ابوطلحه انصاری
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابوطلحه انصاری (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
نام او زید بن سهیل بن اسود و نام مادرش عبادة بنت مالک میباشد[۱] و ام سلیم، مادر انس بن مالک نیز مدتی همسر او بود[۲][۳].
ابوطلحه و سیمای او
او مردی سیاه چهره و چهار شانه بود و محاسن خویش را خضاب نمیکرد[۴]. صدایی قوی داشت و پیامبر(ص) درباره او فرمود: «صَوْتُ أَبِي طَلْحَةَ فِي الْجَيْشِ خَيْرٌ مِنْ أَرْبَعِينَ رَجُلًا»[۵]؛ صدای (بلند) ابوطلحه در لشکر بهتر از هزار مرد است و به قولی برتر از صد مرد[۶] یا برتر از یک لشکر است[۷]. او مردی شجاع و از تیراندازان بنام و از یاوران پیامبر(ص) بود[۸][۹].
ابوطلحه و قبول اسلام
ام سلیم، برترین زنان انصار بود و هنگامی که پیامبر(ص) وارد مدینه شد اسلام آورده و با رسول خدا(ص) بیعت کرد[۱۰]. وقتی انصار هر یک هدیهای برای حضرت آوردند ام سلیم، فرزندش را که از همسر اول او بود، خدمت پیامبر(ص) آورد و گفت: "یا رسول الله! هر کس به اندازه قدرت خود هدیهای آورد اما من یک زن بیسرپرست هستم و در دنیا جز این فرزند چیزی ندارم، امیدوارم او را بپذیرید تا به شما خدمت کند"[۱۱]. و هم او بود که در جنگ حنین خنجری به کمر بسته بود؛ وقتی ابوطلحه او را دید گفت: "یا رسول خدا! این زن ام سلیم است که با خود خنجر حمل میکند". ام سلیم گفت: "یا رسول الله! به این دلیل خنجر به همراه دارم که اگر مشرکی به من نزدیک شود شکم او را بدرم"[۱۲]. وقتی ابوطلحه به خواستگاری ام سلیم آمد، او به ابوطلحه گفت: "تو از مردانی نیستی که زنها به عقد تو در آیند، چون تو مردی مشرک هستی و من زنی مسلمانم، اگر مسلمان شوی به عقد تو در میآیم و مهر من همین اسلام آوردن تو باشد و چیزی دیگر از تو نمیخواهم"[۱۳]. و در ادامه گفت: "ای ابوطلحه، آیا میدانی این سنگی که تو آن را پرستش میکنی به حال تو نفع یا ضرری ندارد و این چوبها که نجارها آنها را تراشیدهاند، نفع و ضرری ندارند؟" گفتار او در دل ابوطلحه بیتأثیر نبود. و بار دیگر که ابوطلحه به خواستگاری آمد، گفت: “گفتار تو در دلم جا گرفته است و ایمان آوردهام". ام سلیم به او گفت: "در این لحظه به عقد تو در میآیم و جز اسلام آوردن تو مهری دیگر از تو نمیخواهم".
حکایت مسلمان شدن او در روایت دیگری چینن آمده است: انس بن مالک گوید: چون ابوطلحه به خواستگاری ام سلیم آمد، ام سلیم به او گفت: “شایسته من نیست که با مشرکی ازدواج نمایم؛ ای ابوطلحه! آیا تو نمیدانی این خدایانی را که میپرستید بندهای از آل نجار- قبیله ابوطلحه – آنها را میتراشد و اگر آنها را آتش بزنید، خواهند سوخت؟” چون ابوطلحه این سخنان را شنید، نظرش عوض شد و سخنان ام سلیم در دل ابوطلحه اثر گذارده بود و هر بار که به خواستگاری او میآمد، جز آنچه شنیده بود پاسخی نمیگرفت تا بالاخره روزی ابوطلحه به ام سلیم گفت: آنچه به من میگفتی، پذیرفتهام. انس گوید: ام سلیم برای خود مهری جز اسلام آوردن ابوطلحه قرار نداد [۱۴]. ثابت گفته است هیچ زنی بهتر از ام سلیم، مهر نداشته است[۱۵]. بدینسان ابوطلحه مسلمان شد و با ام سلیم ازدواج کرد و فرزندان او عبدالله و ابوعمیر از همین زن متولد شدند[۱۶][۱۷].
