دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)
دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره قلمرو علم معصوم (ع) چیست؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «دیدگاههای دانشمندان مسلمان در باره قلمرو علم معصوم چیست؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.
دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم |
مدخل اصلی | علم غیب |
عبارتهای دیگری از این پرسش
- دانشمندان اصول دین مکتب امامیه درباره قلمرو علم معصوم چه نظری دارند؟
- متکلمین اصول دین مکتب امامیه چه دیدگاهی راجع به قلمرو علم معصوم دارند؟
- علمای اصول دین مکتب امامیه چه دیدگاهی راجع به قلمرو علم معصوم و قلمرو آن دارند؟
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی و دیگر نویسندگان کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء» در اینباره گفتهاند:
«دیدگاه شیخ مفید،[۱] سید مرتضی [۲] و شیخ طوسی؛[۳] بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام (ع) باید به همه احکام دینی و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد؛ ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته و حال و آینده وجود ندارد.[۴] بنابراین ائمه (ع) به اجمال و سربسته از امور آینده، و از جمله سرنوشت خویش، آگاه بودند؛ چنان که امام حسین (ع) میدانست که سرانجام شهید خواهد شد؛ اما نمیدانست در سال ۶۱ قمری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد؛
دیدگاه مرحوم کلینی و مشهور علما بر اساس یک سلسله روایات: ائمه (ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است؛ [۵] مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم، [۶] و نیز اموری که در دایره بدائات [۷] قرار میگیرد. از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله اینکه در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند؛ [۸] اما این علم غیب "مانند معجزه برای پیامبران" از ابزارهای امامت بود و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمیکرد؛ بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند "در صفحات آینده، در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد". طرفداران نظریه اول چون بر این باورند که علم امام حسین (ع) به شهادتش اجمالی و سربسته بوده، مشکل چندانی در پاسخگویی به پرسشهایی که مطرح خواهیم کرد، ندارند؛ چرا که بر اساس این دیدگاه، امام (ع) همانند هر رهبر سیاسی، با محاسبات و برآوردها، به این نتیجه رسیده بود که احتمال پیروزیاش بر دشمن، احتمال قوی و عقلایی و در نتیجه در خور اعتناست. از این رو بر اساس تدابیر معقولانه، رهبری نهضت را بر عهده گرفت؛ اما در میانه راه حوادثی پیشبینی نشده رخ داد که به شکست نهضت انجامید»[۹].
پاسخهای دیگر
۱. حجت الاسلام و المسلمین سبحانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در اینباره گفته است:
«در خور توجه است که اصل آگاهی امام از غیب و ماوراى طبیعت، مورد قبول و اتفاق همه علما و صاحبنظران شیعه اعم از فقیهان، مفسران، فیلسوفان، عارفان و محدثان است. ولى در تفصیل و چگونگى و حدود آن اختلافنظر است؛ بهطورىکه در این زمینه، سه دیدگاه وجود دارد: ١. گستردگى علم امام: بیشتر دانشمندان شیعه، علم امام را فراگیر مىدانند و معتقدند که حجج الهى (ع)از حوادث گذشته، حال و آینده جهان آگاهى دارند. گفتار بعضى از متکلمان[۱۰]در این زمینه چنین است: نوبختىها: شیخ مفید در اوائل المقالات مىنویسد: "نوبختىها[۱۱]به حکم عقل، علم و آگاهى امام را به تمامى لغات و حرفهها و صنعتها لازم دانستهاند".[۱۲] علامه مظفر: او در کتاب خود در صدد اثبات این مطلب است که "امام با علم حضورى به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجى، بدون استثنا علم دارد".[۱۳] آیتالله العظمى مرعشى نجفى: ایشان درباره علم امامان شیعه معتقد است: مخفى نماند آنکه از اصول مسلّمه و عقاید حقه امامیه است، ثبوت علم ائمه اطهار (ع) است به "ما کان و ما یکون و ما هو کائن" و متکلمان شیعه ادله و براهین متقنه کافیه بر این امر در کتب خود اقامه فرمودهاند و در کتب حدیث، مانند کتاب شریف کافى، روایات معتبره و اخبار صحیحه نقل شده و آنها متلقاى به قبول بوده و هست.[۱۴] آیتالله شهید قاضى: بعد از بیان مقدمات اجمالى در تفسیر آیه تطهیر[۱۵] مىنویسد: در آیه تطهیر، برحسب ظاهر، اطلاق رجس اعم است. ولى مصب و جریان آیه شریفه، ارجاس باطنى است و الف و لام "الرجس" یا براى جنس است یا استغراق. در هر صورت، افاده عموم مىکند. ولى آن بزرگواران قطعاً خودشان را از ارجاس ظاهرى پاکیزه نگه مىداشتند و از آنچه در اسلام نجس است، بدون شک اجتناب مىفرمودند. ارجاس باطنى و پلیدىهاى معنوى که خداوند آنها را از آن پاکیزه گردانیده، شامل پلیدىها و قذارتهاى باطنى است و تمامى ارجاس معنوى از اوصاف رذیله و صفات مذمومه از گناه و عصیان و جهل و نادانى و حرص و طمع و حسد و بخل و لئیمى و غباوت و سهو و نسیان و کینهتوزى و بىعدالتى و بىبندوبارى را شامل است و به عبارت دیگر، آیه شریفه دلالت بر کبراى کلیه دارد و آن عبارت از نفى کلى ارجاس و پلیدىهاى معنوى از اهل بیت (ع) است و هریک از افراد ارجاس باطنى که از اهل بیت (ع) دفع شده است، از مصادیق صغریات آن کبراى کلى است و منطبق بر آن شده و نتیجه صحیحه مىدهد و لذا با عبارت عربى شریف که بهتر مطلب ادا مىشود باید چنین گفت: "الذنب و الجهل او الحسد او... رجس وکل رجس فهو منفی عن اهلبیت فالجهل او ... منفی عنهم". آیا کدام رجس باطنى بالاتر از جهل و نادانى است؟! پس به موجب آیه شریفه، امام باید به چیزى جاهل نباشد و الّا با آیه شریفه سازش ندارد و خلاف مدلول مطابقى آیه است؛ زیرا جاهل بودن با عموم "اذهاب رجس" و کبراى کلى منافات دارد. کسانى که امام را فقط عالم به احکام شرعیه مىدانند و جاهل به سایر موجودات مىدانند با مدلول آیه تطهیر مخالفت دارند و علت آن عدم تفکر و دقت در مدلول آیه است.[۱۶] علامه طباطبایی: صاحب تفسیر المیزان، در کتاب "بحث کوتاه درباره علم امام (ع)" مىنویسد: علم امام (ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه برمىآید، بر دو قسم است و از دو راه است: الف) علم موهبتى و خدادادى؛ ب) علم عادى. قسم اول از علم امام (ع) "علم موهبتى": امام به حقایق جهان هستى در هر شرایطى که وجود داشته باشد، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنهایى که تحت حس قرار دارند و آنهایى که بیرون از دایره حس مىباشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده. علامه در ادامه بحث، به دلیل اول گفته خود مىپردازد و مىنویسد: الف) از راه نقل: روایات متواترهاى است که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آن ضبط شده، به موجب این روایات که به حد و حصر نمىآید، امام از راه موهبت الهى، نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن الهى به ادنى توجهى مىداند. سپس به دلیل دوم مىپردازد و مىنویسد: ب) و از راه عقل: براهینى است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایى و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصى آشناست و به حسب وجود عنصرى خود، به هر سوى توجه کند براى وى حقایق روشن است.[۱۷] '٢. محدود بودن علم امام (ع): بعضى از متکلمان امامیه، علم امام (ع) را محدود و مخصوص به بعضى از مسائل و موضوعات خارجیه مىدانند و مخالف گستردگى علم امام (ع) مىباشند. گفتار بعضى از آنان در این زمینه چنین است: ابنشهرآشوب: ایشان مىنویسد: پیامبر (ص) و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند. اما لازم نیست که از غیب و حوادث گذشته و آینده آگاه باشند؛ زیرا چنین چیزى به مشارکت آنها با خداى متعال در همه معلومات خدا ختم مىشود؛ در حالى که دانستههاى خدا نامحدود است. آنچه لازم است آن است که آنها براى خودشان عالم باشند و ثابت شده است که علم آنها حادث است و علم تفصیلى، فقط به یک معلوم تعلق مىگیرد و اگر آنها علوم بىپایان داشته باشند، باید عالم به معلومات غیرمتناهى باشند، درحالىکه این محال است. اما جایز است که بعضى از امور نهانى و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم خداوند بدانند.[۱۸] شیخ مفید: شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات مىنویسد: ائمه اطهار (ع) از نهان بعضى از انسانها، اطلاع داشتند و در بعضى موارد، قبل از وقوع حادثه از آن آگاه بودند. البته عقل لازم نمىداند که امام (ع) از همه حوادث تکوین، آگاهى داشته باشد؛ هرچند ادله نقلى به این مطلب دلالت دارد. گفتنى است که علم غیب، شایسته خداست؛ زیرا علم و آگاهى خداوند ذاتى است. اما دیگران چون علمشان اکتسابى است، برخوردار از علم غیب نیستند.