مسیلمه کذاب

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۳:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل مسیلمه کذاب (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

مسیلمه کذاب

نامه مسیلمه کذاب به رسول خدا(ص) و جواب آن حضرت

  • مسیلمه کذاب که به دروغ، مدعی بود در پیامیری با حضرت محمد(ص) شریک است، در نامه‌ای به خاتم انبیا(ص) نوشت: "من با تو در امر نبوت شریک شده‌ام. پس نیمی از زمین از تو است و نیمی از من؛ ولی قریش، مردمی بیدادگرند"[۱۷]. نامه مسیلمه کذاب را دو نفر از فرستادگان او نزد رسول اکرم(ص)‌ آوردند. آن حضرت از عقیده آنها درباره مسیلمه کذاب سؤال کرد. آنها گفتند: "عقیده ما همان است که در این نامه نوشته شده است". پیامبر(ص) فرمود: "به خدا سوگند! اگر ناپسند نبود که فرستادگان را به قتل برسانند، اکنون گردنتان را می‌زدم"[۱۸].
  • سپس آن حضرت در جواب نامه مسیلمه کذاب نوشت: "از محمد رسول خدا(ص) به مسیلمه کذاب!زمین برای خداست و آن را به هر که از بندگانش بخواهد میراث دهد و سرانجام نیک برای پرهیزگاران است"[۱۹]. سپس پیامبر اکرم(ص) به مسلمانان فرمود: "او را لعنت کنید که خدا او را لعنت کند"[۲۰].
  • ابن‌سعد می‌نویسد: "زمانی که مسیلمه کذاب در یمامه، ادعای پیامبری کرد، "ثمامة بن اثال"[۲۱] قوم خویش را نصیحت کرد و گفت: "...محمد(ص) پیامبر خداست و نه تنها پس از او پیامبری نیست که هیچ پیامبر دیگری هم با او شریک نیست. سپس آیات اول تا سوم سوره غافر را برایشان خواند که خداوند می‌فرماید: ﴿حْمَ تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ[۲۲] و گفت: "این سخن، سخن خداست. این کجا و آن کجا که می‌گوید: "يا ضِفْدَع، نِقِّي كم تُنقِّين، لا الشَّرابَ تَمْنَعِين، و لا المَاءَ تُكَدِّرِين‏"[۲۳]؛ ای قورباغه! آواز بخوان، نه آب را تیره می‌سازی و نه آشامیدن را باز می‌داری. به خدا سوگند که خود می‌بینید که این گفتار از دهان هیچ خدایی بیرون نیامده است"[۲۴]. علاوه بر این سخنان سجع‌گونه که ثمامه به آنها اشاره کرده است، مسیلمه برای جذب حامیان بیشتر، کلماتی به خیال خودش هم‌طراز با قرآن می‌گفت. از جمله سخنان او این بود: " لقد أنعم الله على الحبلى أخرج منها نسمة تسعى من بين صفاق وحشا"[۲۵]؛ خداوند به زن باردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد...".
  • او شراب و زنا را حلال کرد[۲۶]. قوم مسیلمه کذاب از او درخواست کردند همان‌گونه که پیامبر در چاهی آب دهان انداخت و آب چاه بالا آمد، او نیز این کار را انجام دهد. مسیلمه کذاب در چاه، آب دهان انداخت؛ اما آب چاه، شور و بدمزه شد [۲۷]. علاوه بر قبیله بنی‌حنیفه، افرادی از قبیله ربیعه[۲۸] نیز از مسیلمه کذاب حمایت کردند[۲۹].

سجاح

اتحاد سجاح و مسیلمه کذاب

جنگ یمامه

ادعای نبوت مسیلمه و سجاح

سران قبایل در سال نهم هجرت به مدینه می‌آمدند و اسلام آورده و مسائل دینی خود را از پیامبر(ص) اخذ می‌کردند. از جمله قبایلی که به مدینه آمدند سران قبیله مسیلمه بود که به اتفاق ایشان خدمت پیامبر اکرم(ص) رسیدند و اسلام آوردند و پیامبر(ص) به هر یک از آنها سهمی عطا فرمود و سهمی نیز به مسیلمه داد ولی وقتی به دیار خود بازگشتند مسیلمه مرتد شد و ادعای نبوت و پیغمبری کرد.

او پس از بازگشت، در اندیشه نبوت رفته خطاب به مردمان بنی‌حنیفه می‌گفت: می‌خواهم بدانم که چگونه قریش نسبت به خلافت و امامت از شما سزاوارتر شده‌اند؟ به خدا سوگند که جمعیت آنان بیشتر از شما نیست، چنانچه شجاع‌تر از شما نیستند، سرزمین شما از آنان است، چنانچه اموال‌تان. پس از آن بود که ادعای نبوت کرد و ضمن نامه‌ای به رسول خدا نوشت با این مضمون: أما بعد، فإني قد اشركت في الأمر معك و ان لنا نصف الأرض و لقريش نصف الأرض و لكن قريشاً قوم يعتدون من در کار نبوت با تو شریک شدم، نیمی از زمین از آن ماست و نیمی دیگر از آن قریش، اما قریش قومی تجاوز پیشه‌اند[۶۴].

