آیا آیه ۸۷ سوره انبیا بر غضبناک شدن حضرت یونس بر خدا و عدم عصمت آن حضرت دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۸۷ سوره انبیا بر غضبناک شدن حضرت یونس بر خدا و عدم عصمت آن حضرت دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت حضرت یونس
مدخل وابستهعصمت - پیامبران - حضرت یونس
تعداد پاسخ۳ پاسخ

آیا آیه ۸۷ سوره انبیاء بر عدم عصمت حضرت یونس دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

برخی با استناد به آیه ۸۷ سوره انبیا «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱]. معتقد به عدم عصمت حضرت یونس(ع) شده‌اند. این گروه معتقدند که ظاهر این آیه به قرینه اعتراف آن حضرت، بر ستمگر بودن ایشان و گمان نادرست بردن به خدا دلالت دارد و روشن است که ظلم و ستم منافی با عصمت است.

پاسخ جامع اجمالی

غضبناک شدن حضرت یونس

در پاسخ به شبهه مذکور، بیان چند نکته ضروری است

  1. اصل درخواست عذاب و نفرین، امری معقول، پذیرفتنی و سازگار با عصمت است، زیرا بعد از اتمام‌حجت با قوم خود و عدم پذیرش آنان، صورت گرفت.
  2. وقتی‌که اصل درخواست نفرین، جایز بوده پس منطقی است که ماندن در منطقه عذاب نیز جایز نباشد و هیچ دلیلی بر عدم جواز ترک محل وجود ندارد.
  3. خشم حضرت یونس از دست قوم خویش بوده و به خاطر دین خداوند هم بوده است.
  4. هر خداشناسی می‌داند که خداوند در هر زمان و مکان بر وی دسترسی دارد و چنین نسبتی بر یونس پیامبر، پذیرفتنی نیست، یونسی که خداوند در قرآن او را برگزیده الهی و صالح خوانده است. واژه "قدر" در لغت عرب به معنای "سختی و تنگی" به کار برده شده: اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ.
  5. اما اینکه حضرت یونس به خود نسبت ظلم داد به این دلیل بود که او در به شکم ماهی، متوجه شد که می‌توانست با تحمل اذیت‌ها و ادامه تبلیغ، بهتر از این عمل کند و مقامش را ارتقا بخشد اما با ترک اولی، بر خود ظلم نموده است»[۲].

با توجه به نکات فوق به یقین می‌توان گفت که معنای جمله وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ این نیست که یونس (ع) بر خداوند خشم گرفته و گمان کرده باشد که بر او قدرتی ندارد. چه آنکه خشم و غضب بر خداوند، از جمله گناهان کبیره و بلکه کفر است و ارتکاب گناه کبیره و کفر بر انبیا جایز نیست. افزون بر آن، پندار خروج از سیطره قدرت خداوند از هیچ دینداری پذیرفته نیست، چه رسد به پیامبری از پیامبران الهی! چگونه ممکن است شخصی که عظمت خدا را با چشم دل می‌بیند و او را عین عدل و احسان و حکمت و قدرت می‌داند و می‌یابد، بر کار او غضبناک شده، عاجزش پندارد[۳].[۴]

با این حال مفسران پاسخ‌های متعددی نسبت به خطاب موجود در آیه جهت رفع هر گونه ابهام در عصمت انبیا و به ویژه حضرت یونس (ع) داده‌اند:

پاسخ نخست: ترک مردم، با یأس از هدایت آنان در حد ترک اولی: از پاره‌ای روایات می‌توان استفاده کرد که در پی پافشاری مردم بر کفر، نور امید در دل حضرت یونس (ع) خاموش شد و خشم بر وجودش چیره گشت و عزم خود را بر جدا شدن از آنان جزم کرد[۵]؛ در حالی که بهتر بود تا آخرین دم از هدایت و ارشاد قوم خود دست برنمی‌داشت و بیش از پیش صبر پیشه می‌کرد؛ ولی این کار را نکرد و از این رو به این گرفتاری مبتلا شد. این پاسخ، رساترین پاسخ است[۶].

پاسخ دوم: پیدایش این لغزش به دلیل واگذاری حضرت به خود[۷]: در روایتی چنین نقل شده است: «حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ‌»[۸]؛ «خداوند لحظه‌ای حضرت یونس (ع) را به خود واگذاشت؛ در نتیجه او به این لغزش مبتلا گشت». این روایت از دو جهت درخور ایراد و نقد است:

اول. از جهت سند: در این مجال توجه به چند نکته ضروری می‌نماید:

  1. رجال سند تا عبدالله بن سیار، حتی ابراهیم بن هاشم[۹] از افراد ثقه‌اند، ولی عبدالله بن سیار در کتاب‌های رجال‌شناسی توثیقی ندارد[۱۰].
  2. اعتبار تفسیر قمی، خود، موضوع بحث محققان رجالی قرار دارد.
  3. این روایت در هیچ یک از کتاب‌های معروف و معتبر مانند کتب اربعه و مصادر بحارالانوار نقل نشده است و تنها تفسیر قمی و قصص القرآن جزایری آن را نقل کرده‌اند.

دوم. از جهت دلالت: در این روایت جای این پرسش مطرح است که به کدامین دلیل، خداوند آن حضرت را به خود واگذار فرموده است تا این گونه در دام بلا گرفتار آید؟ آیا می‌توان گفت این واگذاری، بی‌جهت و بدون حکمت بوده است؟ این پذیرفتنی نیست[۱۱].

پاسخ سوم: تمثیل بودن جریان: جمله إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا[۱۲] به صورت مثال است؛ یعنی جدا شدن حضرت یونس (ع) و ترک قوم، بسان جدا شدن کسی است که بر مولای خود خشمناک شده و چنین می‌پندارد که مولایش بر او خرده نخواهد گرفت؛ چراکه وقتی از مولا دور شد، مولا دیگر توان دستگیری او را از دست خواهد داد. از آن رو که پیامبران هرگز دچار چنین لغزشی نمی‌شوند که بر خداوند خشمناک گردند، این جمله به صورت تمثیل تفسیر می‌شود[۱۳].[۱۴]

این توجیه در صورتی پذیرفته است که مورد و متعلق خشم حضرت یونس (ع) خداوند باشد، ولی با وجود این احتمال که خشم آن حضرت در مورد قوم خود بوده است، دیگر این توجیه، موجه نخواهد بود[۱۵].