ابوطلحه بعد از قبول اسلام
چنان که گفته شد، ابوطلحه از بزرگان اصحاب میباشد که بسیار شجاع و دلیر و از تیراندازان مشهور عرب بود و در جنگهای بدر، احد، خندق، عقبه و دیگر غزوات رسول اکرم شرکت داشت. در احد، در پیش روی آن حضرت مشغول تیراندازی بود و سینه خود را سپر پیامبر(ص) نمود[۱۸]. هرگاه تیراندازی میکرد پیامبر(ص) مراقب بود که تیر به کجا میخورد، ابوطلحه هم سر خود را بلند میکرد و میگفت: پدر و مادرم فدایت! باید این گونه باشد تا مبادا تیری به شما بخورد و گلوی من باید مقابل گلوی شما باشد[۱۹]. به روایت انس بن مالک، او در جنگ، دو زانو پیش روی حضرت مینشست و میگفت: نفسي لنفسك الفداء و وجهي لوجهك الوقاء؛ جان و جسمم فدای شما باد. سپس ترکش “تیردان” خود را در مقابل رسول خدا میگشود و تیراندازی میکرد[۲۰]. و هم اوست که گفته: “در احد، سرم را بلند کردم و دیدم همگان از شدت خواب آلودگی سر بر سپر خود نهاده و خوابیدهاند. من نیز از کسانی بودم که آن روز چنان خواب بر من چیره شد که چندین بار شمشیرم از دستم افتاد[۲۱]. به روایت انس، چون پیامبر(ص) در جنگ حنین فرمود: “هر کس دشمنی را بکشد لباسها و سلاح او از آن کشنده باشد”، ابوطلحه در آن روز بیست نفر را کشت و لباسها و سلاحهای آنها را صاحب شد”[۲۲]. ابوطلحه خود میگوید: “در جنگ خیبر پشت سر رسول خدا سوار بودم”[۲۳].
ابوطلحه، چنان که دیدیم، علاقه زیادی به جهاد در راه خدا داشت، به طوری که وقتی هنگام خواندن قرآن به این آیه رسید: ﴿انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۲۴]. پسرانش به او گفتند تو همراه رسول خدا(ص) و ابوبکر و عمر جهاد کردهای و اینک ما به جای تو جهاد میکنیم. او گفت: “مرا نیز آماده کنید”. پس سوار کشتی شد[۲۵][۲۶].
ابوطلحه و پیامبر خدا(ص)
ابوطلحه، که در جنگها خود را سپر پیامبر(ص) میکرد، در دوران آرامش نیز از پیامبر(ص) غافل نبود؛ انس بن مالک گوید: “در یکی از روزها ابوطلحه در چهره پیامبر(ص) اثر گرسنگی را مشاهده کرد، مرا خدمت ایشان فرستاد تا حضرت را به خانه او دعوت کنم. به محضر پیامبر(ص) آمدم و تقاضا کردم به خانه ابوطلحه برود. پیامبر(ص) فرمود: “ابوطلحه تو را فرستاده است یا خود آمدهای؟” گفتم: ابوطلحه مرا فرستاده است. سپس پیامبر(ص) به کسانی که حاضر بودند، فرمود: “برخیزید تا به خانه ابوطلحه برویم”. وقتی ابوطلحه جمعیت را دید نگران شده و به همسر خویش، ام سلیم، گفت: “ای ام سلیم! پیامبر(ص) با جمعیت زیادی به خانه ما آمدند ولی ما غذایی که برای ایشان کافی باشد، نداریم”. رسول خدا(ص) مادرم را صدا زد و به او فرمود: “ای ام سلیم! آنچه دارید بیاورید”. او چند قرص نان جوین آورد، حضرت دستور فرمود آنها را خرد کرده و در کاسه بزرگی ریختند و آنگاه آبگوشتی را که مادرم آماده کرده بود روی آن ریخت و دست مبارک را روی ظرف آن نهاد. پس جمعیت ده نفر ده نفر آمدند و غذا خوردند و همه سیر شدند؛ جمعیت همراه حضرت هفتاد یا هشتاد نفر بودند”[۲۷][۲۸].
