بحث:حضرت زینب در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۲ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

خصائص و ویژگی‌ها

سرسلسله زنان شجاع نهضت امام حسین (ع) زینب کبری (س) است. او خداشناسی بود[۱] که در تحمل مصائب به «ام المصائب»[۲] لقب یافت. در عفت و نجابت، ثانی زهرا (س) بود[۳]. تندیس شرم و حیا[۴] و دارای عصمت صغری. او ولیةالله بود، راضی به رضای الله و امینةالله بود، عالمه غیر معلمه[۵]. محبوب رسول خدا (ص) و فاطمه زهرا (س) و امیرالمؤمنین (ع)، نائبةالزهرا، شریکةالحسین[۶] و در فصاحت و بلاغت وارث امیرالمؤمنین (ع) بود[۷]. شجاعت ملکه وجودش بود[۸].

او قهرمان کربلا و در صبر و مقاومت مجسمه تقوا بود. در برخورد با مصیبت‎ها، چون کوه مقاوم و چون صخره در مقابل امواج خروشان، خم به ابرو نیاورد. او کمر مصیبت را شکسته بود[۹].

امام حسین (ع) هنگام دیدار، به احترامش از جا برمی خاست. زینب کبری، از جدّش رسول خدا و پدرش امیر المؤمنین و مادرش فاطمه زهرا (س) حدیث روایت کرده است[۱۰]. این بانوی بزرگ، دارای قوّت قلب، فصاحت زبان، شجاعت، زهد و ورع، عفاف و شهامت فوق العاده بود[۱۱]. شوهرش، عبد الله بن جعفر (پسر عموی خودش) بود. از این ازدواج، دو پسر حضرت زینب به نام‌های محمّد و عون، در کربلا به شهادت رسیدند[۱۲].

رشادت و شجاعت

در طول نهضت عاشورا، بلاگردان زن‌ها و بچه‌ها و امام سجاد (ع) بود؛ به عنوان مثال وقتی در کوفه پس از اینکه زینب افشاگری کرد و مردم را تهییج نمود. ابن زیاد بسیار غضبناک شد، چون ضرب و شتم زینب برای او افت داشت[۱۳]، علی بن الحسین (ع) را احضار نمود و گفت: تو کیستی؟ زین العابدین (ع) فرمود: من علی بن الحسین (ع) هستم. گفت: علی بن الحسین را که خدا در کربلا کشت؟ فرمود: آن شیر بیشه شجاعت که شربت شهادت نوشید، برادرم علی (ع) بود که برخلاف گفتار تو، مردم او را شهید کردند، نه خدا[۱۴]!

ابن زیاد غضبش بیشتر شد و گفت: هنوز آن جرأت و توان در تو باقی است که پاسخ مرا بدهی و گفته مرا زیر پا بگذاری؟ اینک بیایید جلادان، او را برده و گردن بزنید! مدافع ولایت و امامت، زینبِ قهرمان بی‌تاب شد، خود را به دامان امام سجاد (ع) انداخت و فرمود: یابن مرجانه (پسر مرجانه) آن همه خون‌ها که ریختی، هنوز کاسه انتقام تو را لبریز نکرده، باز هم می‌خواهی گرگ‌وار خون ما را بیاشامی؟ آنگاه دست به گردن امام سجاد (ع) انداخت و فرمود: به خدا! دست از یادگار برادرم برنمی‌دارم و از او جدا نمی‌شوم، اگر می‌خواهی او را به قتل برسانی، مرا هم با او بکش[۱۵].

زینب (س) پا به پای امام حسین (ع) در نهضت عاشورا آمد. او پسرش عون[۱۶] را پیش‌کش برادر برده بود، اگر حسین (ع) شهید شد زینب هم با اسارت خود خط سرخ شهادت را پیمود، کاروان اهل بیت را به رهبری امام سجاد (ع) به مدینه رسانید[۱۷]؛ چراکه او عقیله بنی هاشم بود و یادگار حیدر[۱۸].[۱۹]

نقش‌آفرینی ویژه در قیام حسینی

وقتی امام حسین (ع) پس از امتناع از بیعت با یزید، از مدینه به قصد مکّه خارج شد، زینب نیز با این دو فرزند، همراه برادر گشت. در طول نهضت عاشورا، نقش فداکاری‌های عظیم زینب، بسیار بود. سرپرست کاروان اسیران اهل بیت و مراقبت کننده از امام زین العابدین (ع) و افشاگر ستمگری‌های حکام اموی با خطبه‌های آتشین بود. زینب، هم دختر شهید بود، هم خواهر شهید، هم مادر شهید، هم عمّه شهید. پس از عاشورا و در سفر اسارت، در کوفه و دمشق، خطابه‌های آتشینی ایراد کرد و رمز بقای حماسه کربلا و بیداری مردم گشت. پس از بازگشت به مدینه نیز، در مجالس ذکری که برای شهدای کربلا داشت، به سخنوری و افشاگری می‌پرداخت. وی به "قهرمان صبر" شهرت یافت.

