ادیان حاضر در خراسان
مقدمه
مهمترین فرق و ادیان حاضر در قرون اولیه در شرق و شمال شرق فلات ایران که آن را خراسان بزرگ میگفتند و بزرگان و رهبران ایشان با امام رضا (ع) مناظراتی داشتند، عبارت بودند از:
دین زرتشتی
نوار شرقی فلات ایران از سیستان تا سغد، مهد کیش زرتشتی و باورهای کهن ایرانی بوده است و به ویژه در خراسان بزرگ ریشههایی استوار داشته، به طوری که انتشار اسلام در این ناحیه با مقاومتها و دشواریهای فراوانی مواجه گشت. موبدان زرتشتی در قرون دوم و سوم هجری آشکارا به مناظره با ادیان دیگر به ویژه اسلامدست زدند و کوشیدند با طرح ایراداتی، دین خود را برتر از دیگر ادیان نشان دهند. کتابهای موسوم به رساله شکند گمانیک و گجستیک ابالیش یادگاری از این دوران است که در آنها به نقد ادیانی چون اسلام و یهودیت و مسیحیت و مانویت پرداخته شده است. در واقع، آثار پهلوی دوران عباسی، حکایت از آشنایی علمای زرتشتی با قرآن، اصول کلی دیانت اسلام، طرز اندیشه معتزلی و تسلط بر فنون بحث و اصلاحات آن دارد؛ این امر به خودی خود نشان میدهد که نقش آفرینی امام رضا (ع) در مناظره با موبدان زرتشتی آن هم در منطقهای چون خراسان بسیار حیاتی و ارزشمند بوده است.[۱]
دین مسیح
خراسان بزرگ و به ویژه شهر مرو، از میانه دوران ساسانی، شاهد رواج روز افزون آیین مسیحیت بود. بنا به روایت دینی، آیین مسیح در حدودسال ۳۶۰ میلادی و به وسیله شاهزاده خانمی ساسانی که در تیسفون توسط کشیشی یونانی به نام بر شبا به دین مسیح در آمده بود، در مرو رواج یافت. به گفته ابوریحان بیرونی، مسیحیان خوارزم، بیست و یکم ماه ژوئن را به یاد رواج یافتن مسیحیت در مرو، جشن میگرفتند. در واقع، نواحی شرقی خراسان بزرگ، از اواسط دوران ساسانیان (اواخر قرن چهارم میلادی) به بعد، شاهد حضور مسیحیت و فرقههای مختلف آن بوده است. مهمترین دلیل رسوخ مسیحیت در خراسان را باید در سیاست ساسانیان در نفی بلد و اسکان پیروان مسیح جستجو کرد؛ زیرا با گرویدن کنستانتین - امپراطور روم - به مسیحیت در ۳۱۳ میلادی، دیگر در چشم شاهنشاهان ساسانی، عموم مسیحیان ایرانی به ستون پنجم بالقوه رومیان مبدل شدند. از این رو بود که کوچاندن مسیحیان از زاد بومشان و نشیمن دادن آنان در سرزمینهای دیگر از سال ۳۳۹ میلادی سیاست رسمی ساسانیان گردید؛ در نتیجه، به تدریج در مناطق مختلفی از شرق ایران کلنیهای مسیحی پا گرفتند.[۲]
دین یهود
حضور یهودیان در ایران، سابقهای بس کهن و به اندازه بنیانگذاری پادشاهی هخامنشی دارد. با این وصف، جدیترین نشانههای حضور آنان به دوران اشکانیان (۳۰ میلادی) و تأسیس حکومتهای خود مختار یهودی در بین النهرین و غرب ایران باز میگردد. در دوران ساسانی، اینان از امنیت نسبی - در مقایسه با سایر ادیان – بهرهمند بودهاند. به هر حال، سراسر شرق ایران - همانند سایر نواحی کشور - شاها حضور پراکنده یهودیان بوده است.[۳]
دین مانوی
مانی فرزند یکی از نجبای عهد اشکانی بود که همزمان با جلوس شاپور اول ساسانی در سال ۲۴۲ میلادی، دین خود را بر مردم عرضه داشت. مذهب او اختلاطی عجیب از دین زرتشتی، مسیحیت و بودایی بود. شاپور اول، در تلاش برای ایجاد وحدت دینی در ایران، به مانی میدان داد، لکن این امر با مخالفت بسیار شدید موبدان سنتگرای زرتشتی مواجه شده و منجر به قتل و آزار مانویان گردید. این گونه بود که بقایای مانویان رو به جانب شرق نهادند و لذا حضور پیروان این کیش، در نواحی شمال خراسان از آسیای مرکزی (تا حدود چین)، به واقعه سرکوبی آنها در اوایل دوران ساسانی باز میگردد. با انقراض دولت ساسانیان به دست عربهای مسلمان، عده کثیری از پیروان