نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۳ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
پیامبر به کسی میگویند که خداوند او را برگزیده است تا پیام الهی را به مردم برساند و هدایت آنان را بر عهده بگیرد، به چنین کسی "نبی"، "رسول" و "مُرسَل" نیز گفته میشود[۳]. واژۀ "رسول" به معنای پیامآور است و و "نبی" به معنای کسی است که حامل خبری مهم باشد و یا به معنای کسی است که دارای مقامی والاست[۴].
میان مفهوم نبی و رسول تفاوت وجود دارد بدین صورت که:
معنای نبی اعم از معنای "رسول" است، نبی کسی است که خداوند به او وحی میکند، خواه مأمورابلاغ به دیگران باشد یا نه؛ اما رسول کسی است که مأمورابلاغ وحی به دیگران است. براساس قرآن کریم این نظر نادرست است؛ زیرا در برخی آیات، کلمۀ "نبی" به عنوان صفت "رسول"، پس از آن آمده است در حالی که میباید پیش از آن آید؛ زیرا صفتی که مفهومی عام دارد باید پیش از کلمۀ خاص ذکر شود در حالی که دلیلی بر اختصاص ابلاغ وحی به رسولان در دست نیست[۵].
این تفاوتها دلیل بر تفاوت مفهوم دو کلمه نیست بلکه میان نبی و رسول رابطۀ عموم و خصوص مطلق برقرار است و تفاوت نبی و رسول در این است که مصداق نبی، اعم از رسول است؛ بدین معنا که همۀ پیامبران دارای مقام نبوتاند؛ اما مقام رسالت تنها به گروهی از پیامبران اختصاص دارد و این تفاوت از ظاهر برخی آیات قرآن همچون آیۀ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ﴾[۷] استفاده میشود که اگر رسول و نبی بر مصادیق واحدی دلالت کنند ذکر آن دو لغو خواهد بود. در روایتمعصومین نیز به این تفاوت اشاره شده است: ابوذرنقل میکند نزد رسول خدا(ص) رفتم و پرسیدم: ای رسول خدا، انبیا چند نفرند؟ فرمودند: «صد و بیست و چهار هزار نفر. عرض کردم: از میان ایشان، چه تعدادی مرسَل میباشند؟ فرمودند: سیصد و سیزده نفر جماعتی زیاد»[۸]. همچنین طبق قولی مقام رسالت و نبوت در یک نفر قابل جمع است[۹] و منظور از نبوت و رسالت دو گروه جدا از پیامبران الهی نیستند بلکه هر کدام به یک حیثیت و جهت خاص و شأنی خاص اشاره دارند پس نبوت به جهت گرفتن اخبار و احکام الهی اشاره دارد و رسالت به جهت ابلاغ آنها به مردم اشاره دارد و این شئون مختلف از بعضی از آیات قرآنی قابل استفاده است. آیۀ ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ﴾[۱۰] به شأننبوت و آیۀ ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۱۱] به شأنرسالت اشاره دارد و طبق این قول مقام رسالت و نبوت در یک نفر قابل جمع است[۱۲].
اشعریشیعه را در مورد عصمت پیامبر دو فرقه میداند. براساس گزارش او، گروهی از شیعه که شخصیت برجسته آنها هشام بن حکم بوده است، پیامبر را از گناهمعصوم نمیدانستهاند و حتی به زعم آنان، پیامبر گرامی اسلاممرتکب گناه نیز شده است و دلیل آن اینکه اسیران جنگ بدر را در مقابل فدیه آزاد کرد﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾[۱۹]. البته، پیامبر(ص) توبه کرد و خداوند او را بخشود. این گروه آیه شریفه﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[۲۰]را بر همین اساس تفسیر میکنند[۲۱].
دسته اول: برخی خوارق عادات تنها کار پیامبران است که در مقام اعلام رسالت و برای اثبات آن صورت میگیرد و در توان دیگران نیست[۲۴]. این خوارق عادات در اصطلاح کلامی "معجزه" نامیده میشود.
