جنگ خندق در معارف و سیره علوی
مقدمه
شکست و ناکامی قریش در جهت نابود ساختن مسلمانان کاملا روشن بود، ولی جاهلیت و سرکشی و پافشاری بر کفر، آنها را بر این داشت تا یک بار دیگر برای وارد ساختن ضربهای کاری بر مسلمانان تدارک جنگی ببینند. این بار مشرکان با دیگر قبایل جاهلی و نیز یهودیان همپیمان گشته و تعدادشان به ۱۰ هزار تن رسید و فرماندهی آنها را ابو سفیان بر عهده گرفت[۱]، وقتی مشرکان با شیوه دفاعی و تاکتیک جنگی که رسول خدا (ص) با مشورت یارانش اتخاذ نموده و سلمان فارسی به حفر خندق اشاره کرده بود، روبرو شدند، خشم و کینه آنها فزونی یافت، ولی بیپروایی و هیجان و غرور ساز و برگ و تعداد نیرو، بر احزابی که برای جنگ با مسلمانان و نابودی کامل اسلام گرد آمده بودند، سخت حکمفرما بود.
برخی از جنگآوران سوارهنظام دشمن با عبور از ناحیه کم عرض خندق توانستند با مسلمانان در یک ردیف قرار گیرند که این خود، بر بیم و هراس مسلمانان افزود. در این لحظه علی بن ابی طالب (ع) به اتفاق تنی چند از مسلمانان به حرکت درآمد و گذرگاهی را که دشمن قادر بر عبور دادن اسبان خود از آن شده بودند بر آنان بستند.
عمرو بن عبدود، مسلمانان را به مبارزهطلبید و مسلمانها در برابر عربدههای او مهر سکوت بر لب زده، گویی پرنده بر سرشان نشسته بود. هر یک در اندیشه خود بودند و رویارویی با این جنگجو را فوقالعاده دشوار تلقی میکردند.
رسول خدا (ص) فرمود «آیا هماوردی برایش وجود دارد؟» علی (ع) حضور وی رسید و عرضه داشت: ای رسول خدا (ص) هماوردش منم. پیامبر به او دستور نشستن داد، عمرو بار دوّم و سوّم مبارزطلبید و جز علی کسی به او پاسخ مثبت نداد و در هربار رسول خدا (ص) به نشستن وی دستور داد[۲]. ولی سرانجام به وی اجازه میدان داد و عمامه خود را بر سرش نهاد و شمشیرش را حمایل وی ساخت و زره خویش را بر اندام حضرت پوشاند و سپس دستان خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: «اللهم إنک اخذت عبیدة یوم بدر، و حمزه یوم احد و هذا علیّ أخی، و ابن عمّی فلا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین»[۳]؛
پروردگارا! عبیده را در روز بدر و حمزه را در احد از من گرفتی، اکنون این علی برادر و پسر عموی من است، تو که بهترین وارثان هستی، مرا تنها مگذار. علی (ع) به میدان شتافت و رسول خدا (ص) در حق او فرمود: «بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ»[۴]؛ اکنون تمام ایمان در برابر تمام شرک قرار گرفت.
علی (ع) با دلی سرشار از اطمینان به یاری و حمایت الهی به سمت عمرو روانه شد. عمرو، از رویارویی ناگهانی با علی (ع) در نبرد با خود به تردید افتاد. امام علی (ع) به عمرو فرمود: «تو در دوران جاهلیت میگفتی هرکس سه خواسته از من بخواهد آنها را برآورده خواهم ساخت. گفت: آری؛ امام (ع) فرمود: «نخست تو را دعوت میکنم به یگانگی خدا و رسالت محمد (ص) گواهی دهی و تسلیم پروردگار جهانیان گردی». عمرو گفت: از این خواسته بگذر. حضرت فرمود: «اگر این خواسته را بپذیری به خیر و صلاح توست، ولی عمرو پذیرا نشد.
