طائف در تاریخ اسلامی
موقعیت طائف
مردم طائف با مکّه و مناطق همجوار روابط بازرگانی و اقتصادی داشتند. آنان عمدهترین محصولات خود را که میوه بود، به مکّه و دیگر مناطق اطراف صادر میکردند. از اینرو سرنوشت خود را از نظر اقتصادی و اجتماعی با دیگران مرتبط میدانستند و تلاش میکردند هر چه بیشتر به آنان نزدیک شوند و دوستی و رضایت آنها را به دست آورند تا مبادا همانند بنی هاشم در فشار اجتماعی یا محاصره اقتصادی قرار نگیرند. اهالی طائف در این باره بیش از همه، از مردم مکّه بیم داشتند که بازار اصلی تولیدات آنان بود.
از سوی دیگر یکی از بتهای مهم و مشهور عرب به نام لات در شهر طائف قرار داشت و مردم عرب برای زیارت آن به طائف میآمدند[۱]. بنابراین مرکزیت دینی هم در میان عرب داشت و اهالی میکوشیدند تا به هرگونهای آن را حفظ کنند. اینک میتوانیم راز برخورد خشن مردم طائف را با پیامبر اکرم(ص) به خوبی فهم کنیم که چرا سعی داشتند، هر چه زودتر آن حضرت را از شهر خود بیرون کنند.
مردم طایف که عروة بن مسعود، مبلّغ اسلام را کشتند تا سالهای پایانی زندگی پیامبر(ص) مسلمان نشدند. چنان که در جای خود خواهیم آورد، در سال نهم هجری با فرستادن هیأتی به حضور رسول خدا(ص) مسلمان شدند[۲].[۳].
طائف، پناهگاه فراریان حنین
فراریان جنگ حنین به طائف پناه بردند و شهر طائف به مرکزی از دشمنان اسلام تبدیل شد. بنابراین پیامبر ناگزیر بود که به سوی این شهر برود؛ لذا لشکر اسلام بعد از پیروزی در حنین به سوی طائف حرکت کرد. طائف از لحاظ آب و هوایی یکی از بهترین نقاط حجاز است. آنان پیوندهایی با قریشیان داشتند و از جمله قبایل شناخته شده حجاز بودهاند. طائف یکی از شهرهای ییلاقی حجاز است که در جنوب شرقی مکه به فاصله ۷۲ کیلومتری آن قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دریا هزار متر است. قبیله ثقیف که از قبایل بزرگ عرب به شمار میرفت، در این شهر زندگی میکردند.
اعراب ثقیف از جمله کسانی بودند که در نبرد حنین بر ضد اسلام شرکت کرده و پس از شکست فاحش به شهر خود که دارای دژ مستحکمی بود پناهنده شده بودند. ستونهای سپاه اسلام یکی پس از دیگری در اطراف شهر اردوگاه زدند. دژ طائف بسیار مرتفع بود و دیوار محکمی داشت که برجهای مراقبت آن کاملاً بر خارج قلعه مسلط بود.
این دژ توسط سپاهیان اسلام محاصره شد، ولی هنوز حلقه محاصره تکمیل نشده بود که دشمن با تیراندازی از پیش روی سربازان اسلام جلوگیری کرده و حتی چند نفر را در همان لحظه نخست، از پای درآوردند؛ لذا پیامبر دستور فرمود که سپاه عقبنشینی کند و اردوگاه خود را در محلی دورتر از تیررس دشمن قرار دهد[۴].[۵]
محاصره طولانی و نصب منجنیق
سلمان فارسی پیشنهاد کرد که با نصب منجنیق، دژ دشمن را سنگ باران کنند. مسلمانان نزدیک به بیست روز برجها و دژ طائف را مورد حمله قرار دادند و همزمان با نصب منجنیق برای شکافتن دیوار دژ از ارابههای جنگی استفاده کردند تا بتوانند به داخل قلعه وارد شوند. مقاومت سخت مردان جنگی طائف راه نفوذ را بر مسلمانان میبست. بنابراین مسلمانان بدون اینکه به نتیجه برسند، روزهای محاصره را طی میکردند.
