آیا وکلاء و نواب خاص کرامات و کارهای فوق العاده بروز می‌دادند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا وکلاء و نواب خاص کرامات و کارهای فوق العاده بروز می‌دادند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / غیبت امام مهدی / عصر غیبت صغری / وظایف نواب اربعه در عصر غیبت صغری
مدخل اصلینایب خاص امام مهدی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا وکلاء و نواب خاص کرامات و کارهای فوق العاده بروز می‌دادند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ نخست

رحیم لطیفی

حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی، در کتاب «پرسمان نیابت» در این‌باره گفته است:

«ادعای مناصب الهی، و اینکه شخص با عالم بالا در ارتباط است، و یا اینکه نماینده و فرستاده کسانی است که آنها با منابع آسمانی مرتبط هستند، یک ادعای سترگ و شگرف است، که پذیرش آن بدون گواه بر نوع انسان‌های عادی گران است، لذا افکار عمومی از چنین مدعیانی گواه راستی مدعای‌شان را می‌خواهند.

خدای حکیم و هادی، پیامبرانش را به معجزات و ائمه و اولیایش را به کرامات مجهز کرده تا بستر هدایت برای همگان فراهم شود. نیز در مواردی که اسباب عادی از اثبات و پیروزی حق ناتوان بماند، دست عنایت الهی کارساز می‌افتد، پیامبر را از فتنه مشرکان در لیله المبیت خبر می‌دهد با ملائک مسلح در بدر، شمار ‌اندک را بر خیل سپاه، پیروز می‌کند و... . ادعای وکالت و نمایندگی از جانب امام معصوم (ع)، ادعای سترگ است که مدعی را تا منصب و جایگاه هم نشینی با معصوم و محرم اسرار الهی بالا می‌برد، لذا تا آنجا که ممکن بود ائمه شخصاً به معرفی وکلاء می‌پرداختند و در مواردی به‌دست آنها کراماتی جاری می‌کردند، به ویژه نواب خاص که یگانه خط ارتباطی با امام غایب بودند، برای اثبات مدعای خود نیازمند بروز کراماتی بودند تا آنجا که مرحوم طبرسی می‌فرماید: شیعیان بر اثر مشاهده معجزات و خوارق عادات از سوی نواب اربعه، به نیابتشان معتقد شده و قول شانرا می‌پذیرفتند[۱].

طبق مآخذ امامیه همه این سفیران (نواب اربعه) در وصول وجوهات دست به اعجازهای می‌زدند تا پیروان و هواداران شیعی، حقانیت ایشان را باور کنند، به اعتقاد امامیه آن کس که خود را به عنوان سفیر معرفی می‌کند و قادر به انجام معجزه نیست، درباره امام دروغ گفته و از نظام (وکالت) بیرون رانده می‌شود[۲].

امام هادی (ع) به محمد بن فرج رخجی که گفته می‌شود وکیل ناحیه بوده است[۳] فرمودند: که هرگاه پرسشی برای امت پیش آمد، آن را بنویس و زیر سجاده‌ات بگذار و ‌اندکی بعد به آن نگاه کن، او همین گونه به پاسخ مسائل می‌رسید[۴]. علی بن مهزیار اهوازی وکیل امام هادی (ع) می‌گوید: سال (۲۲۶ ق) وقتی به کوفه بازمی‌گشتم، شبانگاه در انتهای مسواکم شعله تابان مانند نور خورشید دیدم، همسفران به هم می‌گفتند ابوالحسن با خود آتش آورده وقتی جریان را به امام هادی (ع) گفتم فرمود: خداوند به خاطر پیروی از اهل بیت آن را به تو آشکار ساخت[۵].

