بنی‌قریظه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از بنی قریظة)

بنی‌قریظه یکی از سه طایفه مشهور یهود در مدینه بودند که پیامبر (ص) بر اثر پیمان شکنی در غزوه خندق، با آنان برخورد کرد. این قبیله از نسل هارون بن عمران (ع)، برادر حضرت موسی (ع) بوده‌اند که قبل از ظهور اسلام به‌دلیل ترس از جنگ از فلسطین به یثرب مهاجرت کرده و در آنجا سکونت داشتند.

بعد از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه حضرت با قبایل یهودی پیمان صلح بست، اما در سال پنجم هجری که جنگ احزاب اتفاق افتاد، بنی‌قریظه پیمان‌نامه را پاره کرده و از دشمنان حمایت کردند، بعد از پایان جنگ و فرار دشمنان، بنی‌قریظه تنها ماند. به‌دلیل خیانتی که بر مسلمانان کردند و خطری که از جانب آنها مسلمانان را تهدید می‌کرد، پیامبر بلافاصله بعد از پایان جنگ احزاب، دستور غزوه بنی‌قریظه را داده و آنان را محاصره کردند.

بعد از محاصره بنی‌قریظه‌، آنها پیشنهاد صلح دادند و بعد از مذاکره با پیامبر در نهایت، حضرت پیشنهاد صلح را قبول کرده و داوری بین خودشان را به سعد بن معاذ سپردند. در رابطه با فرجام و سرانجام بنی‌قریظه‌ تحلیل‌های مختلفی شده است، عده‌ای قتل و مجازات آنان را گزارش کرده‌اند و عده‌ای دیگر با ذکر شواهد و قراینی درباره شمار کشته شدگان و نحوه برخورد با بنی‌قریظه اظهار تردید کرده‌‏اند.

نسب و خاستگاه

بنابر گزارش‌های تاریخی، قبیله بنی‌قریظه، از نسل هارون بن عمران (ع)، برادر حضرت موسی (ع) بوده‌اند که قبل از ظهور اسلام به‌دلیل ترس از جنگ از فلسطین به یثرب مهاجرت کرده و در آنجا سکونت داشتند[۱].

بنی قریظه از سه طایفه مشهور یهود و آخرینشان بودند که پیامبر (ص) بر اثر پیمان شکنی در غزوه خندق، با آنان برخورد کرد. مفسران ذیل آیاتی از سوره بقره، آل عمران، مائده، انفال و احزاب و برخی دیگر آیات از آنان یاد کرده و برخی را در شأن آنان دانسته یا بر ایشان تطبیق کرده‌‌اند.

در زمان و علت هجرت یهود به یثرب که بنی‌‌قریظه را نیز دربرمی‌‌گیرد اخبار متفاوتی ارائه شده است. برپایه خبری، آنان در بازگشت از سفر حج که با حضور موسی (ع) انجام گرفت، در یثرب ساکن شدند[۲]. گزارش دیگری حکایت از آن دارد که آن حضرت‌‌(ع) برای سرکوب عمالقه، سپاهی به حجاز فرستاد. در بازگشت، چون بنی‌‌اسرائیل متوجه نافرمانی سپاه از دستور آن حضرت شدند ایشان را از خود راندند و آنان به یثرب مهاجرت کردند[۳]. برخی مؤرخان اسلامی در این خبر تردید کرده‌‌اند[۴]. به موجب گزارش دیگری، هجرت آنان بر اثر ترس از حمله‌‌های بخت‌‌النصر، فرمانروای بابل به فلسطین بوده است[۵]. از دیگر علل می‌‌توان به ازدیاد جمعیت یهود و امکانات محدود محل سکونت[۶] و آگاهی آنان از ظهور پیامبر آخرالزمان در حجاز اشاره کرد[۷]. بنابر قول مشهور، هجرت یهود به یثرب، پس از حمله امپراتوری روم به فلسطین، کشتار یهود و ویرانی معبد ایشان صورت گرفت[۸]. گفته شده: این واقعه قبل از آمدن اوس و خزرج به یثرب بوده است[۹].[۱۰]

