نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Amini(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۶ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۶ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۲ توسط Amini(بحث | مشارکتها)
نبرد امام مهدی با سفیانی چگونه شکل میگیرد؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
« سیوطی از نعیم بن حماد و او نیز از ولید بن مسلم روایت کرده است که اماممحمد بن علی (ع) فرمود: "إذا سمع العائذ الذي بمكة بالخسف خرج مع اثني عشر ألفا فيهم الأبدال حتى ينزلوا إيلياء فيقول الذي بعث الجيش حين يبلغه الخبر بإيلياء لعمرو الله لقد جعل الله في هذا الرجل عبرة بعثت إليه ما بعثت فساخوا في الأرض. إن فی هذا لعبرة و نصرة. فیؤدی إلیه السفیانی الطاعة. فیخرج حتی یلقی کلبا، و هم أخواله، فیعیرونه بما صنع، و یقولون: کساک الله قمیصا فخلعته! فیقول: ما ترون؟ أستقیله البیعة؟ فیقولون: نعم. فیأتیه إلی ایلیاء فیقول: أقلنی فیقول له: أ تحب أن أقیلک؟ فیقول: نعم. فیقتله. ثم یقول: هذا رجل قد خلع طاعتی. فیأمر به عند ذلک، فیذبح علی بلاطة باب ایلیاء. ثم یسیر إلی کلب فینهبهم. فالخائب من خاب یوم نهب کلب"[۱]. وقتی آن پناهنده به مکه (یعنی حضرت مهدی (ع)) خبر فرو رفتن در زمینبیدا را میشنود با دوازده هزار نفر که در میان آنها ابدال نیز حضور دارند قیام میکند و از مکه خارج میشود تا آن که در ایلیاء فرود آید. سفیانی که این خبر را میشنود، میگوید: به خداسوگند، خداوند در این مرد عبرتی قرار داده است من سپاهی مقتدر و مجهز را به سوی او فرستادم اما در زمین فرو رفتند. این امر مایه عبرت است. از این رو سفیانیتسلیم وی شده، پیروش میگردد. او از آنجا بیرون میرود تا آن که به داییهایش از طایفه کلب بر میخورد. آنها او را سرزنش میکنند و میگویند: خدا پیراهن [سروری و فرماندهی] را بر تنت کرده بود اما تو خود آن را بیرون آوردی! میگوید: نظر شما چیست؟ آیا بیعتش را پس دهم؟ میگویند: آری. سپس سفیانی به ایلیا به نزد امام (ع) رفته و میگوید: بیعتم را پس بگیر. حضرت میفرماید: آیا چنین دوست میداری؟ میگوید: آری. امام بیعتش را از او بر میدارد و سپس میگوید: این مرد از طاعت من خارج شده است. آنگاه دستور میدهد در دروازه ایلیا سرش را جدا کنند. سپس به سوی طایفه کلب رفته و غنایمی بهدست میآورد و محروم کسی است که از آن غنایم، بیبهره بماند.
نکته:ایلیا نام شهری است که به دو دلیل به نظر میرسد همان کوفه باشد:
امام مهدی (ع) پس از حادثه "خسف" وارد آنجا میشوند. در خبر آمده است که: "در میان دوازده هزار نفر از یارانش که أبدال نیز در میان آنها هستند [از مکه] بیرون میرود تا آن که وارد ایلیا شود". و پیشتر دانستیم که پس از خروج حضرت از مکه و ورود به عراق، کوفه پایگاه حضرت بقیة الله (ع) خواهد شد.
پس از واقعه خسف و فرو رفتن لشکریانسفیانی در سرزمین بیدا، برای سفیانی - به هر دلیل - آشکار میشود که حق با مهدی (ع) است بنابراین میگوید: "به خداسوگند که خداوند در وجود این مرد عبرتی قرار داده است؛ زیرا من لشکری قوی پنجه را به سویش گسیل کردم اما در زمین فرو رفتند. در این رویداد [برای ما] عبرتی است و [برای او] کمک و یاری [الهی] است". مهدی موعود (ع) در جوی آرام و خالی از تنش وارد کوفه میشود. قبلا دانستیم که این خود طرحی است تا بر حرکت آن حضرت پوششی مسالمتجویانه بنهد.