ابوطلحه و مرگ فرزند
فرزند ابوطلحه به نام ابوعمیر پرنده سرخ منقاری داشت و با آن بازی میکرد، وقتی این پرنده مُرد او بسیار اندوهگین شد. هنگامی که رسول خدا(ص) به خانه ابوطلحه آمد و ابوعمیر را ناراحت دید پس به او فرمودند: «يَا أَبَا عُمَيْرٍ مَا فَعَلَ النُغَيْرُ»؛ ای ابوعمیر! پرنده سرخ منقارت “نغیر” چه شد؟[۲۹] این فرزند ابوطلحه که برادر انس بن مالک بود[۳۰]، مریض شده و اسباب ناراحتی پدر را فراهم ساخته بود. ابوطلحه روزها به مزرعه میرفت و شب هنگام که باز میگشت نخست به بالین فرزند رفته، حال او را میپرسید تا این که این فرزند در گذشت. مادرش او را در پارچهای پیچیده و در کنار اتاق خانه قرار داد و گفت: “کسی به ابوطلحه خبر ندهد تا خودم او را آگاه کنم”.
شب هنگام وقتی ابوطلحه آمد و از حال فرزند جویا شد، ام سلیم گفت: “حالش خوب است و به خواب رفته است”. ابوطلحه نیز خوشحال شد. سپس ام سلیم غذایی آماده کرد و پس از خوردن غذا خود را آرایش کرده نزد شوهر رفت و هر دو به بستر رفتند. او هنگام صبح به شوهرش گفت: “اگر کسی به بعضی از همسایگانش چیزی امانت بدهد و آنها مدتی از آن استفاده کنند و وقتی صاحبش آن را پس بگیرد، آنها گریه کنند، ایشان چگونه مردمی هستند؟” ابوطلحه گفت: “اینها مردمی هستند که انصاف را رعایت نکردهاند و بلکه آنها دیوانه هستند”. پس ام سلیم گفت: “ابوطلحه! مواظب باش تا جزو دیوانگان قرار نگیریم؛ فرزندت از دنیا رفته است، خدا به تو صبر دهد، خود را تسلیم امر پروردگار نما و ناله را رها کن و آماده دفن کردن فرزندت باش”. ابوطلحه خدمت پیامبر(ص) آمد و ماجرا را شرح داد. پیامبر(ص) از ابوطلحه پرسید: آیا دیشب همبستر شدهاید؟ ابوطلحه گفت: “آری” پیامبر برای او دعای خیر کرده، فرمود: “خدایا! شب این دو را مبارک گردان”[۳۱]. به خواست خداوند ام سلیم همان شب باردار شد و خداوند عبدالله را به ایشان داد. چون عبدالله به دنیا آمد مادرش او را در پارچهای پیچیده خدمت پیامبر(ص) فرستاد تا کام او را برگیرد و برای او دعا کند[۳۲]. انس بن مالک گوید: “کودکی برتر از عبدالله در میان انصار دیده نشد و او در جنگ صفین در رکاب امام علی(ع) میجنگید”[۳۳]. و به روایتی از سفیان بن عیینه، خداوند به عبدالله ده فرزند عنایت کرد که همه قاری قرآن بودند و این گونه اثر دعای رسول خدا(ص) در خاندان ابوطلحه آشکار شد[۳۴][۳۵].