و پیامبر اکرم در جوابش نوشت: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مُسَيْلَمَةَ الْكَذَّابِ: سَلَامٌ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» به نام خداوند بخشاینده و مهربان، این نامه‌ای است از محمد رسول خدا به مسیلمه کذاب، درود بر کسانی که از هدایت پیروی کنند، اما بعد، زمین متعلق به خداست و بر کسی از بندگان خود که بخواهد واگذار می‌کند و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است. از کارهای مسیلمه این بود که نماز را از امت خود برداشت و شراب و زنا را برایشان حلال کرد.

این نامه‌نگاری در اواخر سال دهم (ه. ق) بوده است. پس از رحلت پیامبر(ص) زمینه بیشتری برای مسیلمه فراهم آمد تا جایی که توانست عده زیادی را در اطراف خویش جمع آورد. او به تقلید از قرآن، کلماتی با نثر مسجع می‌ساخت و بر مردم عرضه کرد، نمونه آن این چنین بود: لا اقسم بهذا البلد و لا تبرح هذا البلد حتی تکون ذامال و ولد و وفر و صفد و خیل و عدد الی آخر الابد، علی‌رغم من حسد. لقد انعم الله علی الحبلی، اخرج منها نسمه تسعی، من بین صفاق وحشی[۶۵].

مسیلمه کذاب در کفریانش که می‌خواست با آیات نازل شده قرآن مقابله کند می‌گفت: و المبذرات ذرعا و الحاصدات حصدا و الذاریات قمحا و الطاحنات طحنا و العاجنات عجنا و الخابزات خبزا و الثاردات ثردا و اللاقمات لقما اهاله و سمنا لقد فضلتکم علی اهل الوبر و ما سبقکم اهل المدر ریفکم فامنعوه و المعتر فاووه یعنی قسم به بذرافشانان برای کشت و دروکنندگان دروکردنی و پاک‌کنندگان گندم و آسیاکنندگان آسیا کردنی و خمیرکنندگان خمیر کردنی و ترید کنندگان ترید کردنی و لقمه کنندگان لقمه کردنی برای چاق شدن، بر اهل وبر برتری دارید و اهل بیابان از شما جلوتر نیست، کسان را از محل‌های آباد خود منع کنید و فقیران را جا دهید و ظالم را دور کنید[۶۶].

در برابر سوره کوثر گفت: انا اعطیناک الجماهر، فصل ربک و جاهر، أن مبغضک رجل کافر در مقام معارضه با سوره بروج گفت: و الأرض ذات المروج و النساء ذات الفروج والخیل ذات السروج و نحن علیها نموج... و امثال این‌گونه جملات بی‌معنی که با زرنگی توانسته بود جملات عربی را به وزن آیات قرآن ترتیب دهد و مردم را بفریبد. به علاوه، به مردم گفته بود که نماز صبح و عشا را وی بر آنان بخشوده است[۶۷]. فخر رازی از حسن نقل کرده که می‌گوید: مسیلمه کذاب دو نفر از اصحاب پیامبر اسلام را بازداشت کرد، از اولی پرسید: آیا گواهی می‌دهی که محمد رسول خداست؟ گفت: آری! پرسید: آیا گواهی می‌دهی که من هم رسول خدایم؟ (او می‌پنداشت که محمد رسول در قریش است و او در بنی‌حنیفه) گفت: آری، آنگاه او را رها کرد و نفر دوم را مورد خطاب قرار داد و همان سوال را از او کرد. دومی به سوال او پاسخ مثبت داد ولی در پاسخ دومی گفت: کر هستم! ولی سه مرتبه این سوال را تکرار کرد و او همان جواب را داد، دستور داد او را بکشند.

این خبر که به پیامبر رسید فرمود: آنکه کشته شد بر راه یقین و صداقتش رفت و گوارایش باد، اما آن دیگری از رخصت خداوندی استفاده کرد وبالی بر عهده ندارد[۶۸].

دیگر از مدعیان نبوت زنی به نام سجاح بود. سجاح دختر حارث تمیمی ادعای نبوت کرد، اما پس از ملاقات با مسیلمه با وی ازدواج کرد، گفته شده: او مهریه سجاح را بخشودگی نماز صبح و عشا قرار داده بود، در فتوح آمده است که چون سجاح نزد مسیلمه آمد گفت: اوصاف حمیده تو را شنیدم و تو را برگزیدم. آمده‌ام تا بر حکم تو شوم تا زن و شوهر، پیغمبر باشیم و به اتفاق یکدیگر، عالم را مطیع و منقاد گردانیم... مسیلمه گفت: در عوض مهر، نماز عشا و صبح را از امت تو برگرفتم[۶۹].