پس از این، سفیانی درخواست دیدار با امام (ع) را در کوفه مطرح مینماید. این خواسته بر آورده میشود و امام (ع) با وی به گفتگو پرداخته، باور سفیانی به او افزون میگردد. بنابراین با آن حضرت بیعت مینماید و به امامت او معتقد میگردد. روایات به سخنانی که بین آن دو رد و بدل میشود، تصریح نکردهاند، ولی به طور کلی چنین به نظر میرسد که سفیانی کاملا از موضع خویش دست بر نمیدارد و به طور مطلق در برابر حضرت خاضع نمیگردد؛ یعنی با وجود بیعت با امام (ع)، کما کان در مسند حاکمیت سیاسی باقی میماند. وی از نزد امام (ع) به پایتخت خود بازمیگردد و در هنگام ورود، گروهی از کارگزاران دولتش که در میان آنها عدهای از تندروهای صاحب نفوذ حضور دارند، به پیشواز او میآیند. در روایات میخوانیم آن گروه تندرو که از قبیله مادری او (قبیله کلب) میباشند از او درباره نتیجه مذاکرات میپرسند وی پاسخ میدهد که با مهدی (ع) بیعت کرده است. آنها کار او را محکوم کرده، به نکوهش وی میپردازند که چگونه از امیری دست کشیده، زیر دست و پیرو شده است.
سفیانی توان ایستادگی در برابر اطرافیان و وزیرانش را ندارد. از این رو به مشورت پرداخته، نظر آنان را جویا میشود. آنها نیز او را به بیعتشکنی و رویارویی بیرحمانه و خونین با امام (ع) ترغیب مینمایند. سفیانی به نزد حضرت بازگشته، خواستار بازپس بازپسگیری بیعتش میگردد. امام (ع) چنان میکند و بدین ترتیب سفیانی از اطاعتامام (ع) خارج میشود. حضرت او را به جنگ تهدید مینماید و سفیانی نیز چارهای جز قبول آن ندارد. از ظاهر روایات بر میآید که امام (ع) در آن مکان که از پایتخت سفیانی دور است با او و گروه اندکی که به همراهش برای گفتگو آمدهاند، به نبرد میپردازد و پس از تار و مار کردن اطرافیانش، سفیانی را به دست خویش میکشد.
در این حال، پایتخت سفیانی بدون حاکم میماند. از این رو امام (ع) بیدرنگ با سپاهش به آنجا میشتابد و به آسانی به سقوطش میکشاند و ثروت و دارایی آنها را به غنیمت میبرد. "و در آن روز، ناکام و نامراد کسی است که دستش از غنیمتهای قبیله کلب تهی باشد".
«پس لشکرسفیانی و جمعی از مردم به سوی او از کوفه خارج شوند در روز چهارشنبه، پس ایشان را دعوت کند و حق خود را بر ایشان بگوید و اینکه او مظلوم و مقهور گشته سپس بگوید: هرکه با من محاجه میکند در خدا، من اولی هستم به خدا (بقیه مانند آنچه در هنگام بیعت گرفتن در مکه گذشت).
پس در جواب بگویند: از همانجا که آمدهای برگرد ما را احتیاجی به تو نیست و اخبار شما به ما رسید و شما را امتحان کردیم، پس آن روز متفرق شوند بدون جنگ و چون روز جمعه شود دوباره برگردند و مردی از مسلمین کشته شود و به حضرت خبر دهند، پس در آن وقت رایتپیامبر (ص) را باز کند و ملائکهبدر بر او احاطه کنند، پس هنگام زوال باد فتح برای آن حضرت بوزد، پس او و اصحابش بر ایشان حمله کنند و ایشان را بکشند و هزیمت دهند تا خانههای کوفه و منادی آن حضرت ندا کند: آگاه باشید هرکس فرار کرد او را تعقیب نکنید و هرکس مجروح شد او را نکشید، پس با ایشان آن معامله کند که امیر المؤمنین (ع) در جنگ جمل کرد[۳] (امام صادق (ع)) این حکم خاص است و الا در سیره آن حضرت خواهد آمد که مجروح و فراری را هم میکشد. و از بعضی اخبار استفاده میشود که مبارزه در مابین حیره و کوفه خواهد شد[۴]»[۵].
چون کوفه را امن کند و منزلگاه خود سازد پس به شهرها و طوایف دیگر بپردازد، اول کسی را که به دفع او و محاربه او قیام کند سفیانی است و ابتدای حرکت آن حضرت به سوی او ظاهرا در ماه رجب باشد (و در آن وقت مردگان نیز برای نصرت زنده شوند). پس به اصحاب خود بفرماید: حرکت کنید تا به سوی این طاغیه برویم، چون خبر به سفیانی برسد با همه لشکر خود مجرد و آماده شود و در رمله از آن حضرت استقبال کند و چون دو لشکر باهم تلاقی کنند، حضرت ایشان را دعوت کند به کتاب و سنتپیامبر (ص)، سپس بگوید: پسر عمم را به نزد من فرستید، پس سفیانی خود به نزد آن حضرت آید و آن حضرت با او تکلم کند، پس سفیانیتسلیم شود و بیعت کند.
