نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۰۰ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
علم مکفوف و علم مبذول به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.
«از طریق شیخ المحدثین ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی از ابی بصیر از حضرت ابی عبدالله(ع) وارد شده است بدانی که حضرت فرمود: "خداوند دو نوع علم دارد: یکی علم مخزون مکنونی که جز او، کسی به آن عالم نیست و بداء از این نوع است، و دیگر علمی که آن را به ملائکه و رسولان و انبیای خود آموخته است و ما این علم را میدانیم". و ولیّ خدا درست فرمود. پس، منشأ بداء عبارت است از حضرت اعیان، که جز خداوند، کسی به آن علم ندارد و اطلاع یافتن بر عین ثابت که برای بعضی اولیا، مانند انسان کامل اتفاق میافتد از علم ربوبی است نه از علم انبیا و رسولان؛ چنانکه در مورد علم غیبی وارد شده که "هر رسولی که خدا برگزید" عالم به غیب است؛ و حضرت ابو جعفر(ع) فرمود: "قسم به خدا، محمد(ص) از جمله کسانی است که خدا او را برگزیده است". و بداء به حسب نشئۀ عینی ـ اگرچه در ملکوت است ـ چنانکه حکمای محقّق معتقدند، لکن منشأ آن حضرت علمی است؛ و آنچه از بعضی محققین شارح کافی نقل شده که منشأ بداء از ناحیۀ خداوند نیست، بلکه از ناحیۀ خلق اول است، بلکه اصلاً از خلق ثانی منشأ گرفته، به خیال اینکه [در غیر این صورت] جهل بر عالم علی الاطلاق لازم میآید، از ضیق کلام است. بله، ظهور بداء در خلق ثانی، به معنایی که ایشان ذکر کردند مانعی ندارد؛ اما منشأیی که بداء از آن نشأت گرفته. همان است که روشن شد»[۱].
«از امام باقر(ع) نقل است که فرمود: خداوند را دو علم است: علم مبذول (گشوده و بخشیدنی) و علم مکفوف (بسته و اختصاصی). اما علم مبذول خدا همان علمی است که در اختیار ملائکه و پیامبران است و در اختیار ما نیز هست، و اما علم مکفوف علمی است که به نزد خداوند و در امالکتاب است[۲]»[۳].
«علمی که غیب عند الکل است که به آن علم مکفوف گویند مخصوص خدا است، ولی علمی که نزد برخی غیب و نزد برخی شهادت است و به آن علم مبذول میگویند نزد ائمه(ع) وجود دارد»[۴].
«در روایات بسیاری آمده است که خداوند متعال دو گونه علم دارد؛ نخست، علمی که بر دیگران آشکار ساخته و به ایشان آموخته است و دوم، علمی که از غیر خود دریغ داشته و تنها به خود اختصاص داده است. از این علم در روایات با تعابیر مختلفی چون علم مخزون[۵]، علم مکنون[۶]، علم مستأثر[۷]، علم مکفوف[۸] و علم موقوف[۹] یاد شده است. این روایات را میتوان در کتابهایی مانند کافی و بصائرالدرجات و کتب شیخ صدوق و در ابواب متنوعی مانند باب بداء و ابواب مرتبط با علم ائمه(ع) یافت[۱۰]. برای مثال، مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح از ابو بصیر از امام صادق(ع) چنین نقل میکند:همانا خداوند دو گونه علم دارد؛ علمی پوشانده شده و در مخفیگاه الهی که جز او کسی از آن آگهی ندارد که بداء از این علم است؛ و علمی که به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است که ما آن را میدانیم[۱۱]»[۱۲].