محمد بن علی اسود قمی می‌گوید: زنی از من خواست تا پارچه اهدایی او را نزد عمری سفیر اول ببرم، ولی پارچه او در راه گم شد، حضور عمری رسیدم دستور داد اموال را به محمد بن عباس قمی تسلیم کنیم، پس از چندی عمری پیام فرستاد تا آن پارچه اهدایی زن را نیز تحویل دهم که به یاد پارچه آن خانم افتادم هر چه جستجو کردم نیافتم، مشکل را با عمری در میان گذاشتم، فرمود غمگین نباش که پارچه‌ای منظور را پیدا می‌کنی من نیز پارچه را پیدا و تحویل دادم، عمری با اینکه مالک پارچه و هدیه او را ندیده بود از اصل هدیه، گم شدن و پیداشدن او خبر داد[۶].

زنی که در بغداد به دنبال سفیر راستین بود به ابن روح رهنمون شد، با هدف آزمایش به ابن روح خطاب کرد: ای شیخ بگو چه همراه دارم؟ ابن روح - آنچه همراه داری به دجله‌انداز و بازگرد، زن چنین کرد و برگشت، ابن روح در برابر دیدگاه حیرت زده حاضران به کنیزش دستور داد "ظرف" را بیاورد، وقتی ظرف را زن دید تأیید کرد همان ظرفی است که در دجله انداخت ابن روح - آیا خبر دهم در درون آن چیست؟ زن - بلی، ابن روح - دو دست بند طلا یک انگشتری و دو نگین یکی فیروزه و دیگری عقیق داخل این ظرف است.وقتی ظرف را گشودند همان را یافتند که ابن روح خبر داده بود و برخی از دیدن این ماجرا بیهوش شدند و آن زن بسیار خوشحال شد[۷].

محمد بن فضل موصلی منکر سفارت ابن روح، از حسن وجناء وکیل، گواهی بر حقانیت ابن روح خواست، وی با توافق موصلی روی کاغذ سفیدی با قلم بی‌جوهر مطالبی می‌نویسد نه تنها آن دو نفر می‌دانستند، بلکه پس از‌اندک زمانی همان کاغذ از سوی ابن روح برگشت می‌خورد در حالی که پاسخ آن مطالب در آن نوشته شده بود[۸].

سفیر دوم به مرد قمی که اموالی را برای نهاد آورده بود، فرمود: چیزی از اموال نزد تو جامانده، مرد گفت هر چه مربوط (نهاد) بود آوردم، سفیر- برگرد و میان اثاث‌ها را جستجو کن، مرد چنین کرد و چند روز بعد برگشت و گفت چیزی پیدا نکردم، سفیر - پس آن دو لباس سردانی را که فلانی فرزند فلانی داده بود چه کرده‌ای؟ مرد قمی - بخدا قسم حالا یادم آمد می‌روم تا آن را پیدا کنم، چندی بعد دست خالی برگشت، سفیر - آن امانت در میان طاقه پارچه اشتباهاً نزد فلانی رفته و چنین بود، مرد قمی که تا حالا جایگاه و منصب سفیر دوم را نمی‌شناخت و خیال می‌کرد، با بازرگانی طرف است بسیار شگفت زده شده بود[۹].

احمد بن ابراهیم بن مخلد می‌گوید با شماری از قمی‌ها محضر سفیر چهارم بودیم، که وی ناگهان فرمود: خداوند علی بن موسی بن بابویه قمی را رحمت کند، حاضران پی بردند که ابن بابویه قمی درگذشت و به خاطر اطمینان تاریخ مذکور را یادداشت کردند، پس از ۱۷ یا ۱۸ روز خبر درگذشت ابن بابویه رسید که وی دقیقاً در همان روز درگذشته است[۱۰].

احمد بن حسن مکتب می‌گوید: سفیر چهارم به ما فرمود شش روز بعد خواهد مرد و چنین شد[۱۱]»[۱۲].

