امامت در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

امام» یا از ریشه «أُمّ» به معنای اصل و اساس است و یا از ریشه «أَمّ» به معنای قصد و آهنگ است. اهل لغت برای امام معانی مختلفی از جمله پیشوا، پیشرو، مقتدا، قیِّم، مصلح، الگو، طریق و راه اصلی، راهنما و کسی که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، مصلح و سرپرست و حتی شاقول و ریسمان بنّایی ذکر کرده‌اند. با این وجود همه اینها، معنایی نزدیک به هم داشته و بیانگر یک واقعیت‌اند و آن، اینکه رهبر جامعه در حقیقت، اصل و اساس جامعه است که مردم از او پیروی می‌کنند و در امور خود، به سراغ او می‌روند. بر این اساس معنای جامع امام، کسی یا چیزی است که به او اقتدا شود.

ریشه لغوی

واژۀ «امام» یا از ریشه «أُمّ»[۱] به معنای اصل و اساس است، چنانچه خلیل بن احمد درباره نخستین معنای این ریشه می‌گوید: "بدان که هر چیزی که چیزهای دیگر به آن ضمیمه و نسبت داده می‌شوند، یا از او پیدا می‌شوند، یا الهام می‌گیرند، عرب آن چیز را "أُمّ" می‌نامد"[۲] و یا از ریشه «أَمّ»[۳] به معنای قصد و آهنگ است[۴]. یکی از مشتقات این ریشه واژۀ «امام» است.

به نظر می‌رسد این دو معنا، همان چیزی است که ابن فارس از آن به «اصل» یا «مرجع» و یا حتی «قصد» تعبیر می‌کند[۵]؛ چراکه فروعات به اصل ضمیمه می‌شوند، أم مرجع سایر چیزهاست و سایر امور قصد آن را می‌کند.

برخی از محققان عرصۀ لغت[۶]، با نگاهی به کاربردها و مشتقات واژۀ «أمّ» معنای «قصد مخصوص» یا «قصد همراه با توجه خاص» را برای آن در نظر گرفته‌اند و تمام معانی یاد شده را به این معنا برگردانده‌اند[۷].

معانی لغوی

اهل لغت برای امام معانی مختلفی ذکر کرده‌ و گفته‌اند: امام در معانی پیشوا، پیشرو، مقتدا، قیِّم، مصلح، الگو، طریق و راه اصلی، راهنما[۸] و کسی که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، آمده است[۹]. همچنین به معنای مصلح و سرپرست[۱۰] و شاقول و ریسمان بنّایی نیز به کار رفته است[۱۱].[۱۲].

هر چیزی یا کسی که به او اقتدا شود

صرف نظر از اختلافات معنایی واژۀ «امام»، اغلب لغت شناسان (لغویین) امام را از مصدر ائتمام به معنای تقدم و پیشوایی و به معنای چیزی که مورد اقتدا و پیروی قرار گیرد، دانسته‌اند.

فخرالدین طریحی در "مجمع البحرین"[۱۳] درباره معنای امام می‌گوید: "والإِمَامُ - بالكسر على فِعَال - للذي يُؤتَمُّ بِه، وجمعه: أَئِمَّة"[۱۴].[۱۵]. حاصل مطلب این است که: هر کسی که دیگران به او "ائتمام" کنند ـ یعنی "اقتدا" و "تبعیت" کنند ـ "امام" می‌گویند[۱۶].

راغب اصفهانی در "مفردات" چنین می‌گوید: "اَلْإِمَامُ: المُؤتَمُّ بِهِ؛ إنساناً كانَ يُقتَدى بِقَولِهِ أو فِعلِهِ، أو كِتاباً، أو غَيرَ ذلِكَ، مُحِقّاً كانَ أو مُبطِلاً، وجمعه: أَئِمَّةٌ. وقولُه تَعَالى: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[۱۷] ؛ أي: بالذي يقتدون به، وقيل: بكتابهم"[۱۸].[۱۹]. حاصل سخن او اینکه: هر کسی که مردم به او ائتمام کنند؛ یعنی پشت سر او قرار بگیرند و حرکت کنند، او امام است. امام آن است که جلو باشد و مردم به او اقتدا کنند. حال، آن امام و مقتدا یا انسان است، یا کتابی است که انسان به معارف آن عمل می‌کند. پس اگر امامت، به کتاب هم تفسیر شود، از باب همین اقتداست؛ گرچه در روایات ما، امام به همان "مَنْ يُقتَدَى بِه" تفسیر شده است[۲۰].

