بلال بن رباح حبشی در تراجم و رجال
مقدمه
در تاریخ، از او با عنوان بلال بن حمامه نیز یاد میشود. بلال، مردی سیاه چرده، لاغر، بلند اندام و در عین حال، قد خمیده بود که از دو برده حبشی به نامهای رباح و حمامه به دنیا آمد. او که از پدر و مادر، برادری به نام خالد و خواهری به نام «غفره» یا «غفیره» داشت، با زنی به نام هند خولانیه ازدواج کرد، لیکن دارای فرزند نشد. لقب معروف بلال (مؤذن رسول الله) است. غالبِ کتابهای عامه او را مولا و آزاد شده ابوبکر (مولی ابی بکر) نیز لقب دادهاند، لیکن شیخ طوسی و برخی از دانشمندان اهل سنت او را مولی رسول الله نامیدهاند.
او در متون سنی و شیعی به عنوان نخستین حبشی که اسلام آورد، معرفی شده است، امّا داستان اسلام آوردن او چون داستان سلمان پرماجراست، آزار دیدنش به دست کودکان بیخبر و مغرور شهر مکه، شکنجه شدناش روی شنهای تفتیده سیل گاه فراخِ بطحا (حجاز) و زیر سنگ سوزان آسیاب همراه با نوای دلنشین (احد احد)ش و بالاخره، قرار گرفتناش زیر آفتاب سوزان آن هم با وضعی رقتبار، همه و همه بر صلابتِ نفس و قوت ایمان او گواهی میدهد.
او نخستین مؤذن در تاریخ اسلام است که پس از آزادیاش، از ملازمان پیامبر گشت و هجرت کرد و سرانجام در زمره نخستین بهشتیان برانگیخته خواهد شد[۱]. وی تا پایان عمر پیامبر(ص) ملازم و در خدمت آن حضرت بود و خزانهداری رسول خدا(ص) را نیز به عهده داشت. او در غزوه بدر، اُحد و خندق بلکه همه جنگهای پیامبر حضور یافت.
ابن سعد و ابن عبدالبر مینویسند: پس از رحلت پیامبر(ص) هنوز پیکر مبارکاش دفن نشده بود که بلال اذان گفت. همین که به عبارتِ اشهد ان محمداً رسول الله رسید، مردمی که در مسجد بودند، سخت گریه کردند. پس از دفن پیامبر، ابوبکر به بلال گفت: اذان بگو. بلال پاسخ داد: اگر مرا در راه خدا آزاد کردهای به او واگذار. ابوبکر گفت: برای خدا آزادت کردهام. بلال گفت: پس از رسول خدا، برای کسی اذان نخواهم گفت. بلال اندکی در مدینه درنگ کرد آن گاه آهنگ شام نمود و تا پایان عمر در آنجا ماند [۲].
هر چند سخن یاد شده از بلال در باره اذان، در منابع شیعی هم به چشم میخورد، لیکن از جمعبندی این روایت با روایات متعارض دیگر، به دست میآید که بلال پس از پیامبر سه بار اذان گفته است: یک بار پیش از هجرت به شام که به درخواست فاطمه(س) اذان گفت، امّا همین که به شهادت بر رسالت پیامبر(ص) رسید، ناگهان فاطمه فریادی کشید و از هوش رفت. کسانی که در آنجا بودند از بلال خواستند که اذان را ادامه ندهد[۳].
بار دوم در شام و به درخواست عمر و یاراناش بود که اذان را تمام کرد. نوبت سوم وقتی بود که بلال، پیامبر(ص) را در خواب دید که فرمود: این چه جفایی است که کردهای! آیا وقت آن نرسیده است که ما را زیارت کنی! بلال با نگرانی از خواب برخواست و بیدرنگ آهنگ مدینه کرد و به زیارت قبر پیامبر(ص) آمد و شروع به گریه کرد. ناگهان حسن و حسینی از راه رسیدند. بلال از سر محبت و مهر، آنان را در آغوش گرفت و بوسید. آنان به بلال فرمودند: میخواهیم به هنگام سحر اذان بگویی. آن هنگام که فرا رسید، بلال بر بالای بام مسجد رفت. همین که گفت: الله اکبر الله اکبر مدینه به خود لرزید و انبوه جمعیت چون دریا متلاطم شدند. با گفتن جمله اشهد ان لا اله الا الله آن حالت شدت یافت. همین که اشهد ان محمداً رسول الله را بر زبان آورد، زنان از سراپرده خارج و مردان از خانهها بیرون شدند و چنان گریستند که تا آن روز سابقه نداشت[۴].
