانى را فراموش كند، به خاطر اشتغال فكرى به مسائل مهم‏تر و غير آن. احتمال دیگر این است که بگوییم منظور حضرت موسی(ع) اين بود كه مرا مؤاخذه به آنچه ترك كردم مكن. يعنى موسى آگاهانه اين پيمان را ترك كرده بود و مى‏ دانيم پيمان او مشروط بود، يعنى خضر به حضرت موسی(ع) گفته بود که: «اگر مى‏ خواهى با من باشى بايد سؤالى نكنى تا خودم توضيح دهم». وجه سوم هم این است که معتقد شویم منظور حضرت موسى(ع) اين بود كه مرا به كارى كه شبيه فراموش‏كارى بود مؤاخذه نكن. سید مرتضی پس از نقل وجوه سه گانه مى‏ افزايد: هر گاه عبارت «نسیت» را به معنایی غير از نسيان حقيقى تفسير كنيم، هیچ اشکالی پیش نمی آید و عصمت نقض نمی گردد ولی اگر آن را بر نسيان حقيقى حمل كنيم توجيه آن اين است كه نسيان‏ در صورتى بر پيامبر جايز نيست كه بخواهد چيزى را از سوى خدا يا در مورد شريعت، يا در امورى كه مردم را از او متنفر مى سازد، بيان كند، اما در مورد چيزى كه از اين دايره خارج باشد، مانعى ندارد، مثل اينكه پيامبر غذا يا نوشيدنى خود را فراموش كند امّا نه فراموشى مستمر و پى در پى. چنين چيزى بر پيامبر محال نيست. مكارم شيرازى، ناصر، پيام قرآن‏، ج ‏۷، ص۱۲۴-۱۲۷.
  38. جمله ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸، می‌فهماند که رسول به‌گونه‌ای وحی الهی را دریافت و ابلاغ می‌کند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمی‌دهد.
  39. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  40. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  41. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  42. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری * مگر آنچه را خدا خواهد که او آشکار و نهان را می‌داند» سوره اعلی، آیه ۶-۷.
  43. «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست * پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن * سپس شرح آن (نیز) با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۹.
  44. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  45. «و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود» * مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیک‌تر از این رهنمایی کند» سوره کهف، آیه ۲۳-۲۴.
  46. و استثناء در جمله: ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ برگرفته از فعل تَنْسی است و (ما) موصوله از مستثنی است. و تقدیر: إلا الذی شاء اللّه أن تنساه، است یعنی مگر آن‌که خدا بخواهد که تو فراموش کنی، در نتیجه مفعول فعل مشیئت حذف شده، همان‌طور که در غالب این موارد در زبان عرب حذف می‌شود مثل: ﴿وَلَوْ شَاءَ الله لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ اگر خدا بخواهد قوه شنیدن و دیدن معنوی آنان را از بین می‌برد و مقصود از آن این جمله بعضی از قرآن است. التحریر والتنویر، ج۳۰، ص۲۴۸.
  47. «و اما آنان که نیکبخت شده‌اند در بهشتند؛ تا آسمان‌ها و زمین برجاست در آن جاودانند جز آنچه پروردگارت به دهشی پایدار بخواهد» سوره هود، آیه ۱۰۸.
  48. ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۴۴۴.
  49. مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۷۵.
  50. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۳۵۹.
  51. عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْتَمِعُ قِرَاءَةَ رَجُلٍ فِی الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: «رَحِمَهُ اللهُ لَقَدْ أَذْکَرَنِی آیَةً کُنْتُ أُنْسِیتُهَا، صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری، ج۱، ص۵۴۳، ح ۷۸۸.
  52. ر.ک: صحیح بخاری، محمد بن‏ اسماعیل بخاری‏، ج۵، ص۲۲۴۹، کتاب الأدب، باب ۴۵، ح۵۷۰۴.
  53. ر.ک: سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸؛ حلبی، السیرة الحلبیه، بیروت، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۴؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ۱۳۷۹ق، ج۸، ص۴۳۹-۴۴۰ و...
  54. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸.
  55. هیچکدام از روایاتی که به نقل داستان غرانیق پرداخته‌اند، به صحابه پیامبر نمی‌رسند و نزدیک‌ترین راویان به دوره پیامبر، تابعان هستند که هیچکدام پیامبر را درک نکرده و در حین رخ دادن ماجرای مذکور حاضر نبوده‌اند. درباره ابن‌عباس نیز که یکی از راویان این ماجرا است، گفته شده که او در سال سوم قبل از هجرت متولد شده و نمی‌توانسته خود شاهد ماجرا باشد. ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۱۲۱.
  56. ر.ک: سوره نجم، آیات ۴-۱ و سوره یونس، آیه ۱۵.
  57. ر.ک: ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ۱۴۲۰ق، ج۷، ص۵۲۶؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۷۱ش، ج۱۳، ص۳۴۵-۳۴۹؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ۱۴۱۱ق، ج۲۳، ص۲۳۷.