منظور از مهدویت نوعی و شخصی چیست؟ (پرسش)

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۷:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

منظور از مهدویت نوعی و شخصی چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل اصلیمهدویت

منظور از مهدویت نوعی و شخصی چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

 
خدامراد سلیمیان
حجت الاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان، در کتاب‌های «پرسمان مهدویت» و «درسنامه مهدویت» در این‌باره گفته است:
بر اساس اخبار معتبر، مهدی لقب موعود آخر الزمان است که حتی تبار و اوصاف او در احادیث معتبر مورد اشاره قرار گرفته است. این ویژگی‌‏ها بر هیچ کس، جز امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری(ع) قابل تطبیق نیست.
لقب مهدی به این معنا "مورد هدایت خدا و احیاگر اسلام و پرکننده جهان از عدل‏ وداد و ..." نخستین بار در باره آن حضرت به کار رفت و این، در عصر پیامبر اکرم(ص) انجام گرفت و مهدی به عنوان رهایی‌‏بخش، معرفی شد.
مهدی به مفهوم نوعی، فردی نامعین است که در زمانی مناسب، زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل ‏وداد خواهد کرد. این، از هیچ‏یک از روایات نقل شده از پیامبر(ص) و امامان(ع) قابل استفاده نیست.
از نظر منطق و برهان، "نوعی بودن مهدی" باطل و نادرست است؛ چرا که نقض غرض می‌‏شود. مقصود از قیام او، پرکردن جهان از عدل‏ وداد است؛ ولی نوعی بودن مهدی، جهان را از ظلم و ستم پر خواهد کرد. در این صورت، هر قدرتمند دروغگویی، می‏‌تواند ادعا کند مهدی است و به نام عدالت ‏گستری، به چپاول جهان بپردازد. در این صورت وعده‏‌های قرآن و پیامبران، باطل و دروغ بوده یا وجود مهدی پس از ظهور، قابل انکار و تردید خواهد بود؛ چون دلیلی برای آن‏که او مهدی موعود است، وجود ندارد. در تاریخ اسلام، دیده شده است مدعیان مهدویت، بسیار آمدند و رفتند؛ اما چه خون‏ها که نریختند؛ چه ظلم‏ها و ستم‏ها که نکردند؛ پس بایستی، مهدی، شخص معینی باشد که شناختش برای مردم آسان باشد و اشتباهی در تشخیص او رخ ندهد.
نیز مهدی نوعی، با آموزه‌‏های اسلام منافات دارد؛ چون روایات متواتری وارد شده که آن منجی موعود، شخصی معین و زنده است. از طرفی این امر، مستلزم آن است که سال‏ها زمین، خالی از حجّت باشد و این هم بر خلاف اصول و مبانی اسلام است. با این حال، مدعیان مهدویت، همگی از میان مسلمانان برخاسته‌‏اند؛ کسانی که از اصول و مبانی اسلام خبر نداشته‏‌اند یا حقیقت را به مسلمانان نگفته بودند[۱].
یکی از دانشمندان شیعه در این باره نوشته است: "موضوع مهدی، نه اندیشه چشم به راه نشستن کسی است که باید زاده شود و نه یک پیشگویی است که باید در انتظار مصداقش ماند؛ بلکه واقعیتی استوار و فردی مشخص است که خود نیز، در انتظار رسیدن هنگام فعالیتش به سر می‏‌برد. در میان ما- با گوشت و خون خویش- زندگی می‏‌کند؛ ما را می‏بیند و ما نیز او را می‌‏بینیم "اما نمی‌‏شناسیم‏". در فضای دردها، رنج‏ها و آرزوهای ما است و در اندوه و شادی ما شریک است ... در احادیث نیز، پیوسته به انتظار فرج و درخواست ظهور مهدی، سفارش شده است، تا مؤمنان همواره چشم به راه او باشند.
این تشویق، تحقّق همان همبستگی روحی و وابستگی وجدانی منتظران ظهور و رهبرشان است. این همبستگی و پیوند پدید نمی‏‌آید، مگر این‏که مهدی را هم‏اکنون انسانی تجسم یافته بشماریم. تجسّم یافتن مهدی(ع) تحرک تازه‏‌ای به "فکر انتظار منجی" می‌‏بخشد و آن را از توانایی و آفرینندگی بیشتری برخوردار می‏‌کند.
گذشته از آن، در انسانی که به طرد ستم‏ها پرداخته و رهبر منتظر خود را نیز هم درد، هم رنج، همسان و وابسته به خویش احساس می‏‌کند و نوعی مقاومت و شکیبایی برابر دردهایی که در اثر محرومیت به او رسیده است، ایجاد می‌‏شود[۲].
