عصر امام باقر
عصر زندگانی امام باقر(ع) دوران مهمی از عصر اسلامی است که در آن به مرور خلفای اموی و مروانی رو به ضعف رفته و لذا امام از این فرصت برای راه انداختن نهضتی علمی و فکری استفاده کامل را کردهاند. حضرت شاگردان برجستهای تربیت کرد و فرهنگ شیعی و آموزههای راستین اسلام را گسترانید. عصر امام باقر(ع) همزمان با استمرار حکومت اموی در شاخه مروانی و فتوحات گسترده آنان بود. امام با توجه به فضای سیاسی، به اقتضای شرائط با حاکمان جور مقابله میکرد و نه تنها حکومت اموی را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به دستگاه خلافت نهی کرد. امام باقر(ع) با چند نفر از خلفای اموی هم عصر بودند که برخوردهایی با برخی از آنها گزارش شده است. در عصر امام باقر(ع) جامعه دچار انحرافهایی همچون: انحراف فکر و عقیده؛ انحراف سیاسی؛ انحراف اخلاقی و انحراف در عرصه اقتصاد شده بود.
مقدمه
برای آشنایی با ویژگیهای عصر امام باقر(ع) که مرحله رهبری امّت اسلامی پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام زین العابدین(ع) میباشد، لازم است نخست حوادث مهمّی که در این مرحله از زندگی شریف امام باقر(ع) در جامعه اسلامی به وقوع پیوسته بررسی نماییم و میزان ارتباط این حوادث را با امام باقر(ع) بهعنوان کسی که در زمان زندگی پدر بزرگوارش نامزد رهبری امّت بوده و پس از پدر بزرگوارش عملا رهبری را نیز در دست گرفته است مورد تحقیق قرار دهیم.
نهضت علمی
مهمترین ویژگی روزگار امامت امام باقر (ع) در دوران حکام اموی آن بود که فرصتی برای راه انداختن نهضتی علمی و فکری پیش آمد. بیشتر دوران زندگانی امام باقر (ع) در زمان قدرت آل مروان از بنی امیه سپری شد. دورانی بود که مروانیان اوج قدرت را تجربه میکردند و پایان دوران امامت حضرت باقر (ع)، همزمان شد با نشانههای ضعفِ قدرت بنی امیه. همین موضوع باعث شد حضرت و بعد امام صادق (ع) فرصت مناسبی برای بیان معارف ناب اسلامی بیابند. امام از این فرصت بهره جست و شاگردان برجستهای تربیت کرد و فرهنگ شیعی و آموزههای راستین اسلام را گسترانید.
این دوره را باید سرآغاز نهضتی عظیم و همهجانبه در زمینه فرهنگ و معارف اسلامی دانست. مشکلات عدیده قدرت غاصب از طرفی و شیوع ترجمه فلسفه، گسترش مباحث کلامی و پیدایش نحلههای متعدّد در علم عقاید و کلام، سر بر آوردن گروهی صوفی مسلک و زهد پیشه که عکسالعملی در مقابل دنیاگرایی مسلمانان بود، پیدایش فقهای درباری و متکلّمان و...، لزوم توجّه به فرهنگ و معارف اسلام را بسیار حیاتی میکرد و از سوی دیگر، جبهه نظامی و انقلابهای مسلّحانه را شورشگران علوی و دیگران گرم نگه میداشتند و تنها نظارتی را از سوی امام طلب میکرد. در چنین شرایطی امام (ع) شرح، توضیح، تفسیر و تبیین حقایق اسلام را وجهه همّت خود قرار داد، در همه زمینهها (عقاید، کلام، فقه، حدیث، تفسیر قرآن و سایر علوم) به شکافتن علوم مشغول شد. سخنانی که از امام باقر (ع) و فرزندش در زمینه معارف مختلف اسلامی رسیده به تنهایی بیشتر از تمام سخنانی است که از سیزده معصوم دیگر در دست است. اقیانوسی از علوم مختلف توسّط امام باقر (ع) و فرزندانش ایجاد شد که تا انسان در یکی از شاخههای علوم اسلامی به پژوهش نپردازد، از عمق و وسعت آن آگاه نخواهد شد[۱].