«خدا دو علم دارد: یک علم را به فرشتگان و فرستادگانش آموخته که چون خدا خود و فرستادگانش را تکذیب نمیکند، باید مضمون آن واقع شود و تخلف بردار نسبت. و علم دیگر در نزد او مخزون بوده و کسی را بر آن مطلع نساخته است، و از این علم است که آنچه را بخواهد پیشانداخته، و آنچه را بخواهد پس میاندازد، و آنچه را بخواهد اثبات میکند. اینگونه تقدیم و تأخیر که در متن علم مخزون پدید میآید، تنها به دلیل حضور مشیت خدا رد حاق آن علم است. از این جهت، مرتبه تعین چنین مشیتی، سابق بر مرتبه علم مخزون میباشد، وگرنه میباید از آن پیروی کند، نه اینکه آن را دگرگون سازد. و چون بر علم خزون تقدم دارد، بر دیگر انحاء مشیت که از علم مخزون و علم موعود متأخرند نیز تقدم دارد و به این محاسبه است که این مشیت، نهاد همه مشیتها میباشد، چنانکه علم همراه آن نهاد همه علمها به شمار میرود و حتی بر علم مخزون پیشی دارد، زیرا تقدیم و تأخیر از طریق مشیت در علم مخزون وارد میشود، پس در آن علم نبوده و باید د مرتبهای پیشینتر در علم خدا گنجیده باشد»[۱۳]
«صفار به تقسیم علم خداوند به دو دسته "علم مبذول" (علم عام) و "علم مکفوف" مکنون / علم خاص)، بهره ائمه(ع) از آنها یا به دیگر سخن، گستره علوم ائمه(ع) آنها را تحلیل کرده است:
الف. علم مبذول: با بهره از بصائر الدرجات میتوان این علم را چنین تعریف کرد: علم مبذول یا علم عام، علمی است که خداوند ملائکه، رسولان و انبیای خویش را بر آن آگاه ساخته یا به دیگر سخن، علمی است که خدا در قالب تقدیر ریخته و امضا نموده است[۱۴] و ائمه(ع) همه آن را میدانند. صفار با نقل روایاتی علم مبذول ائمه(ع) را به سه دسته "ماضی"، "غابر" و "حادث" تقسیم میکند.[۱۵] با توجه به درون مایه احادیث میتوان علوم "ماضی" و "غابر" را در قالب "علم ما کان وما یکون" آورد و علم مبذول ائمه(ع) را از دیدگاه صفار در این دو بخش برسید.
۱. "علم ما کان وما یکون": ائمه(ع) از آنچه در گذشته بوده (ماکان)، و آنچه در آینده تا قیامت، رخ خواهد داد (ما یکون) آگاهاند. علم آنان به گذشته، "علم ماضی" نیز خوانده میشود که علمی تفسیر شده است و علم به آینده یا "علم غابر" هم دانشی مکتوب و نگاشته شده است.[۱۶]صفار منشأ این دو علم میراث رسول خدا(ص) میداند. تا هر چند در روایاتی از بصائرگاه سرچشمه این علم را کتاب، "تبیان کل شئ" دانسته شده است، اما اینها با یکدیگر منافاتی ندارد، زیرا کتاب هم میراثی از رسول خدا(ص) است. صفار از این علم به مرتبت و جایگاه ائمه(ع) هم نقبی زده است و آنها را به علت داشتن چنین علیم، از انبیای اولی العزم و افرادی چون خضر(ع) که تنها از "ما کان" آگاهاند، اعلم دانسته است؛ چه ائمه(ع) به تبیان کل شئ (کتاب)، علم دارند؛ حال آن که انبیای اولی العزم و دیگران تنها بخشی از علم کتاب را در اختیار داشتهاند.