[۱۹] شیخ طوسى: درباره حدود علم امام (ع) مىنویسد: ما علم امام را در محدودهاى که به او ربط دارد، لازم شمردیم و در نتیجه در مسائلى که به مقام امامت او ربط ندارد، علم او لازم نیست؛ مانند صنایع و چیزهایى مثل آن.[۲۰] کراجکى: صاحب کتاب «کنزالفوائد» درباره محدوده علم امام مىگوید: لازم و ضرورى است که این باور پدید آید که امامان (ع) در نهایت کمال و عصمت هستند. و اينكه خداوند سبحان، معجزات خويش را به دست آنان آشكار ساخت و بسيارى از امور پنهان و رخدادهاى آينده را به آنان تعليم داد، حكمت و مصلحتى است كه خداوند بدان آگاه است. اما آنان پيوسته به تمامى اسرار درونى و امور پنهانى آگاه نيستند. همچنين آنان به تمامى دانش پروردگار، آگاهى ندارند.[۲۱] سید على قزوینى: در این زمینه مىنویسد: آنچه از روایات اشاره شده پس از رعایت جمعبندى میان آنها و روایات دیگرى که از جهات مختلف با آنها تعارض دارد، بر اهل تحقیق روشن مىشود، چیزى بیش از علم به بعضى از موضوعات جزئى و حوادث خاص به نحو قضیه مهمله نمىباشد. پس سزاوار نیست ترسى داشت که امام برخى مسائل فرد سؤالکننده را که خداوند از راههاى غیرعادى براى ایشان روشن ننموده است، نداند.[۲۲] ۳. توقف در علم امام: بعضى از محققان معتقدند نمىتوانيم درباره حدود علم امام، به دليل روشن و قانعکنندهاى دست یابیم؛ زیرا هیچیک از دلایل عقلى و نقلى، در این زمینه نتیجه روشن و قطعى ندارند؛ چرا که از سویى نمىتوان در مسائل اعتقادى و دینى به عقل تکیه کرد. از طرفى نیز روایات مربوط به علم امام با یکدیگر تعارض دارند؛ بهگونهاى که بعضى از آنها بر آگاهى همیشگى امامان بر تمام جهان دلالت دارد و بعضى دیگر از این روایات چنین علمى را براى ائمه (ع) ثابت نمىکند. ازاینرو برخى از عالمان شیعه به توقف در این مسئله اعتقاد دارند که در اینجا نام بعضى از آنان را مىآوریم: شیخ مرتضى انصارى: ایشان در کتاب «فرائد الاصول» مىنویسد: و اما مسئله اندازه علوم امام (ع) به لحاظ فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگى علم امام به لحاظ متوقف بودن بر خواست آنها یا توقف بر توجه آنها بر خود یا توقف نداشتن بر آن، از روایات گوناگون چیزى که اطمینانبخش باشد، به دست نمىآید. در نتیجه، بهتر است که علم آن را به خودشان واگذار کنیم.«واما مسالة مقدار معلومات الامام (ع) من حیث العموم والخصوص وکیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم اوعلى التفاتهم الى نفس الشىء اوعدم توقفه على ذلک فلا یکاد یظهر من الاخبار المختلفة فی ذلک ما یطمئن به النفس فالاولى وکول علم ذلک الیهم صلوات الله علیهم اجمعین».[۲۳] میرزا ابوالحسن مشکینى: در حاشیه خود بر کفایة الاصول آخوند خراسانى، مىگوید که روایات باب علم، مفید قطع نیست؛ چون باید در مسائل اعتقادى به قطع رسید. در ضمن، اعتقاد به چگونگى علم امام واجب نیست. آنگاه مىنویسد: پس باید به آنچه واقعیت دارد، به نحو اجمالى اعتقاد داشت و تفصیل و توضیح آن را به خود ائمه معصوم واگذار نمود؛ مانند شیخ [مرتضى انصارى] که در رسائل این راه را رفته است. [۲۴]»[۲۵]. |
۲. حجت الاسلام و المسلمین افتخاری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید ابراهیم افتخاری در پایاننامه «بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد» در اینباره گفته است:
تقسیمبندی شیخ مفید از اقوال در مورد علم امام به بواطن امور: شیخ مفید، در مورد اینکه آیا امام باید حکم به ظاهر کند یا از علمش به بواطن امور استفاده کند، سه نظریه را در میان علمای امامیه مطرح میکند: الف) گروهی قائل هستند که امام باید به ظواهر امر حکم کند نه به علمش، حال چه قائل به علم داشتن امام به بواطن امور باشند و چه نباشند. ب) گروه دیگری، قائل هستند که امام باید به علم خودش حکم کند نه ظواهر، چون ظواهر ممکن است خلاف حقیقت باشد. ج) گروه سوم هم کسانی هستند که هر دو را جایز میدانند، یعنی هم داشتن علم الهی به بواطن امور و در نتیجه حکم کردن به حقیقت و بر اساس این علم الهیاش را جایز میدانند، هر چند این حکم مخالف با ظاهر شهادت شهود باشد، و هم از سوی دیگر عدم علم امام به بواطن امور و ندانستن حقیقت را جایز دانسته، هر چند مجبور باشد به خاطر شهادت شاهدی که نمیداند کاذب است، حکم خلاف حقیقت بدهد. البته این جواز فقط برای داشتن یا نداشتن علم امام به بواطن امور است، اما در جایی که امام علم به باطن امری علم داشت و شهادت شهود را خلاف حقیقت دید، واجب است که به علم خودش عمل کرده و آن شهادت خلاف حقیقیت را کنار بگذارد. شیخ مفید نظریه سوم را انتخاب کرده و بیان میکند: من میگویم که برای امام واجب است که همانطوری که در قضاوت، به ظاهر شهادت افراد حکم میکند، به علم الهی خودش هم عمل کند، و اگر در جایی با علم الهیاش بفهمد که شهادتی که علیه شخصی دادهاند، با حقیقت مطابقت ندارد، باید آن شهادت را ابطال کرده و مطابق علمی الهی خودش عمل کند. نکته مهمی که شیخ مفید در اینجا به آن اشاره میکند، جایز بودن علم امام به بواطن امور است، یعنی علم بر بواطن امور و آگاهی از حقیقت، که با آن بتواند شاهد صادق را از شاهد کاذب تمیز دهد، برای امام واجب نیست، ممکن است خداوند این علم را به امام بدهد و ممکن است ندهد. اما اینکه در برخی مواقع، این علم به امام داده میشود، به خاطر الطاف خفیه الهی است که ما از مصلحت آن بی خبریم و هیچ کسی به جز خداوند عزیز و جلیل، از مصالح آن آگاهی ندارد»[۲۶].
اکنون با استناد به نظرات سید مرتضی، این موارد را بیشتر توضیح میدهیم. کامل بودن علم امام: سید مرتضی معتقد است که علم امام کامل است و امامت شخص ناقص العلم جایز نیست. ایشان در پاسخ به ادعای امامت شخصی که علمش کمتر از دیگری باشد، مبنای این ادعا را صحیح نمیداند. در جای دیگری نیز، بر وجوب عالم بودن امام، به همه احکام دین استدلال عقلی اقامه میکند. و در ادامه میگوید: "زیبنده امام نیست که متولی همه مسائل دین باشد، اما برخی از مسائل آن را نداند." دامنه علم واجب امام، فقط در حیطه مسائل دین و احکام شریعت است: سید مرتضی با نقل این جمله معروف امام علی (ع) که فرمود: "به درستی که در سینه من تمام علوم جمع است، از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید"، این علم امام علی (ع) را، علم ایشان در محدوده احکام و عقاید دین تفسیر میکند، یعنی محدودهای که برای سؤال کننده جایز است از آنها سؤال کند تا جهلش به خاطر این راهنمایی برطرف شود. و سائل در مرتبه اول، باید از مسائلی سؤال کند که اگر آنها را نداند، موجب خجالت و شرمساریاش خواهد شد. به عبارت دیگر، ایشان قائل به این است که مردم در مرحله اول باید سراغ علم دین رفته و علوم واجبشان که عبارت از عقاید دینی و احکام است، را یاد بگیرند و امام (ع) هم چون وظیفه هدایت مردم به سمت دین را دارد، پس این علم واجب امام، که میگوئیم کامل و بینقص هم هست، فقط در حیطه مسائل دینی است. سید مرتضی بر وجوب کامل بودن علم امام در جمیع احکام، استدلال عقلی اقامه کرده و کامل نبودن علم امام را خلاف روش عقلاء میداند. البته ایشان در کتاب دیگرش، در باب دلایل اعلم بودن امام، قائل به تفصیل شده است؛ به این گونه که میگوید: "اینکه امام باید اعلم مردم زمان خودش باشد، از باب قبیح بودن تقدیم مفضول بر فاضل، واجب عقلی است، اما اینکه امام باید در احکام شرع نیز اعلم باشد، وجوب عقلی ندارد، بلکه وجوب آن شرعی و تعبدی است." وجوب کامل بودن علم امام، به خاطر امامتش است و نه علم شخصی و معمولی: گفتیم که سید مرتضی معتقد است که وجوب کامل بودن علم امام، به خاطر امامتش است و نه علم شخصی و معمولی. به همین خاطر هم معتقد است: همانطوری که پیامبر اکرم (ص) قبل از کامل شدن شرع، علم به سایر احکامی که هنوز تشریع نشده است ندارد، امام (ع) هم قبل از امام شدنش، عالم به احکام نیست و آن چیزی بر پیامبر و امام واجب است که در آن، ولایت و امامت دارند و چیزی که هنوز تشریع نشده است، خارج از این محدوده است و ایشان در آن علمی ندارند و همچنین است احوالاتی که قبل از امامت امام وجود دارد "یعنی امام در آنها هم علم ندارد". ایشان در جواب به شبههای که از عدم علم امیرالمؤمنین (ع) در یک موضوع خاص حکایت میکند، این عدم اطلاع علی بن ابی طالب (ع) را بر فرض صحت روایت، منافی با این قول خودش که میگفت "امام علم به جمیع احکام دارد" نمیداند و اتفاقاً این حکایت، دلیلی است بر قسمت سوم نظریه وی که میگوید این علم گسترده فقط مخصوص امامت امام است. ایشان در توجیه این مسأله عدم اطلاع علی بن ابی طالب (ع) اینگونه میگوید: "چون این مسأله در زمان حیات رسول الله (ص) اتفاق افتاد و علی (ع) در آن موقع امام نبود، این عدم اطلاع ایشان از یک حکم جزئی، طبیعی است، چون در آن زمان، احاطه کامل ایشان بر همه احکام، واجب نبوده است و ما این وجوب علم کامل امام به همه احکام را، مخصوص زمان امامت امام میدانیم." علم امام به سایر علوم و فنون و اخبار، ملازمهای با امامتش ندارد: در