استقرار در یثرب

برخی منابع اشاره دارند که بنی‌‌قریظه در جنوب شرقی یثرب، بین وادی مهروز و مُذَیْنب ساکن گشتند[۱۱]. وادی مهروز به آنان تعلق داشت که سیل آن مدینه را تهدید می‌‌کرد و در زمان عثمان جلوی آن سدی ساخته شد[۱۲]. آنان با دیگر یهودیان مدت‌ها بر عرب آن شهر (اوس و خزرج) تسلط داشتند[۱۳] و بنابر قولی در آن زمان (دوره ساسانیان)، خرج‌گزار مرزبان ایرانی "الزاره" در بحرین بودند[۱۴]. اقتصاد آنان عمدتاً متکی به کشاورزی بود. غَمْل، محل فرود بنی‌‌قریظه از پوشش گیاهی خوبی برخوردار بود[۱۵]. چاه أبّا نیز از اموال آنان به شمار می‌‌آمد[۱۶] که رسول خدا به هنگام غزوه بنی‌‌قریظه بدانجا فرود آمد[۱۷]. بعاث (جایگاه جنگ اوس با خزرج در آستانه ظهور اسلام) نیز متعلق به بنی‌‌قریظه بود[۱۸].[۱۹]

روابط با پیامبر (ص)

غالب سیره نویسان برقائلند رسول خدا (ص) پس از هجرت به یثرب با آنها پیمانی بست[۲۰]، اما زمان آن دقیقاً مشخص نیست. از مفاد آن، خودداری یهود از اقدام بر ضدّ پیامبر و مسلمانان بود. این پیمان به آن حضرت اجازه می‌‌داد تا در صورت نقض آن از سوی یهود در ریختن خون آنان و به اسارت درآوردن ذریه ایشان آزاد باشد[۲۱]. همین پیمان تا سال پنجم هجری مانع همکاری بنی قریظه با مخالفان رسول خدا گردید و آنان اعتراف داشتند که از رسول خدا جز وفا و راستی چیزی ندیده‌‌اند[۲۲] و آن حضرت ایشان را به پذیرش اسلام مجبور نساخته است[۲۳]. در طی دوره هم‌پیمانی، روابط خوبی میان آنان و پیامبر برقرار بود[۲۴]، چنان‌‌که در غزوه بنی نضیر (سال چهارم هجری) از اجابت دعوت عبدالله بن ابی منافق مبنی بر یاری بنی نضیر خودداری ورزیدند.

رفتار و اعمال یهود به گونه‌‌ای بود که رسول خدا (ص) و مسلمانان به بنی قریظه نیز چون دیگر یهود پیمان شکن اعتماد چندانی نداشتند، از این رو با نزول آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُبِينًا[۲۵]، آن دسته از انصاری که با آنان از طریق حلف و رضاع ارتباط داشتند از این کار نهی شدند[۲۶].[۲۷]

ایفای نقش در غزوه خندق

اخباری دال بر پیمان شکنی آشکار بنی قریظه تا سال پنجم هجرت در دست نیست. در این سال، بزرگان بنی‌‌نضیر، قریش و دیگر قبایل منطقه را بسیج کرده، سپاه احزاب را به راه انداختند و به ایشان وعده همراهی بنی قریظه را دادند، از این رو، حیی بن اخطب بزرگ بنی نضیر به مدینه آمد تا آنان را از داخل مدینه بر ضدّ مسلمانان بشوراند[۲۸]. او نخست با غزال بن سَمْوال، از بزرگان بنی‌‌قریظه برای نقض پیمان سخن گفت که نتیجه‌‌ای در پی نداشت[۲۹]، پس از آن با کعب‌‌ بن اسد رئیس بنی‌‌قریظه وارد مذاکره شد و او نیز امتناع کرد[۳۰]، اما با اصرار "حیی" و دادن تضمین وی به قریظی‌ها و پیشنهاد گرفتن گروگان از قریش توسط بنی‌‌قریظه و غطفان، کعب سرانجام عهدنامه خود با رسول خدا را نقض کرد[۳۱] یا آن را به دست حیی داد و او پاره کرد[۳۲]. با آگاهی پیامبر (ص) از خیانت آنها، آن حضرت ابتدا فردی را برای کسب اطلاع به سوی آنان فرستاد[۳۳]، سپس گروهی از انصار شامل سعد بن معاذ را که پیش از اسلام با آنها هم‌پیمان بودند نزد کعب فرستاد. ایشان کعب را سوگند دادند که به عهد خود پای‌‌بند باشد؛ اما آنها به رسول خدا و سعد دشنام دادند[۳۴].