ابوطلحه و تبرّک جستن به موی پیامبر(ص)
در سیره برخی از اصحاب رسول خدا(ص) حوادث جالب توجهای اتفاق افتاده که هر چند کم اهمیت به نظر میرسد ولی بسیار قابل اعتنا بوده و برخی مشکلات عقیدتی جمعی از مسلمانان را حل کرده است و به کسانی که منکر مشروعیت تبرک جستن به مقدسات دینی هستند پاسخ میگوید؛ از جمله این مسائل تبرک به موی پیامبر اسلام(ص) است. پیامبر اکرم(ص) در ایام حج، در منی سر خویش را تراشیده و موهای نیمه راست سر را جهت تبرک بین همه اصحاب تقسیم کردند که به هر نفر یک یا دو تار مو رسید. چون نیمه چپ سر را تراشیدند همه موهای آن را به ابوطلحه دادند. در این هنگام ابو عبیده گفت: “یک تار از آن مو (ها) را از هر چه طلا و نقره است بیشتر دوست دارم”[۳۶][۳۷].
ابوطلحه و دفن پیامبر(ص)
ابوطلحه از کسانی است که در دفن رسول خدا(ص) و آماده ساختن قبر آن حضرت شرکت داشت. شیخ مفید در این باره آورده است: عادت اهل مکه این بود که لحد را در وسط قبر میکندند و ابوعبیده جرّاح برای آنها قبر میکند و اهل مدینه لحد را در گوشه قبر میکندند و ابوطلحه زیدبن سهل انصاری برای آنها قبر میکند. پس از وفات رسول خدا(ص) عباس بن عبدالمطلب گفت: “پروردگارا! خودت نوع قبر را برای پیامبرت انتخاب کن”. آنگاه دو نفر را به دنبال ابوعبیده و ابوطلحه فرستاد تا هر کدام را که زودتر پیدا کردند، بیاورند. ابوطلحه زودتر آمد و او قبر رسول خدا(ص) را آماده کرد[۳۸][۳۹].
ابوطلحه و عبادت
ابوطلحه، چنان که گفته شد، عاشق جهاد در راه خدا بود و حتی گفته شده است در دوران رسول خدا(ص) به خاطر رفتن به جهاد روزه نمیگرفته است و چون پیامبر(ص) از دنیا رفت چهل سال به جز اعیاد “قربان و فطر” یا زمان بیماری و مسافرت روزهدار بوده است[۴۰]. هر چند این گفته درست به نظر نمیرسد که او چهل سال بعد از پیامبر(ص) زیسته و روزهدار بوده باشد، چون بیشتر مورخان، تاریخ وفات او را، به جز مداینی که سال ۵۱ هجری گفته است و در بخش وفات ابوطلحه به طور کامل خواهد آمد، نهایتاً تا سال ۳۴ هجری بیان کردهاند و لذا ابو نعیم گفته مداینی را اشتباه و ابن عبدالبر خلاف واقع دانسته است[۴۱]. مرحوم شوشتری در این باره آورده است: حکایت روزه گرفتن ابوطلحه به مدت چهل سال بعد از وفات پیامبر(ص)، چنان که روایت شده گفته انس بن مالک است و او پرورش یافته در خانه ابوطلحه و دروغگو است. آنچه حقیقت دارد آن است که ابوطلحه بیست سال بعد از پیامبر(ص) زیسته است و حال چگونه ممکن است چهل سال بعد از وفات پیامبر(ص) روزه گرفته باشد؟ با آنکه نویسنده کتاب استیعاب وفات او را سال ۳۱ و به قولی ۳۴ هجری ذکر کرده و حدیث انس را درباره روزه ابوطلحه آورده و گفته است، روایت انس دارای اختلاف روشنی با تاریخ وفات ابوطلحه است[۴۲]. کسانی هم که تاریخ وفات ابوطلحه را سال ۵۱ هجری ذکر کردهاند، برای آن بوده تا گفته انس بن مالک را درست بدانند[۴۳][۴۴].