در معجزه این پرسش مطرح است که آیا تحدّی در برابر همه افراد، در همه زمانهاست یا خصوص افراد همعصر پیامبر؛ یعنی وقتی گفته میشود معجزه آن امری است که مردم از انجام مثل آن ناتواناند، آیا مراد آن است که انجام مثل در همه دورهها محال است یا تنها در همان زمان یا در میان همان امت خاص یا فقط از سوی منکران. این پرسش در مورد کرامات مقرون به تحدّی نیز قابل طرح است. شاید از گزارش هشام بن حکم بتوان پاسخی برای این پرسش در خصوص کرامات یافت و آن را به معجزات نیز تعمیم داد. در گزارش فوق، قرار دادن دست در آتش، امری خارق عادت است که حضرت به آن تحدّی کرده، اما میدانیم چنین امری برای همگان ناممکن نیست. کسانی هستند و شاید همان زمان هم بوده باشند که امکان رفتن به درون شعلههای آتش را دارند. بنابراین، آنگونه که از این گزارش استفاده میشود، از دیدگاه هشام، تحدّی، همه زمانها و همه مکانها را در برنمیگیرد و بلکه چهبسا همه افراد یک عصر را هم شامل نشود. مهم آن است که آنان که تحدّی در برابرشان صورت میگیرد، از انجام آن ناتوان باشند.
دسته سوم: برخی از آنچه خارق عادت نامیده میشود در حقیقت فعلی واقعی نیست، بلکه فریب است. سحر از این دسته شمرده میشود؛ لذا ساحر نمیتواند انسانی را به حمار یا عصایی را به مار تبدیل کند [۲۸].
بنابراین، از دیدگاه هشام بن حکم آنچه خارق عادت نامیده میشود، در یک تقسیم کلی به دو دسته قابل تقسیم است: واقعی و غیر واقعی. واقعی هم خود به دو دسته معجزه و کرامت تقسیم میشود. بنابراین، از دیدگاه هشام بن حکم، سحر که مصداق خارق عادت غیر واقعی است، با معجزه و کرامت تفاوت ماهوی دارد. پس ساحر اساساً عملی خارق عادت انجام نمیدهد، بلکه کار او افسونگری است. اموری نیز که واقعاً خارق عادتاند، دو نوعاند: گاه تنها در توان پیامبر است و توسط او انجام میشود (معجزه) و گاه توسط غیر پیامبر هم انجام میشود (کرامت). بنابراین، در کلامهشام بن حکم در مورد خارق عادات، هیچگونه تناقض و ناسازگاری وجود ندارد و چنین توهمی باطل است[۲۹]. مگر آنکه از تعبیر معجزه در کلام او که انجام آن را بر غیر پیامبران ممتنع دانسته است، معنای لغوی آن اراده شده باشد و هر امر خارق عادتی را شامل شود که در این صورت با جواز راه رفتن بر آب برای غیر پیامبر، سازگار نخواهد بود. اما چنین احتمالی بعید به نظر میرسد و جمع کلام او با توجه به مطالب پیش گفته، فرق نهادن میان کرامت و معجزه است.
↑ «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
↑اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.
↑ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.
↑«تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.
↑اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.
↑شهرستانی این قول را به هشام بن سالم نیز نسبت داده است (نک: الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۰).
↑اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۵. گزارش اشعری و بغدادی از این جهت با هم متفاوتند که بغدادی حتی تعبیر "معجزه" را از هشام بن حکم نقل کرده است و این نکتهای درخور توجه است.
↑اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۵.
↑قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۲۵. برای آشنایی با این خوارق عادات و کرامات، نک: بحارالانوار، ج۴۸، ص۳۱، ح۲ و ص۳۳، ح۳ و ج۶۵، ح۸۵؛ رجال کشی، ص۳۱۰، ش۵۶۱ و ص۲۷۱، ش۴۸۹ و نیز نک: المنحی الکلامی عند هشان بن الحکم، جزء ۲، مسند هشام بن الحکم، ص۵۹-۶۱.
↑علی سامی النشار در کتاب نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۲، ص۲۵۶، این دو سخن هشام را که: راه رفتن بر آب برای غیر نبی جایز است و اظهار معجزه بر غیر نبی جایز نیست متناقض یا ناتمام خوانده است. نیز نک: عبدالله نعمه، هشام بن حکم، ص۲۱۹؛ سیداحمد صفایی، هشام بن حکم مدافع حریم ولایت، ص۴۸.