عصمت در تلقی وحی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت در تلقی وحی یکی از عرصه‌های عصمت پیامبران در بحث گستره عصمت است، که به دو روش با واسطه فرشته وحی یا بدون واسطه و به صورت مستقیم از جانب خدای متعال صورت می‌گیرد. در تبیین مفهوم عصمت در دریافت شریعت می‌‌توان گفت: پیامبران شریعت را به طور دقیق و بدون هرگونه زیاده و نقصانی از مبدأ وحیانی دریافت می‌کنند. عصمت در حفظ شریعت نیز یعنی انبیاء در فاصله میان اخذ تا ابلاغ شریعت، در حفظ و نگهداری شریعت دچار سهو و نسیان نمی‌شوند. ضمناً در این مرتبه خطای عمدی متصور نیست بلکه آنچه مطرح است سهو و نسیان است. پیروان مذاهب مختلف اسلامی اعم از امامیه، اشاعره و معتزله دیدگاه‌های متفاوتی در این خصوص دارند.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

و تلقی به معنای "دریافت کردن" است. منظور از عصمت در مقام تلقّی وحی این است که پیامبر، وحی را همان طور که در لوح و خزانه علم الهی است، بدون کم و زیاد، دریافت می‌کند و در این میان نه شیاطین می‌توانند در آن تصرف نمایند؛ نه فرشتگانی که واسطه در رساندن پیام خداوند می‌باشد مرتکب خطا می‌گردند؛ و نه ابزار ادراکی پیامبر(ص) در فهم و دریافت کامل آن به اشتباه می‌رود[۱۱].

وحی

معنای لغوی

لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع[۱۲]، سرعت[۱۳] و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران[۱۴] معنا کرده‌اند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را رسالت، الهام، کلام مخفیانه و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانسته‌اند[۱۵] که البته برخی از این معانی همچون، الهام و کلام مخفیانه، معنای جدیدی نبوده و به همان القای مخفیانه چیزی به دیگری، باز می‌گردند. از این رو می‌توان به این نتیجه دست یافت که اهل لغت دو نکته را در تعریف این واژه مورد اهتمام و ملاحظه قرار داده‌اند که عبارت است از: خفاء و پنهانی و سرعت و تندی. بر این اساس واژه وحی در لغت عبارت است از نوعی آموزش و القای معنا به دیگری، به صورت سریع و مخفیانه.

با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است[۱۶].

معنای اصطلاحی

در اصطلاح ادیان

وحی در ادیان الهی از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است. وحی به معنای مصطلح در فرهنگ ادیان، ارتباط کلامی بین خدا و برگزیدگانش است که حاصل آن نبوت است[۱۷].

در اصطلاح مفسران

مفسران بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند[۱۸].[۱۹]

در اصطلاح متکلمان

متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که انسان نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران الهی که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد[۲۰].[۲۱]

عصمت پیامبران در تلقی وحی

یکی از عرصه‌های عصمت پیامبران، عصمت در دریافت و اخذ وحی است که به دو روش با واسطه فرشته وحی یا بدون واسطه و به صورت مستقیم از جانب خدای متعال صورت می‌گیرد. به این نوع از عصمت، عصمت در تلقی وحی نیز گفته می‌شود.

در تبیین مفهوم عصمت در دریافت شریعت می‌‌توان گفت: پیامبران شریعت را به طور دقیق و بدون هرگونه زیاده و نقصانی از مبدأ وحیانی دریافت می‌کنند. عصمت در حفظ شریعت نیز یعنی انبیاء در فاصله میان اخذ تا ابلاغ شریعت، در حفظ و نگهداری شریعت دچار سهو و نسیان نمی‌شوند[۲۲].[۲۳]

دیدگاه‌ متکلمان اسلامی

این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از:

  1. عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛
  2. عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛
  3. عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی،
  4. عصمت از گناه.

بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۲۴].[۲۵] همچنین عموم مسلمانان، پیامبران را در ابلاغ وحی نیز معصوم می‌دانند[۲۶].