بخش چهارم نظرات سید مرتضی در مورد دامنه علم امامت، به این نکته اشاره میکنیم که ایشان، به جز علم به احکام دین و علوم دیگری که لازمه امامت است، علم داشتن امام به سایر علوم را لازم و واجب نمیداند. همچنین در کتاب "الشافی فی الامامة" وقتی کلام قاضی عبدالجبار معتزلی را در نقد نظریه امامیه نسبت به امام، رد میکند، از اینکه نسبت علم غیب به امام بدهد، به خدا پناه برده و میگوید: "پناه میبریم به خدا از اینکه بخواهیم علومی را به جز علومی که لازمه ولایت امام (ع) است، برای او واجب بدانیم. و علم غیب، خارج از دایره این علوم لازم برای ولایت است. "و بر امام واجب نیست"." ایشان در جواب به سؤالات و شبهههای مخالفین در مورد دامنه علم امامت، یک اصل کلی را در نظر دارد و آن هم این است که "فقط علومی بر امام واجب است، که لازمه امامتش باشد" و به همه سؤالات کلی و جزئی در مورد این که آیا امام فلان علم را دارد یا خیر، با توجه به همین اصل مورد قبول خودش پاسخ میدهد. مثلاً در جای دیگری در پاسخ به این شبهه که "وقتی که ما معتقد باشیم که امام باید علم استقلالی به همه احکام دین داشته باشد، پس باید علم به قیمتها و شغلها و ارشها هم داشته باشد "چون شناخت اینها، برای صدور حکم برخی از احکام لازم است"." اینگونه پاسخها را عجیب دانسته و میگوید هیچ ملازمهای بین این دو وجود ندارد، اگر قرار بود امام رئیس صنف مشاغل و حرفهها باشد، آن وقت میگفتیم که امام باید به همه مشاغل و حرفهها علم داشته باشد، اما چون امام (ع) قرار است رئیس شریعت و والی دین باشد، باید به همه احکام دین علم داشته باشد. سید مرتضی در این گونه مسائل، رجوع امام به اهل آن شغل و حرفه را امری عادی دانسته که منافاتی با علم کامل امام نداشته و موجب ضعف و نقص برای امام حساب نمیشود. همچنین در کتاب دیگرش به همین نکته تصریح میکند و میگوید: لازمه واجب بودن علم امام به احکام دین، این نیست که عالم به همه شغلها و حرفهها بوده، یا روش ترکیب داروها و روش ساختن شیرینیها را بلد باشد، چون همه اینها اموری است که ربطی به آن مسائلی که امام در آن رئیس و امام است، ندارد، و ریاستش در امور دینی، علم به این امور غیر مرتبط را واجب نمیکند. ایشان حتی علم به کتابت را نیز مانند علم به صنعتی مثل نساجی و رنگرزی دانسته و همانطوری که علم به این صناعات و حرفهها را برای پیامبر و امام، لازم نمیداند، علم به کتابت را نیز برای پیامبر و امام لازم نمیداند و میگوید: اگر علم به اینها را واجب بدانیم، پس باید علم به بقیه علوم حاضر و غایب را هم لازم بدانیم و لازمه این نظر، احاطه پیامبر و امام به همه علوم الهی است که این مردود است. چون امام حادث است و خداوند قدیم، و این علم نمیتواند هم به قدیم تعلق بگیرد و هم به حادث. سید مرتضی، علم به غایبات و کائنات و علم به گذشته و آینده را برای امامت امام واجب نمیداند، و معتقد است اگر خداوند به امام این علوم را بدهد، به خاطر تکریم و بزرگداشت و برتری دادن امام بر بقیه مردم است. و تأکید میکند که قبلاً نیز در جواب به یک سؤال دیگری گفته است که بر خلاف نظر برخی از علمای قوم، وجوب علم امام به همه معلومات و علم به اسرار و ضمایر را قبول ندارد. ایشان در کتاب الشافی فی الامامة، یک بار دیگر بر این مسأله تأکید کرده و بیان میکند که علم به درونیات افراد، از مسائلی است که علم به آن بر پیامبر و امام واجب نیست. در پایان این بخش، به یک قسمت مهم از گستره علم امام اشاره میکنیم که سید مرتضی تأکید ویژهای بر آن دارد»[۲۷]. «دیدگاه شیخ طوسی را میتوان دیدگاه میانهای بین دیدگاه محدثین قم و متکلمین بغداد دانست، شیخ طوسی از یک طرف معتقد است که علم واجب امام، فقط در محدوده علم به شریعت و وظیفه امام است، و لازم نیست امام، قبل از امامتش علم جامع به همه احکام شرع داشته باشد و واجب نیست که امام به مشاغل و حرفهها علم داشته باشد. و از سوی دیگر، با نقل روایاتی، امام را عالم به ما کان و ما یکون دانسته و نقل میکند که امام به منایا و بلایا و انساب و فصل الخطاب علم دارد. علم گسترده امام به احکام شریعت: در بحث علم به شریعت، چند نکته در افکار شیخ طوسی مطرح است که به ترتیب آنها را بیان میکنیم.
|
۳. حجت الاسلام و المسلمین جزائری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین جزائری در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان» در اینباره گفته است:
«گستره علم غیب ائمه (ع) بدلیل ناهمسانی ظاهری ادله قرآنی و روایی و نیز وجود مبانی مختلف، دیدگاههای ناهمگونی را به خود معطوف داشته و اظهارنظر در مورد آن را بسیار مشکل نموده است؛ تا آنجا که برخی تصریح نمودهاند که این موضوع از مسائل پیچیدهای است که قدمها در آن لغزیده و زبان بزرگان از بیان آن عاجز شده است.[۲۹] اما به طور کلی در نگاه ابتدایی، دانشمندان امامیه را در این موضوع میتوان به سه گروه تقسیم نمود: گروه اول: صاحبان نظریه علم محدود امام (ع) گروه دوم: معتقدان به علم نامحدود امام (ع) گروه سوم: قائلان به توقف و واگذاری علم آن به خود ائمه (ع)
الف) شیخ صدوق و ابن ولید، علم امام (ع) را محدود به علوم وراثتی از پیامبر (ص) دانسته و امکان و وقوع انساء و اسهاء النبی (ص) را ممتنع نمیدانستند. ب) مدرسه کلامی بغداد، علم امام (ع) را مقید به شریعت و علوم مورد نیاز حوزه ریاست بر انسانها، آن هم در بازه زمانی امامت ایشان میدانستند. اما نسبت سهو و نسیان به امام (ع) و نبی مکرم اسلام (ص) را بر نمیتافتند. ج) صاحب جواهر الکلام شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر[۳۰] از فقهای بزرگ قرنهای اخیر بوده و نظرات فقهی وی هنوز هم در حوزه علمیه جایگاه ویژهای دارد. وی در بحث تعیین مقدار آب کرّ وقتی با روایاتی مواجه میشود که ائمه (ع) وزنی را برای کرّ مشخص نمودهاند که با مکیال معروف کرّ تفاوت غیر قابل تسامحی دارد، علم ایشان به وزن کرّ را منکر شده و آنگاه میفرماید: "مشکلی در این حرف نیست؛ زیرا علم ایشان مانند علم خدا نیست".[۳۱]
صفار قمی و شیخ کلینی: محمد صفار قمی، صاحب کتاب منحصر به فرد بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد ((ع) و همچنین ثقه الاسلام محمد کلینی صاحب کتاب الکافی - از کتب اربعه شیعه- که خود متکلمانی زبردست نیز بودهاند، عقاید امامیه را در قالب احادیث بیان نموده و دیدگاههای خویش را عنوان هر باب قرار دادهاند. ایشان بر اساس آیات و روایات مربوطه، علم امام (ع) به احکام شرعی، وقایع گذشته، امور در حال وقوع و مقدرات آینده، کل "الکتاب" و شرایع آسمانی، زمان مرگ و پیشامدهای ناگوار، اسرار درونی افراد، زبان همه انسانها و حیوانات و اجنه و بهطور خلاصه علم امام (ع) به کل شیء (تمامی مخلوقات) را کامل ارزیابی نمودهاند. [۳۳] هر چند بداء را به عنوان استثنایی برای علم امام (ع) به وقایع آینده یادآور شدهاند.[۳۴] محمد حسین مظفر: وی کتابی مستقل و تا حدودی مفصل به نام "علم الامام" نگاشته و در آن از علم فعلی و مطلق معصومان جانبداری کرده است. [۳۵] هر چند تصریح نموده که "مقصود ما این نیست که هر چه خدا میداند، نزد ائمه (ع) هست" و به عنوان مثال یک حرف از اسم اعظم را مختص خدا میداند که هیچ کس از آن مطلع نیست.[۳۶] سیّد محمّد حسین طباطبایی: علامه طباطبایی در رساله "بحثی کوتاه درباره علم امام (ع)"[۳۷]، از دانش نامحدود پیامبر (ص) و امام (ع) دفاع نموده است، ولی در تفسیر المیزان، بیشتر به محدود بودن علم امام متمایل گشته است. [۳۸] نگاهی به این دیدگاههای متفاوت از علامه طباطبایی، داوری درباره ایشان را مقداری دشوار مینماید. و به نظر میرسد که ایشان آنگاه که با دید قرآنی و تفسیر قرآن به قرآن موضوع را نگریستهاند، علم محدود معصومان را پذیرفتهاند، و چون با دید روایی و فلسفی و عرفانی به موضوع پرداختهاند، به علم نامحدود آنان معتقد گردیده است. عبدالله جوادی آملی: به نظر آیتالله جوادی آملی که از مفسران فیلسوف معاصر هستند، اولیای الهی میتوانند بر اثر درجات گوناگونی که دارند، هر کدام به بعضی از درجات غیب آگاهی پیدا کنند، ولی آن کس که بر همه مخازن و مفاتیح غیب واقف است انسان کامل است (که ولی الله مطلق و مظهر اسم اعظم است)؛ زیرا او صادر اوّل و اوّلین فیض و اوّلین تعین خداست و ممکن نیست چیزی از مخلوقهای امکانی به شمار آید ولی تحت احاطه علمی صادر اوّل قرار نگیرد. زیرا ...اگر مفاتح غیب فوق انسان کامل بود لازم می آمد اولاً مسیر انسان کامل در قوس صعود به ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى﴾[۳۹] و "جَنّة اللقاء" نباشد و میبایست در نهایت به همین مفاتح غیب برسد نه بالاتر از آن، و ثانیاً اگر مفاتح غیب فوق انسان کامل باشند، پس او اولین صادر و نخستین تجلّی نخواهد بود، درحالی که او صادر اول و نخستین تجلّی حق است.[۴۰] حسن حسن زاده آملی: ایشان نیز با استناد به موارد ذیل، گویا قائل به تساوی علم خدا و ائمه (ع) هستند: الف) دعای ماه رجب که در شأن اهل بیت (ع) فرموده "لا فرق بینک و بینها الا أنهم عبادک و خلقک" که شبیه حدیث "نزلونا عن الربوبیة و قولوا فینا ما شئتم" میباشد. ب) مباحث عرفانی "کون جامع" بودن انسان کامل و اینکه "کون جامع" مظهر اتمّ اسم جلاله خدا بوده و مرتبه انسان کامل عبارت است از جمع جمیع مراتب الهیه و کونیه (اعم از عقول و نفوس کلیه و جزئیه) و مراتب طبیعیه تا آخر تنزلات وجود. ج) انسان کامل، چون معدن کلمات الله است، خلیفة الله بوده و از این رو به صفات مستخلف متصف است. و اعظم شروط خلافت علم به جمیع مراتب و اهل هر مرتبه و علم به حقوق و احکام آنانست. د) معدن کلمات الله بودن ائمه (ع) بالاتر از مقام خلافت و دالّ بر وحدت وجود است.[۴۱]