مانی از گریزگاههای خود در آسیای مرکزی دو مرتبه به بین النهرین مراجعت کردند، ولی باز در اثر تعقیب سختی که تحت خلافت مهدی عباسی (۱۵۸ - ۱۶۹ هجری) همراه با دستگاه احتساب و تجسس عقاید و بر پا نمودن محاکمه زنادقه به وقوع پیوست، ناگزیر شدند که بار دیگر به آسیای مرکزی مهاجرت کنند در آنجا، در تحت حمایت بعضی از دولتها به خصوص دولت ترکان ایغوری پشتیبان نیرومندی یافتند. همچنین اندکی پیش از عزیمت امام رضا (ع) به خراسان و به دنبال اخراج مانویان از بین النهرین، قیامی از سوی همکیشان آنان در گرگان، در سال ۱۸۰ هجری قمری به وقوع پیوست که نشان از قوت و قدرت آنان در انتهای قرن دوم و حتی قرن سوم هجری دارد.[۴]
دین مزدکی
مزدک در اوایل دوران پادشاهی کواذ (قباد) پدر انوشیروان ساسانی ظهور کرد. گفتهاند که او در اصل یک مانوی مذهب به نام بوندوس بود که تفسیری جدید از مانویت و زرتشتی گری را ارایه کرد. تعالیم او را مبتنی بر اشتراک در اموال، اباحه گری و نفی سلطه اشراف دانستهاند و آنها را بازتابی از دوران محنت آلود تودههای مردم پس از شکست سنگین ایران از هیاطله، گفتهاند. قباد ساسانی در تلاش برای در هم شکستن قدرت فائقه اشراف بر دربار، به مزدک میدان داد اما در دوران انوشیروان، تیغ در میان مزدکیان نهاده شد و جنبش اینان با سرکوب خونباری مواجه گشت. با این اوصاف، افکار مزدکی از میان نرفتند و شواهدی در دست است که نشانگر حضور مزدکیان در ایران، آن هم تا قرنها پس از اسلام، و به ویژه در نواحی شمال شرق خراسان است. در واقع، طی قرن چهارم هجری، پیروان این فرقه هنوز در نزدیکی ری و در آغاز قرن ششم هجری نیز در نواحی شرقی خراسان و در حومه بخارا میزیستند.[۵]
دین بودایی
شرق و شمال شرق ایران از دوران ساسانیان در معرض توسعه روز افزون بودیسم بود. در واقع مقارن اسلام، دین بودایی افغانستان را فتح کرده بود (بتهای عظیم بودا در بامیان که تا چندی پیش برپا بود) و با سرعت به درون سرزمین ایران رسوخ میکرد. دوام دین بودایی در این نواحی تا دیر زمانی پس از استیلای اسلام طول کشید. در بخارا، اهالی شهر، چهار مرتبه از اسلام برگشته و مجددا بودایی شدند. در بلخ یکی از مهمترین معبدهای بودایی موسوم به نوبهار تحت تولیت خاندان برامکه و مورد احترام مردمان و حتی پیروان سایر ادیان بود. به هر صورت، دین بودایی به هنگام مسافرت امام رضا (ع)، در سر آغاز قرن سوم هجری، همچنان نقش آفرینی میکرده و اندیشههای خاص آن، در باورهای مردمان بیتأثیر نبوده است. شاهدی که بر این مدعا میتوان آورد، پرسشهایی است که در مرو از امام رضا (ع) راجع به صحت یا سقم تناسخ میشده است.[۶]
ادیان ابتدایی
تاریخ ایران شرقی یا آسیای میانه پر است از تاخت و تازهای بیابانگردان از شمال و مشرق که به تدریج این نواحی را از عنصر ایرانی خالی کردند. امواج عظیمی از این مردمان، همواره در طول تاریخ از طریق فلات ایران به سمت غرب حرکت میکردند؛ مثل هونها که چند پادشاه ساسانی را خراجگزار خود کردند و یا ترکان و مغولان که سرانجام جهانی را پیمودند. اینان به همراه خود انواعی از ادیان و باورهای بدوی چون توتم پرستی و آنیمیسم را به ارمغان میآورند. آشکار است که اگر دین و فرهنگ اسلامی توانمند نمیبود، این بدویان زرد پوست، آن را ریشهکن میساختند و این واقعیتی است که نشان میدهد نقش خراسان اسلامی و شیعی در هضم و تحلیل بدویان، بسیار بوده است.[۷]
ادیان هندی