از کلام راغب اصفهانی این‌گونه استفاده می‌شود که امامت به معنای مقتدا و متقدم بودن است. اقتدا کردن نیز به معنای تبعیت و پیروی است. خدای متعال در وصف رابطه فرعون و قومش می‌فرماید: ﴿فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ * يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ[۲۱]. طبق این آیه، دلیل تقدّم و پیش‌روی فرعون بر قومش در روز قیامت این است که قوم فرعون از امر او پیروی کرده‌اند و این نکته نشان می‌دهد مسئلۀ اصلی و سرنوشت‌ساز امت‌ها و ملت‌ها، "اتّباع امر" است. بنابراین، "اقتدا" و "ائتمام" (پذیرش امامت) به معنی "اتّباع امر" یا "اتّباع در فعل و قول" و "امامت" یعنی "تقدّم"، "مقتدا شدن" و "متبوع شدن" است[۲۲].

ابن‌منظور در "لسان العرب" در باره معنای این ریشه لغوی می‌گوید: "أَمَّ القومَ وأَمَّ بِهِمْ: تقدَّمهم، وَهِيَ الإِمامةُ. والإِمامُ: كُلُّ مَنِ ائتَمَّ بِهِ قومٌ كَانُوا عَلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ أَو كَانُوا ضالِّين... [قال] ابْنُ سِيدَهْ: والإِمامُ مَا ائْتُمَّ بِهِ مِنْ رئيسٍ وغيرِه، وَالْجَمْعُ أَئِمَّة. وَفِي التَّنْزِيلِ الْعَزِيزِ: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ"[۲۳] "قاتِلوا رؤساءَ الكُفْر وقادَتَهم الَّذِينَ ضُعَفاؤهم تَبَعٌ لَهُمْ... وقال الْمَازِنِيُّ: أُيَيْمَة وَلَمْ يقلِب، وإِمامُ كلِّ شَيْءٍ: قَيِّمُهُ والمُصْلِح لَهُ، والقرآنُ إِمامُ المُسلمين، وسَيدُنا مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله(ص): إِمام الأَئِمَّة، وَالْخَلِيفَةُ: إِمَامُ الرَّعِيَّةِ، وإِمامُ الجُنْد: قَائِدُهُمْ"[۲۴].[۲۵] حاصل سخن ایشان این است که: این واژه، به صورت متعدی و لازم به کار برده می‌شود. اگر گفته شود: أَمَّ القومَ وأَمَّ بِهِمْ یعنی: بر آنها مقدم شد؛ نه اینکه فقط از لحاظ مکانی، بلکه از لحاظ عمل؛ او جلو باشد و اینها مثل او عمل کنند. ازاین‌رو، می‌گوید: معنای ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ اینکه: با سران و رهبران کفر بجنگید؛ آنان که ضعیفان، تابعشان بودند. پس امامت به معنای مقتدا بودن است و مقتدا شدن به این است که دیگران تبعیت کنند. بنابراین، محور اصلی این واژه "تبعیت" و "اقتدا" است. در ادامه گفته است:امام هر چیزی قیّم بر آن است؛ یعنی امام، آن کسی است که مسئولیت اصلاح چیزی را بر عهده دارد. در انتهای سخن نیز برخی از استعمالات امام را برمی‌شمارد و می‌گوید: قرآن امام مسلمین است و خلیفه امام رعیت، امام لشکریان نیز رهبر آنان است[۲۶].

ابن فارس می‌نویسد: «أم» به معنای اصل، مرجع، جماعت و دین است و امام به معنای هر کسی است که به او اقتدا می‌شود و در کارها و امور پیشوا بوده و مقدم می‌گردد؛ از این رو پیامبر (ص) امام پیشوایان و خلیفه امام امت و قرآن امام مسلمانان است[۲۷].