از مطالبی که گذشت، میزان دل بستگی و محبتِ متقابل بلال و خاندان رسالت به خوبی معلوم شد. اینک به نمونههای دیگر آن اشاره میشود.
شیخ صدوق از امام صادق(ع) روایت میکند که بلال بنده شایسته خدا بود. خطیب بغدادی و دیگران از بلال روایت کردهاند که: روزی پیامبر خدا با خرسندی و تبسم بر ما، درآمد. عبدالرحمن عوف برخواست و گفت: ای رسول خدا چرا میخندی. فرمود: مژدهای از جانب پروردگارم آمده است. آن گاه که خدا خواست تا فاطمه را همسر علی(ع)گرداند، فرشتهای را فرمود تا شجره طوبی را بجنباند و او درخت را جنبانید. پس قبالهها و نوشتههایی از آن بریخت و خداوند، فرشتگانی برای جمعآوری آنها برانگیخت. این فرشتگان در روز رستاخیز قیام کنند و به هر یک از دوستان خالص ما اهل بیت(ع) برگی از آن قبالهها بدهند که در آن نوشته شده است: او از آتش دوزخ برکنار است. این برائتی است از برادر و پسر عمویم و دخترم، برای مردان و زنان امتام[۵].
شیخ صدوق و شیخ طوسی از امام صادق(ع) روایت کردهاند که: جبرئیل برای ابلاغ اذان به پیامبر، فرود آمد در حالی که سر مبارک آن حضرت بر دامن علی(ع) بود، جبرئیل اذان گفت. پیامبر پس از بیداری خطاب به علی(ع) فرمود: شنیدی گفت: آری. فرمود: آن را حفظ کردی گفت: آری. فرمود: بلال را بخوان و اذان را به وی تعلیم کن. آن حضرت بلال را خواست و اذان را به او آموخت[۶].
علاوه بر سید محسن امین، سید علی خان نیز او را در طبقات شیعه آورده و در این زمینه روایات دیگری نیز نقل کرده است.
منزلت والای این صحابی بزرگ پیامبر(ص) مورد اتفاق دانشمندان شیعی و سنی است. آن گونه که مزّی و ابن حجر تصریح کردهاند، روایات او در جوامع روایی شش گانه اهل سنت آمده است. شمار زیادی از این روایات در مسند احمد بن حنبل نیز به چشم میخورد و شیخ صدوق روایت مفصلی از زبان بلال از پیامبر در باره فضیلت اذان نقل کرده است[۷].
هر چند بلال در این روایات جز از پیامبر(ص) روایت نکرده است، لیکن کسان زیادی از او روایت کردهاند که میتوان از: ابوبکر، عمر، اسامة بن زید بن حارثه، سعید بن مسیب، براء بن عازب، اسود بن یزید، عبدالله بن عمر، شهر بن حوشب و عبدالرحمن بن ابی لیلی نام برد.
در تاریخ وفات او بین سالهای ۱۸ تا ۲۱ ﻫ.ق میان مورخان اختلاف است، لیکن قول مشهور آن است که وی پس از گذشت شصت یا هفتاد سال از عمرش بر اثر بیماری طاعون به سال ۲۰ﻫ.ق در دمشق وفات یافت[۸] و در مقبره الباب الصغیر آن شهر دفن گردید. این مقبره هم اکنون مزار مسلمانان علاقهمند است.[۹]
منابع
پانویس
- ↑ تهذیب الاحکام ۲۸۴/ ۲ و اسد الغابه ۲۰۶/ ۱.
- ↑ الطبقات الکبری ۲۳۲/ ۳ و الاستیعاب ۱۷۸/ ۱.
- ↑ کتاب من لا یحضره الفقیه ۱۸۴/ ۱ و ۱۹۴.
- ↑ اسد الغابه ۲۰۸/ ۱؛ اعیان الشیعه ۶۰۱/ ۳ و قاموس الرجال ۲۳۷/ ۲.
- ↑ تاریخ بغداد ۲۱۰/ ۴ و اسد الغابه ۲۰۶/ ۱.
- ↑ من لا یحضره الفقیه ۱۸۳/ ۱ و تهذیب الاحکام ۲۷۷/ ۲.
- ↑ مسند احمد بن حنبل ۱۲/ ۶؛ من لا یحضره الفقیه ۱۸۹/ ۱؛ تهذیب الکمال ۲۸۸/ ۴ و تقریب التهذیب ۱۱۰/ ۱.
- ↑ الطبقات الکبری ۳/ ۲۳۸؛ المعارف ۱۷۶و کتاب الثقات ۳/ ۲۸.
- ↑ عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 39.