هارون عباسی در معارف و سیره امام کاظم
ویژگیهای عصر هارون الرشید و موضعگیریاش در مورد امام کاظم(ع)
اگر درصدد مقایسه میان مراحل گوناگون زندگی امام کاظم(ع) برآییم، بیتردید میبینیم که سالهای پایانی عمر امام کاظم(ع) سختترین مراحل زندگی حضرت بوده و بیشترین آزار و اذیتها در این دوره بر امام(ع) رفته است. این دوره از زندگی امام(ع) که چهارده سال و چند ماه[۱] بود در حکومت هارون الرشید گذشت. هارون، تمام کینههای جاهلی و انباشتههای درون پلید خود را که سراسر کینه و نیرنگ بود نسبت به اهل بیت(ع) روا داشت. تصمیمگیری و سیاست ستمکارانه و جبارانه هارون علیه خاندان رسالت، او را از اسلافش متمایز میکرد. هارون سیاستی پی ریخت که طی آن از پای در آوردن حرکت و فعالیت امام(ع) و جدا کردن او از امت و سپس زندانی کردن حضرت را دنبال میکرد تا زمینه کشتن امام(ع) در زندان برای او فراهم شود. از اینرو بود که امام کاظم(ع) برای فعالیتهای خویش روشهای جدید و متفاوتی نسبت به شیوه امامان پیش از خود برگزید و بدین ترتیب مرحله جدیدی از زندگی خود را آغاز کرد. این بخش در قالب دو مبحث بررسی میشود:
ویژگیهای روزگار هارون الرشید
پدیدههای منحرفی که سرزمینهای اسلامی را مورد یورش خویش قرار داده بود و نیز سیاست ظالمانهای که عباسیان با روش جاهلی خود علیه خاندان رسالت به کار بسته بودند، از مواردی است که پیشتر مطرح شد. بررسی رویدادها و شرایطی که امام کاظم(ع) در عصر حکومت هارون الرشید با آن روبرو بود در حوصله این بحث نمیگنجد و درصدد بیان آنها نیستیم، بلکه به وجوه تمایز و پدیدههای این مرحله تاریخی میپردازیم باشد که چهره واقعی آن دوره را و نیز اوج فاجعهای که امام کاظم(ع) از آن در رنج بود، ترسیم کنیم. با یک بررسی ساده و محاسبه سرانگشتی پی میبریم که اموال و خراجهایی که از اطراف و اکناف برای هارون الرشید آورده میشد، بیش از آن چیزی بود که برای تمام خلفای پیش از او میرسید. این اموال که در حقیقت، از آن مسلمانان بوده و میبایست برای آنان و در راه تأمین مصالح آنان هزینه میشد، اما خرج خوشگذرانیهای گوناگون خلیفه میگردید. هارون الرشید سخاوتمندانه این اموال را به خنیاگران داده و ثروتی که میبایست برای مسلمانان هزینه میشد، همچون باران، بر آنان فرو میریخت. «ابو العتاهیه» یکی از کسانی بود که از دهشهای هارون بهرهمند شد. او در مدح هارون سروده است: «پدرم فدای آن کس باد که دوستیاش؛ در دلم جای گرفت، و قلبم را ربود. ای بنی عباس، در میان شما پادشاهی است؛ که شاخههای نیکی از او سر برآورده است. این است و جز این نیست که تمام وجود هارون خیر است؛ و آن روز که او زاده شد، همه شر از جهان رخت بر بست»[۲].