پاسخ چهارم: خروج حضرت به گونه فرار بنده از مولا: این پرسش در تفسیر سوره صافات، به گونه‌ای دیگر پاسخ داده شده است؛ به این بیان که در اینجا هیچ‌گونه منعی در مورد خروج او وجود نداشته است، بلکه چون خروج او در چهره فرار بنده از مولای خود جلوه‌گر شده بود، دچار این کیفر شد[۱۶].

این پاسخ چنین نقد می‌شود که به چه دلیل خروج حضرت یونس (ع) در چهره خروج بنده از مولای خود جلوه کرده بود؛ بلکه می‌توان گفت پیامبری بر قوم خود خشمناک شده و آنان را ترک گفته است[۱۷].

پاسخ پنجم: گمان حضرت بر لازم نبودن اذن الهی در خروج: یونس (ع) پس از آنکه نزول عذاب را حتمی دید، از میان قوم خود خارج شد و این خروج بر پایه سنت الهی بود که می‌فرماید: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ...[۱۸]. از این رو حضرت گمان نمی‌برد که کار ناشایستی انجام داده باشد، ولی متوجه شد که برای خارج شدن از میان قوم خود، باید اجازه الهی را داشته باشد[۱۹].[۲۰]

پاسخ ششم: نرسیدن عذاب، و ترس حضرت از اتهام کذب: یونس (ع) به قومش وعده عذاب داده بود، اما عذاب در موقع مقرر خود فرا نرسید. او از ترس اینکه قومش وی را دروغ‌گو بپندارند و عزم خود را بر قتل وی جزم کنند، آنها را ترک گفت و بر خداوند غضبناک شد[۲۱].

بی‌اساس بودن این سخن امری روشن است؛ چراکه نه تنها پیامبران الهی که از سوی خداوند به عنوان بندگان برگزیده مبعوث شده‌اند، بلکه هر کسی که پرتوی از نور معرفت الهی بر دلش تابیده باشد، هرگز این اندیشه را به ذهنش راه نخواهد داد[۲۲].[۲۳]

گمان نادرست به خدا

برخی معتقدند ظاهر این آیه از گمان نابجا داشتن آن حضرت نسبت به خدا حکایت می کند و روشن است که چنین گمانی منافی با عصمت است.

پاسخ اول: گمان به تنگ نگرفتن از سوی خداوند: حضرت یونس (ع) خشمناک بر قومش از میان آنان خارج شد و تصورش این بود که این خروج مشکلی برایش به وجود نخواهد آورد؛ یعنی مورد بازخواست خداوند قرار نمی‌گیرد[۲۴]. این تصور، چیزی نبود که با مقام نبوت ناسازگار باشد. ترک گفتن قومی که دعوت او را نپذیرفتند، کار خلافی شمرده نمی‌شود؛ اما از آنجا که بهتر بود بیشتر در میان قومش درنگ می‌کرد و با اذن الهی خارج می‌شد، این چنین گرفتار تنبیه الهی شد. این پاسخ، رساترین پاسخ است.

پاسخ دوم: گمان به عدم اعمال قدرت از سوی خداوند: لَنْ نَقْدِرَ به معنای قدرت است و آیه این چنین تفسیر می‌شود: «او گمان داشت ما قدرت خود را در مورد او به کار نخواهیم گرفت» (البته این یکی از احتمالات در تفسیر آیه است)[۲۵]؛ یعنی او چنین خیال می‌کرد که ما از قدرت خود استفاده نمی‌کنیم و او را در مورد این کارش بازخواست نخواهیم کرد.

در نقد این تفسیر می‌توان گفت ظاهر عبارت لَنْ نَقْدِرَ با این احتمال سازگار نیست؛ زیرا لَنْ نَقْدِرَ ظهور در این دارد که ما قدرت انجام دادن این کار را نداریم؛ همانند لَنْ يَقْدِرَ در آیه ۵ سوره بلد که به همین معنا تفسیر شده است: أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ[۲۶].

پاسخ سوم: وقوع این گمان پیش از بعثت: این ماجرا پیش از بعثت آن حضرت رخ داده است (البته این یکی از احتمالات در تفسیر آیه است)[۲۷].

ایراد این تفسیر در این است که این احتمال اولاً با ظاهر آیات و گفتار مفسران و تاریخ نگاران همخوانی ندارد؛ چراکه وی پس از نامید شدن از هدایت‌یابی قوم خود، این چنین قومش را ترک گفت؛ ثانیاً با رویکرد شیعی که قلمرو عصمت را تمام دوران زندگی پیامبران می‌داند، ناسازگار است.

حال با توجه به این تفسیر که لَنْ نَقْدِرَ به معنای تنگ گرفتن باشد، باید گفت خود همین تصور که خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت، ترک اولی بود؛ زیرا اولیای الهی که در مرتبه بالایی از ایمان قرار دارند، باید همواره میان حالت ترس و امید باشند، نه اینکه خود را ایمن از مجازات الهی بدانند[۲۸].[۲۹]

اعتراف به ستم بر خویش

برخی دیگر معتقدند که حضرت یونس در این آیه به ستم کردن بر خویش اعتراف کرده و روشن است که چنین اعترافی منافی عصمت است.