امام علی (ع) در بیان دومین خواسته فرمود: از همین راهی که آمدی بازگرد. عمرو گفت: دوست ندارم زنان قریش این ماجرا را همواره برای یکدیگر بازگو کنند. امام (ع) در پیشنهاد سوّم فرمود: «از اسب پایین آیی تا با هم نبرد کنیم.
عمرو از این سخن برآشفت و از اسب به زیر آمد و آن را پی کرد و سپس به علی (ع) رو آورد و با یکدیگر درگیر شدند. عمرو با شمشیر ضربتی بر حضرت وارد ساخت که امام (ع) با سپر خود آن را دفع کرد ولی شمشیر سپر را شکافت و به سر مبارک حضرت اصابت کرد و آنگاه علی (ع) چنان ضربتی بر کتف او نواخت که نقش بر زمین شد و در خون خود غلطید و حضرت تکبیر گفت و مسلمانان نیز در پی او ندای تکبیر سر دادند. با فرو نشستن گرد و غبار میدان، جنازه عمرو پدیدار شد و هوادارانش از بیم صحنهای که مشاهده کردند پا به فرار گذاشته و علی (ع) به تعقیب آنان پرداخت با فرار دشمن نوفل بن عبد الله در خندق سقوط کرد و حضرت پایین رفت و او را به قتل رساند[۵]. ضربه کاری که احزاب در این جنگ دریافت نمودند برایشان فوقالعاده شگفتآور و حیرتانگیز بود؛ زیرا تصور نمیکردند کسی جرأت برابری با عمرو بن عبدود را داشته باشد. ازاینرو، ترس و وحشت آنها را فرا گرفت و هیچ یک جرأت تکرار چنین حرکتی را به خود ندادند، ولی همچنان مدینه را مدتی در محاصره قرار دادند تا سرانجام پیامبر اکرم (ص) برای نبرد با آنان به شیوه دیگری متوسل شد و خداوند آنها را به شکست واداشت.
علی (ع) از تمام کسانی که در جنگ خندق حضور یافته بودند، امتیازاتی برتر داشت از جمله:
- اقدام به حفظ و مراقبت از گذرگاهی که عمرو و یارانش از آن عبور کرده بودند توسط امام (ع) عملی شد که این خود، دلیل بر عزم و اراده و بیپروایی حضرت در رویارویی با حوادث ناگهانی در میدان کارزار تلقی میشد.
- هماوردی با عمرو و کشتن وی که مسلمانان در برابری با او دچار تردید شده و هیچ کس جرأت هماوردی با وی را به خود نداد و رسول اکرم (ص) با تأکید بر اهمیت عملکرد علی (ع) فرمود: رویارویی علی بن ابی طالب در روز خندق با عمرو بن عبدود از عبادت امتم تا قیامت، برتر بود[۶].
- شجاعت و قدرت فوقالعادهای که طی این نبرد از آن بزرگوار به ظهور رسید زمانی بود که حضرت سواران شکست خوردهای را که با عمرو از خندق عبور کرده بودند، پیاده تعقیب نمود.
- امام (ع) به فضائل بلنداخلاقی آراسته بود که در عرصههای گوناگون نمودار و در آنها عظمت رسالت و رسول خدا (ص) را به نمایش گذاشت، از جمله از برداشتن زره عمرو که از مرغوبترین نوع زره عرب به شمار میآمد، خودداری کرد.
- امام (ع) با کشتن عمرو و نوفل و تعقیب نیروهای شکست خورده دشمن، موجب بازگشت اعتماد به نفس مسلمانان شد زیرا مسلمانان با مشاهده جمعیت انبوه قریش و همپیمانان آنها اعتماد به نفس خویش را از دست داده بودند از سویی این حرکت امام (ع) در کنار باد شدید و سرمایی که نصیب مشرکان گشت، سبب شکست آنها گردید و ترس و بیمی در آنان ایجاد کرد که دیگر بار هوس جنگ را در سر نپرورانند.
