نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۴۱ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
آیا معصوم(ع) از علم تام خود بهره میبرد؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
«امام دو نوع علم دارد: عادی و غیبی. پیامبر(ص) و امام(ع) مانند دیگران انسانند و با استفاده از حواس ظاهری، تجربه و عقل با جهان خارج ارتباط برقرار میکنند. در این نوع علم، تکلیف وجود دارد و احکام الهی وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه به آن تعلق میگیرد. از سوی دیگر، امام در هر حالی و شرایطی به اذن الهی به حقایق جهان هستی آگاهی دارد. این علم غیب شامل واقعیتهای گذشته، حال و آینده میشود و امام بر همه چیز آگاه است. علم غیب، موهبتی الهی است و خطا و تغییر در آن راه ندارد. در حقیقت علم امام، آگاهی بر قضای حتمی الهی و لوح محفوظ علم اللّه است. در نتیجه، هیچ تکلیفی به متعلق این گونه علم تعلق نمیگیرد؛ زیرا تکلیف در جایی معنا دارد که انجام یا ترک چیزی در اختیار مکلف باشد. امر و نهی درباره قضای حتمی بیهوده و بی اثر است؛ زیرا اراده انسانی در آن تأثیر ندارد. بنابراین، برای مثال، امام حسین (ع) با آن که علم غیب داشت و میدانست سرانجام مسلم بن عقیل چه میشود، او را به نمایندگی از خود به کوفه فرستاد؛ زیرا این قضای حتمی خدا بود»[۱].
«انبیا و ائمه(ع) در روش زندگی و سلوک، معاشرات و معاملات و مجالست با اصحاب و مؤمنین و اغیار و اخیار و فجّار، به طور عادّی و متعارف رفتار میفرمودند، و به علم و قدرتی که به آنها اعطا شده، جز در موارد استثنایی، عمل نمیکردند؛ و از راه علم امامت از خود دفع خطر و فقر و امراض و ابتلائات را نمیفرمودند؛ چون غیر این روش، نقض غرض و منافی با حکمت و هدف بعثت انبیا و نصب ائمه (ع) است. روش و رفتار آنها در زندگی دنیا از معاملات و معاشرات، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن و خوردن و خوابیدن و حال تندرستی و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری و حکومت و سیاست باید سرمشق دیگران باشد. به مردم درس زهد و قناعت، صبر و صداقت و پرهیزگاری، پارسایی و رضا و تسلیم و توکّل بدهند و اگر از علوم غیرعادّی خود در امور زندگی استفاده کنند، این مقاصد و مصالح تأمین نمیشود؛ و عمل و زندگی آنها نمونه و سرمشق و قابل پیروی و تأسّی نمی گردد»[۲].
«در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم: «اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه اللّه بذلک»[۳]این وجه جمع، بسیاری از مشکلات را در زمینه علم پیامبر(ص) و امام(ع) حل میکند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذائی را که مثلًا مسموم بود میخوردند، در حالی که جایز نیست انسان به کاری که موجب خطر برای او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر(ص) یا امام(ع) اجازه نداشتهاند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب میکند پیامبر(ص) یا امام(ع) مطلبی را نداند، یا آزمایشی برای او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان لیلة المبیت آمده است که علی(ع) در بستر پیغمبر خوابید، در حالی که از خود آن حضرت نقل شده است که نمیدانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله میکنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت میبرد؟ در اینجا مصلحت این است که امام از سر انجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهی تحقق یابد، و اگر امام میدانست که در بستر پیامبر میخوابد و صبح سالم برمیخیزد چندان افتخاری محسوب نمیشد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگری وارد شده است چندان موجّه به نظر نمیرسید. آری مسأله علم ارادی، پاسخی است برای تمام اینگونه اشکالات »[۴].