چون به لشکر خود برگردد طایفه کلب که عشیره مادری اویند بپرسند: چه کردی؟ بگوید: تسلیم شدم و بیعت کردم. پس بگویند: "قبح الله رأیک" "قبیح گرداند خدا این رأی تو را"، در بین اینکه خلیفه بودی و متبوع تابع و پیرو شدی! به خدا که ما تو را بر این رأیتبعیت نمیکنیم هرگز! پس میگوید: اکنون چه کنم؟ میگویند: نقض کن و با او رودررو شو و نبرد کن، پس آماده مبارزه شوند. پس آن حضرت بفرماید: من آنچه وظیفهام بود به تو رساندم اکنون حذر خود را بگیر که من با تو جنگ خواهم کرد و چون دو لشکر مقابل هم شوند، یا قبل از بیعت و یا بعد از نقض، جمعی از لشکر سفیانی به لشکر آن حضرت ملحق شوند و جمعی از لشکر آن حضرت که از اطراف با او همراه شدهاند به لشکر سفیانی ملحق شوند و آن روز، روز ابدال است، چنانکه امیر المؤمنین (ع) از یوم الابدال یاد میکرد.
پس فرمانجنگ صادر شود و آن روز تا شب بجنگند و چون شب شود هر لشکر به محل خود برگردد، فردا صبح دوباره به مبارزه حاضر شوند، پس خداوندنصرت را به لشکرقائم (ع) دهد، لشکر سفیانی را تا به آخر بکشند، حتی اینکه اگر یک نفری در میان درختی یا در جوف سنگی پنهان شده باشد آن درخت و آن سنگ فریاد زند که در میان من کافری پنهان است، پس او را بیرون آورند و بکشند، پس درندگان و پرندگان از گوشت آنان سیر شوند، سفیانی را اسیر کرده بیاورند و آن حضرت او را به دست خود بر روی سنگی ذبح کند، (و در روایتی کشتن او در بحیره طبریه خواهد بود)[۶].
و چون خبر منتشر شود جمعی از بنی امیه که در شام بودند پیش از ورود آن حضرت فرار کنند و به روم پناهنده شوند، پس آن حضرت به شام آید و شام را متصرف شود[۷]. (حضرت باقر (ع))»[۸].
«امام صادق (ع) در شرح این ماجرا میفرماید: هنگامی که حضرت قائم (ع) به نجف میرسد، در روز چهارشنبه لشکرسفیانی از کوفه به سوی امام حرکت میکند. امام آنها را [به سوی خود] دعوت کرده و به رعایت حق خویش یادآوری میفرماید و به آنان خبر میدهد که وی ستمدیده و مغلوب است... .
آنان در پاسخ میگویند: از همان راهی که آمدهای، برگرد چرا که ما نیازی به تو نداریم. پس آنان بدون آن که جنگی به راه اندازند، پراکنده میشوند.
بار دیگر روز جمعه بر میگردند و در این هنگام تیری از سوی آنها پرتاب شده و یکی از مسلمانان را به قتل میرساند. وقتی خبر کشته شدن او پخش میشود، امامپرچمرسول خدا را باز نموده و به اهتزاز در میآورد و فرشتگانبدر به سوی آن پرچم سرازیر میشوند.
اول ظهر نسیمی [همسوی لشکرامام] میوزد سپس امام و یارانش به لشکر سفیانی حمله میکنند. آنها نیز با به جا گذاشتن کشتههای خود، پا به فرار میگذارند ولی امام مهدی (ع) هم چنان با آنها میجنگد تا آنها را وارد خانههای کوفه گرداند.
«پس از تسلط بر کوفه و برقراری آرامش در آن، امام مهدی(ع) و لشکریان ایشان، برای جنگ با سفیانی از کوفه خارج خواهند شد. در برخی روایات، کیفیت این رویارویی که منجر به قتل سفیانی میشود این گونه به تصویر کشیده شده است: زمانی که دو لشکراسلام و کفر، در منطقهای به نام رمله، مقابل یک دیگر قرار خواهند گرفت، ابتدا، حضرت آنان را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت خواهد کرد. سپس بین ایشان و سفیانی ملاقاتی صورت خواهد گرفت؛ که سفیانی در ضمن آن، اظهار تسلیم و تبعیت خواهد کرد؛ اما هنگامی که خبر به لشکریان او میرسد، تسلیم را نخواهند پذیرفت. سرانجام میان دو گروه، جنگ در خواهد گرفت و لشکریانسفیانی، منهدم و نابود، و سر سفیانی نیز از بدن جدا خواهد شد [۱۱]»[۱۲].