یکی از دانشمندان معاصر نیز بحث "مهدی نوعی" را بر اساس دیدگاه صوفیه چنین شرح کرده است: "صوفیه اعتقاد به ولایت عامه و مهدویت نوعیه دارند و اولیا را منحصر به دوازده امام نمی‌‏دانند. امروز هم بیشتر عقیده دارند که پیر آن‏ها در زمان خود، ولی است و هر قطبی، منصب ولایت دارد. کسانی امثال با یزید بسطامی، منصور حلاج، محی الدین عربی، احمد غزالی و جنید بغدادی را "ولی" می‌‏دانند. عجب است که صوفیان شیعه با این عقیده که مخالف اساس معتقدات شیعه است، باز دم از تشیع و لاف محبت امام زمان (ع) می‏زنند و سایر شیعیان و علمای ربانی را اهل ظاهر و قشری و خود را با انکار ضمنی ولی اللّه المطلق و مهدی موعود جهان که بعد از امام عسکری(ع) جز او ولی و قطب و امامی نیست، اهل معنی و اهل لب و "اهل حق" می‌‏دانند.
بنابراین شیعه با ردّ این انگاره، فقط به مهدی شخصی معتقد است[۳][۴].
بحث درباره مهدی شخصی و نوعی، ارتباط مستقیمی با موضوع شناخت حضرت مهدی (ع) دارد. لفظ "مهدی" مفهوم عامی دارد و به کار بردن آن به هر فردی که خدا او را هدایت کرده باشد، جایز است. با این مفهوم همه پیامبران و اوصیا (ع)، مهدی هستند و به کار بردن آن در حق شخص پیامبر (ص) و امیر مؤمنان و سایر امامان (ع) جایز است؛ زیرا همه مهدی و هدایت شده‌اند. حتی به کار بردن این واژه درباره افراد دیگری که در مکتب آن بزرگواران تربیت و هدایت یافته‌اند، جایز است. با این حال روشن است که مقصود از مهدی- که بر زبان مبارک حضرت رسول (ص) جاری شده- یک عنوان خاص و لقب شخصی معین و عزیز است. پیامبر (ص) به ظهور او بشارت داده و مسلمانان را فراخوانده است که در ردیف منتظران ظهور او باشند.
برحسب اخبار معتبر، "مهدی" لقب موعود آخر الزمان است که حتی تبار و اوصاف او در احادیث معتبر مورد اشاره قرار گرفته است. این ویژگی‌ها بر هیچ‌کس، جز امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری (ع) قابل تطبیق نیست. لقب "مهدی" به این معنا (مورد هدایت خدا و احیا کننده اسلام و پرکننده جهان از عدل و داد و...) نخستین بار در مورد آن حضرت به کار رفت و این در عصر خود پیامبر (ص) انجام گرفت و مهدی به عنوان منجی و رهایی‌بخش معرفی شد.
مهدویت- به مفهوم نوعی- از هیچ‌یک از روایات نقل شده از پیامبر (ص) و امامان (ع) قابل استفاده نیست. براساس این برداشت، او فردی نامعین است که در زمانی مناسب، زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
از نظر منطق و برهان، "نوعی بودن مهدی" باطل و نادرست است؛ چرا که نقض غرض می‌شود! مقصود از قیام او، پرکردن جهان از عدل و داد است؛ ولی نوعی بودن مهدی، جهان را از ظلم و ستم پر خواهد کرد. در این صورت هر قدرتمند دروغ‌گویی، می‌تواند ادعا کند که مهدی است و به نام عدالت‌گستری، به جهان‌گیری بپردازد!! پس مدعیان مهدویت بسیار خواهند شد و در هر زمان و مکانی، ممکن است چند تن، ادعای مهدی بودن کنند و عده‌ای ساده‌دل و نادان، گرد ایشان جمع شوند و به ظلم و ستم بپردازند!! جنگ، سراسر زمین را فراگیرد و از خونریزی و فتنه و آشوب، آکنده گردد و... بنابراین، وجود مهدی نوعی، از نظر اجتماعی محال است.
در این صورت وعده‌های قرآن و پیامبران باطل و دروغ بوده و یا وجود مهدی پس از ظهور، قابل انکار و تردید خواهد بود؛ چون دلیلی برای آنکه او مهدی موعود است، وجود ندارد!
در تاریخ اسلام، دیده شده که مدعیان مهدویت، بسیار آمدند و رفتند؛ اما چه خون‌ها که نریختند چه ظلم‌ها و ستم‌ها که نکردند! پس بایستی، مهدی، شخص معینی باشد که شناختش، برای خلق آسان باشد و اشتباهی در تشخیص او رخ ندهد.