امام باقر (ع) برای بهره بردن از فرصت پیش آمده، دو شیوه برگزید:
- آموزش و پرورش شاگردان مستعد و تشکیل حوزه علمی؛ از معروفترین شاگردان برجسته او میتوان از ابان بن تَغلب، زُراره، کمیت اسدی و محمد بن مسلم نام برد.
- آشنا ساختن عموم مردم با تعالیم راستین دینی از گذر سخنرانی، جلسههای علمی ـ دینی، مباحثه با اهل فِرَق و اعزام مبلغ به میان مردم[۲].[۳]
اوضاع سیاسی عصر امام باقر(ع)
عصر امام باقر(ع) همزمان با استمرار حکومت اموی در شاخه مروانی و فتوحات گسترده آنان بود. این دوره گرچه تجربه شکست چندین قیام بر ضد امویان را داشت، اما کسانی همچنان بر تفکر براندازی حکومت اموی اصرار داشتند و آن را در اولویت کاری قرار داده بودند. اینان با تفسیر مفهومی واژه امام به «قائم بالسیف» امام را کسی میدانستند که علیه حاکمیت جور قیام کند. امام(ع) همزمان در دو جبهه، هم در برابر امویان و هم در برابر کسانی که با برداشت نادرست از امامت به اقدامبراندازانه باورمند بودند، مقاومت کرد و ضمن پرهیز از درگیری مستقیم با حکومت، دیگران را از کمک به حاکمیت جور نهی نمود[۴].
امام باقر(ع) با توجه به فضای سیاسی، تأکید داشت قیامی صورت نگیرد و مردم در خانههای خود بمانند[۵]، حتی برای فرار از دست حکومت ظالم، به مسافرت حج بروند[۶]. با این حال، به اقتضای شرائط با حاکمان جور مقابله میکرد و بیان میداشت که ما خاندان رسالت و شجره نور و مبارک هستیم[۷]. امام(ع) نه تنها حکومت اموی را به رسمیت نشناخت که دیگران را حتی از کمک به دستگاه خلافت نهی کرد. چنانکه وقتی مردم برای تبریک گویی نزد والی جدید مدینه میرفتند، امام فرمود: اینان با تبریک خود، دری از درهای جنهم را به روی خود میگشایند[۸].
امام باقر(ع) مردم را از مکاتبه با حاکمان نهی میکرد و میفرمود: آنچه به او میدهند، به همان اندازه دینش را از او میگیرند[۹]. همچنین برخی را که برای مشورت آمده بودند، تا ریاست قبیله را بر عهده گیرند، به این دلیل نهی کرد که مجبور به پذیرش حاکمیت اموی میشدند. یکی از شیعیان در این خصوص از امام باقر(ع) نظر خواست و امام(ع) فرمود: اگر رئیس قبیله شـوی و حاکم خون مسلمانی را بریزد، تو در خون او شریک هستی و از دنیای آنان چیزی به تو نمیرسد[۱۰].[۱۱]
امام باقر(ع) و حاکمان
امام باقر (ع) با چند نفر از خلفای اموی هم عصر بودند که عبارتاند از: عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک[۱۲].
عبدالملک بن مروان
پایههای حکومت اموی از طایفه بنیمروان در ایام عبدالملک بن مروان محکم گردید؛ چراکه او اوّلین حاکم مقتدر مروانی بود که اقدامات سیاسی او پایهگذار بسیاری از حوادث و پدیدههای این برهه از زمان بود. عبدالملک بن مروان دارای صفات و ویژگیهای نفسانی پست و منحطّی بود مانند طغیانگری و ستمگری؛ پیمانشکنی و خیانت؛ سنگدلی و خشونت و بخل: عبدالملک بن مروان از شدّت خساست و بخل به لقب (رشح الحجاره) که کنایه از سنگی است که نم پس نمیدهد ملقّب گردیده بود[۱۳].