۲. علم حادث: این همان علم حاصل از فرایند تحدیث است که پیش از این، از آن سخن گفتیم و بنابر روایات بصائر الدرجات برترین علم ائمه(ع) است. صفار افزون بر کلیات پیش گفته، کوشیده تا علم مبذول ائمه(ع) را در مصادیقی جزئیتر نیز به نمایش بگذارد. از این رو، حجم قابل توجهی از روایات مربوط به علم امام را به بیان جلوههای این علم اختصاص داده است. سیاهه این جلوهها به شرح زیر است: علم به حلال و حرام، "هذا علم انساب عرب و مولد اسلام" (علم ائمه نسبت به دوستان و دشمنان خود)، علم منایا و بلایا (زمان مرگ و ابتلائات شیعیان)،[۱۷] فصل الخطاب قضاوت وحکم)، علم وصایا، علم به بهشت، دوزخ و آسمان و زمین و اخبار آن، علم به ملکوت آسمان و زمین، علم به ضمیر و واگویههای نفسانی افراد، علم به افعال، سر و کارهای نهانی شیعیان، علم به بیماری و حزن شیعیان، علم به کسانی که بردرخانه آنان اند و مکان آنها پیش از اذن گرفتن، علم به زمین های سرسبزوپرگیاه و زمین های خشک و بی گیاه، علم به هدایت یافتگان و گمراهان تا روز قیامت، علم به زیادت و نقصان حق و باطل برزمین، علم به تمامی زبانها و تکلم به آنها، علم به اسامی اشیا، علم به زمان مرگ خود پیش از فرا رسیدن آن (از دیدگاه صفار همزمان با فرا رسیدن اجل، خداوند امام(ع) را دچار نسیان میکند تا حکم الهی جاری شود)، آگاهی از زمان به امامت رسیدن خود و علم به وصی خود.
ب. علم مکفوف: صفار علم مکفوف، علم خاص، علم مکنون یا علم غیب را علمی میداند که خداوند هیچ کس، حتی ملائک مقرب، رسولان و انبیا را از آن آگاه نساخته،[۱۸] بلکه تنها به خود او ویژه است. از دیدگاه او علم مکفوف درام الکتاب نزد پروردگار قرار دارد. میان تعریف پیش گفته و مفاد آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا*إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۱۹] تعارضی پدید میآید. راهکارن محور صفار این است که علم مکفوف را گاه خداوند امضا کرده و در ظرف تقدیر میریزد. به دیگر سخن، این علم از جایگاه خویش یعنی امالکتاب خارج میگردد. در این صورت، این علم نافذ بوده و به رسول خدا(ص) و ائمه(ع) خواهد رسید. با این توضیح، تعارض میان درون مایه روایات و آیه وجود نخواهد داشت. البته چنان که روایات بصائر میگویند، گاه خداوند علم مکفوف را امضا نکرده و در ظرف تقدیر نمیریزد، بلکه در آن بدا ایجاد میکند. البته خداوند خود علمی را که در آن بدا رخ داده، نیز بر امام حاضر و سلف او عرضه میکند. بدین ترتیب، صاراز خلال روشن داشت علم مکفوف، از بدا و چگونگی آن هم سخن میگوید»[۲۰].]]]]
«علم مبذول به معنای علمی که در عرصه جهان هستی به منصه ظهور رسیده یا خواهد رسید، تمام و کمال به انسان هادی تفویض شده است. در تعالیم اسلامی علم بر دو گونه است. علم مبذول که فرشتگان و پیامبران و معصومین(ع) از آن آگاهاند؛ و دیگر علم مکفوف، علمی که مختص ذات باری است و کسی جز او را یارای درک آن نیست، لکن هرگاه ذات باری اراده کند تا چیزی از آن را آشکار سازد، آن را به انسان هادی میآموزد و امامان پیشین را از آن آگاه میسازد.[۲۱] این علم از سنخ علوم بشری نیست، بلکه علمی الهی، لدنی و علم صحیح است. پس هر توانمندی علمی که پیامبران پیشین داشتهاند، نزد ائمه(ع) نیز هست؛ اما برخی علوم فقط نزد آنان است و نزد فرشتگان و دیگر پیامبران وجود ندارد.