«ابراهیم موصلی» آوازهخوان معروف این شعر را خواند و هارون به ابو العتاهیه و ابراهیم هریک یکصد هزار درهم و یکصد جامه پاداش داد[۳]. هارون شیفته کنیزکان و کامجویی از آنان بود و در این میدان، حدی نمیشناخت. او با «غادر» کنیز برادرش هادی ماجرایی به این شرح دارد: «غادر، زیباترین و خوشنواترین کنیز بود و هادی او را بسیار دوست میداشت. او با خود اندیشید که پس از مرگش، برادرش هارون، غادر را به زنی خواهد گرفت. این بود که به هارون گفت: از تو میخواهم تا سوگند یاد کنی که پس از من غادر را به زنی نگیری. هارون سوگند یاد کرد. آنگاه هادی از هارون پیمان گرفت تا در صورت پیمانشکنی و نادیدن انگاشتن سوگند خود، پیاده به حج رود، همسرانش مطلّقه و غلامانش آزاد باشند و هرچه دارد در راه خدا انفاق کند، سپس غادر را سوگند داد و او سوگند یاد کرد. یک ماه از این ماجرا گذشته بود که هادی مرد و با هارون به عنوان خلیفه بیعت شد. در این هنگام هارون پیکی نزد غادر فرستاد و از او خواستگاری کرد»[۴]. اشتیاق فراوان هارون به آواز سبب شد تا آلات موسیقی در کاخش فراهم آورده شود. او از خوانندگان خواست تا یکصد گونه آواز را برگزیده، سپس ده و در نهایت سه آواز برگزینند و آنان چنین کردند[۵]. «ابراهیم موصلی»، آوازهخوان بلند آوازه که با هادی پیمان بسته بود پس از او آواز نخواند، دم فرو بسته، وفادار به پیمان ماند، هارون از او خواست تا آواز بخواند، اما او سرباز زد. هارون او را به زندان افکند و زمانی او را از زندان آزاد کرد که ابراهیم پذیرفت آواز بخواند و پیمان شکست و در مجلس هارون آواز خواند[۶]. هارون به این اندازه رویگردانی از اصول شریعت بسنده نکرده، بلکه آلوده میو میگساری بود و هرگاه که بر خوان شراب مینشست سوگلیهای خود را فرا میخواند تا لذت و کامیابیاش به کمال برسد[۷].
«حماد بن اسحاق» از پدرش نقل میکند: «شبی هارون الرشید مرا فرا خواند و من بر او وارد شدم. کنیزکی را نزد او دیدم که جامه و شلواری سرخ فام بر تن داشت. چون کنیزک آواز خواند هارون پرسید: این آهنگ از کیست؟ گفتم: از آن من است ای امیر مؤمنان!. هارون گفت: آهنگ «ابن سریج» بخوان و من خواندم. هارون دستخوش طرب شد و جامی از مِیْ نوشید و جامی به کنیزک داد و جامی به من نوشاند»[۸]. «نرد» و «شطرنج»[۹] از بازیهای و مورد علاقه شدید هارون بود و در این راه اموال زیادی هزینه کرد. در برابر این گشادهدستیها و علاقه و محبت به بدکاران و مطربان و کنیزکان، میبینیم که هارون در برخورد با علویان، موضعگیری کاملا خصمانه و کینهتوزانهای داشت و آن هنگام که به قدرت رسید و زمام حکومت را به دست گرفت سوگند یاد کرد که علویان را از پای در آورده و بکشد. او آنچه در دل داشت در قالب این عبارت بر زبان آورده، چنین گفت: «به خدا سوگند، که علویان و شیعیان آنان را خواهم کشت»[۱۰]. او در این راه به سوگند خود وفادار ماند و جمعی بزرگ از بزرگان علویان که در دانش و پرهیزگاری برترین و سرآمد مسلمانان بودند، کشت. زمانی که دید مسلمانان بیشماری به زیارت مرقد امام حسین(ع) میروند، به دستور او خانههای اطراف مرقد امام حسین(ع) را ویران کرده، درخت سدری که در کنار قبر مطهر امام قرار داشت از ریشه درآوردند[۱۱].