- از جایگاه بلند و با عظمتی که در پی گواهی دادن رسول خدا (ص) با جمله «بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ»[۷] نصیب علی (ع) شد، میتوان یاد کرد.[۸]
جنگ خندق
یهودیان فراری بنینضیر، که کینه اسلام و پیغمبر را در دل داشتند، به مکه نزد قریش رفتند و آنان را تحریک و تشویق کردند تا به مدینه حمله برند. همچنین قبائل بزرگی چون غطفان و فزاره و نیز یهود بنیقریظه [تنها قبیله یهودی باقیمانده در مدینه] را با خود و قریش همراه و متحد ساختند. لشکری گران، بالغ بر ده هزار نفر به قصد تصرف مدینه و کشتن پیغمبر خدا(ص) و ریشهکن ساختن اسلام به سوی مدینه روان شد. پیغمبر اکرم(ص) پس از آگاهی از حرکت لشکر احزاب و پس از مشاوره با اصحاب، به پیشنهاد سلمان فارسی فرمان داد در برابر بخش آسیب پذیر شمال مدینه، خندقی حفر کنند که مانع هجوم سپاه منظم دشمن شود. دشمن پس از رسیدن به خندق مبهوت ماند و در پشت آن باز ایستاد. عمروبن عبدود، پهلوان نامی قریش، که او را «فارس یلیل» میگفتند - یعنی سواری که با هزار سوار برابری میکند - همراه سه یا چهار تن دیگر به نامهای عکرمة بن ابی جهل، هبیرة بن ابی وهب و نوفل بن عبدالله مخزومی و به نقلی دیگر، ضرار بن خطاب از جای کم عرض خندق با اسب جستی زدند و به آن سوی خندق آمدند. عمرو بن عبدود مبارزطلبید. علی(ع) برخاست و خطاب به رسول خدا(ص) گفت: «من با او مبارزه خواهم کرد» این امر سه بار تکرار شد، ولی به دلیل شجاعت و شهرت عمرو، مسلمانان همگی ساکت ماندند.
پیغمبر اکرم(ص) شمشیر خود را به علی(ع) داد و به دست خود بر سرش عمامه پیچید و فرمود: «بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ»؛ عمرو پیش آمد، در حالی که سوار اسب بود و علی(ع) پیاده به رویارویی با او شتافت. علی(ع) به او گفت: «تو در جاهلیت میگفتی کسی نیست که سه حاجت از من بخواهد مگر اینکه یکی را بر میآورم». عمرو گفت: «چنین است». علی(ع) فرمود: «من نخست از تو میخواهم ایمان آوری و تسلیم امر پروردگار جهانیان شوی». عمرو گفت: «ای برادرزاده، از این درگذر». فرمود: «دیگر اینکه به سرزمین خود بازگردی» عمرو گفت: «این کاری است که اگر به آن تن در دهم، ورد زبان زنان قریش میشود. من عهدی را که میباید با خود بستهام و روغن مالیدن بر خود را حرام کردهام. حاجت سوم تو چیست؟». علی(ع) فرمود: «اینکه فرود آیی و پیاده جنگ کنی». عمرو گفت: «این صفتی است که گمان نمیکردم کسی از عرب به خاطر آن، مرا به بخل متهم کند، ولی من خوش ندارم مانند تو را بکشم؛ به خصوص که میان من و پدرت دوستی بود». امیرمؤمنان(ع) فرمود: «ولی تا هنگامی که تو از حق روگردان هستی، به خدا دوست دارم تو را بکشم». عمرو از این سخن خشمگین شد و از اسب فرود آمد و آن را کشت و سپس بر علی(ع) حمله برد. علی(ع) سپر را در برابر ضربه او نهاد و شمشیر عمرو در آن فرو رفت و آنگاه ضربتی بر او زد که دیگر از جای برنخاست. جابر بن عبدالله انصاری میگوید: آنان به یکدیگر نزدیک شدند و گرد و غباری برخاست و دیگر چیزی ندیدیم. در این میان ناگهان صدای تکبیر شنیدیم و دانستیم که علی(ع)، عمرو را کشته است. یاران و همراهان عمرو پا به فرار گذاشتند و سواره از خندق گذشتند. تنها نوفل بن عبدالله بود که از اسب به زیر افتاد و در خندق ماند. مسلمانان با شنیدن صدای تکبیر علی(ع) پیش آمدند تا ببینند همراهان عمرو چه شدند. نوفل بن عبدالله را دیدند که در خندق افتاده و اسبش نمیتواند او را بیرون آورد. با سنگ او را نیز زدند. نوفل گفت: «بهتر از این مرا بکشید. یکی فرود آید تا با او بجنگم». علی(ع) به خندق رفت و او را کشت. سپس به هبیره نیز رسید و با شمشیر به برآمدگی زین اسبش زد. این ضربت موجب شد زرهی که در تن وی بود، بیفتد. جابر میگوید: من کشته شدن عمرو بن عبدود به دست علی(ع) را نتوانستم به چیزی تشبیه کنم جز آنچه خدای تعالی در داستان داوود و جالوت بیان کرده است؛ آنجا که میفرماید: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ﴾[۹][۱۰].
