دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم غیب
تعداد پاسخ۱ پاسخ

دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «علم معصوم» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

عظیمی

آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«اشاعره و گستره علم امام:

مذهب کلامی «اشاعره» منتسب به ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری (م ۳۲۴ق یا ۳۳۰ق) از نوادگان ابوموسی اشعری، صحابی رسول خداست. پدر او اسماعیل بن اسحاق از طرفداران مشهور اهل حدیث بود. از این جهت، اشعری در کودکی با عقاید اهل حدیث خو گرفت ولی در دوران جوانی به مکتب اعتزال گرایش یافت. گرایش ابوالحسن به مکتب اعتزال به خاطر این بود که ابوعلی جبایی از رهبران بزرگ معتزله، با مادر او ازدواج کرد و او در خانه ناپدری بزرگ شد و تحت تأثیر قدرت فکری و علمی جبایی قرار گرفت. وی در حدود چهل سالگی در مسجد جامع بصره بازگشت خود از مکتب اعتزال و گرایش خود به اهل حدیث را رسماً اعلام نمود و از آن پس مبلغ مرام اهل حدیث شد.

اشعری به جهت آنکه در دوره تحصیل نزد جبایی، به نقاط ضعف عقاید اهل حدیث پی برده بود در بازگشت از اعتزال در صدد بر آمد تا با استفاده از شیوه کلامی معتزله و دخالت دادن عنصر تعقل در بررسی‌های عقیدتی، آن نقاط ضعف را به گونه‌ای اصلاح کرده و راه میانه‌ای میان عقل‌گرایی افراطی معتزله و ظاهرگرایی اهل حدیث، پدید آورد. وی کوشید تا در کنار توجه و اصالت دادن به قرآن و سنت، عقل را هم در فهم آیات و روایات و شناخت اصول اعتقادی دخالت دهد.

این مکتب با رویکرد اعتدالی ومیانه‌ای که بین معتزله و اهل حدیث در پیش گرفت، در میان اهل سنت گسترش چشم‌گیری یافت و عالمان برجسته زیادی در دامان آن پرورش پیدا نمود که اینک دیدگاه برخی از آنان را درباره قلمرو علم امام بررسی خواهیم کرد:

۱. باقلانی (م ۴۰۳ق) ایشان از نخستین متکلمان اشعری است که سعی بلیغی در نشر و تزویج مکتب اشعری داشت. وی در خصوص احراز منصب امامت چند شرط را معتبر می‌داند که یکی از آنها بهره ‌مندی امام از علم و آگاهی به احکام در حد یک قاضی است. الگو:متن عربی؛ امام از نظر علم به احکام اسلامی باید در حد کسی باشد که شایستگی عهده دارشدن منصب قضاوت را دارد. وی در جای دیگر تصریح می‌کند امام باید مجتهد در دین باشد؛ زیرا اجتهاد در قاضی که کارگزار امام و عهده‌دار منصب قضاوت از جانب اوست، شرط است. پس در خود امام به طریق اولی شرط است. شرط دیگری که وی در امام معتبر می‌داند کفایت و بصیرت است. الگو:متن عربی؛ از دیگر شرایط امام این است که در مورد تاکتیک‌های جنگی و نظامی، اداره سپاه، حفظ مرزها، پاسداری از کیان اسلام و امت اسلامی، انتقام از ستمگران و دیگر مصالح مملکت اسلامی، دارای بصیرت و آگاهی باشد، تا اهداف امامت تحقق پذیرد. از نگاه او برخوردار بودن امام از علم غیب و نیز وقوف بالفعل به تمام احکام واجب نیست.

۲. عبدالقاهر بغدادی (م ۴۲۹ق) وی در بحث شرایط امام می‌گوید: «اصحاب ما معتقدند کسی برای تصدی مقام امامت شایسته است که دارای چهار ویژگی باشد: نخستین آنها علم و آگاهی است و کمترین حد آن اجتهاد در حلال و حرام و سایر احکام اسلامی است. شرط دوم عدالت، شرط سوم سیاست ومدیریت، وشرط چهارم قریشی بودن است.

۳. امام الحرمین جوینی (م ۴۷۸ق) جوینی علم در حد اجتهاد را به عنوان شرط امامت ذکر می‌کند و می‌نویسد: «یکی از اوصاف امام این است که مجتهد در دین باشد؛ به گونه‌ای که در صدور حکم اسلامی نسبت به حوادث نوپیدا، به استفتا و پرسش از دیگران نیاز نداشته باشد. همچنین امام باید از کفایت لازم برخوردار باشد؛ یعنی در تشخیص مصالح امور مسلمین و تدبیر امور مربوط به جنگ و فرماندهی سپاه و حفظ مرزها، شایستگی لازم را داشته باشد».