پس از آن یک روز پیامبر در میان مردم برخاسته و فرمود: مردم! رفتن من از میان شما نزدیک شده است، من شما را به عترت خودم توصیه میکنم! وعده من و شما حوض کوثر خواهد بود. به خدایی که جانم در اختیار اوست سوگند که میبایست نماز را اقامه کرده و زکات را بپردازید! در غیر این صورت، کسی را از خودم یا چونان خودم خواهم فرستاد که گردن جنگجویان شما را خواهد زد و خانواده شما را به اسارت خواهد گرفت! مردم تصور کردند که مقصود او ابوبکر یا عمر است!! اما رسول خدا(ص) دست علی را گرفته و فرمود: مقصودم این است[۶].[۷]
ماجرای نجوای جانشین پیامبر با ایشان
فرماندهی ظفرمندانه جانشین پیامبر در سریه خثعم
پیامبر در این ایام، کارهای دیگری را دنبال میکردند. از جمله امیرالمؤمنین(ع) را برای شکستن بتهای قبیله خثعم، به سوی آنها فرستادند. امیرالمؤمنین(ع) در برخورد با مردان جنگی این قبیله مرد جنگی آنها را از پای درآورده و بر آنها غلبه یافت و بتها را شکست، سپس به سوی رسول خدا(ص) بازگشت.
هنوز محاصره طائف ادامه داشت. پیامبر با مشاهده امیرالمؤمنین(ع) برای فتحی که انجام داده بود تکبیر گفت، سپس دست ایشان را گرفته و به گوشهای برد که هیچکس نبود و به مدت دراز با ایشان به نجوا سخن گفت. اصحاب اعتراض کردند که چقدر نجوای پیامبر با پسرعمویش طول کشیده است. عمر میگفت: تو با او خلوت کردهای نه با ما، با او نجوا میکنی نه با ما. پیامبر در جواب فرمود: من با او نجوا نکردهام، بلکه خدا با او نجوا کرده است[۸].
در معنای این حدیث میگویند: خدا با او نجوا کرد یعنی خدا به این نجوا امر کرده بود[۹].[۱۰]
اعتراف و حسرت اصحاب بر این خصیصه
این واقعه آن قدر مسلم و مفاهیم آن دلالت بر مدعای ما در مقامات اختصاصی امیرالمؤمنین(ع) دارد که نامآوران از صحابه در شمار حسرتها و آرزوهای خودشان برخورداری از این مقام را ذکر کردهاند:
- عمر بن خطاب اشخاصی را دید که به علی(ع) ناسزا میگویند. به آنها گفت: از بدگویی علی دست بردارید. چون پیامبر سه ویژگی درباره علی گفته است که اگر یکی از این ویژگیها در من بود از تمام آنچه خورشید بر آن میتابد، برای من با ارزشتر بود. من و ابوبکر و ابوعبیده جراح و تعدادی از صحابه بودیم که پیامبر اکرم(ص) بر علی بن ابی طالب(ع) تکیه کرده بود و دستشان را بر شانه حضرت زد و فرمود: «أنت يا عليّ أوّل المؤمنين إيمانا، و أوّلهم إسلاما»؛ تو یا علی! اولین کسی هستی که ایمان آوردی و اولین کسی هستی که اسلام را پذیرفتی. سپس فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» جایگاه و رتبه تو نسبت به من همانند جایگاه حضرت هارون نسبت به موسی است. سپس پیامبر فرمود: «وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُکَ»: دروغ میبندد بر من، هر کس گمان میکند من را دوست دارد ولی تو را دشمن میدارد[۱۱].