شیخ مفید از ربیعه سعدی روایت میکند که نزد حذیفة بن یمان (صاحب سر رسول خدا(ص)) رفتم و به او گفتم: «ای ابا عبدالله، ما در فضائل و مناقب علی(ع) سخن میگوییم و اهل بصره میگویند شما در مقام علی(ع) زیاده میروید. آیا حدیثی در فضیلت او داری که بازگویی؟» حذیفه گفت: «ای ربیعه، از من چه میپرسی؟! سوگند به آنکه جانم به دست او است، اگر تمام اعمال نیک اصحاب محمد(ص) را از آن روزی که مبعوث شد تا روزگار امروز در یک کفه ترازو بگذارند و اعمال علی(ع) را به تنهایی در کفه دیگر نهند، کردار علی(ع) بر همه برتری دارد». ربیعه گفت: «این سخنی است که نمیتوان بر آن تکیه کرد و کسی نمیپذیرد». حذیفه گفت: «ای فرومایه چگونه کسی نمیپذیرد؟! ابوبکر و عمر و حذیفه و همه یاران پیغمبر کجا بودند آن روز که عمرو بن عبدود هماورد خواست و جز علی(ع) همه از ترس باز ایستادند؟ تنها علی(ع) بود که به جنگ او رفت و خداوند به دست توانای او عمرو را کشت. سوگند به آنکه جان حذیفه در دست او است، پاداش کردار علی(ع) در آن روز از اعمال اصحاب محمد(ص) تا روز قیامت گرانتر است»[۱۱]. در مستدرک صحیحین آمده است که علی(ع) پس از کشتن عمرو بن عبدود به سوی پیغمبر آمد و رسول خدا(ص) شادیکنان به سویش شتافت. عمر بن خطاب به علی(ع) گفت: «چرا زره عمرو را از تنش بیرون نیاوردی؟ در میان عرب بهتر از آن زرهی نیست». علی(ع) فرمود: «او را ضربت زدم و از پدیدار شدن عورتش شرم کردم و حیا کردم از اینکه پسر عمویم را برهنه کنم»[۱۲].
پس از آنکه علی بن ابی طالب(ع) عمرو بن عبدود را کشت، خبر به خواهرش رسید. خواهر عمرو پرسید: «چه کس او را کشت؟» گفتند: «پسر ابوطالب». گفت: «مرگ عمرو جز به دست همتای کریمی نبوده است. پس از شنیدن این خبر، اگر برای او اشک بریزم، اشکم هرگز خشک نشود. او کسی بود که پهلوانان را کشت و به جنگ دلیران رفت. مرگ او به دست همتای بزرگوار و کریمی از قوم و قبیله خود بود. ای بنیعامر، تاکنون بهتر از این سرافرازی و افتخاری نشنیدهام». آنگاه شعری به این مضمون سرود: «اگر کشنده عمرو جز او بود، تا ابد گریه میکردم، ولی کشنده عمرو کسی است که با کشتن عمرو بر او عیبی نیست، آن کس که پیش از این یگانه مرد شهر خوانده میشد». در شعری دیگر درباره رزم برادرش و علی(ع) چنین میگوید: «دو شیر دلاور بودند که در تنگنای جنگ به یکدیگر حمله بردند و هر دو همتایانی بزرگوار و دلیر بودند؛ کسانی که در میدان نبرد با نیرنگ و جنگ، دل و جانها را ربودند.... ای علی، برو که تاکنون به کسی همانند او دست نیافتهای. این سخنی پا برجا و استوار است که در آن گزافه نیست»[۱۳].