ابوطلحه و امیرالمؤمنین علی(ع)
ابوطلحه با آن سابقه جهاد و عبادت چندان در جلب رضایت علی(ع) موفق نبود و امام(ع) بعضی از اوقات از او ناراضی بود. در زمان تشکیل شورای شش نفره وقتی امام علی(ع) متوجه حضور ابوطلحه انصاری در جلسه شد از حضور او اظهار نارضایتی کرد و وقتی ابوطلحه این حالت نارضایتی امام را دید گفت: “ای ابوالحسن! تو هرگز بیمناک نبودهای”[۴۵]. ماجرا این گونه بود که عمر شش نفر از اصحاب رسول خدا(ص) را برای تعیین خلیفه مشخص کرد: علی بن ابیطالب، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیدالله و سعد بن ابی وقاص، و به صهیب گفت با مردم نماز بخواند تا هنگامی که از شش نفر یک نفر به خلافت انتخاب شود[۴۶]. بعد از آن ابوطلحه انصار۰ی را نزد خودطلبید و گفت: “هنگامی که مرا دفن کردید بلافاصله این شش نفر را در اطاقی جمع کنید و پنجاه نفر از انصار را به حال آماده باش، در آنجا حاضر کنید و منتظر باشید تا آنها کار خود را انجام دهند. اگر پنج نفر از آنها درباره یک نفر موافقت کردند و یکی از آنها مخالفت کرد، گردن او را بزنید و اگر چهار نفر با انتخاب یک نفر موافقت نمودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو نفر را بزنید و اگر سه نفر با انتخاب یک نفر موافق بودند و سه نفر مخالف، بنگرید و در هر طرف که عبدالرحمان بن عوف حاضر بود، فرد انتخاب شده آن گروه را برگزینید و اگر سه نفر مخالف بر نظر خود اصرار کردند، گردن آن سه نفر را بزنید[۴۷] و اگر سه روز گذشت و درباره کسی توافق حاصل نشد، همه ایشان را گردن بزنید”[۴۸]. هنگام جلسه ابوطلحه به افراد شورا میگفت: شتاب کنید، شتاب کنید که زمان کار به پایان رسید[۴۹]. پس ابوطلحه از کسانی است که مأموریت داشته بر شورائی که عمر تعیین کرده بود تا خلیفه بعد از او را برگزینند، نظارت داشته باشد و در صورت توافق نداشتن آنها درباره یک نفر، ایشان را گردن بزند[۵۰]. و او همان کسی است که به اعضای شورا میگفت: قسم به آن خدایی که جان عمر را گرفت، بیشتر از سه روزی که برای شما تعیین شده است به شما فرصت نمیدهم؛ پس آنچه به نظرتان میرسد را عملی کنید[۵۱][۵۲].
ابوطلحه و عقد اخوت
پیامبر اکرم(ص) براساس سنت خویش بعد از مهاجرت به مدینه بین هر یک از مسلمانها به تناسب حال آنها عقد اخوت برقرار میکرد و بر این اساس، عدهای گفتهاند چون پیامبر(ص) و مسلمانها به مدینه مهاجرت کردند پیامبر(ص) بین ابوطلحه و ارقم بن ارقم مخزومی عقد اخوت برقرار کرد[۵۳]. و جمعی دیگر، گفتهاند که عقد اخوت بین او و ابوعبیده جراح برقرار شد[۵۴]. به هرحال شیخ طوسی ابوطلحه را در علم رجال جزء اصحاب رسول خدا(ص) شمار آورده و او را شخص خوبی دانسته است ولی مرحوم شوشتری میگوید: چگونه او شخص خوبی بوده و حال آنکه او کسی است که به قول جزری، پیامبر(ص) بین او و ابوعبیدة جراح عقد اخوت بر قرار کرد، پس او باید از نظر روحی همانند ابوعبیده جراح بوده باشد و این ابوعبیده همان کسی است که شرایط را برای ابوبکر و عمر در روز سقیفه آماده کرد و وقتی ابوبکر به اعضای شورا گفت که با یکی از این دو نفر، عمر یا ابو عبیده بیعت کنید، آن دو گفتند: نمیتوان از تو جلو افتاد، چرا که تو در غار رفیق پیامبر بودهای”[۵۵][۵۶].