شیخ انصاری: ایشان که حق استادی بر فقهای معاصر دارد در فرائد الاصول مینویسد: أولى در مسئله مقدار معلومات امام (ع) و کیفیت علم ایشان، واگذاردن علم آن به خود اهل بیت (ع) است.[۴۲] مرحوم تبریزی: وی از شارحان رسائل شیخ انصاری در ذیل عبارات فوق مینویسد: "و لا ریب أنّ التوقّف- کما أفاده المصنّف رحمه اللّه- فی خصوص علم الإمام (ع) سبیل السلامة، لاختلاف الأخبار فی ذلک جدّا" [۴۳] .»[۴۴] |
۴. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در اینباره گفته است:
«بسیاری از اندیشمندان و صاحبنظران امامیه، هم از جنبه کمیت و هم کیفیت، آگاهی امام را گستردهتر از آنچه تا کنون تبیین شد، دانستهاند. به عقیده این دسته، امام معصوم از همه حوادث گذشته، حال و آینده اطلاع دارد و احاطه علمی او به حوادث و مسائل، اعم از امور دینی، و غیر آن بالاتر از آن است که در تصور آید. البته بیشترشان این امر را جزء شروط امام قلمداد نکردهاند، بلکه این صفت یکی از ویژگیهای امامت است. برخی اندیشمندان و حکمای شیعی و به طور کلی، بیشتر بزرگانی که مشرب فلسفی یا عرفانی داشتهاند، چنین رویکردی دارند. نظریات آنان درباره انسان کامل، که مصداق اتم آن معصومان هستند، به خوبی روشنگر مقام علمیِ والای ولی خدا و احاطه علمی او به رویدادهای گذشته و آینده است. بنابر این نظر، نه تنها ولی خدا از همه حوادث آگاه است، بلکه با متن واقعیت ارتباط و نوعی اتحاد وجودی داشته، همه کائنات در پیشگاه آنان خاضع و خاشعاند؛ چنانکه خداوند میفرماید: ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ﴾ [۴۵] که این سجده مدبرات امور عالم، حاکی از خضوع همه عالم در برابر آنان است، و قرآن کریم دلیل این برتری را آگاهیِ آنان از "اسماء" میداند[۴۶]. بیان آخوند خرسانی در این باره چنین است: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ، که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب میباشد، اتصال یابد، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا میگردد؛ همانگونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام (ص) و برخی از اوصیا اتفاق میافتد و بر همه موجودات آنچنان که بودهاند و خواهند شد، معرفت پیدا میکند[۴۷]. شیخ محمد حسین اصفهانی مقام علمی امام را از آنچه آخوند گفتند، هم بالاتر میداند و در تعلیقه خود بر کلامِ نقل شده از صاحب کفایه میافزاید: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی، با عالم عقل کلی اتصال مییابد و مقام او مقام عقل نخستین میشود که از عالم نفس کلی، که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر است؟! گرچه عبارت صاحب کفایه اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی در حرکت استکمالی او عالم محفوظ است[۴۸]. شیخ محمد حسین مظفر در کتابی مستقل با اقامه ادله متعدد، قائل به احاطه علمی امام آن هم مطلق، فعلی و حضوری به همه امور است؛ چنانکه در عبارتی آورده: مراد از "علم امام" در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام است؛ افزون بر آنکه، بیان آنها از ویژگیهای امام و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چراکه روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت، حجت بر بندگان نبوده، بلکه امامتش باطل میشود. همچنین علم امام شامل اطلاع بر زمان رستاخیز و اجلها و مرگها و دیگر اموری که به ظاهر به خداوند متعال اختصاص دارد، نیز میگردد؛ حتی مواردی که آیه ذیل بیان کرده است: ﴿ إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾ [۴۹] زیرا روایات خاصی، با صراحت بیان میکنند که خداوند ائمه ما را بر اموری از این قبیل نیز آگاه کرده است [۵۰]. از دیدگاه امام خمینی؛ خداوند متعال، انسان کامل و آدم نخستین را بر صورت جامع خویش آفریده و او را آیین اسما و صفات خویش قرار داد. همه اسمای حق در نشئه انسانی ظاهر گشت و انسان به رتبه احاطه و جمع رسید. انسانِ کامل، جامع همه مراتب عقلی، مثالی و حسی بوده و عوالم غیب و شهود و آنچه در آنهاست در او منطوی است، چنانچه خداوند همه اسما را به آدم آموخت. انسان کامل با وحدت خود، واجد همه مراتب غیب و شهود بوده و با بساطتش جامع همه کتابهای الهی است[۵۱] علامه طباطبایی علم امام به امور خارجی و رویدادها را بر دو قسم میداند و در بیان قسم اول آن معتقد است، امام در هر گونه شرایطی، به حقایق جهان هستی، به اذن خدا علم دارد؛ اعم از این که تحت حس باشند یا بیرون از دایره حس؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ (...) ایشان درباره علم تفصیلی امام به زمان و مکان و چگونگی شهادت خویش معتقد است، با توجه به مقام قرب بالای امام، هرچه را بخواهد به اذن خدا میتواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن[۵۲]. آیت اللهجوادی آملی در تحلیل احاطه و سیطره علم امام آوردهاند: ائمه که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی هستند، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه، یعنی مرحله تام، که حقیقت امامت آنهاست، به عنایت الهی مسلط بر همه عوالم هستی هستند و چیزی از احاطه علمی آنان مخفی نمیماند؛ به بیان دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسانها، قیام و قعودشان، افتادگی برگی از درخت و... در معرض دید آنهاست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای آنان معنا ندارد. به نظر ایشان، امامان، مظهر علم الهیاند؛ یعنی همانگونه که چیزی از حیطه علم بیپایان خدا مخفی نمیماند: ﴿وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴾ [۵۳]، گستره علم ائمه نیز همه موجودات نظام هستی را در برمیگیرد؛ اما در تفاوت این دو خاطرنشان کرده که علم الهی استقلالی بوده، اما علم ائمه اطهار تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم الهی و اتصال به علم بیپایان او نباشد، ائمه نیز مساوی دیگران خواهند بود[۵۴]. چنانکه ملاحظه شد، برخی اندیشمندان بر این عقیدهاند که احاطه علمیِ امام آنچنان گسترده است که حتی شامل: علم الساعه روز قیامت و... نیز میشود، و این برخلاف نظر برخی دیگر از علمای قائل به تعمیم علم امام (ع) است[۵۵]. آنها با توجه به برخی آیات و روایات، و همچنین شواهدی که در زندگی پیشوایان دینی هست میگویند، گرچه امام به همه چیز و حقایق نهان و آشکار علم دارد، اما برخی امور بر او پوشیده میماند و علم آنها فقط مخصوص خداست. در تفسیر قمی ذیل این آیه این حدیث را از امام صادق (ع) نقل میکند:بر این پنج شیء احدی از ملک مقرب و نبی مرسل اطلاعی ندارد، و این از صفات خداست[۵۶]. در روایتی دیگر امام محمد باقر (ع) میفرماید: خداوند علمی مخصوصِ خود دارد و کسی به غیر خودش آن را نمیداند و علم دیگری دارد که فرشتگان مقرب و انبیای مرسل آن را میدانند و هر آنچه انبیای مرسل میدانند، ما هم میدانیم[۵۷]. علامه طباطبایی نیز همچون محمد رضا مظفر و سید عبدالحسین نجفی لاری اعتقاد دارد که درست است علم به این موارد پنجگانه مخصوص خداست، اما به واسطه تعلیم، برخی همچون رسول خدا (ص) و امامان (ع) میتوانند به آن موارد آگاهی یابند [۵۸]. ایشان، روایاتی را که این موارد را نفی میکنند، یا ضعیف دانستهاند، یا قابل توجیه؛ علاوه بر این، روایات معارضِ فراوانی داریم؛ از جمله روایات بسیاری از رسول خدا (ص) و ائمه (ع) رسیده که این حضرات از آینده حال خود و از زمان مرگشان و اینکه در چه سرزمینی از دنیا میروند خبر دادهاند، و این روایات بسیار، روایت مزبور و نظایر آن را تقیید میکنند، و حاصل مجموع روایات این میشود، که علم این پنج امر مخصوص خداست و به کسی نداده، مگر آن کس که خود به وی تعلیم کرده است. البته در این دسته از احادیث، روایاتی هست که قبول تقیید نمیکنند مثلاً در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمیشود. اما به این روایات نباید اعتنا کرد، زیرا روایات پیشگوییهای رسول خدا (ص) و ائمه (ع) آنقدر فراوان است، که نمیتوان به سبب یک روایت از همه آنها چشم پوشید[۵۹]»[۶۰]. |
۵. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است:
«قلمرو علم امام؛ با نگاهی به دیدگاههای متکلمان امامیه در بحث علم امام، روشن میشود که عالمان امامی در اعلم بودن امام نسبت به یکدیگر عالمان دینی اتفاق نظر دارند؛ اما در محدوده علم امام بین متلکان امامی شرعی ندارد، بلکه علوم غیر شرعی را نیز دربر میگیرد؛ مثلاً امام در صورت مواجهه با ساحران و شعبدهبازان، باید سحر آنان را خنثی کند و حیلههای آنان را به مردم بنمایاند و از گمراهی مردم جلوگیری کند، پس علم امام نباید محدود به حدود شرعی باشد. عده دیگر تنها علم به احکام و شرایع را لازم میدانند. در مجموع دیدگاههای متکلمان امامیه را میتوان در اقول زیر خلاصه کرد:
|
۶. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعه المصطفی العالمیه)؛ |
---|
آقای محمد صادق عظیمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در اینباره گفته است:
«گستره علم امام در روایات: در این گفتار روایات مربوط به گستره علم امام به اختصار بررسی میشود و هدف از آن آشنایی با فضای فکری جامعه شیعه در آن دوره است؛ چرا که این روایات در میان شیعیان آن روز مطرح بوده و به طور طبیعی بازتاب اندیشه آنان است. افزون بر این، ما را با دلایل و مبانی دیدگاههایی که در دورههای پسین مطرح شده است، آشنا میسازد و نیز در انتخاب دیدگاه درست و صحیح نسبت به قلمرو علم امام کمک میکند. ۱. علم به احکام: علم امام به احکام و شریعت از مسلمات مکتب امامیه است. در این مکتب، امام باید بر تمام اصول و فروع دین اسلام تسلط کامل داشته باشد وگر نه، شایستگی امامت و رهبری را ندارد. بیشک چنین اعتقادی برگرفته از روایات فراوانی است که در مجامع روایی شیعه آمدهاند و این امر را مورد تأکید قرار دادهاند. در اینجا چند روایت را به عنوان نمونه ذکر میکنیم:
۲. علم به سیاست و حکومتداری: امام باید در امر زمامداری و رهبری امت اسلامی قادر و توانا باشد و از علوم و اطلاعات لازم برای زمامداری و زعامت سیاسی برخوردار باشد، تا بتواند امامت و رهبری امت را بر عهده بگیرد و با اجرای کامل و صحیح قوانین و برنامههای حیاتبخش اسلام، کشور اسلامی را به خوبی اداره کند. امام رضا (ع) آگاهی از سیاست را از ویژگیهای امام میشمرد و میفرماید: "[الامام] مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَة"؛ او بارگران امامت را بر دوش دارد و از سیاست آگاه است. حضرت علی (ع) نیر میفرماید "إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيه"؛ مردم، سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر. ابن ابی الحدید در بیان تفاوت جمله "أَقْوَاهُمْ" و "أَعْلَمُهُمْ"، مینویسد: "اقواهم: احسنهم سیاسة، و اعلمهم بامر الله: اکثرهم علماً" [۷۱]؛ قویتر بودن اشاره به توان بالایی امام در حوزه سیاست و مدیریت و داناتر بودن اشاره به دانش گسترده او در حوزه احکام و شریعت است. معلوم میشود که ریشه استدلال متکلمان شیعه بر شرطیت علم و تدبیر برای امام، همین کلام ارزشمند امیرمؤمنان (ع) است. حضرت در احتجاجی که با مهاجران بر سر مسئله امامت دارد، میفرماید: "ای گروه مهاجر! حکومتی را که حضرت محمد (ص) اساس آن را پیریزی کرد از دودمان او خارج نسازید و وارد خانههای خود نکنید. به خدا سوگند، خاندان پیامبر به این کار سزاوارترند؛ زیرا در میان آنان کسی است که به مفاهیم قرآن و فروع و اصول دین احاطه کامل دارد و به سنتهای پیامبر آشناست و جامعه اسلامی را به خوبی میتواند اداره کند و جلو مفاسد را بگیرد و غنایم را عادلانه قسمت کند".[۷۲] امیرالمؤمنین (ع) در این گفتار زیبا، هم به علم وسیع و گسترده امام نسبت به اصول و فروع دین اشاره دارد و هم توانایی او در سیاست و کشورداری را مطرح میکند. ۳. دارا بودن علم الکتاب: مطابق آیه در قرآن مجید، گواه صدق رسالت و حقانیت رسول خدا (ص) کسی است که دارای علم الکتاب است. روایات فراوانی از شیعه و سنی مصداق این تعبیر قرآنی را امام علی و ائمه معصومین (ع) دانستهاند. [۷۳] یکی از آنها روایتی است که ابوسعید خدری از پیامبر اکرم (ص) نقل میکند و میگوید: "از پیامبر درباره ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ﴾ [۷۴] پرسیدم، فرمود: "ذَاكَ وَصِيُّ أَخِي سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ" او جانشین برادرم سلیمان بود "آصف بن برخیا" عرض کردم: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ [۷۵] از چه کسی سخن میگوید و اشاره به کیست؟ فرمود: "ذَاكَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع)"؛ او برادرم علی بن ابیطالب است".[۷۶] برید بن معاویه از امام صادق (ع) نقل میکند که آن حضرت در تفسیر آیه مورد بحث فرمود "مقصود ما اهل بیت هستیم و علی (ع) اول ما و افضل ما و بهترین فرد بعد از رسول خداست"[۷۷]. این آیه را وقتی درکنار آیه ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ﴾ [۷۸]، قرار دهیم، ابعاد علوم اهل بیت (ع) که مطابق روایات، مصداق ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ هستند، تا حدودی روشن میشود. در برخی روایات، ائمه (ع)، علم الکتاب را به آگاهی از اسم اعظم الهی پیوند زدهاند و فرمودهاند: اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن نزد "آصف" بود و چنان کار خارق عادت انجام داد و در یک چشم برهمزدن، تخت ملکه سبا را نزد سلیمان نبی حاضر کرد، و نزد امامان هفتاد و دو حرف آن است و یک حرف آن مخصوص ذات باری تعالی است. [۷۹] ۴. علم به شرایع آسمانی: علم امام به شرایع آسمانی از دیگر مواردی است که در روایات مطرح شده است. امیرمؤمنان (ع) نه تنها تفسیر و تأویل و شأن نزول آیات قرآنی را میداند و از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عامش آگاه است، بلکه به فرموده خود، آگاهیاش به تورات و انجیل از خود یهودیان و مسیحیان بیشتر است و میتواند در میان هرگروه، براساس کتاب آسمانیاش داوری کند "لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَيْهَا لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِفُرْقَانِهِم.."؛ اگر مسندی برای من آماده شود و بر آن بنشینم، هرآیینه برای پیروان تورات به توراتشان داوری کنم و برای پیروان انجیل به انجیلشان حکم میکنم و برای پیروان زبور به زبورشان و برای پیروان قرآن به قرآنشان فتوا میدهم. در جای دیگر حضرت چنین علمی را به اهل بیت نسبت میدهد و میفرماید: "إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِيعُ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ" [۸۰]؛ همانا دانش تمام پیامبران از آدم تا خاتم در اهل بیت پیامبر جمع شده است و آنان از این دانشهای خدادادی بهرهمندند. روایتی دیگری از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: "همانا برای خداوند دو علم است، یکی علمی که فرشتگان و پیامبران و رسولان را از آن آگاه نموده و ما نیز همه آن را میدانیم و دوم علمی که ویژه خود ساخته و چون نسبت بدان برای وی بداء رخ دهد ما را آگاه میسازد". [۸۱] هشام بن حکم میگوید: با "بریه" که فرد مسیحی مذهب بود خدمت امام صادق (ع) میرفتیم. در راه به ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) برخوردیم، ابوالحسن (ع) به "بریه" فرمود: ای بریه از کتاب دینیات چه قدر میدانی؟ عرض کرد: آن را میدانم، حضرت فرمود: آن را خوب میفهمی؟ گفت: بلی، آنگاه، حضرت شروع به خواندن انجیل کرد "بریه"، گفت: پنجاه سال است که شما یا مانند شما را میجستم و بعد ایمان آورد. سپس خدمت امام صادق (ع) رسیدیم و جریان را نقل کردیم. امام صادق (ع) آیه ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ [۸۲] را قرائت فرمود. بریه عرض کرد: تورات و انجیل و کتب انبیا از کجا به شما رسیدهاند؟ فرمود: همه آنها از خودشان به ما ارث رسیده و چنانکه ایشان میخواندند ما هم میخوانیم و چنانکه آنها بیان میکردند، بیان میکنیم، به راستی خدا در زمین خود حجتی نمیگذارد که از چیزی مورد پرسش قرار گیرد و او بگوید نمیدانم. [۸۳] ۵. علم به رخدادهای گذشته و آینده: روایاتی در کتابهای حدیثی ما وارد شدهاند که نشان میدهند امام از وقایع گذشته و آینده و به تعبی:ر روایات "ما کان و ما یکون" آگاه است. امام علی (ع) با اشاره به گستره علم پیامبر و این که دانشهای پیامبران پیشین در وجود مقدس ایشان گرد آمده و آن حضرت از آنچه در گذشته روی داده و تا قیام قیامت روی خواهد داد، آگاه است، خود را وارث علم او میخواند و میفرماید: "سوگند به کسی که جانم به دست اوست، من نیز آنچه را پیامبر میدانست میدانم و از وقایعی که در گذشته پیش آمده و تا قیامت پیش خواهد آمد، آگاهم. امام در گفتاری دیگر، علم خود به "ما کان و ما یکون" را چنین شرح میدهد: "به خدا، اگر خواهم هریک از شما را خبر دهم که از کجا آمده، و به کجا رود، و سرانجام کارهای او چه بود، توانم، لکن ترسم که درباره من به راه غلو روید، و مرا بر رسول خدا (ص) تفضیل نهید. من این –راز- را با خاصان در میان میگذارم که بیمی برایشان نیست، و به آنان اطمینان دارم. به خدایی که او را به حق برانگیخت، و بر مردمان برتری بخشید، جز سخن راست بر زبان نمیآورم، و رسول خدا مرا از این حادثهها آگاه ساخته است، و هلاکت آن کس را که هلاک شود، و رهایی آن را که نجات یابد به من گفته است، و از پایان کار خبر داده است، و چیزی که در خاطرم میگذشت باقی نگذاشت جز آنکه آن را به گوشم فرو خواند، و سخن آن را با من راند". امام (ع) سوگند یاد میکند که به همه شئون زندگی افراد آگاهی دارد ولی از ترس آنکه مردم در حق آن حضرت گرفتار غلو نشوند، آن را مخفی کرده و تنها برخی افرادی را که بیمی گمرا ه شدنشان نیست از سرنوشتشان آگاه گردانیده است. و چون به اعتقاد شیعه فرقی میان ائمه (ع) از این لحاظ وجود ندارد، میتوان چنین علمی را به سایر امامان نیز نسبت داد. به خصوص این که امام علی (ع) در روایتی میفرماید: "همه دانشهای خویش را نزد فرزندان معصومش میراث گذاشته است و آنان یکی پس از دیگری از آنها بهرهمند میشوند"[۸۴]. افزون براین، روایاتی دیگری نیز درباره علم سایر ائمه (ع) به "ما کان و ما یکون" نقل شده است. سیف تمار میگوید "با جماعتی از شیعیان در حجر اسماعیل در خدمت امام صادق (ع) بودیم، حضرت فرمودند: جاسوسی بر سر ما نیست؟ ما به راست و چپ نگاه کردیم و کسی را ندیدیم، عرض کردیم: جاسوسی بر سر ما نیست، حضرت سه بار فرمود: سوگند به پروردگار کعبه و پروردگار این خانه، اگر من با موسی و خضر بودم به آنها میگفتم که من از آنها داناترم و چیزی را که نزد آنها نبود به ایشان خبر میدادم، زیرا به موسی و خضر (ع) علم به رخدادهای گذشته داده شده بود، ولی علم آنچه تا روز قیامت روی میدهد داده نشده بود، لکن ما چنین علمی را از رسول خدا ارث بردهایم".[۸۵]. مرحوم مجلسی در شرح حدیث میگوید: "مقصود امام از اینکه علم به آینده به موسی و خضر داده نشده بود، همه آن علوم است نه برخی از آنها، زیرا داستان غلامی که حضرت خضر او را به قتل رساند علم به آینده بود و یا ممکن است که مقصود امام، علم به چیزهایی است که بعداً موجود میشوند در حالی که آن غلام موجود بود. و نیز میگوید: اگر اشکال شود که چگونه امام از گذشته و آینده خبر دارد در حالی که در مورد جاسوس از یارانش میپرسد؟ پاسخ دهیم که امام موظف نیست به چنین علمی عمل کند، تکلیف او عمل بر طبق ظاهر است"[۸۶]. ۶. علم به زمان مرگ و رویدادهای ناگوار: از جمله علومی که در روایات به ائمه (ع) نسبت داده شده، آگاهی از زمان و نحوه مرگ و پیشآمدهای ناگوار است. این علم که در اصطلاح احادیث "علم المنایا و البلایا" خوانده میشود، در روایات علوی زیاد به چشم میخورد، چنانکه آن حضرت در ضمن یکی از خطبههای نهج البلاغه میفرماید: "از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید، بدان کس که جانم به دست اوست، نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است، و نه از گروهی که صد تن را به راه راست میخواند و صد را موجب ضلالت است، جز آنکه شما را از آن آگاه میکنم، از آنکه مردم را بدان میخواند و آنکه رهبریشان میکند، و آنکه آنان را میراند، و آن جا که فرود میآیند، و آنجا که بار گشایند، و آن که کشته شود از آنان، و آنکه بمیرد از ایشان خبر میدهم"[۸۷]. در جای دیگر حضرت میفرماید: "از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید، آیا نمیپرسید از کسی که از زمان فرارسیدن مرگ و حوادث ناخوشایند و علم نسبشناسی، آگاه است".[۸۸] این علم نیز مانند سایر موارد، ویژه آن حضرت نیست بلکه دیگر اعضای اهل بیت (ع) از آن برخوردارند. [۸۹] بلکه بر اساس روایات نه تنها اهل بیت میراثدار چنین علومی بودند، که آن حضرت دریچههای از این دانش را به روی برخی یاران خویش، هم چون رشید هجری نیز گشوده بود. [۹۰] و او نه تنها از زمان و چگونگی شهادت خود آگاه بود، بلکه بارها از زمان مرگ دیگران نیز پرده میگشود و حوادث چنان میشد که او خبرداده بود. [۹۱] ۷. علم به اخبار آسمانها و زمین: اخبار آسمانها و زمین دستهای دیگر از امور پنهانی است که خداوند امامان را از آنها آگاه کرده است، در روایتی از امام باقر (ع) میخوانیم: "در شگفتم از مردمی که از ما پیروی میکنند و ما را پیشوایان خود میدانند و اطاعت ما را چون اطاعت رسول خدا واجب میدانند، با این وجود حجت خود را میشکنند و با ضعف قلبی که از خود نشان میدهند، خود را در برابر مخالفان، مغلوب میسازند و حق رهبری ما را کوچک میشمرند و کسانی را که سرتا پا تسلیم اوامر ما شده و ما را درست شناختهاند، سرزنش میکنند. آیا شما میپذیرید که خدای تبارک و تعالی اطاعت اولیای خود را بر بندگانش واجب کند و سپس اخبار آسمانها و زمین را از ایشان پوشیده دارد و راه آگاهی یافتن به علومی را که قوام و نظام دین به آنها بستگی دارد بر آنها ببندد؟ در ادامه، حمران بن اعین عرض کرد فدایت شوم، اگر ائمه (ع) چنین علمی دارند، پس بفرمایید که چگونه قیام امام علی و امام حسن و امام حسین (ع) با طواغیت زمانشان به موفقیت نرسید و آن حضرات مغلوب و شهید شدند؟ امام باقر (ع) در پاسخ فرمودند: "ای حمران! آنچه درباره آن سه امام همام واقع شد، تقدیر الهی بود و خدای متعال پس از آنکه خود ایشان چنین مصیبتها را اختیار کردند، آن را امضا سپس اجرا نمود. این در حالی بود که پیامبر اکرم به ایشان خبر داده بود و آنها با آگاهی قیام کردند. ای حمران! اگر آنان از خدای متعال درخواست میکردند که طاغوتها را نابود کند و به سلطنت و حکومت آنها پایان دهد و در این درخواست خود پافشاری مینمودند، خدا اجابت میکرد و گرفتاریها را از ایشان برمیداشت. ای حمران! آنچه در مورد ایشان واقع شد نه به خاطر گناهی بود که مرتکب شده باشند، بلکه خدای متعال میخواست به این وسیله آنها را به درجات و کرامتی برساند که برای آنان میپسندید".[۹۲] مطابق روایات، هیچ چیز از اخبار آسمان و زمین از ائمه (ع) پوشیده نمیماند، زیرا خداوند حکیمتر و بزرگوارتر و عادلتر و بزرگتر از آن است که حجتی را در زمین قرار دهد و اطاعت او را بر مردم واجب گرداند و سپس چیزی را از او پوشیده دارد و اخبار آسمان و زمین را به او نرساند. [۹۳] علم امام آنچه در زمین و آسمان است و آنچه در بهشت و دوزخ است و آنچه تاکنون اتفاق افتاده و تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد را دربرمیگیرد و منبع این دانشها قرآن مجید است. [۹۴] ۸. علم به ضمایر و اسرار درونی: یکی دیگر از ابعاد علمی ائمه (ع) که در روایات مورد تأکید قرار گرفته است، آگاهی از ضمایر و اسرار درونی انسانهاست، به این معنا که امامان از درون انسانها و آنچه در باطن آنها میگذرد آگاهاند، و در برخورد با افراد از خواست قلبی و همچنین ایمان، کفر و نفاق آنان اطلاع دارند. چنانکه امام علی (ع) به یکی از جاسوسان معاویه، که خود را هوادار آن حضرت معرفی میکرد، فرمود "تو را معاویه به سوی من فرستاده، تا از پاسخ مسائلی که در حل آن درمانده است، آگاه گردد، آن مرد به ناچار حقیقت را باز گفت و امام را تصدیق کرد". [۹۵] همچنین یکی از خوارج به قصد آنکه امیرمؤمنان را بیازماید و آگاهیاش را از امور غیبی پنداری باطل جلوه دهد نزد امام آمد و از ارادت و دوستی خود به آن حضرت سخن راند، امام نگاهی به او کرد و در پاسخ فرمود: "دروغ میگویی. به خدا سوگند که مرا دوست نداری و هرگز نداشتهای... سپس فرمود: گویا زمانی را میبینم که در حال گمراهی کشته میشوی و مرکبهای عراقیان چنان چهرهات را پامال میکنند که بستگانت از شناختنت درمیمانند. این شخص همانگونه که امام فرموده بود در جنگ نهروان شرکت کرد و کشته شد". هشام بن سالم میگوید "پس از وفات امام صادق (ع) نزد عبدالله فرزند امام رفتم و سؤالاتی از وی پرسیدم که از عهده جوابشان برنیامد، آنگاه ترسیدم که مبادا امام جانشینی نداشته باشد، پس به قبر پیامبر توسل جستم و در این فکر بودم که به کدام یک از گروه خوارج، مرجئه، قدریه و یا غیر اینها بپیوندم، در این حال یکی از غلامان امام صادق (ع) را دیدم به من گفت: میخواهی خدمت ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) برسی؟ گفتم: آری. پس از اجازه ورود، مرا خدمت ابوالحسن برد. وقتی نگاه حضرت به من افتاد بیدرنگ فرمود: به سوی هیچ کدام، نه خوارج، نه مرجئه، نه قدریه و نه دیگران، بلکه به سوی ما، با دیدن این نشانه که حضرت از اسرار درونیام خبر داد، عرض کردم: بیشک امام و صاحب ما شما هستید، آنگاه پرسشهایی نمودم که به طور کامل پاسخ آنها را فرمود". [۹۶] ۹. آگاهی از زبان همه انسانها و حیوانات: در تاریخ زندگانی پیشوایان معصوم (ع) به حکایاتی برمیخوریم که نشان میدهند امام میتواند با هر کس به زبان مادریاش سخن بگوید، چنانکه امیرمؤمنان (ع)، به شکایت گروهی نبطی زبان که از سنگینی خراج گلهمند بودند، با زبان خودشان پاسخ گفت. [۹۷] و امام صادق (ع) در ملاقات با گروهی از خراسانیان که به زبان عربی آشنا نبودند، به زبان فارسی فرمود: "هرکه درم اندوزد جزایش دوزخ باشد". [۹۸] اباصلت هروی میگوید که امام رضا (ع) به تمام زبانها آشنایی کامل داشت. روزی به آن حضرت عرض کردم که من از تسلط شما به زبانهای مختلف درشگفتم، حضرت فرمود: ای اباصلت! من حجت خدا بر مردم هستم و خداوند هیچ کس را بر گروهی حجت نمیکند، جز آنکه زبان آنان را به او میآموزد، آیا شنیدهای سخن امیرمؤمنان را که فرمود "به ما فصل الخطاب دادهاند". آیا فصل الخطاب چیزی جز دانستن زبانهاست؟. [۹۹] همچنین روایاتی وجود دارد که بر اساس آنها، امامان، به زبان حیوانات آشنا بودند و با آنها سخن میگفتند. ابوبصیراز امام کاظم (ع) درباره راههای شناخت امام میپرسد، و آن حضرت یکی از راهها را اطلاع از زبان همه انسانها، پرندگان، حیوانات و هر چیز ذی روحی ذکر میکند. [۱۰۰] در روایتی آمده است که "گنجشکی مضطرب و صیحهزنان نزد امام هشتم آمده و عرض کرد ماری داخل لانه او شده و قصد دارد جوجهاش را ببلعد، امام فردی را مأمور کرد تا عصا را بردارد و مار را بکشد".[۱۰۱] ۱۰. علم به اسامی شیعیان: یکی دیگر از ابعاد علمی ائمه (ع) که در روایات به آن اشاره شده است، آگاهی امام از اسامی شیعیان و محبانش است. در روایتی از امام رضا (ع) میخوانیم که آن حضرت فرمودند: "ما اهل بیت وارث پیامبر و امین خدا در زمین هستیم... و چون هر مردی را ببینیم میشناسیم که او در حقیقت مؤمن است یا منافق و نام شیعیان ما و نام پدرانشان نزد ما ثبت است و از آنها آگاهی داریم".[۱۰۲] نتیجه: ازمطالب گذشته روشن میشود که در روایات معصومین (ع) علم امام دارای گستره وسیعی است که تمام عرصهها و موضوعات دینی و غیردینی را دربرمیگیرد. مطابق آنها امامان (ع) به مرتبه والا و وسیعی از دانش و معرفت رسیدهاند که عقل بشر عادی از دستیابی به آن ناتوان بوده و امکان درک آن برای انسانهای غیرمعصوم وجود ندارد. به گفته امام علی (ع)، سیلاب دانش از آنان سرازیر بوده و هیچ طایر بلند پروازی به بلندای قله علم و کمال آنان نمیرسد [۱۰۳]»[۱۰۴]. |
۷. آقای دکتر تورانی و خانم خطیبی؛ |
---|
آقای دکتر اعلا تورانی و خانم زهرا خطیبی در مقاله «علم امام در آینه حکمت متعالیه» در اینباره گفتهاند:
«گروهی دایره علم برگزیدگان الهی را ضیق کرده و حد دانایی آنها را محدود میدانند. اعتقاد به علم محدود امام گرایشی است که از همان دورههای اولیه پس از غیبت کم و بیش مطرح شده است، شیخ صدوق و شیخ مفید و سپس شاگردان او، سید مرتضی و شیخ طوسی، از این دیدگاه دفاع کردند [۱۰۵]. درباره دیدگاه فوق شیخ مفید معتقد است: در محدوده علم غیب امام نباید نظر افراطی و غلو داشته باشیم و علم امام را مانند علم خداوند بدانیم؛ و نیز نباید راه تفریط و تقصیر را برگزینیم که به انکار آنها بینجامد؛ در این صورت نیز ناگزیر میشویم در دلالتبخشی آیات و روایات خدشه وارد کنیم. پس بنا به تعبیر شیخ مفید، با توجه به عقل و نقل، علم امام از طرفی فوق علم بشر و تحت علم خالق و از طرف دیگر علم غیب امام محدود و نسبی است [۱۰۶]. در مقابل این دیدگاه، اعتقاد به علم وسیع و نامحدود امام اندیشهای است که به مرور توسعه یافته و در اعصار اخیر عمدتاً از سوی حکما و عرفا تئوریزه شده است [۱۰۷]. طبق این تفکر، حتی موضوعات فاقد حکم شرعی، نظیر ضمایر و نهان آدمیان، زبانها، لهجهها و صناعات نیز از دایره علم امام خارج نیستند. نوشتار حاضر، با پذیرش دیدگاه اخیر، اندیشه حکمای حکمت متعالیه را در گستره علم امام و مؤلفههای علم امام بررسی میکند تا از این راه تحولی مثبت در نگرش انسان به این مسئله ایجاد کند و گامی صحیح در مسیر هدایت و شناخت بهتر بردارد»[۱۰۸].
|
پرسشهای مصداقی همطراز
- دیدگاههای دانشمندان عرفان اسلامی در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان فلسفه و ت اسلامی در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان تفسیر در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان حدیث در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه فرقه وهابیت در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
پرسشهای وابسته
- ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم حضوری است یا غیر حضوری؟ (پرسش)
- آیا معصوم علم حصولی نیز دارد؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم شأنی است یا فعلی؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم دائمی است؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم علم مستفاد و به نحو اکتسابی است یا موهوبی و موهبتی و به نحو علم لدنی است؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم به طور دفعی یا تدریجی به او داده میشود؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم تام و بیکران است یا محدود؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟ (پرسش)
- آیا علم معصوم ذاتی است یا خداوند به او علم میآموزد؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان مسلمان در باره ویژگیهای علم معصوم چیست؟ (پرسش)
منبعشناسی جامع علم معصوم
پانویس
- ↑ شیخ مفید، مصنفات الشیخ المفید، ج ۶، ص ۶۹-۷۱.
- ↑ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، تحقیق فارس حسون کریم، ص ۲۷۰؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحر العلوم، ج ۴، ص ۱۹۰.
- ↑ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق سید حسین بحر العلوم، ج ۱، ص ۲۵۲. البته چنان که اشاره شد، مرحوم شیخ طوسی در جلد ۴، صفحه ۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت میدهد و خود تصریح میکند که در این مسئله نظر و اشکال دارد: "و هذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی "رحمة الله علیه" فی هذه المسأله ولِیَ فی هذه المسأله نظر".
- ↑ البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن شهرآشوب، بر این باورند که نه تنها دلیلی بر علم غیب مطلق امام (ع) وجود ندارد، بلکه علم تفصیلی امام (ع) به غیب، مستلزم محذور عقلی است؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج ۳، ص ۱۳۱؛ ابنشهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱، ص ۲۱۱.
- ↑ البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است؛ اما علم پیامبر و امام (ع) با اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
- ↑ کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱.
- ↑ "بداء" بر وزن سَماء، اسم مصدر از "بدو" است و در لغت به دو معنا به کار رفته است: ۱. ظهور یک شیء پس از پنهان بودن آن؛ ۲. آشکار شدن و حاصل شدن رأی و نظر دیگر در کاری. بداء در اصطلاح، رفع امر تکوینی است که در ظاهر استمرار دارد. به تعبیر دیگر، اظهار واقع جدید بر خلاف انتظار. بر این اساس، بداء در امور تکوینی، همان نسخ در امور تشریعی است. بنابراین بداء و نسخ در اینکه اظهار امری است از سوی خدا برخلاف آنچه مورد انتظار است، با هم مشترکاند؛ با این تفاوت که نسخ در امور تشریعی است و بداء در امور تکوینی. شهید مطهری بداء را چنین توضیح داده است: "بداء در مورد خداوند به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطه تغییر اوضاع و شرایط، آن را تغییر دهد" مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص ۶۹. برای آگاهی بیشتر در اینباره، ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۲۲-۱۳۴؛ مهدی نصیری، "بررسی مسئله بداء در آرای کلامی شیعه"، فصلنامه شیعهشناسی، سال چهارم، ش ۱۴، ص ۱۳۹-۱۶۲.
- ↑ ر.ک: کلینی، الاصول من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تصحیح نجم الدین عاملی، ج ۱، ص ۲۰۱، باب "انّ الائمه (ع) اذا شاؤوا ان یعلموا علموا". البته علم تفصیلی ائمه (ع) در صورتی است که بخواهند و مشیت الهی بر منع این علم تعلق نگیرد.
- ↑ مهدی پیشوایی، مقتل جامع سیدالشهداء.
- ↑ بعضى از علماى علم اصول نیز گستردگى علم امام را در کتابهاى خود ثابت کردهاند؛ مانند کفایة الاصول، محمد کاظم خراسانی، ج١، ص٣٧۴؛ نهایة الدرایة فى شرح الکفایة، محمد حسین اصفهانى، ج٢، ص۴٨٨؛ بحرالفوائد فى شرح الفرائد، محمد حسین آشتیانى، ج٢ ص۶٠.
- ↑ «بنو نوبخت بیت معروف من الشیعة منسوبون إلى نوبخت الفارسی المنجم نبغ منهم کثیر من أهل العلم والمعرفة بالکلام والفقه والأخبار والآداب واشتهر منهم بعلم الکلام جماعة أشهرهم أبوسهل إسماعیل بن علی النوبختی وأبو محمد الحسن بن موسى النوبختی». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص١۴۵.
- ↑ «وقد خالف فیه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلک عقلا وقیاسا». أوائل المقالات، الشیخ المفید، ص۶٧.
- ↑ براى اطلاع بیشتر، ر.ک: علم امام، محمدحسین مظفر
- ↑ سرگذشت کتاب شهید جاوید، رضا استادی، ص١٩٢.
- ↑ سوره احزاب، آیه ٣٣.
- ↑ سرگذشت کتاب شهید جاوید، رضا استادی، ص۵٧٣.
- ↑ بحث کوتاه درباره علم امام، سید محمد حسین طباطبایی، ص٢۵.
- ↑ «النبی والامام یجب ان یعلما علوم الدین و الشریعة ولایجب ان یعلما الغیب وما کان وما یکون لان ذلک یؤدی الى انهما مشارکان للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، ومعلوماته لاتتناهی وانما یجب ان یکونا عالمین لانفسهما وقد ثبت انهما عالمان بعلم محدث، والعلم لایتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد ولو علما ما لایتناهی لوجب ان یعلما وجود ما لایتناهی من المعلومات وذلک محال. ویجوز أن یعلما الغایبات والکاینات الماضیات او المستقبلات بأعلام الله تعالى لهما شیئا منها». متشابهات القرآن و مختلفه، محمد ابنشهرآشوب، ج١، ص٢١١.
- ↑ «إن الائمه من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون ما یکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولا شرطا فی إمامتهم وإنما أکرمهم الله تعالى به وأعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم و التمسک بإمامتهم ولیس ذلک بواجب عقلا ولکنه وجب لهم من جهة السماع...»؛ اوائل المقالات، ص۶٧.
- ↑ «ولا یلزم اذا قلنا انه یجب أن یکون عالما بما أسند الیه، أن یکون عالما بما لیس هو اماما فیه کالصنائع وغیر ذلک...»؛ الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، الشیخ الطوسى، ص١٩٢.
- ↑ «...و أنهم في كمال العلم و العصمة من الآثام نظير الأنبياء ...و أنه سبحانه أظهر على أيديهم الآيات و أعلمهم كثيرا من الغائبات و الأمور المستقبلات و لم يعطهم من ذلك إلا ما قارن وجها يعمله من اللطف و الصلاح و ليسوا عارفين بجميع الضمائر و الغائبات على الدوام و لا يحيطون بالعلم بكل ما علمه الله تعالى...»، كنزالفوائد، ابن الفتح محمد بن على الكراجكى، ص١١٢.
- ↑ «...والمستفاد من الروایات المشار الیها بعد مراعاة الجمع بینها وبین معارضاتها من جهات شتى کما یقف علیه المتتبع لیس بازید من العلم بالموضوعات الجزئیة و الوقایع الشخصیة فی الجملة على طریقة القضیة المهملة... فلاینبغی لتوحش فی جواز خفاه مالم یظهره الله علیه بالاسباب الغیر العادیة من الوقایع الشخصیة المبتلى بها السائلون من اصحابه». حاشیه قوانین الاصول میرزا ابوالقاسم القمى، سید على قزوینى، ص٢٢٧.
- ↑ فرائد الاصول، مرتضى انصارى، ج١، ص٣٧۴.
- ↑ فالمتیقن هو الاعتقاد الاجمالی بما هو الواقع وایکال التفصیل الیهم علیهم السلام کما سلکه الشیخ فی الرسالة.کفایة الاصول با حاشیه مرحوم مشکینى، محمد کاظم خراسانى، ج١، ص٣٧۴.
- ↑ منابع علم امامان شیعه، ص ۴۳-۵۱.
- ↑ بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد ص ۹۱.
- ↑ [[بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد (پایاننامه)|بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد]] ص ۹۴-۹۹.
- ↑ بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص۱۰۴.
- ↑ یوسف مدنی تبریزی، ۱۴۰۳ ق، درر الفوائد فی شرح الفرائد، مکتبه بصیرتی، ج۳، ص ۲۷۲
- ↑ م ۱۲۶۶ه ق
- ↑ محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج ۱ ص ۱۸۲.
- ↑ خاندان نوبخت از مبرّزترین متکلمان شیعه در قرن سه و چهار بوده و گرایش فلسفی داشتند. (محمد طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد ، ص ۱۲، مقدمه محقق)
- ↑ پاورقی صفار، محمد، بصائر الدرجات، ج۱، جزء اول، باب ۲۰ تا ۲۳؛ جزء دوم، باب ۱۳ تا ۲۱؛ جزء سوم تا هفتم؛ جزء نهم؛ جزء دهم، باب ۱، ۲، ۳، ۵تا ۹، ۱۶ و ۱۷؛ کلینی، محمد، الکافی، ج۱، کتاب الحجه، باب عرض الأعمال على النبی و الأئمة (ع)، جهت توضیح بیشتر ر.ک: حمادی عبدالرضا، گستره علم امام (ع) از منظر کلینی و صفار، فصلنامه امامت پژوهی
- ↑ همو، الکافی، ج۱، ص ۱۴۷و ۱۴۸؛ همو، بصائر الدرجات، ج۱ ص۱۰۹، باب ۲۱
- ↑ محمد حسین مظفر، علم الامام ، (چاپ شده در نادم، محمدحسن، علم امام) ص۱۲
- ↑ همو، علم الامام، ص 60
- ↑ طباطبایی، سیّد محمّد حسین، رساله «بحثی کوتاه درباره علم امام»، چاپ شده در مجله نور علم، بهمن و اسفند 1371، شماره 49 (از صفحه ۱۸ تا ۴۵)
- ↑ همو، طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۲۹۴
- ↑ نجم:۵۳، آیه ۴۲
- ↑ همو، سیره پیامبران در قرآن، ج ۶ ص ۱۵۹ و ۱۶۰
- ↑ شیخ بهایى، محمد، منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه [[حسن حسنزاده آملی، ، ص ۳۲تا ۳۴
- ↑ انصاری، مرتضی، ۱۴۲۸ ق، فرائد الأصول، ج۲ ص۱۳۴
- ↑ تبریزى، موسى بن جعفر، فرائد الأصول (مع حواشى أوثق الوسائل) ج۳، ص۲۲۰
- ↑ کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان، ص۴۷ الی ۵۳.
- ↑ آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ سوره حجر، آیه: ۳۰.
- ↑ علی شیروانی، پژوهشی در باب علم امام، ص ۲۲.
- ↑ محمد کاظم خراسانی، کفایة الاصول: ص:۲۷۹.
- ↑ غروی اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج۱، ص۶۶۳
- ↑ بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
- ↑ محمد حسین مظفر، علم الإمام، ص ۱۲؛ علی شیروانی، پژوهشی در باب علم امام، ص ۳۶. البته شیخ محمد رضا مظفر، عقائد الامامیه، ص۶۸ و سید عبدالحسین نجفی لاری، المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته نیز چنین دیدگاهی دارند.
- ↑ امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه: سيد احمد فهری، ص۱۶.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص ۳۴.
- ↑ و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۳۱.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۱، ص ۱۷۷ - ۱۷۸.
- ↑ لواسانی، نور الافهام فی علم الكلام، ج۲،ص:۹۷؛ جعفر سبحانی، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۱۶۱؛ محمد رضا مظفر، عقائد الأمامیة، ص۶۷؛ حر عاملی، اثبات الهداة بانصوص و المعجزات، ص۷.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۲، ص ۱۶۷.
- ↑ فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج۲، ص۱۱۰.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص ۲۳۸.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص ۲۴۰.
- ↑ گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۸.
- ↑ الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰؛ المسلک فی اصول الدین، ص۱۹۸؛المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۹؛ تلخیص المحصل، ۴۳۰.
- ↑ الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۱۰؛ الدررالنجفیة، ص۸۶.
- ↑ مجمع البیان، ذیل آیه ۱۷۹ آل عمران و ۵۹ انعام؛ الدرر النجفیة، ص۸۴؛ اوائل المقالات، ص۲۱؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۳۷-۲۴۱.
- ↑ الشافی، ج۲، ص۱۵-۱۹؛ الدرر النجفیة، ص۸۶؛ اوائل المقالات، ص۲۱؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۳۷-۲۴۱.
- ↑ امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۵ - ۶۶
- ↑ شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۱۷۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، ج ۱، ص ۲۹۷-۲۹۹.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۰۰-۲۰۲.
- ↑ ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص۳۲۹.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، السیاسة و الامامة، ج ۱، ص ۲۹.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، السیاسة و الامامة، ج ۱، ص ۲۹.
- ↑ سوره نمل، آیه: ۴۰.
- ↑ سوره رعد، آیه: ۴۳.
- ↑ صدوق، محمد، الامالی، ص ۵۶۴ و ۵۶۵.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۲۱۵.
- ↑ سوره نحل، آیه: ۸۹.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۳۷.
- ↑ طبرسی، احمد، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۶۳؛ قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج ۱، باب ۳۰، ص ۲۶۸، تحقیق، سید علی جمال.
- ↑ مفید، محمد بن نعمان ، الاختصاص، ص ۳۱۳.
- ↑ سوره آل عمران، آیه: ۳۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۲۷.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۷۹.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۱۱.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۱۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۳، ترجمه شهیدی.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۲۶۶.
- ↑ "إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ عُلِّمْنَا عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْأَنْسَابِ"؛ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۲۶۸.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۲۶۵.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج ۶، ص ۶۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۶۱ و ۲۶۲.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۱۲۳-۱۲۶.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۱۲۷ و ۱۲۸.
- ↑ راوندی، قطب الدین، الخرایج و الجرائح، ج ۲، ص ۵۷۲.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۲۵۲.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۳۳۵.
- ↑ راوندی، قطب الدین، الخرایج و الجرائح، ج ۲، ص ۷۵۳.
- ↑ صدوق، محمد، عیون اخبارالرضا، ج ۲، ص ۲۲۸.
- ↑ "يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ كَلَامُ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَ لَا طَيْرٍ وَ لَا بَهِيمَةٍ وَ لَا شَيْءٍ فِيهِ الرُّوحُ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ الْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ"؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۸۵.
- ↑ صفار قمی، محمد، بصائر الدرجات، ص ۳۴۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۲۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۷۷-۹۴.
- ↑ نادم، ۱۳۸۸ :۶۸۲-۶۵۵.
- ↑ نادم، ۱۳۸۸ :۶۸۲-۶۵۵.
- ↑ نادم، ۱۳۸۸ : ۷۵۸.
- ↑ علم امام در آینه حکمت متعالیه، ص ۵۲.