این ازدواج بیشتر به یک طنز جنسی شبیه است تا یک ازدواج ایوئولوژیک. زمانی که مسلمانان با سپاهی به فرماندهی خالد بن ولید به سوی یمامه رفتند، به دسته‌ای از یاران مسیلمه برخورد کردند، از آنها پرسیدند: عقیده شما چیست؟ آنان گفتند منا نبي و منكم نبي ما پیامبر داریم شما هم پیامبر دارید. پس از آن بود که درگیری آغاز شد، نبرد یمامه یکی از سخت‌ترین جنگ‌های مسلمانان با مدعیان نبوت و ارتداد است. در این جنگ عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند که تعداد پنجاه و هشت نفر از مهاجر و انصار در میان آنان بودند و از این تعداد ۱۳ نفر کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند. جمع شهدای مسلمانان به روایت ابن اعثم ۱۲۰۰ نفر بوده که تعداد هفتصد نفر حافظ قرآن بوده‌اند[۷۰].[۷۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. حاجی‌زاده، یدالله، مسیلمه کذاب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۷۸.
  2. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۰.
  3. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۷۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۷.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۷.
  5. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۷۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  6. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۵۹.
  7. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۰.
  8. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۰.
  9. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۰.
  10. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۸.
  11. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۸.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۲.
  13. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۸۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۰.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۰؛ ابن عثم، الفتوح، ج۱، ص، ۲۱.
  15. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص، ۲۱.
  16. حاجی‌زاده، یدالله، مسیلمه کذاب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۷۸-۲۷۹.
  17. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۰.
  18. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۰.
  19. « من محمد رسول الله الی مسیلمه کذاب فانَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‌»؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۰-۶۰۱.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۹.
  21. از اصحاب پیامبر(ص) که در یمامه ساکن بود. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۱۵.
  22. «حم فرو فرستادن این کتاب، از سوی خداوند پیروزمند داناست آمرزنده گناه و پذیرای توبه، سخت کیفر فراخ‌دست (که) هیچ خدایی جز او نیست بازگشت (هر چیز) به سوی اوست» سوره غافر، آیه ۱-۳.
  23. اشاره به یکی از سخنان سجع‌گونه مسیلمه کذاب.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶ ص۷۶.
  25. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۸؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۶۲۵؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۵، ص۵۱.
  26. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۸؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۶۲۵.
  27. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۸۲.
  28. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۰.
  29. حاجی‌زاده، یدالله، مسیلمه کذاب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۸۰-۲۸۱.
  30. علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  31. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۹۹.
  32. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۲۶.
  33. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۷۷؛ ابوحاتم رازی، اعلام النبوه، ص۲۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۹۹-مؤذن او شبث بن ربعی یا جنیة بن طارق بود. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.
  34. این دو نفر از نمایندگان بنی‌تمیم بودند که خدمت پیامبر رسیده بودند و اسلام آورده بودند.
  35. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۵؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه الاشراف، ص۲۴۸.
  36. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹.
  37. از اقوام مادری‌اش. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴.
  38. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹.
  39. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰.
  40. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۴.
  41. ابو حاتم رازی، اعلام النبوه، ص۲۶۴.
  42. اعدوا الرکاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا علی الرباب، فلیس دونهم حجاب؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۷۰.
  43. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۵.
  44. حاجی‌زاده، یدالله، مسیلمه کذاب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۸۱-۲۸۲.
  45. علیکم بالیمامه و دفوا دفیف الحمامه...؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۷۱-۲۷۲.
  46. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۲۲.
  47. محمد بن علی بن طباطبایی، الفخری، ص۱۰۱؛ سجاح از خیمه مسیلمه خارج شد و به یاران خویش گفت: مسیلمه قدری از وحیی که برایش نازل شده بود، برای من خواند و من هم دیدم حق با اوست. از این رو امر نبوت را به او تسلیم کردم. محمد بن علی بن طباطبایی، الفخری، ص۱۰۱.
  48. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۹۸.
  49. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۵.
  50. حاجی‌زاده، یدالله، مسیلمه کذاب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۸۲-۲۸۳.
  51. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۲۳.
  52. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۲۴.
  53. عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ص۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱۴، ص۲۵۱.
  54. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۱.
  55. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴.
  56. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۵.
  57. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۹۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۴.
  58. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۹۸.
  59. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۳۴.
  60. یکی از سران توطئه‌گر بنی‌حنیفه.
  61. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۱، ص۳۴.
  62. ابن‌اعثم، الفتوح، ج۱، ص۳۵.
  63. حاجی‌زاده، یدالله، مسیلمه کذاب، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۸۳-۲۸۴.
  64. الفتوح، ج۱، ص۲۳.
  65. کتاب الرده، ص۱۱۱.
  66. بحر المعارف، ص۷۳.
  67. البدایة و النهایه، ج۶، ص۳۲۶.
  68. تفسیر کبیر، ج۸، ص۱۳؛ مستدرک حاکم، ج۲، ص۳۵۷.
  69. الفتوح، ص۲۰.
  70. الفتوح، ج۱، ص۴۰۰؛ تاریخ خلفا، ج۲، ص۳۱.
  71. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۰۸.