او همچنین فرمان داد زمین کربلا را شخم بزنند تا هیچ اثر و نشانهای از قبر امام حسین(ع) برجای نماند. این کار هارون و دیگر جنایتهای او بیپاسخ نماند و حضرت قادر قهار در همان سال او را در خراسان به هلاکت ابدی رساند[۱۲]. بیبند و باریهای اخلاقی هارون جامعه اسلامی امت را به تسخیر خود درآورد و هرآنچه که هارون بدان دست میزد و مرتکب آن میشد در میان مردم رواج یافت. بغداد آن روز که مرکز خلافت اسلامی بود، صحنهای برای سرگرمیها، مجالس رقص، میفروشی، وادادگی اخلاقی و هرزگی شد، تا جایی که این دوره با این ویژگیها از دیگر عصرها بازشناخته و متمایز شد. اشعار شاعران آن دوره، تأثیرپذیریشان را از سرگرمیهای دربار، عشق به کنیزکان و لذتجویی از می، منعکس میکند. «ابو نؤاس» تمام توان خود را به کار بست تا در اشعار خود از: جام، ساقی، میگساران و ندیمان بگوید. او چنان ماهرانه این کار را میکرد که مردم شیفته «خمریات» (اشعاری که در وصف شراب سروده بود) او شدند.
از دیگر ویژگیهای این دوره، پدید آمدن شکاف عمیق طبقاتی بود و فقر و بینوایی فراگیر شد. در حالیکه میلیونها مسلمان از حداقل نیازهای زندگی محروم بوده، از گرسنگی و نداشتن پوشاک رنج میبردند، اما ثروتهای آنان؛ یعنی موجودی بیت المال در بغداد و نزد طبقه خاصی از خلفا و خلیفهزادگان و بستگان آنان، وزیران، آوازهخوانان، میگساران، جاسوسان، خبرچینان و آنان که از خوان به ناحق گسترده خلافت بهرهمند بودند، انباشت شده بود. پدیده شوم فقر، زمینه را برای پیدایش کفر فراهم آورد و این دوره شاهد ظهور جنبشهای الحادی و فعالیت آنها در میان مردم سادهاندیش بود. «و الهاوزن» درباره این جنبشها و حمایت عباسیان از آنها میگوید: «ارتباط تنگاتنگی میان دعوت عباسیان برای رسیدن به قدرت و جنبش زندیقان وجود داشت... عباسیان در آغاز کار، زندیقان را گرد خود جمع کرده، پس از روزگاری آنان را از خود دور کردند»[۱۳].
قابل توجه است که جنبشهای ویرانگری مانند «مزدکیان» در آن روزگار همهجا پراکنده شد، مروجان این جنبش، با بودن خلیفه اسلامی! به رها شدن از قیدوبندهای اخلاقی و معیارها و ارزشها و به گونهای از اشتراکیت فرا میخواندند. «شهرستانی» درباره مزدک میگوید: «مزدک زنان و اموال را بر یکدیگر مباح و روا کرد و همانگونه که مردم در اموال، آتش و چراگاه شریک یکدیگر میشدند، آنان را در زنان شریک گرداند»[۱۴]. [۱۵]
منابع
پانویس
- ↑ اعلام الورى، ج۲، ص۷؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱، حدیث ۱ (به نقل از اعلام الورى، ج۲، ص۷).
- ↑ بأبي من كان في قلبي له *** مرة حب قليل فسرق /// يا بني العباس فيكم ملك *** شعب الإحسان منه تفترق /// إنما هارون خير كله *** مات كل الشر مذ يوم خلق.
- ↑ الاغانى، ج۴، ص۷۴.
- ↑ نساء الخلفاء، ص۴۶.
- ↑ الاغانى، ج۱، ص۷.
- ↑ الاغانى، ج۱، ص۱۶۲.
- ↑ التاج، ص۳۷.
- ↑ الاغانى، ج۵، ص۱۲۶- ۱۲۷.
- ↑ الاغانى، ج۹، ص۱۲۶- ۱۲۷.
- ↑ الاغانى، ج۵، ص۲۲۵.
- ↑ الاغانى، ج۲، ص۱۹؛ الامالى، ص۲۰۶.
- ↑ تاریخ کربلاء، ص۱۹۸.
- ↑ الدولة العربیه، ص۴۸۹.
- ↑ عبد الکریم شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۱۵۳.