شرق ایران از دیرباز در معرض فرآیند مبادلات تجاری و فرهنگی با تمدنهای دره سند بوده است. رسوخ فرهنگ هندی در شرق ایران را حتی امروزه هم میتوان در موسیقی مرسوم در سیستان و بلوچستان مشاهده کرد. همچنین با غلبه اسلام، کانونهای زرتشتی در هند اهمیتی بیش از پیش یافتند و رابطه این کانونها با زرتشتیان ایران، با خود تبادلات فرهنگی بیشتری را میان ادیان هندی و فرهنگ ایرانی، به ارمغان آورد. به هر حال مقارن فتح ایران، شهرهایی چون غزنه و کابل تحت نفوذ فرهنگ هندی قرار داشتند و نیز کاوشهای باستانشناسی نشان میدهد که در بگرام و نواحی جنوبی افغانستان رسوخ هندوئیسم بسیار جدی بوده است.[۸]
فرق اسلامی
بیشتر درگیریها و اختلافات فکری در درون سرزمینهای اسلامی، همواره در خراسان بزرگ انعکاس مییافتند؛ و اینکه در زمان اقامت امام رضا (ع) در مرو، سؤالات بیپایانی از ایشان راجع به مباحثی چون جبر و اختیار، یا حادث یا قدیم بودن عالم، یا قضا و قدر میشده، نشان میدهد که عطش فراوانی نسبت به این موضوعات در آنجا وجود داشته است.
به علاوه، خراسان بزرگ از دیر باز پایگاه انواع فرقهها و دستههایی شده بود که به هیچ روی در نواحی مرکزی تحمل نمیشدند که برجستهترین مثال اینان، خوارج هستند که حکایت جداییشان از اصحاب امام علی (ع) شهرت دارد. در واقع، شرق ایران و به ویژه سیستان، از دیرباز به صورت پناهگاه خوارج در آمده بود که از بین النهرین به دورترین مرزهای امپراطوری اسلامی گریخته بودند. اولین پیشروان آنان، حتی قبل از آنکه این کیش و آیین استحکام و قوام یابد، در سال ۳۶ هجری به رهبری حسکة بن عتاب تا زرنگ (مصب رود هیرمند) پیشروی کردند، اما چون وجودشان برای قشون پادگان سیستان مخاطره داشت، سرداری که از طرف امام علی (ع) به آنجا گسیل یافته بود، ایشان را از میان برداشت. با این وصف، از قرن دوم هجری، سیستان عمده کانون حضور خوارج گشته و تا چند صد سال بعد، قیامهای فراوانی توسط آنان به راه انداخته شد. خوارج، تا حدود سی سال پس از ظهورشان، کما بیش به صورت یکپارچه بودند، لکن بهتدریج در میان آنان فرق گوناگونی به وجود آمد؛ فرقههایی چون صفریه، اباضیه، بهیسیه، عطویه، ثعالبه و عجارده، که این آخری، پیروان عبدالکریم بن عجرد بودند و در منطقه عمومی سیستان، نقش آفرینی کردند. نکته جالب توجه اینکه یکی از فرق منشعب از عجارده که میمونیه نامیده میشود، در امتزاج با باورهای زرتشتی رایج در شرق ایران، ازدواج با محارم را مجاز میشمردند؛ و نیز گفتهاند که فرقهای از اینان به نام شبیبیه در امر خلافت میان زن و مرد فرقی نمیگذاشتند. به هرحال، مقارن حضور امام رضا (ع) در مرو، مرکز اصلی خوارج در سر حدات شرقی خراسان بود و این همان جایی است که در آن، قیام بزرگ و دامنه دار خوارج به رهبری حمزة بن آذک یا حمزة بن عبد الله از سال ۱۷۵ تا ۲۱۳ هجری به طول انجامید[۹][۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۷.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۷.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۸.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۸.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۸.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۹.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۹.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۹.
- ↑ الملل و نحل، ج۱، ص۲۲۰ تا ص۲۲۸ و ص۲۳۶ تا ص۲۴۴؛ تاریخ جامع ادیان، برگرفته از ص۴۸۲ تا ۵۷۴؛ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص۳۳۵ تا ص۳۵۵ و ص۳۹۴ تا ص۳۹۶؛ ادیان زنده جهان، ص۳۳۳ تا ص۳۶۵ و ص۳۹۴ تا ۳۹۶ تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، ص۱۲۷ تا ۱۳۶؛ امام رضا (ع) در رزمگاه ادیان.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۰.