آنچه در همه جهان پهناور هستی و آفاق بیکران وجود، تحقق پذیرفته است، همه و همه، مصداقهای علم مبذول است، یعنی علمی که (...) درخارج -در ظرف عالم خود هر جا هست- تحقق یافته است. و آنچه سپس نیز اتفاق بیفتد و تحقق بیابد، در قلمرو مصداقهای علم مبذول جای دارد. و علم مبذول –به تمام و کمال- به انسان هادی تفویض گشته است. (...) دوم آن علم که ویژه ذات مقدس اوست و کسی جز او آن را نمیداند (علم مستأثر، علم مکفوف). لکن چون خدا اراده کند که چیزی از همین علم را نیز آشکار گرداند به ما بیاموزد، سپس اینگونه نتیجه گیری میکنند "آنچه از ازل تا ابد، در ارتباط با ایجاد و تکوین، و اعطا و تقدیر، و حکمت و تشریع و سلوک و تهذیب، ادب و قرب .... به فرشتگان و پیمبران رسیده و عطا شده است، همه و همه در نزد انسان هادی ( پیامبراکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)) نیز هست"»[۲۲]
«کلینی، در مورد نسبت علم ائمه(ع) به جمیع علوم انبیا، رسل و ملائکه، روایاتی را نقل میکند که بیانگر دو قسم از علم برای خدای تعالی هستند. یک قسم، علمی است که خداوند آن را برای ملائکه، انبیا و رسولان خود آشکار نموده است و قسم دیگر، علم مکفوف است که بر هیچ یک از مخلوقات خویش آشکار نکرده است. بر اساس این روایات، علمی که برای انبیا، رسولان و ملائکه آشکار شده، ائمه(ع) نیز آن را دارا هستند. اما علم مکفوف که خداوند آن را برای خود اختصاص داده است، هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود خداوند علم آن را به ائمه(ع) میدهد. امام صادق(ع) میفرماید: همانا، برای خدای تبارک و تعالی، دو علم هست. علمی که آن را بر ملائکه، انبیا و رسلش آشکار نموده است، پس هر آنچه را که بر ملائکه، رسولان و انبیائش آشکار کرده، علم آن را به ما داده است. و علمی که به خودش اختصاص داده است، پس هر گاه در چیزی از آن، بدا حاصل شود، خداوند ما را به آن، عالم میکند در حالی که بر ائمه پیش از ما نیز عرضه شده است.[۲۳] این قبیل روایات، با روایاتی که دلالت بر زیاد شدن علم ائمه(ع) دارند، هماهنگی داشته و گویای این مطلب هستند که علم مکفوف که مختص به خدای تعالی است، تقدیرات و خلق جدید، محو و اثبات در کتاب بدائیات است که هر گاه خداوند بخواهد به تدریج علم آنها به امام(ع) داده میشود. همچنین این روایات با روایات نفی علم غیب نیز سازگار است، بدین معنا که مراد اهل بیت(ع) از نفی علم غیب، عدم آگاهی ایشان از این امور است که هنوز تقدیر نشدهاند و پس از تقدیر، علم آنها به ائمه(ع) داده میشود که به تعبیر خود ایشان، افضل علوم ایشان نیز همین است»[۲۴].
«بر اساس نصوص وحیانی، خدا را دو علم است: علمی که ذاتیِ اوست و علمی که فعل خداوند است. در روایات، از علم ذاتی، به علم مکفوف، علم مخزون، علم مکنون، علم خاص تعبیر کردهاند، و از علم دوم به علم محمول، علم مبذول، علم عام. علم اول هیچ نسبتی با آفریدگان ندارد، زیرا عین ذات خداوند است که قدّوس و مقدّس و منزّه از هرگونه حدّ و تعیّن است. اما علم دوم را به ملائکه آموخته و پیش از آن به چهارده نور پاک تعلیم فرموده است.[۲۵]این حقیقت در برخی از آیات قرآن بیان شده است. در اینجا فقط به یک آیه میپردازیم.