پاسخ اول: ستم در حد ترک اولی: از مجموع آیه‌های قرآن در داستان حضرت یونس (ع)[۳۰] چنین برداشت می‌شود که حضرت، کاری انجام داده که از مقام و شأن ایشان به دور بوده است. او شتاب‌زده قوم خود را ترک کرد[۳۱]، در حالی که بهتر بود در نفرین بر قوم خود و خارج شدن از شهر، بردباری بیشتری از خود نشان می‌داد. آری، او پیامبری مرسل (با استفاده از آیه ۱۳۹ سوره صافات) و همچنین از پیامبران بزرگی بود که خداوند او را بر جهانیان برتری بخشیده[۳۲]، در ردیف پیامبران والامقامی همچون ابراهیم (ع)، نوح (ع)، اسماعیل (ع) و عیسی (ع) قرار داده بود[۳۳]. با توجه به این موقعیت، سزاوار بود بیش از این بردبار باشد. از این رو خداوند به پیامبر اسلام (ص) سفارش می‌فرماید صبر پیشه کند و مانند حضرت یونس (ع) نباشد: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ[۳۴]. او نیز این شتاب را ستمی در حق خود دید و از درگاه الهی بخشایش آن را خواست[۳۵]. حال اگر بر ظاهر لفظ «ظلم» جمود داشته باشیم، باید این پیامبر الهی را سزاوار لعن بدانیم لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ[۳۶] که این امر در باور هیچ مسلمانی نمی‌گنجد. پس باید گفت این گرفتاری برای یونس (ع) به عنوان عقوبت و کیفر نبوده است، بلکه آن حضرت در بوته آزمایش قرار گرفت و اگر نکوهش و ملامتی هم بوده، به دلیل ترک افضل بوده است[۳۷]. این تفسیر، خالی از ایراد و عاری از اشکال است.

پاسخ دوم: کاری ستم نما با واکنش تطهیر الهی: حضرت یونس (ع) دست به کاری زد که ظاهرش گویای ستم بود، اما در واقع هیچ‌گونه ستمی در آن نبود و او همچنین قصدی نداشت. خداوند نیز از باب ادب‌آموزی با او این سان رفتار کرد تا او پاک از کار ستم‌نمای خود، شایسته گام نهادن در عرصه قرب الهی شود[۳۸].

لازمه این پاسخ، دست برداشتن از معنای عرفی و عقلایی آیه شریفه است. از آیه‌ای که پیامبر اکرم (ص) را از اقدامی شبیه اقدام حضرت یونس (ع) نهی می‌کند وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ استفاده می‌شود که نوعی ترک اولی در آن کار بوده است[۳۹]. افزون بر آن، حضرت یونس (ع) هنگامی که در شکم ماهی زندانی می‌شود، خداوند را تسبیح می‌گوید و به ستمگر بودن خود اقرار می‌کند و این خود شاهد آن است که در این ماجرا این ستم رخ داده است.

پاسخ سوم: اعتراف به ستم؛ کرنش در درگاه الهی: اعتراف به ستم، از آن روست که حضرت یونس (ع) خود را از جنس بشر می‌دانست و بشر موجودی است که دست خود را به ستم می‌آید. پس آن حضرت به درگاه خداوند لب به اعتراف گشود و این امر، از خضوع و کرنش او در برابر خداوند حکایت دارد[۴۰].

این پاسخ به صورت کلی و به عنوان یک اصل، جایی برای نقد ندارد، اما تطبیق آن بر این مورد درخور نقد است؛ چراکه حضرت یونس (ع) پس از آنکه به کیفر زندانی شدن در شکم ماهی گرفتار می‌شود، به منزه و پاک بودن خداوند و ستمگری خویش زبان اعتراف می‌گشاید که خود شاهد بر این است که این ستم در همین ماجرا رخ داده است»[۴۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌ است:

«برخی با استناد به آیه ۸۷ سوره انبیا «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ[۴۲]معتقد به عدم عصمت حضرت یونس(ع) شده‌اند. این گروه معتقدند که ظاهر این آیه بر غضبناک شدن حضرت یونس، اعتراف به ستم بر خویش و گمان نادرست داشتن به خدا دلالت دارد و روشن است که هر یک از این امور منافی با عصمت است.

غضبناک شدن حضرت یونس

بر اساس شان نزول این آیه باید دید که حضرت یونس بر چه کسی خشمگین شده است. چند احتمال در این خصوص مطرح است. نخست اینکه وی بر خدای متعال خشمگین شده است. چنانچه فخر رازی این احتمال را به اکثر مفسران نسبت می‌‌دهد و آن را نقد می‌‌کند و می‌‌گوید: در این آیه نشانه یا دلیلی بر اینکه غضب حضرت بر چه کسی بوده وجود ندارد. هر چند ما جزم داریم به اینکه فرستاده خدا هرگز بر خدا غضب نمی‌کند بلکه این کار جاهلانه ای است و هیچ مؤمنی آن را مرتکب نمی‌شود تا چه رسد به پیامبری که از سوی خدا برای هدایت مردک فرستاده شده است[۴۳].

پاسخ نخست: ترک مردم، با یأس از هدایت آنان در حد ترک اولی: از پاره‌ای روایات می‌توان استفاده کرد که در پی پافشاری مردم بر کفر، نور امید در دل حضرت یونس (ع) خاموش شد و خشم بر وجودش چیره گشت و عزم خود را بر جدا شدن از آنان جزم کرد[۴۴]؛ در حالی که بهتر بود تا آخرین دم از هدایت و ارشاد قوم خود دست برنمی‌داشت و بیش از پیش صبر پیشه می‌کرد؛ ولی این کار را نکرد و از این رو به این گرفتاری مبتلا شد. این پاسخ، رساترین پاسخ است.

پاسخ دوم: پیدایش این لغزش به دلیل واگذاری حضرت به خود[۴۵]: در روایتی چنین نقل شده است: «حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع): وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ‌»[۴۶]؛ «خداوند لحظه‌ای حضرت یونس (ع) را به خود واگذاشت؛ در نتیجه او به این لغزش مبتلا گشت». این روایت از دو جهت درخور ایراد و نقد است:

اول. از جهت سند: در این مجال توجه به چند نکته ضروری می‌نماید:

الف) رجال سند تا عبدالله بن سیار، حتی ابراهیم بن هاشم[۴۷] از افراد ثقه‌اند، ولی عبدالله بن سیار در کتاب‌های رجال‌شناسی توثیقی ندارد[۴۸]. توثیق او تنها از دو راه امکان‌پذیر است که هر دو راه، خود جای بحث و پژوهش دارد:

  1. علی بن ابراهیم خود به وثاقت تمام راویان این تفسیر شهادت داده است. اگر این شهادت که تنها شهادت یک نفر است، در توثیق افراد پذیرفته باشد، وثاقت عبدالله بن سیار نیز اثبات می‌شود (مرحوم آیت‌الله خوئی تمام رجال این تفسیر را موثق شمرده است)[۴۹]. افزون بر این، با توجه به تردید در انتساب کتاب به مؤلف که در بند ب توضیح آن خواهد آمد، این توثیق نیز سست می‌شود[۵۰]؛
  2. بر این مبنا که ابن ابی عمیر از کسانی بود که جز از افراد ثقه روایتی نقل نمی‌کرد؛ این مبنا با یافت شدن موارد نقض بر آن، اعتبار خود را از دست خواهد داد[۵۱]. البته در بحار الانوار به جای عبدالله بن سیار، عبدالله بن سنان[۵۲] ثبت شده که از رجال موثق است، ولی سند اصلی (تفسیر قمی) باید ملاک قرار گیرد.

ب) اعتبار تفسیر قمی، خود، موضوع بحث محققان رجالی قرار دارد. عده‌ای از ایشان بر این باورند که راوی این تفسیر که آن را از گفتار علی بن ابراهیم گزارش کرده (عباس بن محمد) شخص ناشناخته‌ای است و هیچ‌گونه توثیقی در مورد او در کتاب‌های رجالی به چشم نمی‌خورد. گذشته از آن، این تفسیر، تنها از آن علی بن ابراهیم نبوده است، بلکه بخشی از آن، روایاتی است که عباس بن محمد از قول ابی الجارود به رشته تحریر درآورده است. مرحوم آقابزرگ تهرانی درباره این تفسیر می‌نویسد: ابوالفضل عباس بن محمد، بیشتر از علی بن ابراهیم بهره برده، از این رو کتاب را به نام وی نام‌گذاری کرده است؛ ولی خود در آن تصرفاتی کرده که این تصرفات، از آیات آغازین سوره آل عمران تا پایان قرآن ادامه داشته است[۵۳].

مرحوم کلینی از شیخ خود، علی بن ابراهیم، روایاتی نقل کرده است، ولی از این تفسیر بهره نگرفته و هیچ یک از بزرگان نیز بر این تفسیر اعتماد نداشته‌اند و چیزی از آن نقل نکرده‌اند[۵۴]. با وجود این چالش‌ها، اعتماد بر آن بس دشوار است. کوتاه سخن اینکه سند ما به این تفسیر، در اصطلاح علم رجال، مقطوع (بریده) یا مجهول است و چنین تألیفی نزد ارباب حدیث، از درجه اعتبار ساقط است[۵۵].

گرچه از مجموع شواهد و قراین نتوانیم اعتبار این تفسیر را به اثبات برسانیم، این سخن که هیچ یک از بزرگان نیز بر این تفسیر اعتماد نداشته و از آن نقل نکرده‌اند، با واقعیت ناسازگار است؛ زیرا مرحوم طبرسی در تفسیر آیه ۱۲۴ سوره بقره می‌نویسد: «این روایت را علی بن ابراهیم در تفسیرش آورده است»[۵۶]. همچنین مرحوم شیخ انصاری در صفحات آغازین بحث خیارات مکاسب، به نقل روایتی از این تفسیر[۵۷] پرداخته است. امام خمینی نیز در کتاب البیع، روایت نقل شده از این تفسیر را صحیح دانسته است[۵۸]؛

ج) این روایت در هیچ یک از کتاب‌های معروف و معتبر مانند کتب اربعه و مصادر بحارالانوار نقل نشده است و تنها تفسیر قمی و قصص القرآن جزایری آن را نقل کرده‌اند.

دوم. از جهت دلالت: در این روایت جای این پرسش مطرح است که به کدامین دلیل، خداوند آن حضرت را به خود واگذار فرموده است تا این گونه در دام بلا گرفتار آید؟ آیا می‌توان گفت این واگذاری، بی‌جهت و بدون حکمت بوده است؟ این پذیرفتنی نیست.

پاسخ سوم: تمثیل بودن جریان: جمله إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا[۵۹] به صورت مثال است؛ یعنی جدا شدن حضرت یونس (ع) و ترک قوم، بسان جدا شدن کسی است که بر مولای خود خشمناک شده و چنین می‌پندارد که مولایش بر او خرده نخواهد گرفت؛ چراکه وقتی از مولا دور شد، مولا دیگر توان دستگیری او را از دست خواهد داد. از آن رو که پیامبران هرگز دچار چنین لغزشی نمی‌شوند که بر خداوند خشمناک گردند، این جمله به صورت تمثیل تفسیر می‌شود[۶۰].

این توجیه در صورتی پذیرفته است که مورد و متعلق خشم حضرت یونس (ع) خداوند باشد، ولی با وجود این احتمال که خشم آن حضرت در مورد قوم خود بوده است، دیگر این توجیه، موجه نخواهد بود.

پاسخ چهارم: خروج حضرت به گونه فرار بنده از مولا: این پرسش در تفسیر سوره صافات، به گونه‌ای دیگر پاسخ داده شده است؛ به این بیان که در اینجا هیچ‌گونه منعی در مورد خروج او وجود نداشته است، بلکه چون خروج او در چهره فرار بنده از مولای خود جلوه‌گر شده بود، دچار این کیفر شد[۶۱].

این پاسخ چنین نقد می‌شود که به چه دلیل خروج حضرت یونس (ع) در چهره خروج بنده از مولای خود جلوه کرده بود؛ بلکه می‌توان گفت پیامبری بر قوم خود خشمناک شده و آنان را ترک گفته است.

پاسخ پنجم: گمان حضرت بر لازم نبودن اذن الهی در خروج: یونس (ع) پس از آنکه نزول عذاب را حتمی دید، از میان قوم خود خارج شد و این خروج بر پایه سنت الهی بود که می‌فرماید: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ...[۶۲]. از این رو حضرت گمان نمی‌برد که کار ناشایستی انجام داده باشد، ولی متوجه شد که برای خارج شدن از میان قوم خود، باید اجازه الهی را داشته باشد[۶۳].

این پاسخ چنین نقد می‌شود که مخاطب در آیه شریفه وَمَا كَانَ اللَّهُ... شخص پیامبر اسلام (ص) است، نه حضرت یونس (ع). چگونه ممکن بود با حضور پیامبر اکرم (ص) که در جایگاه رحمة للعالمین برانگیخته شده بود، عذاب نازل شود؟[۶۴] در مورد دیگر پیامبران این سنت رواج نداشته است که با وجود آنان عذابی فرود نیاید، شاهدش نزول عذاب‌های استیصال است که قرآن از وقوع آنها خبر می‌دهد. آنچه در قرآن و روایات آمده، این است که پیامبران به عنایت الهی از عذاب دور می‌ماندند و اگر این خروج حضرت یونس (ع) در راستای انجام سنت الهی بود، دیگر نیازی به اجازه نبود و ترک اولی هم قلمداد نمی‌شد.

پاسخ ششم: نرسیدن عذاب، و ترس حضرت از اتهام کذب: یونس (ع) به قومش وعده عذاب داده بود، اما عذاب در موقع مقرر خود فرا نرسید. او از ترس اینکه قومش وی را دروغ‌گو بپندارند و عزم خود را بر قتل وی جزم کنند، آنها را ترک گفت و بر خداوند غضبناک شد[۶۵].

بی‌اساس بودن این سخن امری روشن است؛ چراکه نه تنها پیامبران الهی که از سوی خداوند به عنوان بندگان برگزیده مبعوث شده‌اند، بلکه هر کسی که پرتوی از نور معرفت الهی بر دلش تابیده باشد، هرگز این اندیشه را به ذهنش راه نخواهد داد[۶۶].

فخر رازی پرسش و پاسخی را به این صورت بیان می‌دارد: بر فرض که این غضب بر خداوند نبوده، بلکه قومش چنین مورد خشم او قرار گرفتند، اما از ظاهر آیه شریفه وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ[۶۷] چنین برداشت می‌شود که رفتار حضرت یونس (ع) غیرمجاز بوده است. او سپس پاسخ می‌دهد که گرچه خداوند او را به تبلیغ مأمور فرموده بود، این بدان معنا نیست که حضورش در میان آنان برای همیشه امری بایسته بوده است؛ زیرا صیغه امر مقتضی تکرار نیست؛ و اما نهی کردن پیامبر اکرم‌(ص) از همانندی با صاحب حوت، بدان جهت بوده که خداوند می‌خواست حضرت در بالاترین مرتبه و منزلت قرار گیرد. حضرت یونس (ع) چون تصور می‌کرد خداوند بر او سخت نخواهد گرفت، به این نتیجه رسید که در رفتن آزاد است؛ اما در واقع صلاح در آن بود که درنگ بیش‌تری می‌کرد[۶۸]»[۶۹].

گمان نادرست به خدا

برخی معتقدند ظاهر این آیه از گمان نابجا داشتن آن حضرت نسبت به خدا حکایت می کند و روشن است که چنین گمانی منافی با عصمت است.

پاسخ اول: گمان به تنگ نگرفتن از سوی خداوند: حضرت یونس (ع) خشمناک بر قومش از میان آنان خارج شد و تصورش این بود که این خروج مشکلی برایش به وجود نخواهد آورد؛ یعنی مورد بازخواست خداوند قرار نمی‌گیرد[۷۰]. این تصور، چیزی نبود که با مقام نبوت ناسازگار باشد. ترک گفتن قومی که دعوت او را نپذیرفتند، کار خلافی شمرده نمی‌شود؛ اما از آنجا که بهتر بود بیشتر در میان قومش درنگ می‌کرد و با اذن الهی خارج می‌شد، این چنین گرفتار تنبیه الهی شد. این پاسخ، رساترین پاسخ است.

پاسخ دوم: گمان به عدم اعمال قدرت از سوی خداوند: لَنْ نَقْدِرَ به معنای قدرت است و آیه این چنین تفسیر می‌شود: «او گمان داشت ما قدرت خود را در مورد او به کار نخواهیم گرفت» (البته این یکی از احتمالات در تفسیر آیه است)[۷۱]؛ یعنی او چنین خیال می‌کرد که ما از قدرت خود استفاده نمی‌کنیم و او را در مورد این کارش بازخواست نخواهیم کرد.

در نقد این تفسیر می‌توان گفت ظاهر عبارت لَنْ نَقْدِرَ با این احتمال سازگار نیست؛ زیرا لَنْ نَقْدِرَ ظهور در این دارد که ما قدرت انجام دادن این کار را نداریم؛ همانند لَنْ يَقْدِرَ در آیه ۵ سوره بلد که به همین معنا تفسیر شده است: أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ[۷۲].

پاسخ سوم: وقوع این گمان پیش از بعثت: این ماجرا پیش از بعثت آن حضرت رخ داده است (البته این یکی از احتمالات در تفسیر آیه است)[۷۳].

ایراد این تفسیر در این است که این احتمال اولاً با ظاهر آیات و گفتار مفسران و تاریخ نگاران همخوانی ندارد؛ چراکه وی پس از نامید شدن از هدایت‌یابی قوم خود، این چنین قومش را ترک گفت؛ ثانیاً با رویکرد شیعی که قلمرو عصمت را تمام دوران زندگی پیامبران می‌داند، ناسازگار است.

حال با توجه به این تفسیر که لَنْ نَقْدِرَ به معنای تنگ گرفتن باشد، باید گفت خود همین تصور که خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت، ترک اولی بود؛ زیرا اولیای الهی که در مرتبه بالایی از ایمان قرار دارند، باید همواره میان حالت ترس و امید باشند، نه اینکه خود را ایمن از مجازات الهی بدانند[۷۴].[۷۵]

اعتراف به ستم بر خویش

برخی دیگر معتقدند که حضرت یونس در این آیه به ستم کردن بر خویش اعتراف کرده و روشن است که چنین اعترافی منافی عصمت است.

پاسخ اول: ستم در حد ترک اولی: از مجموع آیه‌های قرآن در داستان حضرت یونس (ع)[۷۶] چنین برداشت می‌شود که حضرت، کاری انجام داده که از مقام و شأن ایشان به دور بوده است. او شتاب‌زده قوم خود را ترک کرد[۷۷]، در حالی که بهتر بود در نفرین بر قوم خود و خارج شدن از شهر، بردباری بیشتری از خود نشان می‌داد. آری، او پیامبری مرسل (با استفاده از آیه ۱۳۹ سوره صافات) و همچنین از پیامبران بزرگی بود که خداوند او را بر جهانیان برتری بخشیده[۷۸]، در ردیف پیامبران والامقامی همچون ابراهیم (ع)، نوح (ع)، اسماعیل (ع) و عیسی (ع) قرار داده بود[۷۹]. با توجه به این موقعیت، سزاوار بود بیش از این بردبار باشد. از این رو خداوند به پیامبر اسلام (ص) سفارش می‌فرماید صبر پیشه کند و مانند حضرت یونس (ع) نباشد: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ[۸۰]. او نیز این شتاب را ستمی در حق خود دید و از درگاه الهی بخشایش آن را خواست[۸۱]. حال اگر بر ظاهر لفظ «ظلم» جمود داشته باشیم، باید این پیامبر الهی را سزاوار لعن بدانیم لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ[۸۲] که این امر در باور هیچ مسلمانی نمی‌گنجد. پس باید گفت این گرفتاری برای یونس (ع) به عنوان عقوبت و کیفر نبوده است، بلکه آن حضرت در بوته آزمایش قرار گرفت و اگر نکوهش و ملامتی هم بوده، به دلیل ترک افضل بوده است[۸۳]. این تفسیر، خالی از ایراد و عاری از اشکال است.

پاسخ دوم: کاری ستم نما با واکنش تطهیر الهی: حضرت یونس (ع) دست به کاری زد که ظاهرش گویای ستم بود، اما در واقع هیچ‌گونه ستمی در آن نبود و او همچنین قصدی نداشت. خداوند نیز از باب ادب‌آموزی با او این سان رفتار کرد تا او پاک از کار ستم‌نمای خود، شایسته گام نهادن در عرصه قرب الهی شود[۸۴].

لازمه این پاسخ، دست برداشتن از معنای عرفی و عقلایی آیه شریفه است. از آیه‌ای که پیامبر اکرم (ص) را از اقدامی شبیه اقدام حضرت یونس (ع) نهی می‌کند وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ استفاده می‌شود که نوعی ترک اولی در آن کار بوده است[۸۵]. افزون بر آن، حضرت یونس (ع) هنگامی که در شکم ماهی زندانی می‌شود، خداوند را تسبیح می‌گوید و به ستمگر بودن خود اقرار می‌کند و این خود شاهد آن است که در این ماجرا این ستم رخ داده است.

پاسخ سوم: اعتراف به ستم؛ کرنش در درگاه الهی: اعتراف به ستم، از آن روست که حضرت یونس (ع) خود را از جنس بشر می‌دانست و بشر موجودی است که دست خود را به ستم می‌آید. پس آن حضرت به درگاه خداوند لب به اعتراف گشود و این امر، از خضوع و کرنش او در برابر خداوند حکایت دارد[۸۶].

این پاسخ به صورت کلی و به عنوان یک اصل، جایی برای نقد ندارد، اما تطبیق آن بر این مورد درخور نقد است؛ چراکه حضرت یونس (ع) پس از آنکه به کیفر زندانی شدن در شکم ماهی گرفتار می‌شود، به منزه و پاک بودن خداوند و ستمگری خویش زبان اعتراف می‌گشاید که خود شاهد بر این است که این ستم در همین ماجرا رخ داده است»[۸۷].
2. محمد حسن قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن قدردان قراملکی در کتاب «دین و نبوت» در این‌باره گفته است:

«عده‌ای چنین شبهه کرده‌اند که حضرت یونس (ع) با درخواست نفرین از خداوند، منطقه مأموریت خویش را خودسرانه ترک و ضمن غضب بر خدا گمان برده بود که خدا بر یافتن وی قادر و توانا نیست و در شکم ماهی اعتراف کرد که مرتکب ظلم و ستم شده است: وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لّا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ [۸۸].

نقد و نظر

  1. اصل درخواست عذاب و نفرین، امری معقول، پذیرفتنی و سازگار با عصمت است، زیرا بعد از اتمام‌حجت با قوم خود و عدم پذیرش آنان، صورت گرفت.
  2. وقتی‌که اصل درخواست نفرین، جایز بوده پس منطقی است که ماندن در منطقه عذاب نیز جایز نباشد و هیچ دلیلی بر عدم جواز ترک محل وجود ندارد.
  3. خشم حضرت یونس از دست قوم خویش بوده و به خاطر دین خداوند هم بوده است.
  4. هر خداشناسی می‌داند که خداوند در هر زمان و مکان بر وی دسترسی دارد و چنین نسبتی بر یونس پیامبر، پذیرفتنی نیست، یونسی که خداوند در قرآن او را برگزیده الهی و صالح خوانده است. واژه "قدر" در لغت عرب به معنای "سختی و تنگی" به کار برده شده: اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ.
  5. اما اینکه حضرت یونس به خود نسبت ظلم داد به این دلیل بود که او در به شکم ماهی، متوجه شد که می‌توانست با تحمل اذیت‌ها و ادامه تبلیغ، بهتر از این عمل کند و مقامش را ارتقا بخشد اما با ترک اولی، بر خود ظلم نموده است»[۸۹].
3. احمد حسین شریفی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«از آیاتی که برای عدم عصمت انبیا، بدان تمسک شده است[۹۰]، آیه‌ای است که داستان حضرت یونس (ع) را با قومش ذکر می‌کند: وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ[۹۱].

نحوه استدلال این است که: از آیه شریفه استفاده می‌شود که یونس (ع) خشمگینانه و غضبناک بر خداوند، قوم خود را ترک گفت؛ به این گمان که از سیطره قدرت الهی خارج شده و دستیابی به او ممکن نیست. ولی پس از آنکه در شکم ماهی گرفتار آمد، پی به اشتباه خود برد و از خداوند طلب مغفرت نمود. خداوند نیز دعای او را مستجاب کرده، وی را از گرفتاری نجات بخشید[۹۲].

پیشتر لازم است اشاره کنیم که در منابع دینی یهود هم، این‌گونه نسبتی به حضرت یونس (ع) داده شده و گفته‌اند که حضرت یونس از کارهای خداوند به تنگ آمد و بر او خشم گرفت و از این رو از نزد او فرار کرد و به سوی ترشیش (در اسپانیا) رفت[۹۳]..

در واقع این نحوه برداشت از آیه شریفه، ریشه در سخنان بی‌پایه و نسبت‌های ناروای یهود به انبیای عظام دارد. و همچنان که قبلاً گفته شد، متون دینی یهود از انتساب هیچ‌گونه انحراف اخلاقی و اعتقادی به انبیا ابایی ندارند.

نقد و بررسی: به یقین می‌توان گفت که معنای جمله وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ این نیست که یونس (ع) بر خداوند خشم گرفته و گمان کرده باشد که بر او قدرتی ندارد. چه آنکه خشم و غضب بر خداوند، از جمله گناهان کبیره و بلکه کفر است و ارتکاب گناه کبیره و کفر بر انبیا جایز نیست. افزون بر آن، پندار خروج از سیطره قدرت خداوند از هیچ دینداری پذیرفته نیست، چه رسد به پیامبری از پیامبران الهی! چگونه ممکن است شخصی که عظمت خدا را با چشم دل می‌بیند و او را عین عدل و احسان و حکمت و قدرت می‌داند و می‌یابد، بر کار او غضبناک شده، عاجزش پندارد[۹۴]؟!.

برای روشن‌تر شدن معنای آیه، به دو تفسیری که گروهی از مفسران یادآور شده‌اند، اشاره می‌کنیم:

  1. آن‌چه که از آیه مورد نظر و همچنین روایاتی[۹۵] که درباره داستان حضرت یونس وارد شده‌اند، بر می‌آید، این است که حضرت یونس (ع) سال‌های بسیاری در میان قوم خویش به دعوت و ارشاد مردم به راه حق و دین الهی مشغول بود، اما آنها ایمان نیاورده، پیامبری او را برنتافتند. از این روی، بعد از نفرین قوم خویش در حالی که بر آنان خشم گرفته بود، از شهر بیرون رفت و گمان می‌کرد که خداوند به خاطر این عمل، بر او سخت نمی‌گیرد[۹۶]. ولی خروج او به اذن و فرمان الهی نبود، هر چند از آن نهی نیز نشده بود. و از باب آنکه «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌» بهتر آن بود که صبر می‌کرد و مهاجرت خویش را به دستور خاص الهی انجام می‌داد. بنابراین، به خاطر همین ترک اولی بود که آن گرفتاری‌ها و مصائب پیش آمد[۹۷].
  2. احتمال دیگری که در معنای آیه مورد نظر داده شده[۹۸]، این است که جمله إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ در مقام تمثیل و تبیین حالت حضرت وارد شده است. به این بیان که: رفتن و هجرت او از میان قومش "همانند" رفتن شخصی بود که از مولا و ارباب خویش قهر کرده و از او گریخته باشد؛ به این گمان که هر چه از او دورتر شود، دسترسی به او برای مولایش دشوارتر است. بنابراین، آیه در صدد بیان تمثیلی حالت حضرت یونس است، و از یک واقعیت خارجی حکایت نمی‌کند، زیرا پیامبر الهی برتر از آن است که حقیقتاً و واقعاً از خدای خویش قهر کند و بر او خشم گیرد، و به راستی بپندارد که خدا را توان دستیابی به او نیست.
بر طبق این تفسیر، منظور از جملاتی که خداوند متعال از زبان یونس (ع) نقل می‌کند فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ این است که آن حضرت از آنچه ظاهر عملش نشان می‌داد (وجود مأوا و پناهی غیر از خداوند) بیزاری می‌جوید. از این روی معترفانه می‌گوید: لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، جز تو معبودی نیست. همچنین بر اساس اینکه، عمل او این معنا را به ذهن می‌آورد که گویا به کارهای خداوند اعتراض نموده و بر او خشم گرفته است و نیز این تصور را به وجود می‌آورد که ممکن است کسی از تحت قدرت خداوند بیرون شود؛ از این رو عرضه داشت: سُبْحَانَكَ، تو پاک و منزه‌ای از هر گونه کاستی و ناراستی»[۹۹].