گزارش‌هایی نیز از تهاجم بنی‌‌قریظه در مدینه در دست است[۳۵]. پیامبر برای ناکام گذاشتن حرکت آنان در مدینه، سلمة بن اسلم را با ۲۰۰ نفر و زید بن حارثه را با ۳۰۰ نیرو برای حراست از شهر مأمور کرد[۳۶]، از این رو یهود، از شبیخون ‌‌زدن‌های خود نتیجه‌‌ای نگرفتند[۳۷]. گویند: آنها برای تهاجم شبانه به مدینه از مشرکان تقاضای فرستادن ۲۰۰۰ جنگجو کردند؛ اما پاسخ مثبت نشنیدند[۳۸]. حملات متناوب آنان به برخی مناطق مسلمان‌‌نشین مدینه افزون بر ایجاد خلل در رفت و آمد مسلمانانی که نزدیک بنی‌‌قریظه ساکن بودند، موجب هراس زنان و کودکان ساکن شهر شده بود[۳۹]، چنان‌‌که حمله به کوشک رفاعه که به قتل یکی از آنان به دست صفیه دختر عبدالمطلب انجامید، از این‌‌گونه اقدام‌هاست[۴۰].[۴۱]

غزوه بنی‌قریظه

خیانت و پیمان شکنی آنان در نبرد احزاب که در حساس‌‌ترین شرایط صورت گرفت و هستی اسلام در خطر بود قابل گذشت نبود، از این رو پیامبر (ص) پس از جنگ خندق، به فرمان الهی مأمور سرکوب آنان شد. درباره سال وقوع این غزوه به‌‌رغم اتفاق نظر مبنی بر وقوع آن پس از غزوه خندق، دو گزارش متفاوت وجود دارد: برخی آن را یک سال پس از اُحد (سال چهارم هجرت)[۴۲] و برخی دیگر، دو سال پس از جنگ اُحد و در سال پنجم می‌‌دانند[۴۳]. این قول در میان مورخان و سیره‌‌نویسان از شهرت بیشتری برخوردار است.

مطابق گزارش سیره نویسان، پیامبر (ص) پس از اعلام جنگ بر ضدّ بنی‌‌قریظه، ابن ام مکتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد[۴۴] و برای اینکه به آنان فرصت تجدید قوا ندهد فوراً به منطقه ایشان رفت و نماز عصر را در آنجا به جا آورد[۴۵]. سپاه اسلام متشکل از ۳۰۰۰ نیرو[۴۶] به پرچمداری علی (ع) بود[۴۷]. رسول خدا طبق سیره همیشگی خود، ابتدا از آنان خواست اسلام بیاورند[۴۸]، چون سر‌‌باز زدند به محاصره ایشان پرداخت. با ادامه محاصره و پس از آشکار شدن ضعف ایشان در مقابل سپاه اسلام، بنی قریظه فردی به نام "نباش بن قیس"[۴۹] یا غزال ‌‌بن شمویل (شمول)[۵۰] را نزد پیامبر (ص) فرستاده، پیشنهاد کردند حضرت با آنان نیز چون بنی‌‌نضیر رفتار کند و به ایشان اجازه داده شود اموال منقول خود را برداشته، از مدینه کوچ کنند؛ اما رسول خدا خواسته آنان را رد کرد. پس از آن بنی‌‌قریظه پیشنهاد کردند با بر جای گذاشتن همه اموال خویش، تنها جان خود و خانواده‌‌هایشان را نجات دهند؛ اما رسول خدا خواستار تسلیم بدون قید و شرط آنان شد[۵۱] زیرا تجربه نشان داده بود که اگر این گروه نیز مانند همکیشان خود (بنی‌‌نضیر) آزادانه از تیررس مسلمانان خارج شوند توطئه‌‌های خود را بر ضدّ اسلام از سر می‌‌گیرند. در پی این حوادث، بنی‌‌قریظه چاره‌‌ای جز تسلیم بدون قید و شرط نیافته، تسلیم شدند.