علم مخزون: در چندین آیه برای خدای حکیم، صفت ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ آمده است.[۲۶]امام صادق(ع) در توضیح آیه فرمود: "اَلْغَيْبُ: مَا لَمْ يَكُنْ، وَ اَلشَّهَادَةُ مَا قَدْ كَانَ"[۲۷] عبارت "مَا لَمْ يَكُنْ" را به هر معنایی بگیریم آنچه رای خدای تعالی بدان تعلّق نگرفته یا آنچه در گذشته نبوده یعنی مقدر بود ولی بداء به آن تعلق گرفت و محو شد تا تقدیر بعدی اثبات شود. به هر حال، بر علم غیر محمول دلالت دارد.[۲۸] در حدیث آمده که شخصی در محضر امام صادق(ع) گفت: " الْحَمْدُ لِلَّهِ مُنْتَهَى عِلْمِه ". امام(ع) فرمود: چنین مگو، زیرا علم خدا را منتهی نیست.[۲۹] در حدیث دیگر افزوده که امام فرمود: بگو: "الْحَمْدُ لِلَّهِ مُنْتَهَى رِضَاهُ".[۳۰] ظاهراً این حدیث، ناظر به همین علم ذاتی است، زیرا علم فعلی پایانی دارد.
علم محمول: در این مورد به دو آیه اشاره میشود که بر علم محمول صراحت دارند:
«صادقین(ع) به اصحاب خود آموختهاند که کلاً علم خدا دو گونه است: علمی که هیچ کس غیر خدا ندارد و از آن به علم مکفوف یاد نمودهاند و علمی که به انبیا و ملائک داده شده و از آن با علم مبذول یاد نمودهاند و تأکید کردهاند که خداوند، علم مبذول را به ایشان عطا کرده است».[۳۷]
«بداء از علم مخزون مکنون است، در علمی که رسولان و ملائکهاش را حامل آن قرار داده، واقع میشود. و آن همان مشیّت است. بنابراین بداء در آنچه که اراده نموده و ملائکهاش را حامل آن نهاده واقع میشود، نه در علمی که هیچ کس را بر آن مطلع نساخته و آن عین ذاتش میباشد.[۳۸] (...)
میرزا مهدی اصفهانی در مورد علم خداوند تعالی نیز بر اساس روایات اهل بیت(ع): علم الهی را به ذاتی و محمول تقسیم میکند. او با اشاره به بداء و رأی الهی، آن را از علم ذاتی خداوند دانسته که در دسترس هیچ مخلوقی نیست. و از همین علم است که در علم محمول - که ملائکه و انبیاء تغییراتی پدید میآورد»[۳۹]
«علم مبذول یا علم عام، علمی است که خداوند ملائکه، رسولان و انبیای خویش را بر آن آگاه ساخته[۴۰] یا به دیگر سخن، علمی است که خدا در قالب تقدیر ریخته و امضا نموده است[۴۱] و ائمه(ع) همه آن را میدانند. صفار با نقل روایاتی علم مبذول ائمه(ع) را به سه دسته "ماضی"، "غابر" و "حادث" تقسیم میکند[۴۲] (...)
صفّار علم مکفوف، علم خاص، علم مکنون یا علم غیب را علمی میداند که خداوند هیچ کس، حتّی ملائک مقرَّب، رسولان و انبیا را از آن آگاه نساخته،[۴۳] بلکه تنها به خودِ او ویژه است. از دیدگاه او علم مکفوف در امّ الکتاب نزد پروردگار قرار دارد.
میان تعریف پیشگفته و مفاد آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۴۴] تعارضی پدید میآید. راهکار نصّمحور صفّار این است که علم مکفوف را گاه خداوند امضا کرده و در ظرف تقدیر میریزد[۴۵] به دیگر سخن، این علم از جایگاه خویش یعنی ام الکتاب خارج میگردد. در این صورت، این علم نافذ بوده و به رسول خدا(ص) و ائمه(ع) خواهد رسید. با این توضیح، تعارض میان درون مایه روایات و آیه وجود نخواهد داشت. البته چنان که روایات بصائر میگویند، گاه خداوند علم مکفوف را امضا نکرده و در ظرف تقدیر نمیریزد، بلکه در آن بدا ایجاد میکند. البته خداوند خود علمی را که در آن بدا رخ داده، نیز بر امام حاضر و سلف او عرضه میکند. بدین ترتیب، صفّار از خلال روشن داشتِ علم مکفوف، از بدا و چگونگی آن هم سخن میگوید»[۴۶].