۳. آیتالله جوادی آملی؛
آیتالله جوادی آملی، در بیانات خود در اینباره گفته است:
«انبیا یقینا دارای علم ملکوتی و علم غیب هستند ولی مأمور به عمل بر طبق آن نیستند. از آنجایی که انبیا و ائمه(ع) باید در قیامت بر اعمال امت خود شهادت بدهند باید از این علم برخوردار باشند. اگر ایشان بر طبق علم ملکوتی خود عمل کنند مردم مضطر به گناه نکردن میشوند فقط در مواردی که ضرورت اقتضا میکرد از این علم استفاده میکردند. اما در جریان امام زمان(ع)، مراکزی که درباره حضرت کار و تحقیق میکنند باید در این مورد تلاش کنند و در این موضوع تحقیق بیشتری بشود که آیا در زمان ظهور همه امور بر طبق علم غیب عمل میشود یا اینکه غالب افرادی که در منصب قضا هستند علم غیب ندارند و طبق ظاهر حکم میکنند اما خود حضرت بر علم ملکوتی خود عمل میکند و یا اینکه گاهی از آن استفاده میکند. ظاهر این است که محاکم جهان در زمان ظهور بهوسیله علما و شاگردان حضرت اداره میشود و غالب آنها علم غیب ندارند و بر طبق علم ظاهری خود عمل میکنند. اما در جایی که امام زمان مباشرهً کاری را انجام میدهند، گاهی مثل حضرت خضر(ع) از علم ملکوتی استفاده میکنند و گاهی هم مثل امام حسن(ع) و امام حسین (ع)، طبق بینات و دلایل ظاهری حکم میکنند مگر در مواردی که ضرورت اقتضا کند»[۵].
«علم امام(ع) اختیاری و ارادی است و فعلی نیست؛ یعنی امامان(ع) هر وقت بخواهند بدانند، خدای تعالی آنها را آگاه میکند. پس در مواردی که در سؤال ذکر شده، اماممعصوم(ع) به اختیار و اراده خود نخواسته است بداند. این امر به هیچ وجه نقص و اشکال نیست؛ زیرا هرگاه اراده کنند، بلافاصله علم غیب را به دست میآورند. بنابراین روایات، آگاهی پیامبر(ص) و امام(ع) مثل کسی است که نامهای همراه داشته باشد، هرگاه بخواهد مضمون نامه را بداند، میتواند نامه را بگشاید؛ امّا گاه به جهت مصلحتی با آن که نامه را در دست دارد آن را نمیخواند. طبیعی است مردم علم غیب ندارند و به هیچ وجه نمیتوانند آن را به دست آورند؛ اما معصوم(ع) چنان کمال معنوی الهی دارد که هرگاه اراده کند، خدای حکیم بلافاصله آنان را از سرچشمه علوم غیبی سیراب میسازد».[۶]
«پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) مانند سایر مردم زندگی میکردند و در اعمال و معاملات و معاشرتهایشان مانند بشر عادی بودند. با چشم میدیدند، با گوش میشنیدند، به وسیله حواسّ به اشیای خارج علم پیدا میکردند و طبق ظواهر و به وسیله مشاهده و گواه قضاوت و داوری میکردند. نیز در امور اجتماعی با مردم مشورت میکردند و برای معالجه به پزشک مراجعه میکردند. در زندگی عادیِ آنها استفاده از غیب معمول نبود. (...) پیامبر(ص) و امام(ع) میتواند از حوادث غیبی و پیش آمدها و افعال آینده خود و دیگران آگاه شود، لکن این علم مسیر حوادث را تغییر نمیدهد و در افعال و ارادهها اثر نمیگذارد و منشأ تکلیف قرار نمیگیرد، زیرا علم به غیب عبارت است از مشاهده نظام هستی. مشاهده نظام هستی و آگاهی به این که چه میشود، تأثیری در انجام یا عدم آن ندارد، مانند پزشکی که میداند بیماری مریضش را خواهد کشت، که دانستن این مطلب جلوی آن حادث را نمیتواند بگیرد. به تعبیر دیگر: علم و آگاهی به وقوع، غیر از وقوع و انجام آن کار است»[۷].
«هر چند معصومان(ع) در پرتو روح ولایت، به مسائل پشتپرده و ماورای طبیعی آگاهاند، به علل مختلف، از جمله دلایل تربیتی، مجاز نیستند از این علم در امور شخصی و اجتماعی خویش استفاده کنند؛ چرا که اینگونه بهرهبرداری سبب میشود تبلیغ عملی آنان خدشهدار شود و دیگر نتوانند صبر در مصائب و گرفتاریها را به دیگران توصیه کنند. کسی که در میدان جهاد و شهادت در راه خدا از این علم، بهرهگیری کند و هر نوع تیر بلا را از اصابت به هدف باز دارد و پیوسته خود را از حوزه بیماریها و گرفتاریها و ناراحتیها برهاند، دیگر نمیتواند امت را به استقامت و تحمل سختیها دعوت کند؛ زیرا با اعتراض پیروانی مواجه خواهد شد که میگویند: کسی میتواند ما را به مسائل معنوی و سازنده توصیه کند که خود نمونهای از این صفات برجستهی انسانی باشد. بنابراین انسانهای الهی چون سرمشق و الگودهنده به انسانهای دیگر هستند، در برابر مشکلات و ناگواریها همانند همهی مردم، تلاش میکنند و از اسباب و ابزارهای عادی برای رفع آنها کمک میگیرند و چه بسا به دلیل نارسایی و کمبود امکانات، کوشش آنان عقیم بماند».