- هنگامی که معاویه به خاطر اخذ بیعت برای یزید وارد مکه شد، در دارالندوة انجمنی تشکیل داد که در آن، شخصیتهایی از صحابه پیامبر گرد آمده بودند. وی سخن خود را در بدگویی درباره «امیرالمؤمنین(ع)» آغاز کرد و انتظار داشت که سعد نیز با او در این کار همراهی داشته باشد؛ اما او ساکت بود؛ لذا از او پرسید: چرا علی را دشنام نمیدهی؟ سعد بن ابی وقاص رو به معاویه کرد و گفت: اگر تنها یک فضیلت از سه فضیلتی که در زندگی «علی» هست را من داشتم، برایم محبوبتر بود از هر آنچه خورشید بر آن تابیده است! و آن سه عبارتند از:
روزی پیامبر به علی(ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون به موسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست. دوم آنکه پیامبر در یکی از روزهای جنگ خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش، او را دوست میدارند و او، فاتح خیبر است و فرار نمیکند. و سوم ازدواج با دختر پیامبر است[۱۲]. البته ابن اثیر در اسدالغابة سومین فضیلت را اینگونه نقل میکند: و سوم روز مباهله با مسیحیان نجران، پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را دور خود گرد آورد و فرمود: پروردگارا، اینان اهل من هستند[۱۳].[۱۴]
نکتهای درباره جانشینان پیامبر در مدینه
نکته پایانی و مهم اینکه سیره مسلم و قطعی پیامبر در غزوات این بوده است که در تمامی این جنگها برای رسیدگی به امور مردم و اصلاح امور شهر و اقامه نماز جماعت و... شخصی را به جای خویش، در شهر مدینه، میگماشت؛ هرجا به مقدار نیاز. برای نمونه سعد بن عبادة[۱۵] در غزوه ودان، عثمان بن مظعون یا سعد بن معاذ در غزوه بواط[۱۶]، زید بن حارثه در غزوة بدر اولی[۱۷]، عبدالله بن مکتوم در غزوههای بدر الکبری[۱۸]، بنی سلیم، بحران[۱۹]، احد[۲۰]، حمراء الاسد، بنی نضیر[۲۱]، بنی قریظة[۲۲]، بنی لحیان[۲۳]، ذوقرد[۲۴] و فتح مکة[۲۵]، سباع بن غرفطه در غزوه بنی سلیم و غزوه دومة الجندل[۲۶] ابولبابة در غزوه سویق[۲۷]، عثمان در غزوه غطفان[۲۸]، ابوذر غفاری در غزوه ذات الرقاع[۲۹]، و نمیلة بن عبدالله لیثی در غزوه خیبر[۳۰]، و... اما پیامبر در هیچ یک از این حوادث همانند آنچه برای امیرالمؤمنین علی(ع) در مقدمه و موخره این حادثه فرموده بود، سخنی نگفته و رفتاری همانند آن نداشته است. حتی پیامبر در مورد افرادی همچون عبدالله بن مکتوم که به دفعات متعدد به جای خود در مدینه باقی گذارده بود، هیچگاه و در هیچ زمانی چنین سخنانی نگفته و چنین رفتارهایی نکرده است. بلکه هیچ سخنی نگفته و کار خاصی نکرده است.[۳۱]
منابع
پانویس
- ↑ الاصنام، ص۱۶؛ سیره دحلان، ج۳، ص۱۱؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۳۵.
- ↑ بنگرید: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۳؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۳۵؛ سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۸۳؛ سیره دحلان، ج۳، ص۹.
- ↑ عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۴۰۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۱.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۸۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۳۱؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۳۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳؛ مناقب علی بن ابی طالب، ج۱، ص۲۵۵ (ابن مردویه)؛ الامالی، ج۱، ص۵۰۴.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۲.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۱۵۲ و ۱۵۳؛ ترمذی، ج۵، ص۶۳۹، ش۳۷۲۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۶۳؛ ج۳۸، ۳۰۰؛ اسدالغابة، ج۳، ص۷۶۱.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۲.
- ↑ جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۴۴ (سیوطی).
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ خصائص نسائی، ج۱، ص۱۱۶؛ صحیح الترمذی، ج۲، ص۳۰۰؛ المسند، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴؛ فضائل الخمسة، ج۱، ص۳۱۰؛ الغدیر، ج۳، ص۲۰۰.
- ↑ اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۳.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۵۹۱؛ المغازی، ج۱، ص۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۷.
- ↑ البدایة و النهایة (دارالفکر)، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹۷؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۷.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۸.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۴۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۴، ص۸۳.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۳۲۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۴.