عصمت در این مرحله دو بخش دارد:

  1. عصمت از دروغ؛
  2. عصمت از خطا در تلقّی و دریافت و فهم وحی و رساندن آن به مردم.

دلایل عقلی و قرآنی و روایی بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره می‌کنیم[۲۷].

  1. امامیه: امامیه به مصونیت پیامبران از هر گونه خطا و لغزشی اعم از تعمدی و سهوی در تلقی وحی و ابلاغ آن قائل هستند.
  2. اشاعره: اکثر اشاعره سعی دارند عصمت پیامبران در این مقام را بپذیرند، لکن اعتقاد آنان در عدم کذب پیامبران در مقام وحی و تبلیغ آن صریح است، اما درباره امکان سهو و نسیان مناقشه برانگیز است؛ چراکه آنان بیشتر از عبارت "عصمتهم عن تعمد الکذب" استفاده می‌کنند که درباره خطا و نسیان ساکت است.
  3. معتزله: آنان قول به خطا و سهو در امر شریعت و وحی را قول اقلیت معرفی می‌کنند[۲۸].

ادله اثبات عصمت در تلقی وحی

براهین عقلی

  1. برهان وثوق و حصول غرض: اگر پیامبران در مقام دریافت و حفظ معارف و احکام الهی معصوم نباشد، غرض از نبوت که ابلاغ پیام‌های الهی در زمینه هدایت بشر به انسان‌هاست تحقق نخواهد یافت. این در حالی است که مسلّماً نقض غرض در مورد افعال خداوند حکیم، محال است[۲۹].[۳۰]
  2. برهان کمال یابی انسان‌ها: انسان‌ها فطرتاً طالب سعادت و کمال خویش هستند و سعی می‌کنند تا بهترین و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به کمال نهایی را بیابند و بر محور آن، چرخ زندگی خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای درک و شناخت در اختیار همه انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی، حس و عقل، برای وصول به سعادت ابدی کافی نیستند. از این رو با توجه به حکمت خداوند، درمی‌یابد که حتماً باید راه دیگری در اختیار انسان قرار گیرد و آن، راه وحی و نبوت است. عقل می‌گوید: بدون وحی، هدف خلقت به ثمر نمی‌نشیند، و غرض خداوند از آفرینش نقص خواهد بود. حال با تمسّک به این دلیل عقلی که ضرورت وحی و نبوت را اثبات می‌کند، می‌توان ضرورت عصمت و مصونیت وحی الهی را از هر گونه سهو و اشتباهی و همچنین عصمت ملائکه مأمور پیام الهی را اثبات کرد[۳۱].
  3. برهان اعطای معجزه و تصدیق انبیا: دلیل عقلی دیگری که بر عصمت انبیا در مقام تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به پیامبران، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، دروغ در آنچه انبیا به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد[۳۲]. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله تأیید و تصدیق او در گفتارش است. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین پیامبری با معجزه، در حکم تصدیق نمودن شخص دروغگو است و تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است، و از خدای حکیم کار قبیح سر نمی‌زند[۳۳].

ادله نقلی

ادله قرآنی

آیات متعددی برای اثبات عصمت پیامبران در مقام تلقی و ابلاغ وحی اقامه شده است که به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم[۳۴]:

  1. آیات ۲ ـ ۴ سوره نجم: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۳۵]. آیات به روشنی بیانگر این است که پیامبر به عنوان نماینده خدا سخن می‌گوید، در واقع سخن خداوند است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، وحی الهی است.
  2. آیات ۲۸ - ۲۶ سوره جن: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۳۶]. در آیات یاد شده، دو نوع نگهبان برای صیانت از وحی وارد شده است: نخست فرشتگانی که پیامبر را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد. علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن هدف نبوت ـ رسیدن وحی ـ به بشر است[۳۷].[۳۸]
  3. آیه ۴ سوره مریم: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا [۳۹]. این آیه دلالت می‌کند بر اینکه وحی از هنگام شروع نزول تا هنگامی‌که پیامبر آن را به دست مردم ابلاغ می‌کند مصون از هر گونه خطا، اشتباه و حتی سهو و نسیان است[۴۰].

ادله روایی

امام رضا(ع) در پاسخ کسی که از او پرسید: "چرا شناخت پیامبران، و ایمان به آنان بر مردم لازم است؟" به همین دلیل عقلی ضرورت نبوّت استناد نمودند و از نارسایی قوای ادراکی مردم برای شناخت مصالح و مفاسد خود، به عنوان دلیل مشترک لزوم "نبوت" و "عصمت" استفاده فرمودند. حضرت در این روایت می‌فرمایند: "چون در آفرینش مردم و قوا و نیروهای آنان، چیزی که آنها را به مصالح خود برساند وجود نداشت. و آفریدگار، بالاتر از آن بود که [به چشم] دیده شود [و همه مردم با او ارتباط برقرار کنند...] چاره‌ای جز این نبود که "فرستاده معصومی" بین او و مردم واسطه گردد تا اوامر، نواهی و آداب الهی را با مردم باز گوید و آنها را از [چگونگی] به دست آوردن منافع و دور گردن مضرّات، آگاه نماید"[۴۱].

به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: علم، قدرت و حکمت، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه تصرف عمدی یا سهوی به اثبات می‌رسد، زیرا: اگر خداوند "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی پیام خویش و راه سعادت - راهی که هر گونه انحراف در جزئی از آن، موجب بی‌اثر شدن بقیه اجزا و اختلال در آنها خواهد شد- را به انسان‌ها برساند، این مسأله با علم بی‌پایان خداوند سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز آگاهی دارد. ﴿إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۴۲].

و اگر خداوند "نتواند" راه نجات و پیام سعادت خویش را از دستبرد انحرافات و تصرفات شیطانی و انسانی محفوظ دارد. لازمه‌اش نقص و ضعف در قدرت الهی است و حال آنکه او بر هر چیزی قدرت دارد؛ ﴿أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۴۳].

پرسش مستقیم

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
  11. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۹۰.
  12. راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۵۸.
  13. فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۱.
  14. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.
  15. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹.
  16. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
  17. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
  18. در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص۳۸۹.
  19. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  20. علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص۶۵ ـ ۵۰.
  21. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  22. ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۳، ص۱۸۰.
  23. مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشه‌بر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء‌؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
  24. شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.
  25. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸۰-۲۷۹
  26. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص۵۹-۶۴.
  27. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸۰-۲۷۹
  28. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
  29. ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، تجرید الاعتقاد، ص۲۱۳.
  30. مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشه‌بر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء‌؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
  31. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۱۰۳.
  32. المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.
  33. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۸-۱۰۵.
  34. ممکن است گفته شود استدلال به آیات قرآن برای عصمت در تلقی و ابلاغ وحی، دور باطل است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر معصوم بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن آیات قرآنی است. در پاسخ به این سخن باید گفت این شبهه در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان صحت آیات قرآن را از طریق تحدی اثبات کرد؛ تحدی آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه عصمت پیامبر و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد ادله روایی وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.
  35. «هرگز دوست شما حضرت محمّد(ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.
  36. «او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.
  37. برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.
  38. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰.
  39. و ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آییم، آینده و گذشته ما و آنچه میان آنهاست، از آن اوست و پروردگارت فراموشکار نیست؛ سوره مریم، آیه:۶۴.
  40. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص ۲۳۰-۲۳۱.
  41. «لَمَّا لَمْ يَكُنْ فِي خَلْقِهِمْ وَ قُوَاهُمْ مَا يكملوا [يَكْمُلُونَ‌] لِمَصَالِحِهِمْ وَ كَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِياً عَنْ أَنْ يُرَى... لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ مَعْصُومٍ يُؤَدِّي إِلَيْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْيَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَقِفُهُمْ عَلَى مَا يَكُونُ بِهِ إِحْرَازُ مَنَافِعِهِمْ وَ دَفْعُ مَضَارِّهِمْ»، بحارالانوار، ج۱۱، ص۴۰.
  42. «که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.
  43. «اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.