در سال ۶۳ و به نقلی ۶۵ هجری درگذشت. قبرش در زینبیّه (در سوریّه کنونی) است. برخی نیز معتقدند مدفن او در مصر است. در کتاب"خیرات الحسان" آمده است: در مدینه قحطی پیش آمد. زینب همراه شوهرش عبد الله بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعه زمینی داشتند. زینب در همانجا در سال ۶۵ هجری درگذشت و در همان مکان دفن شد[۲۰].

بارزترین بُعد زندگی حضرت زینب، همان پاسداری از فرهنگ عاشورا بود که با خطابه هایش، پیام خون حسین (ع) را به جهانیان رساند. در این زمینه، نوشته‌ها و سروده‌های بسیاری است.

خود زینب نیز از فصاحت و ادب برخوردار بود. در هنگام دیدن سر بریده برادر، خطاب به او چنین سرود: «یا هلالا لمّا استتمّ کمالا». بعد‌ها هم در سوگ حسین (ع) اشعاری سرود، با این مطلع: «علی الطّف السّلام و ساکنیه...»: سلام بر کربلا و بر آرمیدگان آن دشت، که روح خدا در آن قبّه‌ها و بارگاه‌هاست. جان‌های افلاکی و پاکی که در زمین خاکی، مقدّس و متعالی شدند، آرامگاه جوانمردانی که خدا را پرستیدند و در آن دشت‌ها و هامون‌ها خفتند. سرانجام، گور‌های خاموششان را قبّه‌هایی افراشته در برخواهد گرفت، و بارگاهی خواهد شد، دارای صحن‌های گسترده و باز[۲۱].

ایستادگی در برابر ابن زیاد ستمگر

زینب، دخت امیرمؤمنان(ع) از زنان دوری گزیده، ناشناس نشسته بود. ابن زیاد ستمگر پرسید: این ناشناس کیست؟ او را گفتند: دخت امیرمؤمنان، زینب عقیله است. ابن زیاد که می‌خواست قلب زینب(س) را بیشتر بسوزاند، شماتت‌کنان گفت: ستایش خدایی را که شما را رسوا ساخت و کشت و سخن دروغتان را آشکار نمود.

زینب(س) فرمود: «ستایش خدایی را که ما را به محمد(ص) گرامی داشت و پاک و پاکیزه‌مان کرد. تنها فاسق است که رسوا می‌شود و تنها تبهکار است که تکذیب می‌گردد»[۲۲]. ابن زیاد گفت: کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ زینب(س) فرمود: «جز زیبایی ندیدم. اینان کسانی بودند که خداوند، کشته شدن را برایشان تقدیر کرده بود و آنان هم به سوی قتلگاه خویش شتافتند، و به زودی خداوند، تو و آنان را گرد هم می‌آورد و آنان با تو اقامه حجت و برهان می‌کنند و خواهی دید که چه کسی چیره می‌شود، مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه»[۲۳].

ابن زیاد از سخنان او در میان انبوه مردم به خشم آمد و برافروخته شد. عمرو بن حریث به ابن زیاد گفت: او یک زن است. آیا زن به خاطر گفتارش مؤاخذه می‌شود؟ زن را به خاطر ناسزا و پریشان‌گویی‌اش سرزنش نمی‌کنند. ابن زیاد به زینب(س) روی کرد و گفت: خداوند، دل مرا با کشتن طغیانگرت و عاصیان نافرمان خاندانت خنک کرد! زینب(س) گریست و فرمود: «به جانم سوگند که بزرگم را کُشتی و خاندانم را هلاک کردی و شاخه‌ام را بریدی و ریشه‌ام را از بیخ و بن درآوردی. اگر این، دل تو را خنک می‌کند، خنک شد»[۲۴].

در سخن بانو زینب(س) احساسی نازک و آگاهی و بصیرتی نافذ دیده می‌شود. او بانویی است با احساسات و عواطفی پاک و لطیف که در برابر مصیبت‌های ناگواری که بر سرش آمده است، دلش به درد آمده است و می‌گوید: «به جانم سوگند که بزرگم را کشتی و خاندانم را هلاک کردی و شاخه‌ام را بریدی و ریشه‌ام را از بیخ و بن درآوردی. اگر این، دل تو را خنک می‌کند، خنک شد».