پانویس

  1. "و لم تقبل الشيعة قولهم إلا بعد ظهور آية معجزة تظهر على يد كل واحد منهم من قبل صاحب الأمر (ع) تدل على صدق مقالتهم و صحة بابيتهم" (طبرسی، الاحتجاج، ۲ ۵۵۵،۷، رقم ۳۴۸).
  2. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۱۴۰ به استناد، ح۲۶ باب ۴۳، شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۴۷۶.
  3. جباری، سازمان وکالت، ص ۵۳۲.
  4. مامقانی، تنقیح‌المقال، ۳، ص ۱۷۱ رقم ۱۱۲۲۵.
  5. طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص ۸۲۵، ح۱۰۳۸، ۱۰۳۹.
  6. مجلسی، بحارالانوار، ۳۳۵،۵۱، تاریخ امام‌الثانی عشر، ح۶۰، شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۵۰۳ باب ۴۵، ح۳۰.
  7. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۵۱۹، باب ۴۵، ح۴۷.
  8. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۱۷، ۳۱۵، ح۲۶۴.
  9. "حَدَّثَتْنِي بِهِ أُمُّ كُلْثُومٍ بِنْتُ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ حَمَلَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ مَا يُنْفِذُهُ إِلَى صَاحِبِ الْأَمْرِ (ع) مِنْ قُمَّ وَ نَوَاحِيهَا... قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ بَقِيَ شَيْ‏ءٌ مِمَّا اسْتُودِعْتَهُ فَأَيْنَ هُوَ؟ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: لَمْ يَبْقَ شَيْ‏ءٌ يَا سَيِّدِي فِي يَدِي إِلَّا وَ قَدْ سَلَّمْتُهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: بَلَى قَدْ بَقِيَ شَيْ‏ءٌ فَأَرْجِعْ إِلَيَّ مَا مَعَكَ وَ فَتِّشْهُ وَ تَذَكَّرْ مَا دُفِعَ إِلَيْكَ... فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: فَإِنَّهُ يُقَالُ: لَكَ الثَّوْبَانِ السَّرْدَانِيَّانِ اللَّذَانِ دَفَعَهُمَا إِلَيْكَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ مَا فَعَلَا. فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: إِي وَ اللَّهِ يَا سَيِّدِي لَقَدْ نَسِيتُهُمَا حَتَّى ذَهَبَا عَنْ قَلْبِي وَ لَسْتُ أَدْرِي الْآنَ أَيْنَ وَضَعْتُهُمَا، فَمَضَى الرَّجُلُ، فَلَمْ يَبْقَ شَيْ‏ءٌ كَانَ مَعَهُ إِلَّا فَتَّشَهُ وَ حَلَّهُ... فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ يُقَالُ لَكَ: امْضِ إِلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ الْقَطَّانِ الَّذِي حَمَلْتَ إِلَيْهِ الْعِدْلَيْنِ الْقُطْنَ فِي دَارِ الْقُطْنِ، فَافْتُقْ أَحَدَهُمَا وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ كَذَا وَ كَذَا فَإِنَّهُمَا فِي جَانِبِهِ، فَتَحَيَّرَ الرَّجُلُ مِمَّا أَخْبَرَ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ، وَ مَضَى لِوَجْهِهِ إِلَى الْمَوْضِعِ، فَفَتَقَ الْعِدْلَ الَّذِي قَالَ لَهُ: افْتُقْهُ، فَإِذَا الثَّوْبَانِ فِي جَانِبِهِ... وَ تَحَدَّثَ الرَّجُلُ بِمَا رَآهُ وَ أَخْبَرَهُ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ عَنْ عَجِيبِ الْأَمْرِ الَّذِي لَا يَقِفُ إِلَيْهِ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ إِمَامٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ الَّذِي يَعْلَمُ السَّرَائِرَ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ، وَ لَمْ يَكُنْ هَذَا الرَّجُلُ يَعْرِفُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ إِنَّمَا أُنْفِذَ عَلَى يَدِهِ كَمَا يُنْفِذُ التُّجَّارُ إِلَى أَصْحَابِهِمْ عَلَى يَدِ مَنْ يَثِقُونَ بِهِ..." (طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۹۵، ح۲۴۹.؛ مشروح کرامات سفیر دوم، ر.ک: محمد بن‌عثمان "دومین سفیر"، امانی).
  10. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ص ۵۰۳، ح۳۲ باب ۴۵.
  11. طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۹، ح۳۶۵.
  12. لطیفی ، رحیم، پرسمان نیابت، ص۲۰۲-۲۰۷.