خلیل بن احمد فراهیدی در معنای امام می‌‌گوید: هرکه به او اقتدا شود و در کارها جلو قرار داده شود او پیشوا و امام است و پیامبر اسلام (ص) پیشوای همه پیشوایان است، خلیفه پیشوای مردم است و قرآن پیشوای مسلمانان است و مصحفی که در مساجد قرار داده می‌‌شود (برای نشان دادن جهت قبله) امام نامیده می‌‌شود. امام ـ در اصل لغت ـ همان سرمشق کودک است که هر روز آن را یاد می‌‌گیرد. ابن فارس (م ۳۵۹) و ابن سیده (م ۴۵۸) شبیه همین تعریف را ارایه کرده‌اند[۲۸].[۲۹]

مؤلف کتاب معانی الاخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام می‌گوید: “امام را امام نامیدند به دلیل اینکه او پیشرو و مقتدای مردم است”[۳۰].[۳۱]

قصد کردن و توجه کردن

صاحب التحقیق در بیان معنای اصلی ماده «ام» می‌نویسد: «معنای اصلی این ماده به معنای قصد کردن چیزی و توجه داشتن به یک شیء است و این معنا در تمام مشتقات آن اُم، اُمة، إمام، أمام و اَم لحاظ شده است[۳۲]. شرح آن مشتقات چنین است:

  1. امام: (پیشوا و مقتدا): علت نامگذاری آن، این است که مورد قصد و توجه کسانی که دنبال او هستند قرار می‌گیرد.
  2. اَمام: (سمت جلو): زیرا جلو بیشتر مورد توجه و قصد انسان قرار می‌گیرد و حرکت انسان همواره به سمت جلو می‌باشد.
  3. اُم: (مادر، اصل): علت نامگذاری آن، این است که این وجود مبارک در ایام طفولیت، بیشتر مورد توجه کودک قرار می‌گیرد.
  4. امة: (گروهی که دارای اصول مشترکی می‌باشند.): علت نامگذاری آن، این است که گروه، هدف مشترکی را قصد کرده‌اند[۳۳].

بنابر اینکه واژۀ «امام» از ریشه «أُمّ» به معنای اصل و اساس باشد؛ در این صورت، «اِمام» به معنای اصل و اساس جامعه است و اگر به معنای قصد و آهنگ باشد، در این صورت، «امام» به معنای کسی است که جامعه در امور خود، آهنگ او دارد[۳۴].[۳۵]

شاخص و معیار

در مورد معنای جامع کاربرد «امام» به نظر می‌رسد که امام به شاخص و معیار هر چیز گفته می‌شود که دیگر امور با آن سنجیده و به او ارجاع داده می‌شود. این معنا از آنچه مرحوم شیخ صدوق در معانی الأخبار در مورد معنای امام از ابوبشر لغوی نقل می‌کند به خوبی فهمیده می‌شود: "در شهر مدینة السلام از ابوبشر پرسیدم: «امام یعنی چه؟» در پاسخم گفت: «امام در زبان عرب، پیشرو و پیشوای مردم در فضائل و امام شاقول یا ریسمان کار است که بنّایان با آن اندازه می‌گیرند تا دیوار راست درآید و امام همان طلای نابی است که در سکه‌سازی برای نمونه‌برداری و ضرب سکه است که عیار سکه‌های مضروب بر طبق آن واقع شود و امام رشته نخی است که مهره‌های گردنبند به آن کشیده می‌شود و امام راهنمایی است که مسافران در تاریکی شب در پی او راه را طی می‌کنند؛ و تیری است که به عنوان نمونه در کارگاه‌های اسلحه‌سازی مورد استفاده قرار می‌گیرد تا دیگر تیرها مانند آن ساخته شوند"[۳۶].

معنای معیار و شاخص در تمام این کاربردها محفوظ است و البته این با معنای قصد و توجه که برخی از محققین بدان اشاره کرده‌اند، منافات ندارد؛ زیرا شاخص و معیار، چیزی است که مورد قصد و توجه است تا امور با آن عیار شده و از نظر دوری و نزدیکی به آن مورد سنجش قرار گیرند. ولی معنای متبادر از کاربرد مشتق «امام» همان معیار و شاخص است که دیگر امور با او تطبیق می‌شود و او جهت دهنده و تعیین کنندۀ وضعیت آنها است[۳۷].