آموزه "مهدی نوعی"، با اسلام منافات دارد؛ چون روایات متواتری وارد شده که آن منجی موعود، شخصی معین و زنده است. از طرفی این امر مستلزم آن است که سال‌ها زمین، خالی از حجت باشد و این هم برخلاف اصول و مبانی اسلام است. با این حال، مدعیان مهدویت، همگی از میان مسلمانان برخاسته‌اند؛ کسانی که از اصول و مبانی اسلام خبر نداشته‌اند و یا حقیقت را به مسلمانان نگفته بودند![۶].
یکی از دانشمندان شیعه در این‌باره نوشته است: موضوع مهدی نه اندیشه چشم به راه نشستن کسی است که باید زاده شود و نه یک پیشگویی است که باید در انتظار مصداقش ماند؛ بلکه واقعیتی استوار و فردی مشخص است که خود نیز، در انتظار رسیدن هنگام فعالیتش به سر می‌برد.
در میان ما- با گوشت و خون خویش- زندگی می‌کند؛ ما را می‌بیند و ما نیز او را می‌بینیم. در فضای دردها، رنج‌ها و آرزوهای ما است و در اندوه و شادی ما شریک است. شکنجه‌های آزردگان و تیره‌روزی ناکامان زمین و بیداد ستمگران را- از دور یا نزدیک- می‌بیند و به انتظار لحظه‌ای است که فرا رسد و دست پرتوان خویش را به سوی همه رنج‌کشیدگان، محرومان و سیه‌روزان دراز کند و تومار ستمگران را بریده و درهم پیچید.
البته سرنوشت این رهبر موعود، این است که خود را آشکار نسازد و همراه با دیگران، لحظه موعود را انتظار کشد.... در احادیث نیز، پیوسته، به "انتظار فرج" و درخواست ظهور مهدی، سفارش شده است تا مؤمنان همواره چشم به راه او باشند. این تشویق، تحقق همان همبستگی روحی و وابستگی وجدانی منتظران ظهور و رهبرشان است. این همبستگی و پیوند پدید نمی‌آید؛ مگر اینکه مهدی را هم‌اکنون انسانی تجسم‌یافته بشماریم. تجسم یافتن مهدی (ع) تحرک تازه‌ای به "فکر انتظار منجی" می‌بخشد و آن را از توانایی و آفرینندگی بیشتری برخوردار می‌کند.
گذشته از آن، در انسانی که به طرد ستم‌ها پرداخته و رهبر منتظر خود را نیز هم‌درد، هم‌رنج، همسان و وابسته به خویش احساس می‌کند و نوعی مقاومت و شکیبایی- در برابر دردهایی که در اثر محرومیت به او رسیده- ایجاد می‌شود[۷].
یکی از دانشمندان معاصر، بحث "مهدی نوعی" را براساس دیدگاه صوفیه چنین شرح کرده است: "صوفیه اعتقاد به ولایت عامه و مهدویت نوعیه دارند و اولیا را منحصر به دوازده امام نمی دانند. امروز هم اغلب عقیده دارند که پیر آنها در زمان خود ولی است و هر قطبی منصب ولایت دارد. کسانی امثال بایزید بسطامی، منصور حلاج، محی الدین عربی، احمد غزالی و جنید بغدادی را "ولی" می‌دانند".
آن‌گاه با اظهار شگفتی از این نگرش، می‌نویسد: "عجب است که صوفیان شیعه با این عقیده- که مخالف اساس معتقدات شیعه است- باز دم از تشیع و لاف محبت امام زمان (ع) می‌زنند و سایر شیعیان و علمای ربانی را اهل ظاهر و قشری و خود را با انکار ضمنی ولی الله المطلق و مهدی موعود جهان- که بعد از امام عسکری (ع) جز او ولی و قطب و امامی نیست- اهل معنی و اهل لب و "اهل حق" می‌دانند!!
بنابراین شیعه با رد این انگاره، تنها به مهدی شخصی معتقد است. چنان‌که آیت الله حسن‌زاده آملی می‌نویسد: "امام زمان در عصر محمدی (ص)، انسان کاملی است که جز در نبوت تشریعی و دیگر مناصب مستأثره ختمی، حائز میراث خاتم به نحو اتم است و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او به‌طور اکمل است. او با بدن عنصری در عالم طبیعی و سلسله زمان موجود است؛ چنان‌که لقب شریف صاحب الزمان بدان مشعر است، هرچند احکام نفس کلیه الهیه وی بر احکام بدن طبیعی او، قاهر و نشأه عنصری او مقهور روح مجرد کلی ولوی‌ او است. و از وی به قائم، حجة الله، خلیفة الله، قطب عالم امکان، واسطه فیض و به عناوین بسیار دیگر نیز تعبیر می‌شود.
چنین کسی در این زمان سر آل محمد (ص) امام مهدی هادی فاطمی هاشمی ابو القاسم- م ح م د- نعم الخلف الصالح و در یک دانه امام حسن عسکری (ع) است. ان هذا لهو الحق الیقین. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّ"[۸]»[۹]

