زمینه‌های قیام امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۱:۴۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

نهضت حسینی

زمینه‌های نیازمندی به قیام

زمینه‌ها و عواملی که آن نهضت عظیم را به وجود آوردند و آن فاجعه غم‌انگیز را رقم زدند، عبارتند از:

  1. زمامدار جامعه اسلامی نه تنها شرایط لازم برای تصدی منصب حکومت را نداشت بلکه متظاهر به فسق و فساد بود؛
  2. ارزش‌های معنوی از یاد رفته بود و نخبگان جامعه، که مدیریت فکری و سیاسی را بر عهده داشتند و الگویی برای مردم به شمار می‌رفتند، به مفاهیم اخلاقی پای‌بند نبودند؛
  3. حکومت نیز فاقد قواعد و معیار بود و قانون و ضابطه‌ای را در میان کارگزاران معمول نمی‌داشت. در نتیجه ظلم و تبعیض به غایت خود رسیده بود؛
  4. بدعت‌ها و پیرایه‌های بسیار در دین راه یافته و مذهب وسیله تخدیر مردم و تأمین خواسته‌های حکام و مفسدان شده بود؛
  5. دنیامداری و ماده‌گرایی، جهان برین و آخرت را از یادها زدوده بود؛
  6. رعب و دنیاپرستی هم چون بیماری، متدینان را زبون و زمین‌گیر و آنان را تسلیم پیش آمدها کرده بود، دلیری و رادمردی نیز تنها در اسطوره‌ها به جای مانده بود.

زمینه اول: گمراهی مردم

دوری از مرجعیت اهل بیت و پیروی از دانشمندان درباری

جهل نسبت به آموزه‌های دینی

فریب‌خوردن از تبلیغات بنی امیه

زمینه دوم: گسترش فساد و اختلاف

فقدان امنیت

حکومت بنی امیه بر پایه جور و ستم و زور و دشمنی، شکل گرفت. از آن زمان که معاویه و دار و دسته‌اش به عنوان یک قدرت در جهان اسلام پدیدار شدند، بر ضدّ رهبر و پیشوای مسلمانان پس از رسول خدا (ص) دست به سرکشی و طغیان زده و اعمال خیانتکارانه خود را که رخدادهای ناگواری برای مسلمانان در پی داشت، شدت بخشید. خون‌های زیادی را بر زمین ریخت و آن روز که حکومت در انحصار وی قرار داشت، بدنهادترین انسان‌ها را بر اداره امور مسلمانان گمارد بلکه قبل از تسلط بر امت، کلیه عناصر طرفدار او میان مردم به ایجاد بیم و هراس و قتل و کشتار پرداختند به گونه‌ای که مردم در زمان فرمانروایی زیاد بن ابیه برای بیان دلیل ناامنی در سراسر کشور جمله «سعد را نجات بده، که سعید از دست رفت» را بر زبان می‌آوردند[۱].

از سویی هیئت حاکم اموی در تحقیر گروه‌ها و مجموعه‌های بزرگی از مسلمانان فوق‌العاده کوشید و به آنان از دیدگاهی متکبرانه و قبیله‌ای می‌نگریست[۲]، چنان‌که معاویه در سیاست خود که یزید آن را به ارث برد، مسلمانان به ویژه دوستداران اهل بیت را به انواع کشتار و شکنجه و آوارگی دچار ساخت[۳].

معاویه در کمال گستاخی و بی‌پروایی به حق و بی‌حرمتی به ارزش‌های انسانی به امام حسین (ع) گفت: ای ابا عبد الله! تو خوب می‌دانی که ما پیروان پدرت را از دم تیغ گذرانده، آنان را حنوط کردیم و کفن نموده و بر جنازه‌هایشان نماز خواندیم و به خاک سپردیم[۴]. امام حسین (ع) در برابر این همه ظلم و ستم دست بسته نماند. وی با معاویه به احتجاج پرداخت و سپس بر فرزند فاسقش شورید زیرا برای نجات امت مسلمان از چنین ستم و بیدادی بزرگ، احتجاج و پند و موعظه سودی نمی‌بخشید.[۵].

انتشار گونه‌های مختلف فساد

فساد سیاسی و اداری

امام حسین (ع) که شاهد انحراف شدید و گسترده‌ای در رده زمامداری مسلمانان بود، بازایستادن از حرکت خداپسندانه‌اش برای وی مقدور نبود. اگر ماجرای سقیفه، خلافت را از صاحب اصلی و قانونی‌اش امام علی (ع) دور ساخت و پیروان سقیفه به گمان خویش و با توسل به ادعای حرمت بیعت شکنی و همراهی با مردم و حرمت ایجاد تفرقه میان مسلمانان و وجوب پیروی از پیشوای انتخابی خود، بر این امر صحّه گذاشتند، ولی امیر مؤمنان (ع) به گونه‌ای دیگر کوشید تا فسادی را که در اثر رفتار خلیفه غیر معصوم به وجود آمده بود، به اصلاح آورد و امام حسین (ع) بخشی از این واقعیت‌ها را در برهه خلافت عثمان به روشنی شاهد بود.