ابوطلحه و زمان مرگ
تقریباً تمام مورخان اتفاق نظر دارند و یا حداقل این قول را آوردهاند که او در سن هفتاد سالگی در گذشته است[۵۷]، اگرچه برخی سال وفات او را در منابع با اختلافی حدود بیست سال ذکر کردهاند. عدهای سال وفات او را سال ۳۴ هجری گفتهاند که عثمان بر جنازه وی نماز خوانده است[۵۸] و از همین گروه بعضی سالهای ۳۲ و ۳۳ هجری را هم با عنوان “گفته شده یا حکایت شده” آوردهاند[۵۹]. جمعی دیگر سال وفات او را سال ۳۱ هجری ذکر کرده و به سالهای ۳۲ و ۳۴ هجری هم اشاره کردهاند[۶۰]. جمعی دیگر، به نقل از مداینی - چنان که در بحث عبادت ابوطلحه گذشت- و با استناد به حدیث مالک ابن انس، که او چهل سال بعد از رسول خدا(ص) روزه گرفته است[۶۱] و یا با استناد به روایت ابوزرعه که ابوطلحه چهل سال بعد از رسول خدا(ص) زیسته و در شام وفات یافته است[۶۲]، سال وفات او را سال ۵۱ هجری نوشته و یا آن را تأیید کردهاند[۶۳]. مکان وفات او نیز با اختلاف نقل شده و بعضی وفات وی را در مدینه[۶۴] و بعضی دیگر در شام[۶۵] دانستهاند و گروه سومی هم گفتهاند پس از آنکه به فرزندان خود گفت او را برای جهاد آماده کنند، سوار کشتی شده و در کشتی جان سپرد و روز هفتم به جزیرهای رسیدند و او را در آن جزیره- که معلوم نیست کجاست – دفن کردند[۶۶][۶۷].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۹۸.
- ↑ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۷-۸.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۴۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۶.
- ↑ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۷.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۹۸.
- ↑ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۷۵؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۵، ص۱۷۱۹.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۰۱؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۵، ص۱۷۱۹؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۷۵.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۴۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۴۳۶.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۲۵.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۴۲۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۲، ص۲۳۲.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۴.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۴۸.
- ↑ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۷۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۵-۴۲۶.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۹۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۲۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۲۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۲۶.
- ↑ «سبکبار و گرانبار رهسپار شوید و با مال و جانتان در راه خداوند جهاد کنید؛ این، اگر بدانید برای شما بهتر است» سوره توبه، آیه ۴۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۶؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۷۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۴۹.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶، ص۳۹۸.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۳، ص۱۸۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۷۵.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۵۵۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۲۳.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۳، ص۱۸۱.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۲۹.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۵.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۳.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۸؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۷۰۰.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۴.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۶۵۰.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۶۵.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۴، ص۵۵۳.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۴، ص۵۵۳.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۴.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۹۵.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۵۰.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۹۴؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی (ترجمه: پاینده) ۲۶۸۰۱.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۴۸۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۹۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۹۲.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۲۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۹۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۰۲.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۴، ص۵۵۲-۵۵۳؛ ج۱۱، ص۳۸۳.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۵۰۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۵۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۴۰۱؛ تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۱، ص۲۲۳؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۳، ص۳۵۷.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۴۰۱.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۶۵.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۳، ص۳۵۷؛ تقریب التهذیب، ابن حجر، ج۱، ص۲۲۳.
- ↑ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۷۵.
- ↑ التعدیل و التجریح، سلیمان بن خلف باجی، ج۲، ص۵۸۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۶۰۸؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۸۰۷.
- ↑ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۷.
- ↑ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۷۵.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۵۷.