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام»، سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  2. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۹-۳۰۲.
  3. مجمع البیان، ج۷-۸، ص۸۲-۸۳؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۱۴-۳۱۵ و ۳۱۹؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۹.
  4. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۶۵-۱۶۷.
  5. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۷، ص۲۷۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۴، ص۳۸۵؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۸۵.
  6. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۶۲-۳۶۹؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۶۵-۱۶۷.
  7. ر.ک: عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، ج۱، ص۴۰۳.
  8. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح طیب الموسوی الجزائری، ج۲، ص۷۵.
  9. ر.ک: ابو القاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۱۷.
  10. ر.ک: ابو القاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۱۴.
  11. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۶۲-۳۶۹.
  12. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  13. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵.
  14. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۶۵-۱۶۷.
  15. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۶۲-۳۶۹.
  16. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۶۳.
  17. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۶۲-۳۶۹.
  18. «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش می‌خواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
  19. ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۳۴۰.
  20. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۶۲-۳۶۹.
  21. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۴.
  22. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۵؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۶، ص۹۹؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۹۹.
  23. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۶۲-۳۶۹.
  24. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۲؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۶۱؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۴؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۲۰۰.
  25. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۳۲.
  26. «آیا گمان دارد که هرگز کسی بر او چیرگی نمی‌تواند داشت؟» سوره بلد، آیه ۵.
  27. ر.ک: نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۵، ص۴۷.
  28. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۴۵.
  29. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۷۰.
  30. ر.ک: وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام * آنگاه او را پاسخ گفتیم و او را از اندوه رهاندیم و بدین‌گونه مؤمنان را می‌رهانیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷-۸۸؛ وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ * أُولَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَوَاكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ «و جز (برای) آنچه کرده‌اید کیفر نمی‌بینید * مگر بندگان ناب خداوند * که آنان را روزی شناخته‌ای است * میوه‌ها (ی بسیار)؛ و آنان را گرامی داشته‌اند * در بوستان‌های پرنعمت * بر اورنگ‌هایی روبه‌رو می‌نشینند» سوره صافات، آیه ۳۹-۴۴؛ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود * اگر نعمتی از پروردگارش او را درنمی‌یافت نکوهیده به کرانه افکنده شده بود * اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۴۸.
  31. ر.ک: نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۱، ص۱۲۱.
  32. ر.ک: وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۶.
  33. ر.ک: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داوود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  34. «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.
  35. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۴۴؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۲۰۱.
  36. «لعنت خداوند بر ستمکاران!» سوره اعراف، آیه ۴۴.
  37. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محبی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۱۸۱.
  38. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵.
  39. مصطفی کریمی، ناظر محترم کتاب.
  40. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۱.
  41. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۷۲.
  42. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  43. رازی فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۳، جزء۲۲، ص۲۱۵
  44. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۷، ص۲۷۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۴، ص۳۸۵؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۸۵.
  45. ر.ک: عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، ج۱، ص۴۰۳.
  46. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح طیب الموسوی الجزائری، ج۲، ص۷۵.
  47. ر.ک: ابو القاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۱۷.
  48. ر.ک: ابو القاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۱۴.
  49. و لكنه من رجال تفسير علي بن ابراهيم القمي و ذكرنا في محله ان رجاله كلهم ثقات؛ (ابو القاسم خوئی، مستند العروة الوثقی، ج۲، کتاب الحج، ص۲۰۹)؛ و قد بنينا اخيرا على وثاقة اسانيد هذا التفسير... (ابوالقاسم خوئی، کتاب الصوم، ج۱، ص۱۸۵)
  50. ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ص۳۲۰.
  51. ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ص۲۳۳.
  52. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۴، ص۳۸۴.
  53. ر.ک: محمدحسن آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۳۰۲.
  54. ر.ک: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۲۴۷.
  55. ر.ک: محمدهادی معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه محمد شهرابی، ص۱۹۷.
  56. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱/۲، ص۳۷۷؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۵۹.
  57. الثاني ما كانت عامرة بالاصالة... لموثقة ابان بن عثمان عن اسحق بن عمار المحكية عن تفسير علي بن ابراهيم (ج۵، ص۸)؛ كما فسر به في صحيحة ابن سنان المروية في تفسير علي بن ابراهيم (ج ۶، ص۸) (مرتضی انصاری، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۲۱۲).
  58. ر.ک: روح الله موسوی خمینی، کتاب البیع، ج۴، ص۱۲؛ ر.ک: علی اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، ج۳، ص۲۱.
  59. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  60. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵.
  61. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۶۳.
  62. «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش می‌خواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
  63. ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۳۴۰.
  64. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۹.
  65. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۴.
  66. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۵؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۶، ص۹۹؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۹۹.
  67. «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.
  68. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۲۱۶.
  69. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۳۶۲-۳۶۹.
  70. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۲؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۶۱؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۴؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۲۰۰.
  71. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۳۲.
  72. «آیا گمان دارد که هرگز کسی بر او چیرگی نمی‌تواند داشت؟» سوره بلد، آیه ۵.
  73. ر.ک: نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۵، ص۴۷.
  74. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۴۵.
  75. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۳۷۰.
  76. ر.ک: وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام * آنگاه او را پاسخ گفتیم و او را از اندوه رهاندیم و بدین‌گونه مؤمنان را می‌رهانیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷-۸۸؛ وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ * أُولَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَوَاكِهُ وَهُمْ مُكْرَمُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ «و جز (برای) آنچه کرده‌اید کیفر نمی‌بینید * مگر بندگان ناب خداوند * که آنان را روزی شناخته‌ای است * میوه‌ها (ی بسیار)؛ و آنان را گرامی داشته‌اند * در بوستان‌های پرنعمت * بر اورنگ‌هایی روبه‌رو می‌نشینند» سوره صافات، آیه ۳۹-۴۴؛ فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلَا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ * فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود * اگر نعمتی از پروردگارش او را درنمی‌یافت نکوهیده به کرانه افکنده شده بود * اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۴۸.
  77. ر.ک: نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۱، ص۱۲۱.
  78. ر.ک: وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۶.
  79. ر.ک: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داوود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  80. «پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.
  81. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۴۴؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۲۰۱.
  82. «لعنت خداوند بر ستمکاران!» سوره اعراف، آیه ۴۴.
  83. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محبی الدین المیس، ج۱۳، جزء ۲۲، ص۱۸۱.
  84. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵.
  85. مصطفی کریمی، ناظر محترم کتاب.
  86. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۱.
  87. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۷۲.
  88. سوره انبیاء؛ آیه: ۸۷.
  89. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۹-۳۰۲.
  90. Ismah The Encyclopedia Of Religion V.۷.P.۶۴۵..
  91. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  92. برخی از نویسندگان معاصر، این شبهه را با این بیان که یکی از دو احتمال موجود در آیه این است که حضرت یونس (ع) «خشم بر حق گرفت نه بر خلق» طرح کرده‌اند، بدون اینکه ردّ صریحی نسبت به آن داشته باشند. ر.ک: حکمت و معیشت، ج۱، ص۴۰۳.
  93. تحقیقی در دین یهود، ص۳۳۶- ۳۳۷، به نقل از: رساله یونس پسر امّی تانیس.
  94. مجمع البیان، ج۷-۸، ص۸۲-۸۳؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۱۴-۳۱۵ و ۳۱۹؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۹.
  95. ر.ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۱۸-۳۱۹.
  96. یعنی، اولاً: از مردم خشمگین بود نه از خدا (نه مغاضباً لربه) و ثانیاً «نقدر» به معنای تنگ گرفتن و سخت گرفتن است، نه قدرت داشتن.
  97. مجمع البیان، ج۷-۸، ص۸۲-۸۳؛ المیزان ج۱۴، ص۳۱۴؛ شرح الشفا. ج۲، ص۱۸۹؛ عصمة الانبیاء، ص۶۱.
  98. المیزان، ج۱۴، ص۳۱۵؛ همچنین ر.ک: الکشاف، ج۳، ص۱۴۲.
  99. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۶۵-۱۶۷.