موارد قرارداد صلح در حقیقت بر اعمال و رفتار معاویه که برای اجرای طرح‌های خود از شیوه نیرنگ و فریب و پوشش دین استفاده کرد، قیدوبند نهاده بود، ولی هم‌اکنون ماجرا تفاوت داشت؛ زیرا پس از مرگ معاویه از دیدگاه پیشوای معصوم و صاحب اصلی خلافت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) جز رویارویی مستقیم با دشمن چاره‌ای نبود و امکان‌پذیرش صلاحیت و شایستگی یزید و بنی امیه برای خلافت، حتی عقلا نیز وجود نداشت.

نظر به اینکه نتایج سقیفه برای محو آثار دین، نوعی هشدار به شمار می‌آمد. امام حسین (ع) فرمود: مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هریک از شما زمامدار ستم‌پیشه‌ای را که حرام خدا را حلال شمرده و با خدا پیمان‌شکنی می‌کند و با سنت رسول خدا (ص) مخالفت می‌ورزد و میان بندگان خدا با گناه و ستم رفتار می‌کند، مشاهده کند و در عمل و گفتار با او به ستیز نپردازد، خداوند او را در جایگاه همان ستمگر در آتش دوزخ قرار خواهد داد. یزید از کلیه صفات ناپسندی که رسول خدا (ص) مردم را از آنان برحذر می‌داشت، برخوردار بود و امام حسین (ع) که وارث پیامبر و مشعل‌دار رسالت بود، برای رویارویی با دشمن در جهت تغییر و تبدیل چنین وضعیتی، از دیگران سزاوارتر بود.[۶].

فساد مالی و اقتصادی

توزیع ناعادلانه امکانات

فساد فرهنگی و اخلاقی

  • ریشه‌دار شدن دنیاپرستی
  • گسترش لهو و لعب ومیگساری
  • گسترش گناه و روابط نامشروع
  • کم‌رنگ شدن معنویت و ارزش‌ها
  • گسترش روحیه ترس و ذلت‌پذیری

شیوع بدعت‌گذاری و تحریف دین

میراندن آموزه‌های قرآن و سنت نبوی

گسترش اختلاف‌ها در جامعه

زمینه سوم: گسترش ظلم و جور

فقدان مشروعیت حکومت

معیارهای مشروعیت حکومت در اسلام بحثی اختلافی است و نزد همه مذاهب اسلامی مورد اتفاق نظر نیست: آیا این مشروعیت، کاملاً مشروعیت الهی و خارج از اختیار مردم است همان‌گونه که شیعیان اثناعشری می‌گویند یا اینکه خداوند امر حکومت را به مردم واگذار کرده است (مثلاً: از طریق شورا و بیعت مسلمانان با حاکم بر اساس انتخاب و رضایت) آن‌گونه که اهل سنت می‌گویند؟ همچنین در مورد ویژگی‌ها و شایستگی‌های لازم برای حاکم - مثل: عدالت (از جمله پایبندی به احکام شرع)، کفایت، توانایی اداره امور مسلمانان و رعایت مصلحت آنها - هم اتفاق نظر وجود ندارد. با این حال، حتی کمترین میزان این معیارها در آن زمان در حاکم جامعه اسلامی (یعنی: یزید بن معاویه) وجود نداشت. او نه تنها شایستگی‌های لازم برای حکومت را نداشت بلکه آشکارا به فسق و فجور می‌پرداخت. این موضوع مشروعیت او را در نزد اکثر مسلمانان به جز آنان که نظریه اطاعت محض از هرکس که به هر طریقی بر مسند قدرت بنشیند را ابداع کرده بودند، از بین برد.

تعطیل شدن احکام دین

فقدان آزادی‌های مشروع

  1. تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷؛ تاریخ ابن عساکر، ج۳، ص۲۲۲؛ استیعاب، ج۱، ص۶۰؛ تاریخ ابن کثیر، ج۷، ص۳۱۹.
  2. عقد الفرید، ج۲، ص۲۵۸؛ طبقات ابن سعد، ج۶، ص۱۷۵؛ نهایة الادب، ج۶، ص۸۶.
  3. شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۹۸.
  4. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۶.
  5. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۸.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۱۸۴.