در بزرگداشت از این حماسه جاوید امیرمؤمنان(ع) است که پیغمبر فرمود: «ضربت علی(ع) در روز خندق، از عبادت آدمیان و جنیان برتر است»[۱۴]. بزرگداشت پیغمبر از مبارزه و ضربت علی(ع) در خندق، با تعابیری دیگر نیز در منابع معتبر اهل تسنن آمده است؛ مانند «لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۱۵]؛ «جنگ علی بن ابیطالب(ع) با عمرو بن عبدود در روز خندق از همه اعمال امت من تا روز قیامت برتر است». نیز آمده است: «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْنِ»[۱۶]؛ «ضربت علی(ع) در روز خندق با عبادتهای آدمیان و جنیان برابر است». بدینسان، بزرگترین خطری که در دوران رسالت رسول خدا(ص) اسلام را تهدید میکرد، پس از عنایات الهی و رهبری مدبرانه پیغمبر اکرم(ص)، با حماسهآفرینی علی(ع) از میان رفت و چنانکه پیغمبر فرمود، از آن پس مسلمانان بودند که به جنگ مشرکان قریش میرفتند.[۱۷]
منابع
پانویس
- ↑ سیره حلبی، ج۲، ص۶۳.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۳، ص۲۲۴؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۷۳؛ کامل، ج۲، ص۱۸۰؛ سیره حلبی، ج۲، ص۳۱۸.
- ↑ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۲، ص۴۹۱ و ۴۹۲ به نقل از شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۱؛ به مناقب خوارزمی، ص۱۴۴؛ سیره حلبی، ج۲، ص۳۱۸، مراجعه شود.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۱؛ ینابیع الموده، باب ۲۳ به نقل از ابن مسعود. میلانی آن را در کتاب قادتنا، ج۲، ص۱۰۸ به نقل از دمیری در حیاة الحیوان، ج۱، ص۳۴۸ و از فضل بن روز بهان روایت کرده که این روایت صحیح است و جز انسان بداندیش و سست ایمان آن را منکر نمیشود ولی نمیتواند دلیل بر امامت باشد.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱، ص۱۵۰ و نیز به موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۲، ص۴۹۵ مراجعه شود.
- ↑ مستدرک حاکم، ج۳، ص۳۲ به نقل از حاشیه تاریخ دمشق، ج۱، ص۱۵۵؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۲۵۵، حدیث ۱۹۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۱۱۰.
- ↑ «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داوود جالوت را کشت» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
- ↑ در این باره ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۵؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۳۵۰؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۷۴؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۸۴؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۰.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۱.
- ↑ ری شهری، محمد موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۱۸، به نقل از حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۵. ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۲.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۵.
- ↑ سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، ص۱۱۱، به نقل از حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۲؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۱۶.
- ↑ موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۱۹، به نقل از: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۴؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۹؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۴؛ خوارزمی، المناقب، ص۱۰۷، ح۱۱۲؛ شیرویة بن شهردار، الفردوس، ج۳، ص۴۵۵، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۱، ص۴۱۲؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ص۲۴۵.
- ↑ موسوعة الامام علی(ع)، ج۱، ص۲۱۹، به نقل از عوالی اللآلی، ج۴، ص۸۶، ح۱۰۲.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «امام علی در عهد پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۱۶۹.