«آنچه در همه جهان پهناور هستی و آفاق بیکران وجود، تحقق پذیرفته است، همه و همه، مصداقهای علم مبذول است، یعنی علمی که متعلق آن مورد مشیت و اراده قرار گرفته و از طریق تعین ارادی و مشیتی در "وعاء مشیت"، در خارج -در ظرف عالم خود هر جا هست- تحقق یافته است. و آنچه سپس نیز اتفاق بیفتد و تحقق بیابد، در قلمرو مصداقهای علم مبذول جای دارد و همین سیر را خواهد داشت. و علم مبذول -به تمام و کمال- به انسان هادی تفویض گشته است. در اینجا تعلیمی رسیده است در حدیثی صحیح، که در خور ژرفاندیشی بسیار است. حدیث از حضرت امام محمد باقر(ع) است: خدای را دو گونه علم است: علم مبذول (عطا شده به غیر) و علم مکفوف (ویژه ذات متعال). علم مبذول چنان است که هر چه به همه فرشتگان و پیامبران داده باشند به ما نیز دادهاند. و علم مکفوف چنان است که نزد ذات الهی است. و آن علم هر گاه به بروز آید، تحقق یابد.[۴۷]
مقصود از جمله اخیر حدیث "هرگاه به بروز آید تحقق یابد" این است که هر آن که از مرتبه غیب ذات بر آمد و متعلق مشیت فعلیه قرار گرفت، وجود خارجی یافته است. این علم، ویژه غیوب ذات و عوالم لایتناهی و بیاسم و نشانه حضرت کبریائی است. ولکن باید توجه داشت که این علم نیز هر گاه بروز کند و متعلق مشیت فعلیه قرار گیرد، بطبع از نوع "علم مبذول" شود و به "وعاء مشیت" برسد و تحقق یابد. این است که در حدیث دیگری از امام صادق(ع) آمده است: خدای متعال را دو گونه علم است: یکی آن علم که فرشتگان (مقرب) و پیامبران و رسولان را از آن آگاه ساخته است، این علم را ما نیز به خوبی میدانیم. دوم آن علم که ویژه ذات مقدس اوست و کسی جز او آن را نمیداند (علم مستأثر، علم مکفوف). لکن چون خدا اراده کند که چیزی از همین علم را نیز آشکار گرداند به ما بیاموزد. و امامان پیشین را نیز از آن آگاه سازد.[۴۸]
پس بنا بر آنچه بصراحت در اینگونه احادیث آمده است، آنچه از ازل تا ابد، در ارتباط با ایجاد و تکوین، و اعطا و تقدیر، و حکمت و تشریع، و سلوک و تهذیب، و ادب و قرب... به فرشتگان و پیمبران رسیده و عطا شده است، همه و همه در نزد انسان هادی (پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع)) نیز هست»[۴۹].
↑ان لله- عزوجل- علمین: علم مبذول و علم مکفوف، فاما المبذول فانه لیس من شیء تعلمه الملائکه و الرسل الا نحن نعلمه، و اما المکفوف فهو الذی عند الله -عز و جل- فی ام الکتاب، اذا خرج نفذ.«اصول کافی» ج۱، ص ۲۵۶ -۲۵۵.
↑ان لله- تبارک و تعالی- علمین: علما اظهر علیه ملائکته و انبیاءه و رسله، فما اظهر علیه ملائکته و رسله و انبیاءه فقد علمناه، و علما استاثربه، فاذا بدا لله فی شیء منه، اعلمنا ذلک، و عرض علی الائمه الذین کانوا قبلنا. «شرح اصول کافی»، ملا صالح مازندرانی، ج۶، ص ۲۶، «اصول کافی» ج۱، ص۲۵۵.