زینب(س) هم‌زمان با این احساسات و عواطف پاک و لطیف، بصیرتی نافذ در سنت‌ها و آیین خدای تعالی دارد. او زخم‌های خویش را گرد می‌آورد و از احساس و عاطفه فراتر می‌رود تا این فاجعه دردآور را از خلال آیین پروردگار و سنت‌های او در تاریخ و جامعه ببیند.

بنابراین، هنگامی که ابن زیاد ستمگر از او می‌پرسد: «کار خدا را با خاندانت، چگونه دیدی؟». می‌فرماید: «جز زیبایی ندیدم». زینب(س) بر آن است؛ حادثه‌ای که برای او و برادر و خاندانش روی داد، حادثه‌ای بود بر اساس علم و قدرت خداوند. خداوند می‌دانست که در کربلا چه رخ خواهد داد و به راحتی می‌توانست لشکریان ابن زیاد را از آنچه اهل بیت رسول خدا(ص) کردند، باز دارد. خدای تعالی زیباست و با بندگان خویش، مهربان. اگر آنچه بر سر اهل بیت(ع) آمد، به ضرر و زیان آنان می‌بود، خدای تعالی سپاهیان ابن زیاد را از آنچه در پی‌اش بودند، باز می‌داشت. خدای تعالی بر این کار توانا بود و ابن زیاد ستمگر، با همه قدرت و خون‌آشامی‌اش، نمی‌توانست از پنجه قدرت خدای تعالی بگریزد. لیک خدای تعالی آزمودن مؤمنان به اموری از قبیل ترس، گرسنگی، کاهش در اموال و جان‌ها و محصولات را راهی فراسوی خشنودی، درودها و رحمت خویش ساخته است... خدای تعالی، اهل بیت(ع) را روانه راه خشنودی، رحمت و درودهای خویش کرد: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[۲۵].

انسان راه خشنودی و رحمت خدا را جز از راه سختی و زیان و هول و تکان‌هایی که در بحران‌های ابتلا و آزمون دامن‌گیر او می‌شود، نمی‌پیماید: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ[۲۶]. این تکان‌ها و لرزه‌ها و این سختی و زیان و قتل که دامان مؤمنان را می‌گیرد، همان راه رسیدن به خشنودی و رحمت خداوند است. این مشیت خداست و در مشیت خدا جز زیبایی وجود ندارد.

بانو زینب(س) این بصیرت‌های کتاب پروردگار را درک می‌کند و می‌داند که برادر و اهل بیتش برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند و خدای تعالی این شهادت را برای آنان مقدر ساخت و نوشت و آنان به فرمان خدای تعالی و برای خشنودی و طلب رضایت او، سوی قتلگاه خویش شتافتند، از همین روست که آن بانو در آنچه خدای تعالی برای برادرش و خودش و خاندانش اراده فرموده است، جز زیبایی نمی‌بیند. زینب(س) نسبت به این موضوع اطمینان دارد و به همین خاطر است که با اعتماد و اطمینان تمام در پاسخ ابن زیاد ستمگر می‌فرماید: «جز زیبایی ندیدم»، اما آن طاغوت ستمگر و نادان کجا این زیبایی را درک می‌کند؟

با این بصیرت پاک و نافذ است که بانو زینب(س) از عواطف و دردهای خویش گذر می‌کند و این مصیبت دردآور را با آرامش و قدرت و اعتماد به خدای تعالی می‌پذیرد. زینب(س) می‌داند که خدای تعالی، برادرش امام شهید را با ابن زیاد ستمگر - که پیروزی و کشتار خاندان پاک محمد(ص) او را سرمست کرده بود - در یک جا گرد خواهد آورد و آن زمان است که کار دگرگون خواهد شد و آن ستمگر و آن کس که او را حکمرانی داد، خوار و ذلیل خواهند شد و حسین و اهل بیت و صحابیانش(ع) رستگار.

از همین روست که ابن زیاد سرمست و مغرور را می‌فرماید: «به زودی، خداوند، تو و ایشان را گرد هم می‌آورد و نزد او با هم اقامه دعوا و برهان می‌کنید، پس بنگر در آن روز، پیروزی از آنِ که خواهد بود»[۲۷].