پاسخ‌های دیگر

  با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته می‌شود:  

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

  با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ر.ک: سید رضا صدر، راه مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف، ص ۶۳ و ۶۴( با تصرف)
  2. سید محمد باقر صدر، جست‏وجو و گفت‏وگو پیرامون حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف، ص ۶- ۸.
  3. محمد باقر مجلسی، مهدی موعود ( ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار)، ترجمه علی دوانی، ص ۳۴۰، پاورقی
  4. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۴۳۴ - ۴۳۷.
  5. اگرچه این اصطلاح در بعضی از کتاب‌های متأخرین به کار رفته؛ ولی در هیچ‌یک از آنها به روشنی تعریف نشده است؛ به‌گونه‌ای که به نظر می‌رسد هریک، آن را در معنایی به کار برده‌اند.
  6. ر.ک: سید رضا صدر، راه مهدی (ع)، ص ۶۳ و ۶۴.
  7. سید محمد باقر صدر، جستجو و گفتگو پیرامون حضرت مهدی (ع)، ص ۶- ۸.
  8. حسن حسن‌زاده آملی، نهج الولایة، ص ۷.
  9. سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص ۱۲۶-۱۲۹.
  10. رضوانی، علی اصغر، موعودشناسی و پاسخ به شبهات، ص ۳۸۰.
  11. خصوصیات فردی و نسبی حضرت مهدی (ع) در منابع معتبر روایی شیعی، نظیر الکافی، الغیبة، نعمانی و طوسی، کمال الدین و... ذکر شده است.
  12. ر.ک: خورشید مغرب، ص ۱۸.
  13. صمدی، قنبر علی، آخرین منجی، ص ۴۲ - ۴۴.