۴. امام محمد غزالی (م ۵۰۵ق) وی نیز مانند دیگر متکلمان اشعری، اجتهاد در اصول و فروع را به عنوان شرط احراز منصب امامت به میان آورده است و افزوده است؛ اگر امامت عالم و عادل در جامعه امکان‌پذیر نشد. جاهل و فاسق زمام امامت را به دست می‌گیرد؛ زیرا فساد فقدان امامت و رهبری به مراتب از فساد امامت فاسق و جاهل بیشتر و بالاتر است.

۵. سیف‌الدین آمدی (م ۶۳۱ق) آمدی نخستین شرط از شرایط امامت را مجتهد بودن در احکام می‌داند و می‌نویسد: «یکی از اوصاف امام آن است که در احکام شریعت، مجتهد باشد به گونه‌ای که در رویدادهای نوظهور فتوای مستقل داشته باشد و نیز در اثبات احکام وقایع و حوادث از حیث نص و استنباط توانا باشد،؛ چراکه از بزرگ‌ترین اهداف امامت، رفع نزاع‌ها و جلوگیری از خصومت و دشمنی‌هاست و این هدف بدون شرط اجتهاد به سرانجام نمی‌رسد و نمی‌توان گفت برای این کار رجوع به عالمان و مجتهدان دیگر کافی است، چون خلاف اجماع است».

دومین شرطی که وی برای امامت بیان کرده است، دانش تدبیر است، او می‌گوید: «از ویژگی‌های امام این است که در مسائل مربوط به جنگ و فرماندهی لشکر و حفظ مرزها، از بصیرت کافی برخوردار باشد و توانایی عهده‌دار شدن این امور را شخصاً داشته باشد». او تصریح کرده است که این دو شرط مورد اتفاق علمای اسلامی است. وی در ادامه، علم امام به جمیع مسائل دینی را که «امامیه» شرط کرده‌اند، مطرح می‌کند و می‌نویسد: حق آن است که در این مورد قایل به تفصیل باشیم که اگرمراد از علم به جمیع مسائل شرعی، آن است که امام توانایی و شایستگی علم به تمام مسائل دینی را از طریق اجتهاد داشته باشد و بتواند آنها را در موارد لزوم از طریق نص و اجماع و استنباط کشف کند، ما هم آن را قبول داریم. اما اگر مقصود آن باشد که امام حقیقتاً به جمیع مسائل دینی عالم باشد و بالفعل حکم هر واقعه و مسئله‌ای را بداند، بدون اینکه نیاز به فکر و نظر و استدلال داشته باشد، در این صورت چنین معنایی هم از نظر اجماع و هم عقل و هم جواب نقضی، باطل است. اما اجماع بر خلاف آن است؛ چون امت اسلامی به اتفاق، امامت ابوبکر و عمر و عثمان و علی را پذیرفته‌اند، در حالی که آنها چنین علمی نداشته‌اند؛ زیرا آنها در وقایع پیش آمده سراغ اخبار و نصوص وارده را می‌گرفتند و مانند سایر مجتهدین از ادلة آنها فحص و جست‌وجو می‌کردند. افزون بر این گاهی نظرشان را درباره واقعه و حادثه‌ای می‌دادند و بعد از آن نظرشان بر می‌گشتند، در حالی که اگر علم آنها بالفعل بود، چنین چیزی اتفاق نمی‌افتاد. اما دلیل عقلی بر خلاف آن است؛ زیرا مسائل شرعیه و احکام وقایع جزئی، غیرمتناهی هستند و علم به غیرمتناهی برای هیچ یک از بندگان، مقدور نیست. و اما دلیل نقضی اینکه اگر علم بالفعل به احکام شریعت برای امام لازم است، می‌بایست همه قاضی‌ها و والی‌ها نیز چنین علمی داشته باشند.