پانویس

  1. در دوران کودکی روزی در آغوش پدر بود، علی (ع) از او پرسید: بگو یک، زینب جواب داد یک فرمود بگو دو، زینب عرض کرد، پدر عزیزم زبانی که به گفتن خدای یکتا حرکت کرده، چگونه کلمه دو به زبان آورد! علی (ع) دخترش را به سینه چسبانید و بوسید و بر او آفرین گفت. در جایی دیگر وقتی علی (ع) فرمود: آری چگونه شما را دوست ندارم، شما میوه دل من هستید، زینب عرض کرد: پدرجان دوستی برای خداست اما مهربانی برای ماست، باز علی (ع) او را بوسید و خیلی هیجان‌زده شد که چگونه توحید و خداشناسی شیره جانش شده بود. (ریاحین الشریعه، ج۳، ص۵۴).
  2. پیامبر در موقع ولادت قنداقه‌اش را گرفته و گریستند، فرمودند: بعد از من این دختر بلاها می‌بیند (طراز المذهب، ص۲۲).
  3. وقتی در مجلس یزید، خبیثی از شامیان چشم طمع به فاطمه دختر امام حسین (ع) داشت به یزید گفت: این کنیز را به من ببخش؟! آن چنان زینب برافروخته شد، که فرمود: چنان نیست که پنداشته‌ای نه تو می‌توانی به این مقصود برسی نه یزید!!... (تاریخ طبری، ج۳، ص۳۳۹؛ ارشاد مفید با ترجمه فارسی ص۴۷۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۲۰).
  4. بشیر بن خزیم می‌گوید زینب را در کوفه دیدم، به خدا قسم زنی را که سرا پا شرم و حیا باشد از او سخنران‌تر ندیدم. (لهوف، ص۱۹۲).
  5. امام سجاد (ع): «يَا عَمَّةِ... أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ» (سفینة البحار، ج۱، ص۵۵۸).
  6. حسین (ع) با شهادتش و زینب (س) با اسارتش نهضت عاشورا را بیمه کردند.
  7. وقتی که خطبه ایراد می‌کرد مردم خیال می‌کردند علی (ع) خطبه می‌خواند، راوی می‌گوید چنان خطبه کرد که مردم همه حیران و سرگردان گریه می‌کردند و از حیرت انگشت به دندان می‌گزیدند... (ملهوف، ص۱۹۳).
  8. چنان شکوه و ابهتی داشت که: زینب وقتی با اشاره دست می‌گفت ساکت! همه نفس‌ها در سینه‌ها حبس می‌شد و رنگ‌ها که به گردن مرکب‌ها بود از حرکت می‌ایستاد!!
  9. خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹ ص ۴۳.
  10. الحسین فی طریقه الی الشهاده، ص۶۵.
  11. درباره مقامات معنوی زینب و ویژگی‌هایش، ر. ک: الخصائص الزینبیّه از سید نورالدین جزایری.
  12. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۳۴.
  13. کورت فریشلر آلمانی، امام حسین و ایران، ص۴۷۹.
  14. مقاتل الطالبیین، ص۱۲۰.
  15. ترجمه نفس المهموم، ص۱۹۴؛ ناسخ التواریخ، ج۶، ص۲۸.
  16. رموز الشهادة (نفس المهموم، ص۱۴۵) شیخ عباس قمی به نقل از مقاتل الطالبیین.
  17. کورت فریشلر نویسنده توانمند آلمانی در کتاب امام حسین و ایران می‌نویسد: زینب با همه اینها، مسئولیت اداره امور اسیران را داشت و قبل از این که در محاضر برای سخنرانی حاضر شود همه کودکان را دقت می‌کرد که گم نشوند، خود غذای کودکان را می‌داد و تطبیق می‌کرد احدی از کودکان بی‌غذا نماند و بعضی اوقات حتی یک لقمه برای خود او نمی‌ماند... (ص ۴۷۷).
  18. از زمانی که زینب کبری (س) آن نطق را در مجلس خلیفه اموی ایراد کرد، این که نزدیک چهار قرن می‌گذرد و هنوز مورخان حیرت می‌کنند که چگونه یزید بن معاویه تحت تأثیر سخنان زینب قرار گرفته بود و سکوت انتخاب نموده بود، این سکوت و تحمل خلیفه ناشی از حمایت خداوند از زینب بود....
  19. خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹ ص ۴۳.
  20. درباره زندگینامه حضرت زینب، از جمله ر. ک: بطله کربلا عایشه بنت الشاطی، که با نام زینب، بانوی قهرمان کربلا به قلم حبیب الله چایچیان و مهدی آیت الله زاده ترجمه شده است.
  21. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۳۴؛ خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹ ص ۴۳.
  22. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۶۲.
  23. سید بن طاووس، علی بن موسی، لهوف، ص۹۰.
  24. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۶۳.
  25. «و بی‌گمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی دارایی‌ها و کسان و فرآورده‌ها می‌آزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! * همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم)* بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافته‌اند» سوره بقره، آیه ۱۵۵-۱۵۷.
  26. «آیا گمان می‌کنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی می‌گفتند: یاری خداوند کی در می‌رسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نز» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
  27. آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳ ص ۲۶۱.