نتیجه گیری

با تأمّل در آنچه لغت شناسان در ریشه یابی کلمه «امام» و «امامت» ذکر کرده‌اند، می‌توان به این نتیجه رسید که:

  1. ریشه‌های متفاوت آنها، معنایی نزدیک به هم دارند و بیانگر یک واقعیت‌اند و آن، اینکه رهبریِ جامعه در حقیقت، اصل و اساس جامعه است که مردم از او پیروی می‌کنند و در امور خود، به سراغ او می‌روند.
  2. واژه «امام» و «امامت»، تنها برای انسان به کار نمی‌رود؛ بلکه هر چیزی که اساس و مبدأ حرکت چیز دیگری قرار گیرد ـ چه انسان باشد و چه چیز دیگر، چه حق باشد و چه باطل ـ امام محسوب می‌گردد. بنابراین در عربی کلمۀ «امام» یا «پیشوا» مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا، یعنی کسی که پیشرو است و عده‌ای تابع و پیرو او هستند؛ اعم از آنکه آن پیشوا عادل باشد یا باطل و گمراه. قرآن کریم کلمۀ امام را در هر دو مورد به کار برده است[۳۸]. در یک‌جا می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۳۹] و در جای دیگر می‌‌فرماید: ﴿أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۴۰]. مورد اول در مورد پیشوایان به حق است و مورد دوم در مورد رهبران کافر و گمراه[۴۱].

منابع

پانویس

  1. جوهری، الصحاح، ج ۵ ص۱۸۶۳ مادّه «أمم»: "أُمُ‏ الشی: أصلُهُ"
  2. "اعلم أن کل شی‏ء یضم إلیه سائر ما یلیه فإن العرب تسمی ذلک الشی‏ء أمّا"؛ کتاب العین، ج‏۸، ص۴۲۶؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۵۸.
  3. "الأَمُ‏ بالفتح: القصدُ. یقال: أَمَّهُ‏ و أَمَّمَهُ‏ و تَأَمَّمَهُ‏، إذا قصَدَه"‏؛ الصحاح، ج ۵ ص۱۸۶۵.
  4. "الأَمُ‏، بالفتح: القَصْد، أَمَّهُ‏ یَؤُمُّه‏ أَمّاً إِذا قَصَدَه"؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲.
  5. "أمَّا الهمزة و المیم فأصلٌ واحدٌ، یتفرَّع منه أربعة أبواب و هی الأَصل و المرجِع و الجماعة و الدِّین و هذه الأربعَة متقاربة و بعد ذلک أصولٌ ثلاثة و هی القامة و الحِین و القَصْد"؛ معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱.
  6. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۱، ص۱۴۹.
  7. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۶۵.
  8. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵؛ راغب، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷.
  9. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷.
  10. ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲، ص۲۵.
  11. ابن فارس، محمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۱ ص۲۹؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲ ص۲۵ و ۲۶؛ صاحب ابن عباد، المحیط فی اللغة، ج ۱۰، ص۴۶۱.
  12. ر.ک: عالمی، سید محمد، بررسی تعریف امامت در مدرسه بغداد، ص۱۲؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۳.
  13. مجمع البحرین کتابی است که هم نگاه به استعمالات لغوی دارد و هم نگاهی به استعمالات شرعیه دارد. این از امتیازات این کتاب است. البته در لسان العرب نیز خود ابن منظور توجه بسیاری به استعمالات شرعیه الفاظ دارد، اما امتیاز مجمع البحرین این است که استعمالات شرعیه را در منابع اهل بیت(ع) دنبال می‌کند.
  14. طریحی، فخرالدین بن محمدعلی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۴.
  15. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  16. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  17. «روزی که هر گروه مردم را با پیشوایشان فرامی‌خوانیم» سوره اسراء، آیه ۷۱.
  18. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷.
  19. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  20. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  21. «آنگاه، آنها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر [کمال رهیافتگی و] کاردانی نبود * او در روز رستخیز، پیشاپیش قومش می‌آید و آنان را به دوزخ درمی‌آورد» سوره هود، آیه ۹۷-۹۸.
  22. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  23. «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
  24. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴.
  25. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  26. اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
  27. معجم مقاییس اللغة، ص۳۳.
  28. کتاب العین، ج ۸، ص ۴۲۹ و معجم مقاییس اللغه، ج ۱ ص۲۸ و الحکم و المحیط الاعظم، ج ۱۰، ص ۵۷۲.
  29. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص ۲۵-۳۰
  30. محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.
  31. ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.
  32. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۵.
  33. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۴۷.
  34. الأَمُ‏، بالفتح: القَصْد، أَمَّهُ‏ یَؤُمُّه‏ أَمّاً إِذا قَصَدَه‏؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲؛ لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۲.
  35. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص ۲۵-۳۰
  36. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، ص۹۶.
  37. ر.ک: عالمی، سید محمد، بررسی تعریف امامت در مدرسه بغداد، ص۱۲؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۳.
  38. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، امامت و مهدویت، ج۱، ص۱۹۳.
  39. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  40. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  41. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۳۵.