اختلاف است که پس از تن دادن بنی‌‌قریظه به خواسته پیامبر (ص)، قبیله اوس از آن حضرت خواستند آنان را به خاطر هم‌پیمان بودن با ایشان، ببخشد یا اینکه بنی‌‌قریظه خود، اوسی‌ها را واسطه برای داوری در بین آنان قرار دادند. بنابر قول مشهور، اوسی‌ها پیش‌دستی کردند و با اصرار آنان پیامبر (ص) سعد ‌‌بن معاذ را داور معرفی کرد[۵۲]، اما طبرسی آورده است که بنی‌‌قریظه خود، سعد ‌‌بن ‌‌معاذ را با اجازه آن حضرت برگزیدند[۵۳]. گویند: پس از آگاهی سعد از داوری خویش گفت: وقت آن فرا رسیده است که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌‌ای نهراسم[۵۴]. پس از آن، سعد با تعهد گرفتن از بنی‌‌قریظه و مسلمانان مبنی بر تن دادن به حکم او، اعلام کرد که مردان بنی‌‌قریظه کشته شوند، زنان و کودکان ایشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد[۵۵]. پیامبر اکرم (ص) حکم سعد را تأیید و درباره آن فرمود: آنچه را خدا از فراز آسمان‌ها حکم داده بود، سعد بر آن حکم کرد[۵۶].[۵۷]

سرانجام بنی قریظه

مطابق گزارش سیره‌‌نویسان، سپاه اسلام، بنی قریظه را پس از خلع سلاح در خانه دخترحارث از تیره بنی نجار[۵۸] یا در منزل اسامة ‌‌بن زید[۵۹] بازداشت کردند و پس از کندن گودال‌هایی در بازار مدینه، آنان را یکی یکی[۶۰] یا ۱۰‌‌ تا ۱۰‌‌ تا[۶۱] آوردند و گردن زدند[۶۲]. حیی بن کعب رئیس بنی نضیر و از آتش افروزان جنگ احزاب و کعب ‌‌بن اسد بزرگ بنی قریظه از جمله کشته شدگان بودند[۶۳].[۶۴]

تحلیل کشتار

هرچند بیان قرآن کریم در آیات وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا [۶۵] حکایت از تأیید اعدام مردان بنی‌‌قریظه دارد[۶۶]، با این وجود، برخی محققان با ذکر شواهد و قراینی نسبت به نقل‌ها و گزارش‌های فوق در خصوص تعداد کشته شدگان و نحوه برخورد یاد شده با بنی‌‌قریظه اظهار تردید کرده‌‌اند؛ بعضی شمار مقتولان را آن هم با این تعداد و در یک روز یا سه روز و به دست یک یا دو نفر (علی (ع) به تنهایی یا به همراهی زبیر) بعید دانسته، این گزارش‌ها در خصوص کشتار را، ساخته و پرداخته قبیله خزرج دانسته‌‌اند که می‌‌خواستند چنین وانمود کنند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر، کمتر از خزرجی‌ها بوده است. در غیر این صورت پیامبر شفاعت آنها را درباره بنی‌‌قریظه می‌‌پذیرفت[۶۷]، چنان‌‌که شفاعت خزرجی‌ها را درباره بنی‌‌نضیر پذیرفت.

برخی دیگر کشتار آنها را خلاف سیره رسول خدا عنوان کرده‌‌اند و نیز با استناد به آمار و ارقام متفاوت این غزوه و ذکر این مطلب که تلفات این نبرد داخلی در مقایسه با نبردهای دیگر پیامبر، قابل پذیرش نیست به نقد گزارش‌های سیره‌‌نویسان پرداخته‌‌اند[۶۸]. دکتر ولید عرفات[۶۹] با اقامه ادله متعددی کشتار یهود را رد کرده است. برخی از ادله وی عبارت‌‌اند از:

  1. قرآن به این تعداد مقتول اشاره نکرده است.
  2. در عین پیمان شکنی آنان، اسلام بزرگ‌‌تر از آن است که این تعداد را با چنان وضعی بکشد.
  3. رؤسای آنان مقصر بودند نه همه آنان، از این رو مطابق قاعده لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى، کشتن ایشان خلاف اسلام بوده است.
  4. معقول نیست چند صد نفر در بازار مدینه کشته شوند و اشاره واضحی به موضع قتل آنان نشود و اثری باقی نماند.
  5. اگر چنین کشتاری می‌‌بود فقها آن را مبنا قرار می‌‌دادند.
  6. فقط نام چند تن از برزگان‌‌ بنی‌‌قریظه برده شده و از دیگران نامی در‌‌میان نیست.

به اعتقاد برخی، داستان قتل عام آنان را ابن‌‌اسحق از یهود گرفته و سیره نویسان و مؤرخان بعدی از او گرفته‌‌اند، افزون بر آن، راویان این واقعه ‌‌نیز چون محمد بن کعب و عطیه از یهود قرظی هستند و بعید نیست که جانب‌دارانه سخن گفته باشند[۷۰].

در مقابل نظریه فوق، محققان دیگری، کشتن یهود بنی‌‌قریظه را مطابق عقل و منطق دانسته و آورده‌‌اند که:

  1. اولاً: سزای کسانی که در حساس‌‌ترین شرایط، پیمان‌‌شکنی کردند، کمتر از این نبوده است[۷۱]. اصولا حیات سیاسی اسلام در گرو معاهداتی بود که با قبایل اطراف داشت و پیمان‌‌شکنی هر روزه و گذشت رسول خدا از پیمان‌‌شکنان، زمینه را برای نقض عهدهای مکرر آماده می‌‌کرد[۷۲].
  2. ثانیاً: حکم "سابّ‌‌ النبی" بر آنها جاری شد[۷۳].
  3. ثالثاً: خود آنها داوری سعد بن معاذ را پذیرفته بودند[۷۴].
  4. رابعاً: در عهدنامه پیامبر با یهود مدینه آمده بود که در صورت پیمان‌‌شکنی آنها، آن حضرت در ریختن خون آنان آزاد خواهد بود.
  5. خامساً: سعد، گویا از قوانین تورات آگاهی داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود[۷۵].[۷۶]

بنو قریظه

یکی از طوایف عمده یهودی ساکن مدینه است که در اصل یهودی بوده‌اند. در نسب آنها گفته شده که تیره‌ای از جذام هستند. جذام همان «عمرو بو عدی بن حارث بن مرة بن ادد بن زید بن ینجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ» است. یهودی شدن افراد قبیله بنو قریظه در دوران عاد. یعنی دوران سمؤال اتفاق افتاده است. سمؤال همان شخصی است که دارای روابط دوستانه با امرؤ القیس کندی بوده و در فاصله قرن پنجم و ششم میلادی می‌زیسته است. یهود بنو قریظه و بنو نضیر که در دورانی نه چندان دور به یثرب هجرت کرده بودند، پس از آمیزش با عرب‌های یثرب و تأثیرپذیری از آنان، نام‌های عربی را برای خود انتخاب کردند. سمهودی می‌گوید: بنی قریظه خود ادعا می‌کردند که از نسل شعیب پیامبر هستند و شعیب خود از بنی جذام به شمار می‌آمد. در صورتی که این گفته درست باشد، شکی در عرب تبار بودن آنان وجود نخواهد داشت. به نظر می‌رسد بنو قریظه و بنو نضیر در هجرت به مدینه پیشگام بوده‌اند. در این باره سمهودی می‌گوید: هنگامی که رومیان بر شام غلبه یافتند، قریظه و نضیر و هدل به دنبال افرادی که در حجاز سکونت داشتند، از شام گریختند. بنی هدل از عموزادگان بنو قریظه و نضیر بهشمار می‌آمده و از آنان نبودند بلکه نسب آنان به بالاتر از آنها - یعنی بنی‌اسرائیل – بازگشته است.

گواه دیگری که نشان از عرب‌تبار بودن بنو قریظه و بنو نضیر دارد، عدم پایبندی آنان به عادات و رسوم یهودیان بوده است؛ زیرا یهود ادعای آن دارد که از نژادی پاک برخوردار بوده ومی‌بایست از خویشاوندی با ملیت‌های دیگر، غیر از یهود خودداری نماید. در حالی که می‌توان ملاحظه کرد که بنی قریظه و بنی نضیر از راه ازدواج با قبایل عرب - همچون بنی ذبیان ابن ثعلبه و بنی تمیم و بنی نبهان از طی وکنده – خویشاوند شدند. نیز ملاحظه می‌کنیم که عرب‌های یهودی شده، بر ارتباط نسبی خود با این دو قبیله یهودی و نه دیگر قبایل یهودی مدینه اصرار ورزیده و و خود را چه به صورت ازدواج و چه به صورت نسبی از آنان به شمار می‌آوردند. درباره تعداد افراد قبیله بنو قریظه روایات متعددی وجود دارد. جمعیت آنان را ششصد، تا نهصد نفر گفته‌اند. بنو قریظه، لشکر احزاب محاصره کننده مدینه را یاران خوبی برای خود بر ضدّ محمد(ص) پنداشتند، از این رو عهد خود را شکسته و با دشمنان مسلمانان پیمان بستند. پیامبر خدا(ص) نقض پیمان از سوی بنو قریظه در وضعیت سخت و حساس را خیانتی بزرگ به شمار آورد و کیفر آنان را کشتن هفتصد و پنجاه جنگجوی آن تعیین کرد. پیامبر(ص) زنان و فرزندان آنان را زنده نگاه داشت. و به عنوان اسیر مسلمانان به شمار آورد. در میان یهودیان، بنی قریظه از بالاترین نسبت در پذیرش دین اسلام برخوردار بود؛ زیرا پس از به قتل رسیدن مردان پیکارگر آنان، زنان و فرزندان آنها در حکم اسیران مسلمانان به شمار می‌آمدند.[۷۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  2. المنتظم، ج ۱، ص ۳۵۷؛ وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۵۷، ۱۶۲.
  3. الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۲؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  4. وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۵۹؛ الروض الانف، ج ۴، ص ۲۹۰.
  5. تاریخ طبری، ج ۱،ص ۳۸۳؛ مجمع‌‌البیان، ج ۱، ص ۳۱۶؛ البدایة‌‌والنهایه، ج ۲، ص ۳۱.
  6. وفاء الوفا، ج ۱، ص ۱۵۶.
  7. مجمع‌‌البیان، ج ۷، ص ۲۸۶؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  8. البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۲۹؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  9. الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۳؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۴.
  10. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  11. الاغانی، ج ۲۲، ص ۱۱۳؛ معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۳؛ المصنف، ج ۱، ص ۱۶۸.
  12. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۱۶۸ - ۱۷۰.
  13. البدء و‌‌التاریخ، ج ۳، ص ۱۳۰؛ المفصل، ج ۶، ص ۵۱۹.
  14. معجم البلدان، ج ۵، ص ۸۳.
  15. النهایه، ج ۲، ص ۳۸۸.
  16. تاج العروس، ج ۱، ص ۱۴۳؛ النهایه، ج ۱، ۲۴؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۹.
  17. جامع البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۸۲.
  18. الکامل، ج، ۱، ص ۶۸۰.
  19. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  20. المغازی، ج ۲، ص ۴۵۴؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۹؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۲.
  21. اعلام الوری، ص ۷۹.
  22. المغازی، ج ۲، ص ۴۸۵؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۲۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۹.
  23. دلائل النبوه، ج ۳، ص ۴۰۱.
  24. المغازی، ج ۲، ص ۴۵۸؛ دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۲۸.
  25. «ای مؤمنان! کافران را به جای مؤمنان دوست نگیرید، آیا برآنید تا برای خداوند بر خویش حجّتی روشن قرار دهید؟» سوره نساء، آیه ۱۴۴.
  26. غررالتبیان، ص ۲۴۰.