عبدالملک به فرماندار یثرب دستور داد تا امام محمد باقر(ع) را دستگیر کرده و آن حضرت را تحت الحفظ نزد او فرستد، حاکم یثرب در اجابت فرمان عبدالملک تردید کرد و دید که حکمت در این است که به شکلی این دستور را لغو کند. بنابراین نامهای به عبدالملک نوشت. هنگامی که این نامه به عبدالملک رسید، از رأی خود مبنی بر دستگیری امام باقر(ع) صرفنظر کرده و سخنان حاکم مدینه را صحیح دانست[۱۴].[۱۵]
عمر بن عبدالعزیز
پس از سلیمان بن عبدالملک، حکومت اموی به سفارش خود او به عمر بن عبدالعزیز رسید. مردم در دوران کوتاه خلافت او کمی روی امنیت و رفاه را به صورت نسبی مشاهده کردند. عمر بن عبدالعزیز اندکی از ظلم و ستم و طغیان بنی مروان را از مردم زدود. وی مرد پخته و کارآزمودهای بود که تجربه خلفای پیشین او را ساخته بود. وی با مردم با سیاستی رفتار کرد که پیش از او سابقه نداشته است. عمر بن عبدالعزیز فدک را به امام باقر(ع) بازگرداند. در حالی که در این مدّت دستاندازیهای بسیاری در آن انجام گردیده و افراد بسیاری منافع فدک را غارت نموده بودند و در این مدّت طولانی آل پیامبر اکرم(ص) و خاندان آن حضرت از منافع آن بیبهره بودند. عمر بن عبدالعزیز هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، بسیار امام باقر(ع) را بزرگ داشت و او را تکریم کرد[۱۶].
هشام بن عبدالملک
روزی که یزید بن عبدالملک از دنیا رفت، برادرش هشام بن عبدالملک به خلافت رسید. هشام برخوردهای نامناسبی با امام باقر(ع) داشت مانند دستگیری آن حضرت و بردن ایشان به دمشق و زندانی کردن. هشام بن عبدالملک به حاکم خود در مدینه دستور داد امام باقر(ع) را به سوی دمشق روانه کند. امام باقر(ع) هنگامی که به دمشق رسید و هشام خبر آمدن آن حضرت را شنید به درباریان خود دستور داد تا پس از پایان سخن او با امام، برخوردی توهینآمیز با امام باقر(ع) داشته باشند. امام باقر(ع) بر هشام داخل شد و بر افرادی که در مجلس هشام نشسته بودند سلام کرد. امّا بهعنوان خلافت به هشام سلام نکرد. هشام بسیار خشمگین شد، رو به امام باقر(ع) کرد و گفت: ای محمد بن علی همیشه یک نفر از شما باید باشد تا وحدت صفوف مسلمین را بشکند و مردم را به سوی خود خوانده، خود را از روی سفاهت و نادانی امام بداند...[۱۷].
جلوههای انحراف در عصر امام باقر(ع)
- انحراف فکر و عقیده: در زمان حکومت پادشاهانی که یکی پس از دیگری در جهان اسلام به حکومت میرسیدند انحراف رو به افزایش گذاشت و در این میان عرصه فکر و عقیده بیشترین نصیب را از این انحراف دارا بود. حاکمان جامعه نیز نهتنها اهمیتی به این انحراف نمیدادند بلکه در جهت تقویت آن میکوشیدند؛ چراکه اینگونه افکار منحرف در خدمت مصالح حکومت آنان بوده و مسلمانان را از دلمشغولیهای اساسیشان به خصوص تفکر در عرصه تغییر اوضاع جامعه و بازگرداندن اوضاع به آنچه که در زمان پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی بن ابی طالب(ع) بود بازمیداشت. در زمان حکومت امویان انحرافات فکری و عقیدتی بسیار زیاد شد. چه از نظر کمّی و چه از نظر کیفی.
- انحراف سیاسی: حکام اموی سیاست حاکمان پیش از خود را در پیش گرفتند که همان سیاست تبدیل خلافت پیغمبر به پادشاهی موروثی بود؛ حکومتی که پسران، آن را از پدران به ارث میبردند بدون اینکه در تصدّی پست حکومت جامعه اسلامی به معیارهایی همچون دانش و یا تقوا اهمیت داده شود. آنان همچنین پس از به دست گرفتن حکومت همه پستهای مهمّ و حسّاس دولتی را به فرزندان و خویشاوندان و کسانی که بیشترین تملّق و چاپلوسی را در نزد آنان داشتند واگذار میکردهاند. چنین حکومتی کاملا مستبدّ بوده، هیچگونه شورایی در آن وجود نداشت؛ اگر هم گاه با کسانی مشورت میکردند آنان نیز از افراد منحرف و فاسقی بودند که از دارودسته خودشان بودند. آنان چون میدانستند که برای خلافت شایستگی ندارند همچون پیشینیان خود راه و روش ایجاد جوّ ترس و وحشت و دستگیری و شکنجه را وسیله تثبیت پایههای سلطنت خود قرار داده بودند.
- انحراف اخلاقی: امویان همواره دیدگان مردم را به سوی جنگها، لشکرکشیها و کشور گشاییها منحرف میکردند. آنان همه نیروهای خود را اعمّ از نیروی انسانی و مالی به سمت این جنگها سوق میدادند تا اینکه مسلمانان را از گفتوگو درباره اوضاع و احوال منحرف جامعه و فکر کردن به کارهای سیاسی یا انقلابی برای تغییر نظام حکومتی بازدارند. توسعه فتوحات و جنگها نتایج شومی برای جامعه اسلامی در برداشت. این جنگها در جامعه اسلامی ایجاد آشفتگی کرد. خانوادهها را بهواسطه نبودن یا از دست دادن سرپرست از هم پاشید. بهواسطه وقوع این جنگها غلامان و کنیزان در مملکت اسلامی به وفور یافت شد که باعث شد ثروتمندان رو به انحرافی بزرگ بیاورند که همان جمعآوری کنیزکان آوازخوان و خریداری غلامان منحرف! باشد. بدینترتیب انحراف از داخل دربار خلفای اموی به میان امّت سرایت کرد؛ چراکه مردم همواره تابع و پیرو حاکمان میباشند و در صورت فسق و انحراف آنان مردم نیز به انحراف و فسق و فجور کشیده خواهند شد، به همین سبب بود که مردم در این دوران دائما مشغول لهوولعب و رفتن بیحدّومرز و بیقیدوشرط به دنبال شهوات و خواهشهای نفسانی شدند.
- انحراف در عرصه اقتصاد: در این دوران حاکمان جامعه هرگونه دخل و تصرّفی در اموال و داراییهای عمومی انجام میدادند. گویا این اموال ملک شخصی آنهاست. آنان مطابق میل و رغبت و خواهشهای دل خود آن اموال را به مصرف میرساندند و در این میان بیشترین نصیب از بیت المال مسلمانان مخصوص کنیزکان و آوازخوانان بود که مطابق هواهای نفسانی، لذّتها و شهوتهای حاکمان کار میکردند. آنان همچنین بهوسیله پولهای بیت المال مسلمانان فکر و اندیشه افراد را خریده و آنان را وامدار منّت خویش میکردند. آنها اموال بیت المال را در پای افرادی که آنان را مدح کرده، ثنا گفته و یا در تثبیت سلطنت آنان قدمی برمیداشتند مصرف مینمودند[۱۸].
منابع
- حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷
- رضوی، سید عباس، مقاله «محمد بن علی»، دانشنامه امام خمینی ج۹
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲
- کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام محمد بن علی»، دانشنامه امام رضا ج۲
- پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- محمدی، رضا، امامشناسی ۵
پانویس
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۱۰۹.
- ↑ پیشوایان ما، ۱۷۳ و ۱۷۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۰۲؛ فرهنگ شیعه، ص 109؛ رضوی، سید عباس، مقاله «محمد بن علی»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص ۱۳۸؛ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۱۳۹-۱۴۰.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۷.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، ص۱۱.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۲؛ ج۵، ص۱۰۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۰۶.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ اعلام الوری، ۲۵۹.
- ↑ تاریخ قضاعى، ص۷۲.
- ↑ الدرّ النظیم، ص۱۸۸؛ ضیاء العالمین، ج۲، شرححال امام باقر(ع).
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص۸۹ ـ ۱۰۰.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص۱۱۰ ـ ۱۱۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص ۱۲۴-۱۳۲؛ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام محمد بن علی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۶۵-۴۸۰؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۷، ص۱۴۰ ـ ۱۴۹.