«گرچه بر اساس روایات متعدد ائمه(ع) از راه مختلف از رخ داد شهادت شان آگاه بودهاند، ولی در امور زندگی و متعارف، مانند جنگ و صلح، مبارزه و مسافرت و مانند آنها از علم غیب خود استفاده نمیکردند. آنان مانند دیگران، اگر بیمار بشوند، دارو مصرف میکنند، گرسنه میشوند، غذا میخورند، خسته میشوند، استراحت میکنند، مسافرت میکنند. ممکن است در ضمن مسافرت دچار مشکل شوند. نکته دیگر این که گرچه امامان(ع) از علم خدادادی برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر میدادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولی مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب کند) مطابق آن چه علوم عادی اقتضا میکرد، عمل مینمودند. همان گونه که خداوند میتوانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب نماید، ولی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد، چرا که سنت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود. چه این علم غیب در واقع گزارش از متن واقع است و قابل تغییر نیست . از این رو باید گفت :
گرچه امیر مؤمنان علی(ع) شهادت خود را میدانست و قاتل خویش را میشناخت، لکن این علم افاضی (خدادادی) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود؛ بلکه وظیفه آن بود که طبق علم عادی رفتار نمایند. ابن ملجم تصمیمش مبنی بر شهادت علی(ع) را مخفی نگه داشته بود و از این امر کسی غیر از همدستانش با خبر نبود. موقعی که علی(ع) به مسجد تشریف برد، در ظاهر مطلبی که دلالت کند فردی در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها برای اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برد، و بر اساس علم عادی خود رفتار نمود، و به علم غیر عادی خود ترتیب اثر نداد، چون مکلف و مأمور نبود به علم غیبی خود عمل کند. چنان که در قضاوت، و حکومت و تدبیر امور و انجام سایر تکالیف، طبق راهها و علمهای معمولی عمل میفرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولی از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تکلیفش مثل دیگران تیمم بود. اما درباره عمل کرد امام حسین(ع) غیر از این نکته مسایل دیگر نیز قابل طرح است؛ زیرا اگر فلسفه قیام حسینی خوب درک شود، پاسخ روشنی به دست خواهد آمد. در ابتدا باید اشاره شود که امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول عملی اسلام است، که از مهمترین و عالیترین واجبات اسلامی است.
در قرآن میفرماید: ﴿كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾[۸]امام خمینی میفرماید: اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است. با توجه به این نکته حال باید گفت: امام حسین(ع) در موقعیتی بود که اصل اسلام و سنت پیامبر در حال از بین رفتن یا تحریف بود. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده میشود؛ نیز زحماتی که جدّ بزرگوارش برای اسلام کشیده و جان فشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند، گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند. یک روز پیش از حرکت امام حسین(ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله! تو را نصیحت میکنم به این که با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: وقتی فردی مانند یزید حاکم امت اسلام باشد، فاتحه اسلام خوانده است. بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود: آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود؟ آیا نمیبینید قوانین الهی پایمال میشود؟ آیا نمیبینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمیکند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد. در نتیجه عمل حضرت مصداق عملی امر به معروف و نهی از منکر بود. در نتیجه بخشی آن نیاز به آن همه جان فشانی و سختی وجود داشت، به علاوه این عمل عین تکلیف حضرت محسوب میشد. در نتیجه تلاش در این مسیر محذوری نداشت. بنابراین اساس قیام امام برای نجات مردم از جهالت نوین و گمراهی جدید بود که به نام دین و خلیفه مسلمانان میخواست از سوی یزید اجرا شود. حضرت با قیام خود حقایق را روشن ساخت. برای ابد روشن نمود که جهالت نوین یزیدی ربطی به دین ندارد. نباید نفاق در لباس دین مردم را به حقایق آسمانی بدبین کند»[۹].
↑«مسلمانان بهترین امتی هستید (یا بودید) که خدا برای مردم جهان نمایان فرمود، زیرا امر به معروف و نهی از منکر میکنید و ایمان به خدا دارید» سوره آل عمران آیه۱۱۰.