  27. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  28. المغازی، ج ۲، ص ۴۵۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۳.
  29. المغازی، ج ۲، ص ۴۵۵.
  30. المغازی، ج ۲، ص ۴۵۸؛ دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۲۸.
  31. المغازی، ج ۲، ص ۴۵۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۱؛ دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۰۱.
  32. بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۲۳.
  33. بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۲۳.
  34. دلائل‌‌النبوه، ج ۳، ص ۴۰۳؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص‌‌۲۲۲.
  35. المغازی، ج ۳، ص ۴۶۲.
  36. الطبقات، ج ۲، ص ۶۷؛ المغازی، ج ۲، ص ۴۶۰.
  37. الطبقات، ج ۲، ص ۶۷؛ المغازی، ج ۲، ص ۴۵۹.
  38. الطبقات، ج ۲، ص ۶۷.
  39. المغازی، ج ۲، ص ۴۵۱، ۴۷۴.
  40. المغازی، ج ۲، ص ۴۶۲ ـ ۴۶۳.
  41. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  42. اعلام الوری، ج ۱، ص ۹۹؛ البدایة و‌‌النهایه، ج ۴، ص ۱۰۷؛ المحبر، ص ۱۰.
  43. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۶۹۹؛ الطبقات، ج ۲، ص‌‌۶۵، ‌‌۷۴.
  44. المغازی، ج ۲، ص ۴۹۶؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۷؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴.
  45. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۹.
  46. المغازی، ج ۲، ص ۵۲۲؛ الطبقات، ج ۲، ص ۲۳۴.
  47. السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص۲۳۴؛ الطبقات، ج ۲، ص۵۷.
  48. المصنف، ج ۵، ص ۲۱۶.
  49. المغازی، ج ۲، ص ۵۰۱.
  50. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۹۰.
  51. المغازی، ج ۲، ص ۵۰۱.
  52. المغازی، ج ۲، ص ۵۱۰؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص‌‌۲۳۹.
  53. مجمع‌‌البیان، ج ۸، ص ۵۵۲.
  54. جامع‌‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۸۴.
  55. المغازی، ج ۲، ص ۵۱۲؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص‌‌۲۴۰؛ جامع‌‌البیان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۱۸۴.
  56. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۹۱.
  57. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  58. السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۰.
  59. المغازی، ج ۲، ص ۵۱۲.
  60. تفسیر منسوب به امام عسکری (ع)، ص ۶۷۱.
  61. الطبقات، ج ۲، ص ۵۸؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۲.
  62. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۲.
  63. المغازی، ج ۲، ص ۵۱۳؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.
  64. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  65. «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید و زمین و خانه‌ها و دارایی‌هایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.
  66. التبیان، ج ۸، ص ۳۳۳.
  67. تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۸۸ ـ ۸۹.
  68. تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۸۸ ـ ۸۹، ۲۳۴ ـ ۲۳۶؛ تاریخ صدر اسلام، ص ۱۷۱.
  69. بحوث المؤتمر الدولی التاریخ، ص ۷۸۷ - ۷۹۳.
  70. ر.ک: یهود حجاز و پیامبر (ص)، ص ۱۶۴ - ۱۹۷.
  71. تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص ۳۵۴ ـ ۳۵۵.
  72. تاریخ سیاسی اسلام، ص ۵۲۷.
  73. احکام القرآن، ج ۳، ص ۱۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۴۹؛ ج ۸، ص ۸۲ ـ ۸۳.
  74. مجمع‌‌ البیان، ج ۸، ص ۵۵۲؛ اعلام الوری، ص ۷۹.
  75. تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص ۳۵۴.
  76. سامانی، سید محمود، مقاله «بنی قریظه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۶.
  77. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۲۰۳.