۶. سعدالدین تفتازانی (م ۷۹۳ق) تفتازانی درباره شرطیت علم برای امام می‌نویسد: «به اعتقاد جمهور علمای اسلامی یکی از ویژگی‌های امام این است که در اصول و فروع دین، مجتهد باشد تا توانایی اقامه امور دینی را داشته باشد و نیز شرط است که دارای تدبیر و کفایت سیاسی باشد تا بتواند مصالح امت اسلامی را تشخیص دهد و مطابق آن تصمیم‌گیری نماید. البته برخی از علما اجتهاد در اصول و فروع و نیز صاحب رأی بودن و درایت را از شرایط امام نمی‌دانند؛ چون معتقدند اجتماع این شرایط در یک فرد بسیار کم اتفاق می‌افتد. بر این اساس، همین اندازه که امام توانایی رجوع به مجتهدین و استفتا از آنان در امور دین و مشورت با صاحب‌نظران سیاسی را داشته باشد کفایت می‌کند». سپس وی به دیدگاه متکلمان شیعه اشاره می‌کند و می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های امام در نزد شیعه این است که به همه امور حتی امور غیبی، زبان‌ها، حرفه‌ها و صنعت‌ها، عجایب خلقت و آفرینش و اخبار آسمان و زمین آگاه باشد». او این اعتقاد را به غلات شیعه نسبت می‌دهد و آن را ناشی از جهل و خرافات می‌داند.

۷. ایجی (م ۷۵۶ق) و جرجانی (م ۸۱۶ق) ایجی و جرجانی نیز اولین شرطی را که برای امام مطرح کرده‌اند، علم است، آنها می‌نویسد: «اعتقاد اکثریت علما این است که امام باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند امور دینی را برپا دارد. توانایی آوردن دلیل و حجت و پاسخگویی به شبهات را داشته باشد؛ زیرا حفظ باورهای دینی و فصل خصومت‌ها و رفع تنش‌ها، از مهم‌ترین اهداف امامت است و این اهداف بدون شرط مزبور تحقق نمی‌یابد». آنان نیز دیدگاه امامیه، بر لزوم اطلاع بالفعل امام از جمیع مسائل شرعی را یادآور می‌شوند و در نقد آن می‌نویسند: «دلیل ما بر عدم اشتراط چنین علمی، خلافت ابی‌بکر است؛ زیرا خلافت وی ثابت است در حالی که از علم بالفعل به تمام مسائل نیز بهره‌ای نداشت».

۸. ابن خلدون (م ۸۰۸ق) ابن خلدون از علمای متأخر اشاعره است. وی در بحث صفات امام می‌گوید: «و اما شرایط امامت چهار چیز است: علم و عدالت و کفایت و سلامت حواس و اعضایی که در رأی دادن و کارکردن به کار می‌روند و در شرط پنجم که قریشی بودن است اختلاف است. و اما شرطیت علم روشن است؛ زیرا امام یا خلیفه وقتی می‌تواند احکام الهی را اجرا کند که عالم به آنها باشد و تفویض این مقام به کسی که علم به آنها ندارد، درست نیست و علم امام باید به مرحلة اجتهاد رسیده باشد، چون اگر امام مجتهد نباشد ناچار باید تقلید کند و تقلید در امام نقض است در حالی که لازمة امامت، رسیدن به کمال در تمام اوصاف و احوال است. و شرط کفایت بدان سبب است که او باید در اقامه و اجرای حدود شرعی و کیفر دادن گناه‌کاران و هنگام پیش آمدن جنگ‌ها، گستاخ و دلاور باشد و با بصیرت امور جنگی را به عهده بگیرد و مردم را بدان برانگیزد، از تعصبات و احوال ملت‌ها و طوایف مردم آشنا و در ممارست امور سیاست نیرومند و توانا باشد تا با این ویژگی‌ها بتواند آنچه را به وی محول است، همچون حمایت از دین، جهاد با دشمن، اقامه و اجرای احکام و تدبیر مصالح امت اسلامی به بهترین صورت انجام دهد».

۹. عبدالکریم خطیب (م۱۴۲۹ق) خطیب می‌گوید: «مقدارعلم که برای امام لازم است، علم در حد قاضی است واین مسئله اجماعی است».

۱۰. حسن حنفی (معاصر) حسن حنفی، نویسنده معاصر اشعری، در صفات امام می‌نویسد: «از شرایط امام، علم و آگاهی است، لکن مقصود از علم، علم به امور غیبی و یا علم به جمیع مسائل دین و یا اعلم بودن امام نیست، بلکه مقصود این است که امام اهل فتوا و اجتهاد باشد». خلاصه این که متکلمان اشعری ازابتدا تاکنون در گسترة علم امام وحدت نظرداشته وهمة آنها علم درحد اجتهاد نسبت به حلا ل وحرام الهی را شرط لازم و کافی برای مقام امامت پنداشته‌اند وازاین جهت اختلافی دردیدگاه آنان پدید نیامده است»[۱].

پرسش‌های مصداقی همطراز

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس