نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۷ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۵۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۷ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۵۱ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
آیا اعتقاد به علم غیبمعصوم(ع) شرک نیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
آیا اثبات علم غیب برای معصوم شرک است؟
آیا اعتقاد به آگاهی معصوم از غیب شرک است؟
پاسخهای متفرقه
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«هیچ مانعی وجود ندارد که خداوند به برخی از بندگانش مقداری از علم غیب: علم ما کان و ما یکون، علم آسمانها و زمین، علم اولین و آخرین و علم فرشتگان و رسولان، تعلیم دهد، چنانکه هیچ مانعی در اینکه خداوند کسی را مقداری از علم ظاهریش عطا کند تا ابراهیموارملکوت آسمانها و زمین را ببیند وجود ندارد. در این گونه موارد، هیچگاه تصور اینکه بنده با خدا شریک در علم غیب و یا علم ظاهری است و لو آنکه در هر مرحلهای از آن قرار داشته باشد، نمیرود میان آنها فرق بسیار زیادی است، زیرا قیود امکانی بشری در علم او همواره ملحوظ است، خواه متعلق علمش غیب یا آشکار باشد و نمیشود او را از این قیدها جدا نمود. اما علم الهی به غیب یا آشکار با قیود یکتائی مخصوص به ذات واجب احد اقدس همراه است»[۱].
«به جهت رفع اشتباه از بعضی اذهان ساده و سطحی فرق میان علم خداوند تعالی و علم امام و فعلیت آن در این جا مشروحا بیان میشود:
علم خدا قدیم و علم امام حادث و موهوبی از جانب خداست.
علم خدا به نحو علیت و معلولیت است و علم امام به نحو انکشاف است.
علم خدا عین ذات اوست، علم امام زائد بر ذات اوست.
علم خدا ازلی است، علم امام در ازل نبود مسبوق به عدم است.
علم خدا محتاج به توجه نیست، علم امام محتاج به توجه است.
علم خدا لایتناهی و غیر محدود است، علم امام متناهی و محدود است.
بلی؛ نسبت به علم سایر بشر اگر از علم امام لایتناهی تعبیر شود مانع ندارد و ممکن است فرقهای دیگری نیز وجود داشته باشد ولی پس از دقت تمامی آنها به فرقهایی که ذکر شد بر میگردد. با در نظر گرفتن آنچه از فرق میان علم خدا و امام نگارش یافت شرک و غلوی در بین تصور کردن ناشی از عدم فهم مطلب و بی علمی و از نقطه نظر به واقع نرسیدن است» [۸].
«افرادی که به علم غیب خداوندی به اذن حضرت او راه مییابند نه آنست که خود عالم به غیبی شدهاند در برابر ذات حقّ، تا منافات با توحید باشد، بلکه حقیقهً عین علم اوست که در اینها ظهور کرده است. و این عین توحید است. خداوند به قدر ذرّه خَردلی از علم بیکران خود، مستقلاًّ به غیر نمیدهد و نمیتواند هم بدهد. زیرا اعطاء ملازم با تنقیص علم لایتناهی، بلکه تنقیص ذات اوست. امّا اعطاء غیر استقلالی، منافات با توحید ندارد بلکه عین توحید است. اعطاء غیر استقلالی، یعنی ظهور و تجلّی و درخشش و تابندگی همچون خورشید که نور و شعاع خود را در عالم میگسترد و به هر موجودی نورپاشی میکند و همه به قدر سعه و گشایش ظرف وجودی خودشان از او نور و حرارت میگیرند ولی نور از خورشید جدا نمیشود و به موجودات که پرتو میدهد، در آنها إلی الابد نمیماند. تا هنگامی که خورشید بر فراز آسمان است اشیاء را نورانی میکند، و نور را به اشیاء نمیبخشد بلکه موقّتاً تابشی بهطور عاریت و موقّت دارد. چون شب فرار رسد و این چشمه نور در زیر افق پنهان گردد، تمام درخشش و نور و ظهور را با خود میبرد و چنان دست این اشیاء را از نور خود خالی میگذارد که ابداً قبلاً چنین تصوری را هم نمینمودند»[۹].
«مخالفان علم غیب و ادله آنان معتقدند که علم غیب منحصراً از آن خداوند است و داشتن علم غیب برای غیر خداوند شرک و کفر است و خداوند تنها برخی از انبیا را از بعضی غیبها آگاه کرده است آن هم در محدوده احکام شریعت و به واسطه وحی؛ و علم غیب داشتن آنان معجزه و دلیل نبوت آنان بوده است. لذا غیر از انبیاء احدی از علم غیب برخوردار نیست. این افراد برای اثبات مدعای خود به پارهای از ادله عقلی و نقلی استناد کردهاند. (...) اگر کسی ادعای علم غیب بکند این مستلزم کفر و شرک است زیرا احدی غیر از خدا علم غیب ندارد و اگر قرار باشد کسی غیر از خداوند علم غیب داشته باشد در این صفت شریک خداوند شده است و این شرک و محال است. همچنین اگر کسی چنین اعتقادی را در باره شخصی داشته باشد، از دیدگاه وهابیت چنین کسی کافر است. بن باز عالم وهابی در پاسخ سؤالی چنین فتوا میدهد: هر کس بمیرد بر این اعتقاد که محمد(ص) بشر نیست و علم غیب دارد این عقیده کفری است و صاحب چنین عقیده کافر است و به کفری بزرگ دچار شده است[۱۰]»[۱۱].
«علم همه مخلوقات نسبت به غیب و بلکه نسبت امور مشهود فقط بواسطه تعلیم خداوند به آنها حاصل میشود و اگر تعلیم خداوند نباشد نسبت به هیچ یک از امور مشهود و غیبی علم پیدا نمیکنند. بلکه اگر تعلیم خداوند نباشد حتی به نفوس خود هم علم پیدا نمیکنند. این اعتقاد هیچ شائبه ای از شوائب شرک به خداوند سبحان در آن وجود ندارد»[۱۲].
«برخی گمان میکنند که اگر معتقد به علم غیب برای پیامبر(ص) یا اولیای الهی شویم لازم میآید که بین خداوند متعال و آنان مساوات قائل باشیم همانگونه که مشرکان میگفتند: ما شما را با پروردگار عالمیان مساوی میدانستیم. پاسخ: کسانی که به تبع آیات و روایات به علم غیباولیا و در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) عقیده پیدا کردهاند هرگز چنین اعتقادی را ندارند، بلکه اصل غیب و استقلال آن را برای خدا میدانند و اگر پیامبر(ص) و اولیا از آن باخبرند به اذن و اراده و مشیت و عنایت خدا است. احمد رضا قادری بریلوی در این باره میگوید:
اینکه علم خدا ذاتی و علم خلق دادنی است.
علم خدا واجب لذاته و علم خلق ممکن لذاته است.
علم خدا ازلی سرمدی و قدیم حقیقی و علم مخلوق حادث است؛ زیرا تمام مخلوقات حادث میباشند، و صفت بر موصوفش مقدم نمیگردد.
علم خدا غیر مخلوق و علم خلق مخلوق است.
علم خدا غیر مقدور و علم خلق مقدور و مغلوب میباشد.
علم خدا واجب البقاء و علم خلق جایز الفناست.
در علم خدا تغییر ممتنع است ولی در علم خلق تبدّل ممکن میباشد»[۱۳].
«اعتقاد ما نسبت به علم غیبمعصومان(ع) این است که آنها با اراده الهی عالم به غیب میباشند و چنین اعتقادی که علم غیب آنها به صورت استقلالی باشد مورد قبول ما نیست، بنابر این شرک در صورتی بوجود خواهد آمد که ما علم غیب آنها را مستقل از علم الهی بدانیم و الا اگر علم غیبمعصومان(ع) در طول علم الهی و با اذن خداوند باشد هیچ گونه شرکی به وجود نخواهد آمد.
و لذا حضرت عیسی(ع) میفرمایند من مردگان را به اذن خدا زنده میکنم و کور مادر زاد را شفا میبخشم اما تمام اینها با اذن واجازه خداوند است. واگر اهل بیت(ع) در روز قیامت شفاعت مینمایند، بدون اذن الهی صورت نخواهد گرفت: ﴿وَلا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾[۱۴]
برخی گمان بردهاند که اشتراک معصوم با خداوند در داشتن علم غیب موجب غلو در حق معصوم و زمینهساز نوعی شرک میشود، در پاسخ میتوان گفت: اثبات مراحل پائینی برخی صفات الهی برای مخلوقات مایه هیچ گونه شرک و غلو نیست انسانها به قدر وسعت وجودی خود واجد صفات کمالی رحمت، علم، قدرت و.... هستند و این امر هیچگونه شرک را برنمیانگیزد، چون تفاوت میان این داشتن و داشتن الهی، اصولاً قابل مقایسه نیست، همین طور علم غیب معصوم با علم غیب الهی، فرق دارد. مهمترین فرقهای آن از قرار ذیل است:
علم غیب خداوند بالذات است؛ یعنی خارج از ذات نیست. اما علم غیبامامان و انبیا(ع) بالغیر و مأذون از جانب خداوند است، لذا قرآن مجید به صراحت علم غیب بالذات و مستقل را از غیر خدا نفی میکند.
علم غیب الهی، قدیم و سابق بر همه مخلوقات و معلومات است، ولی علم غیبی انبیا و ائمه(ع) در ظرف وجودی خود آنان شکل گرفته و حادث است.
علم غیب الهی عین ذات او است، ولی علم غیبی انبیاء و ائمه(ع) زاید بر ذات آنان است.
علم غیب الهی مانند اصل علم الهی منشأ پیدایش اشیاء است علم عنایی در مقام فاعلیت است، اما علم غیبانبیا و ائمه(ع) چنین نیست.
اصولاً برای خداوند غیب و شهادتی مطرح نیست، بلکه همه هستی درمحضر اوست و در مقایسه با مخلوقات، علم غیبی برای خداوند متصور است، در حالی که برای معصومان(ع) به واقع غیب و شهادت مطرح است. بنابراین احدی در علم غیب، شریک خداوند نخواهد بود.
علم غیب خداوند که عین ذات اوست، همچون ذات او بینهایت و نامحدود است، هیچ استثناء و قیدی ندارد، اما علم غیبمعصومان (ع) زاید بر ذات و همچون ذات آنان محدود است به آن حد و مقداری که خداوند خواسته باشد. ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء﴾[۱۵] لذا شبهه فوق ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات و نیز عدم توجه به آیات دیگر است.
وجود این فرقهای اساسی میان علم غیب الهی با علم غیبپیامبر(ص) و امام(ع)، زمینه هر گونه غلو و شرک را بر طرف میسازد، چنانکه در علم عقاید مسلّم است که داشتن وجود و اوصاف و برخی مقامات که به اذن الهی، مستند به خالقیت الهی و در طول قدرت الهی باشد هیچگونه شرک و غلوی محسوب نمیشود و مرز میان شرک و توحید همین جاست که اثبات هر گونه وجود یا صفت یا مقامی در برابر خداوند و در عرض صفات الهی شرک است»[۱۶].
«باید توجّه داشت که عالم به اسرار و علوم غیب، فقط خداوند است و او به پیامبران و رسولان خود، غیب را میآموزد و امامان از طریق پیامبر اکرم(ص) بر علوم غیبی اطّلاع مییابند. چون آنان در تبلیغ، شریک پیامبر میباشند. البتّه رسالت دو بُعد دارد: بُعد "ارتباط با خداوند" که شراکتبردار نیست و بُعد "ارتباط با مردم و تبلیغ دین" که شراکتبردار است. به دلیل آنکه موسی از خداوند خواست تا هارون را در امرِ تبلیغ دین شریکِ او قرار دهد. لذا موسی و هارون نزد فرعون رفتند و گفتند: ﴿فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ...﴾[۱۷]. این در حالی است که هارون، رسول نبوده بلکه در امر رسالت، شریک بود. ولی حکم شریک همان حکم فردِ اصلی است و باز حضرت موسی(ع) از خداوند خواست که هارون را وزیر او گرداند. ﴿وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي﴾[۱۸]. برادرم هارون را. پیامبر نیز به امام علی(ع) فرمودند: «یا عَلی اَنتَ منّی بِمَنزلَة هارون مِن موسی»[۱۹]. یعنی تو شریک و وزیر من در ارتباط با مردم، تبلیغ دین و ابلاغ هستی. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه میفرمایند: پیامبر رو به من کرد و فرمود: «اِنَّک تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ وَ تَری ما اَری اِلاَّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبی وَ لکِنَّکَ لَوَزیرٌ...»[۲۰].»[۲۱].
۱۰. پژوهشگران وبگاه فطرت.
پژوهشگران وبگاه فطرت در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«گروه وهابیت بر این باورند که علم غیب مخصوص خدای متعال است. بر این اساس، اعتقاد به علم غیب اولیای خدا را موجب کفر و شرک میدانند. این باور ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات مربوط به این مسأله و عدم توجّه به آیات دیگر است. این نوشتار در صدد است که با نگاه جامع به همه این آیات و بااستفاده از روایات شیعه و سنی به اثبات رساند: علم غیب بر دو نوع است: یکی علم غیب ذاتی و دیگری علم غیب خدا دادی. نوع اول مخصوص خدای متعال است و اثبات آن برای غیر خدا موجب کفر و شرک است. نوع دوّم، از ویژگیهای اولیا است واعتقاد به این نوع علم غیب برای آنها عین توحید است. برخی از وهّابیان پنداشتهاند که اعتقاد به علم غیب اولیا، اختصاص به شیعیان دارد؛ از این رو اقدام به تکفیر آنها نمودهاند. در این نوشتار با استناد به منابع و روایات اهل سنّت به اثبات رسیده است که این اعتقاد مخصوص شیعیان نیست؛ پس اگر چنین باوری موجب کفر و شرک باشد، خود این گروه ناخود آگاه در دام آن افتاده است»[۲۲].
↑من مات علی هذا الاعتقاد بأن یعتقد محمدا(ص) لیس ببشر ای من بنی آدم ویعلم الغیب... فهذا اعتقاد کفری یعتبر صاحبه کافر کفر أکبر؛ فتاوی ابن باز، ج۵، ص ۳۱۹.
↑و از برای خداست اسمهای نیکو. پس خدا را با این اسمهای نیکو بخوانید، و واگذارید کسانی را که در اسمهای خدا کفر و إلحاد میورزند. ایشان به زودی به پاداش اعمال زشت و نکوهیده خود خواهند رسید؛ سوره سبأ، آیه ۲۳